شهریار

نسخهٔ تاریخ ‏۱۶ اکتبر ۲۰۱۷، ساعت ۱۴:۳۶ توسط T.ramezani (بحث | مشارکت‌ها) (صفحه‌ای تازه حاوی «سید محمد حسین بهجت «متخلّص» به شهریار در شهریور ماه 1285 شمسی در تبریز متولد شد...» ایجاد کرد)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)

سید محمد حسین بهجت «متخلّص» به شهریار در شهریور ماه 1285 شمسی در تبریز متولد شد. پدرش حاج میرآقا خشکنابی از سادات خشکناب و از وکلای درجه‏ اول تبریز بود و ایمانی بسیار قوی داشت.

دوران کودکی شهریار مصادف با انقلاب مشروطیت و در نتیجه ناامنی و آشوب در سرتاسر کشور از جمله تبریز بود به همین دلیل خانواده شهریار به روستای خشکناب رفتند. شهریار تحصیلات ابتدایی خود را با قرائت قرآن آغاز کرد و سپس به آموختن گلستان سعدی و دیوان حافظ پرداخت. در سال 1291 شمسی، دوباره به تبریز، نقل مکان کردند. بعد از دیپلم به تهران رفته و رشته‏ پزشکی را برای ادامه‏ تحصیل انتخاب نمود و در سال آخر قبل از اخذ مدرک دکترا به‏خاطر شدت احساسات توام با طبع سرکش و ناکامی‏های عشقی، تحوّلی ناگهانی در زندگی او پدید آورد و با یک بحران روحی شدید ترک تحصیل کرد. وی در سال 1310 شمسی وارد خدمت دولتی گردید، ابتدا در اداره‏ ثبت اسناد مشهد و سپس به خدمت در بانک کشاورزی تهران پرداخت و در همان شغل بازنشسته گردید.

شهریار در سال 1313 پدر خود را از دست داد و در مرگ او مرثیه‏ بسیار عاطفی سرود. در سال 1332 نیز مادر خود را از دست داد و تهران را به قصد تبریز، ترک گفت و در تبریز با یکی از بستگان خود ازدواج کرد که حاصل آن دو دختر به نام‏های شهرزاد و مریم و یک پسر به نام هادی بود. در طول دوران زندگی شهریار دو تحوّل مهم رخ داد که طرز فکر و برداشت شاعر را از اوضاع دگرگون کرد. تحول اول در پایان دوران تحصیل و عشق ناکامش و تحول دوم وقوع انقلاب اسلامی ایران در سال 1357 به رهبری امام خمینی بود. با وقوع جنگ تحمیلی توانست خالص‏ترین احساسات خود را در این مورد با زبان شعر بیان نماید و اعتقاد و ایمان کامل خود را به اسلام و انقلاب نشان دهد.

آثار شهریار به دو دسته تقسیم می‏شود:

الف) آثار نثری که به صورت مقاله یا مقدمه‏هایی بر دیوان خود و یا دیگران نوشته است.

ب) آثار نظمی که به دو زبان فارسی و ترکی شامل مثنوی «روح پروانه»، «کلیات» در چهار جلد شامل غزلیات، قطعات، رباعیات، قصاید و مثنوی؛ و شاهکار «حیدر بابایه سلام» به زبان ترکی؛ و دیوان اشعارش شامل اشعار متنوع در موضوعات مختلف می‏باشد او سبک زیبا و کهن قدیم را با مهارت و هنرمندی به سبک تازه پیوند زده است.

این شاعر غزل‏پرداز که به طرز شگفتی شیفته حافظ و طرز سخن وی بود و تقریباً نیمی از غزل‏های خواجه را استقبال کرده، در مدح و مرثیه‏ اهل بیت(ع) نیز اشعاری سروده است پرشورترین غزل شهریار «مناجات» اوست که در مدح مولای متقیان می‏باشد و از شاهکارهای ادب فارسی است که با این مطلع آغاز می‏شود:

        علی ای هُمای رحمت تو چه آیتی خدا را             که به ما سوا فکندی همه سایه‏ هما را
و مرثیه‏ کاروان کربلا که در مورد امام حسین (ع) می‏باشد.

شهریار سرانجام در 26 شهریور ماه سال 1376 شمسی پس از هشت ماه، بیماری ریوی در بیمارستان تهران از دنیا رفت. جنازه‏ او را به تبریز منتقل کردند و پس از تشییع با شکوه در «مقبرة الشعراء»ی این شهر به خاک سپردند. ‏‏‏


کاروان کربلا:


        شیعیان دیگر هوای نینوا دارد حسین             روی دل با کاروان کربلا دارد حسین‏
         از حریم کعبه‏ جدش به اشکی شست دست             مروه پشت سر نهاد اما صفا دارد حسین‏
         می‏برد در کربلا هفتاد و دو ذبح عظیم             بیش از اینها حرمت کوی منا دارد حسین‏
         پیش رو راه دیار نیستی کافیش نیست             اشک و آه عالمی هم در قفا دارد حسین‏
         بس که محمل‏ها رود منزل به منزل با شتاب             کس نمی‏داند عروسی یا عزا دارد حسین‏
         رخت و دیباج حرم چون گل به تاراجش برند             تا به جایی که کفن از بوریا دارد حسین‏
         بردن اهل حرم دستور بود و سرّ غیب             ورنه این بی‏حرمتی هاکی روا دارد حسین‏
         سروران، پروانگان شمع رخسارش ولی             چون سحر روشن که سر از تن جدا دارد حسین‏
         سر به قاچ زین نهاده، راه پیمای عراق             می‏نماید خود که عهدی با خدا دارد حسین‏
         او وفای عهد را با سر کند سودا ولی             خون به دل از کوفیان بی‏وفا دارد حسین‏
         دشمنانش بی‏امان و دوستانش بی‏وفا             با کدامین سرکند، مشکل دو تا دارد حسین‏
         سیرت آل علی (ع) با سرنوشت کربلاست             هر زمان از ما، یکی صورت نما دارد حسین‏
         آب خود با دشمنان تشنه قسمت می‏کند             عزّت و آزادگی بین تا کجا دارد حسین‏
         دشمنش هم آب می‏بندد به روی اهل بیت             داوری بین با چه قومی بی‏حیا دارد حسین‏
         بعد از اینش صحنه‏ها و پرده‏ها اشک است و خون    دل تماشا کن چه رنگین سینما دارد حسین‏
         ساز عشق است و به دل هر زخم پیکان زخمه‏ای       گوش کن عالم پر از شور و نوا دارد حسین‏
         دست آخر کز همه بیگانه شد دیدم هنوز             با دم خنجر نگاهی آشنا دارد حسین‏
         شمر گوید گوش کردم تا چه خواهد از خدا          جای نفرین هم به لب دیدم دعا دارد حسین 
         اشک خونین گو بیا بنشین به چشم «شهریار»            کاندرین گوشه عزایی بی‏ریا دارد حسین ‏‏‏ 
                                             

با اقتباس از شعر ابوالعلاء معرّی شعری به نام «پایان روزگار» سروده است:

        از دو شهید عشق: علی و حسین (ع) او             دو قطره خون پریده به دامان روزگار
         از آن ازل به نام شفق این دو قطره خون             هر روز و شب گرفته گریبان روزگار
         دارند می‏کشند به کشتارگاه حشر             کآنجاست ختم و قصه و پایان روزگار ‏‏‏
                                             
داغ حسین:


        محرّم آمد و نو کرد درد و داغ حسین             گریست ابر خزان هم به باغ و راغ، حسین‏
         هزار و سیصد و اندی گذشت سال و هنوز             چو لاله بر دل خونین شیعه داغ حسین‏
         به هر چمن که بتازد سموم باد خزان             زمانه یاد کند از خزان باغ حسین‏
         هنوز ساقی عطشان کربلا گویی             کنار علقمه افتاده با ایاغ ‏‏‏ حسین‏
         اگر چراغ حسین به خیمه شد خاموش             منوّر است مساجد به چلچراغ حسین‏
         خدا به نافه‏ی خلدش دماغ جان پُر داشت             که بوی خون فکند رخنه در دماغ حسین‏
         فراغ از دو جهان داشت با فروغ خدای             خدای را چه فروغی‏ست در فراغ حسین‏
         یزید کو که ببیند به ناله قافله‏ها             گرفته از همه سوی جهان سراغ حسین‏ ‏‏‏
                                              

جلوه‏ زینب:


        محرم آمد و آفاق مات و محزون شد             غبار محنت این خاکدان به گردون شد
         به جامه‏های سیه کودکان کو دیدم             دلم به یاد اسیران کربلا خون شد
         به یاد تشنه لبان کنار نهر فرات             کنار چشم من از گریه رود کارون شد
         چه آتشی است که می‏جوشد اشک‏ها گویی             که چشم‏ها همه کارون و سینه کانون شد
         سرو بری که رسول خداش می‏بوسید             به زیر سمّ ستوران، خدای من چون شد؟
         حماسه‏ای ست حسین از حماسه‏ها ما فوق             هر آن حماسه که در وی رسید مادون شد
         به خیمه‏های امامت، چنان زدند آتش             که آهوان حرم سر به دشت و هامون شد
         رسید نوبت زینب که شیرزاد علی‏ست             جهان به حیرت ازین سربلند خاتون شد
         به دوش، پرچم آتش گرفته‏ی اسلام             به قصر ابن زیاد و یزید ملعون شد
         چنان بکوفت به تبلیغ، دستگاه یزید             که خود یزید چو مار فسرده افسون شد
         حسین، عائله با خود نبرده بی‏تدبیر             که غرق حکمت او فکرت فلاطون شد
         یزید جلوه‏ کار حسین می‏پوشید             ز زینب است که این جلوه روز افزون شد
         از این مبارزه بشکفