سید محمد حسین بهجت «متخلّص» به شهریار در شهریور ماه 1285 شمسی در تبریز متولد شد. پدرش حاج میرآقا خشکنابی از سادات خشکناب و از وکلای درجه‏ اول تبریز بود و ایمانی بسیار قوی داشت.

دوران کودکی شهریار مصادف با انقلاب مشروطیت و در نتیجه ناامنی و آشوب در سرتاسر کشور از جمله تبریز بود به همین دلیل خانواده شهریار به روستای خشکناب رفتند. شهریار تحصیلات ابتدایی خود را با قرائت قرآن آغاز کرد و سپس به آموختن گلستان سعدی و دیوان حافظ پرداخت. در سال 1291 شمسی، دوباره به تبریز، نقل مکان کردند. بعد از دیپلم به تهران رفته و رشته‏ پزشکی را برای ادامه‏ تحصیل انتخاب نمود و در سال آخر قبل از اخذ مدرک دکترا به‏خاطر شدت احساسات توام با طبع سرکش و ناکامی‏های عشقی، تحوّلی ناگهانی در زندگی او پدید آورد و با یک بحران روحی شدید ترک تحصیل کرد. وی در سال 1310 شمسی وارد خدمت دولتی گردید، ابتدا در اداره‏ ثبت اسناد مشهد و سپس به خدمت در بانک کشاورزی تهران پرداخت و در همان شغل بازنشسته گردید.

شهریار در سال 1313 پدر خود را از دست داد و در مرگ او مرثیه‏ بسیار عاطفی سرود. در سال 1332 نیز مادر خود را از دست داد و تهران را به قصد تبریز، ترک گفت و در تبریز با یکی از بستگان خود ازدواج کرد که حاصل آن دو دختر به نام‏های شهرزاد و مریم و یک پسر به نام هادی بود. در طول دوران زندگی شهریار دو تحوّل مهم رخ داد که طرز فکر و برداشت شاعر را از اوضاع دگرگون کرد. تحول اول در پایان دوران تحصیل و عشق ناکامش و تحول دوم وقوع انقلاب اسلامی ایران در سال 1357 به رهبری امام خمینی بود. با وقوع جنگ تحمیلی توانست خالص‏ترین احساسات خود را در این مورد با زبان شعر بیان نماید و اعتقاد و ایمان کامل خود را به اسلام و انقلاب نشان دهد.

آثار شهریار به دو دسته تقسیم می‏شود:

الف) آثار نثری که به صورت مقاله یا مقدمه‏هایی بر دیوان خود و یا دیگران نوشته است.

ب) آثار نظمی که به دو زبان فارسی و ترکی شامل مثنوی «روح پروانه»، «کلیات» در چهار جلد شامل غزلیات، قطعات، رباعیات، قصاید و مثنوی؛ و شاهکار «حیدر بابایه سلام» به زبان ترکی؛ و دیوان اشعارش شامل اشعار متنوع در موضوعات مختلف می‏باشد او سبک زیبا و کهن قدیم را با مهارت و هنرمندی به سبک تازه پیوند زده است.

این شاعر غزل‏پرداز که به طرز شگفتی شیفته حافظ و طرز سخن وی بود و تقریباً نیمی از غزل‏های خواجه را استقبال کرده، در مدح و مرثیه‏ اهل بیت(ع) نیز اشعاری سروده است پرشورترین غزل شهریار «مناجات» اوست که در مدح مولای متقیان می‏باشد و از شاهکارهای ادب فارسی است که با این مطلع آغاز می‏شود:


علی ای هُمای رحمت تو چه آیتی خدا را که به ما سوا فکندی همه سایه‏ هما را {{{2}}}


و مرثیه‏ کاروان کربلا که در مورد امام حسین (ع) می‏باشد.

شهریار سرانجام در 26 شهریور ماه سال 1376 شمسی پس از هشت ماه، بیماری ریوی در بیمارستان تهران از دنیا رفت. جنازه‏ او را به تبریز منتقل کردند و پس از تشییع با شکوه در «مقبرة الشعراء»ی این شهر به خاک سپردند. ‏‏‏


کاروان کربلا:

‏ ‏ ‏ ‏ ‏
شیعیان دیگر هوای نینوا دارد حسین روی دل با کاروان کربلا دارد حسین‏ {{{2}}}
از حریم کعبه‏ جدش به اشکی شست دست مروه پشت سر نهاد اما صفا دارد حسین‏ {{{2}}}
می‏برد در کربلا هفتاد و دو ذبح عظیم بیش از اینها حرمت کوی منا دارد حسین‏ {{{2}}}
پیش رو راه دیار نیستی کافیش نیست اشک و آه عالمی هم در قفا دارد حسین‏ {{{2}}}
بس که محمل‏ها رود منزل به منزل با شتاب کس نمی‏داند عروسی یا عزا دارد حسین {{{2}}}
رخت و دیباج حرم چون گل به تاراجش برند تا به جایی که کفن از بوریا دارد حسین‏ {{{2}}}
بردن اهل حرم دستور بود و سرّ غیب ورنه این بی‏حرمتی هاکی روا دارد حسین‏ {{{2}}}
سروران، پروانگان شمع رخسارش ولی چون سحر روشن که سر از تن جدا دارد حسین {{{2}}}
سر به قاچ زین نهاده، راه پیمای عراق می‏نماید خود که عهدی با خدا دارد حسین‏ {{{2}}}
او وفای عهد را با سر کند سودا ولی خون به دل از کوفیان بی‏وفا دارد حسین‏ {{{2}}}
دشمنانش بی‏امان و دوستانش بی‏وفا با کدامین سرکند، مشکل دو تا دارد حسین {{{2}}}
سیرت آل علی (ع) با سرنوشت کربلاست هر زمان از ما، یکی صورت نما دارد حسین {{{2}}}
آب خود با دشمنان تشنه قسمت می‏کند عزّت و آزادگی بین تا کجا دارد حسین‏ {{{2}}}
دشمنش هم آب می‏بندد به روی اهل بیت داوری بین با چه قومی بی‏حیا دارد حسین {{{2}}}
بعد از اینش صحنه‏ها و پرده‏ها اشک است و خون دل تماشا کن چه رنگین سینما دارد حسین‏ {{{2}}}
ساز عشق است و به دل هر زخم پیکان زخمه‏ای گوش کن عالم پر از شور و نوا دارد حسین‏ {{{2}}}
دست آخر کز همه بیگانه شد دیدم هنوز با دم خنجر نگاهی آشنا دارد حسین‏ {{{2}}}
شمر گوید گوش کردم تا چه خواهد از خدا جای نفرین هم به لب دیدم دعا دارد حسین {{{2}}}
اشک خونین گو بیا بنشین به چشم «شهریار» کاندرین گوشه عزایی بی‏ریا دارد حسین ‏‏‏ {{{2}}}

با اقتباس از شعر ابوالعلاء معرّی شعری به نام «پایان روزگار» سروده است:

از دو شهید عشق: علی و حسین (ع) او دو قطره خون پریده به دامان روزگار {{{2}}}
از آن ازل به نام شفق این دو قطره خون هر روز و شب گرفته گریبان روزگار {{{2}}}
دارند می‏کشند به کشتارگاه حشر کآنجاست ختم و قصه و پایان روزگار ‏‏‏ {{{2}}}

داغ حسین:

‏ ‏
محرّم آمد و نو کرد درد و داغ حسین گریست ابر خزان هم به باغ و راغ، حسین‏ {{{2}}}
هزار و سیصد و اندی گذشت سال و هنوز چو لاله بر دل خونین شیعه داغ حسین‏ {{{2}}}
به هر چمن که بتازد سموم باد خزان زمانه یاد کند از خزان باغ حسین‏ {{{2}}}
هنوز ساقی عطشان کربلا گویی کنار علقمه افتاده با ایاغ ‏‏‏ حسین‏ {{{2}}}
اگر چراغ حسین به خیمه شد خاموش منوّر است مساجد به چلچراغ حسین {{{2}}}
خدا به نافه‏ی خلدش دماغ جان پُر داشت که بوی خون فکند رخنه در دماغ حسین {{{2}}}
فراغ از دو جهان داشت با فروغ خدای خدای را چه فروغی‏ست در فراغ حسین‏ {{{2}}}
یزید کو که ببیند به ناله قافله‏ها گرفته از همه سوی جهان سراغ حسین‏ ‏‏‏ {{{2}}}

جلوه‏ زینب:

محرم آمد و آفاق مات و محزون شد غبار محنت این خاکدان به گردون شد {{{2}}}
به جامه‏های سیه کودکان کو دیدم دلم به یاد اسیران کربلا خون شد {{{2}}}
به یاد تشنه لبان کنار نهر فرات کنار چشم من از گریه رود کارون شد {{{2}}}
چه آتشی است که می‏جوشد اشک‏ها گویی که چشم‏ها همه کارون و سینه کانون شد {{{2}}}
سرو بری که رسول خداش می‏بوسید به زیر سمّ ستوران، خدای من چون شد؟ {{{2}}}
حماسه‏ای ست حسین از حماسه‏ها ما فوق هر آن حماسه که در وی رسید مادون شد {{{2}}}
به خیمه‏های امامت، چنان زدند آتش که آهوان حرم سر به دشت و هامون شد {{{2}}}
رسید نوبت زینب که شیرزاد علی‏ست جهان به حیرت ازین سربلند خاتون شد {{{2}}}
به دوش، پرچم آتش گرفته‏ی اسلام به قصر ابن زیاد و یزید ملعون شد {{{2}}}
چنان بکوفت به تبلیغ، دستگاه یزید که خود یزید چو مار فسرده افسون شد {{{2}}}
حسین، عائله با خود نبرده بی‏تدبیر که غرق حکمت او فکرت فلاطون شد {{{2}}}
یزید جلوه‏ کار حسین می‏پوشید ز زینب است که این جلوه روز افزون شد {{{2}}}
از این مبارزه بشکفت دودمان علی چنان که نسل یزید پلید موهون شد {{{2}}}
تو رهبرا، چه قیامی به راه دین کردی؟ که مکّه هم به تو- ماه مدینه- مدیون شد {{{2}}}
خوشا به حال شما ای فدائیان حسین که دین به خون شماها رهین و مرهون شد {{{2}}}
چو نیک می‏نگری زنده این شهیدانند و گرنه هر بشری زاد و مُرد و مدفون شد {{{2}}}
یزید نخله‏ اسلام ریشه‏کن می‏خواست حسین بود که دین زنده تا به اکنون شد‏ ‏‏‏ {{{2}}}



منابع

دانشنامه‌ی شعر عاشورایی، محمدزاده، ج‌ 2، ص: 1158-1160.

پی نوشت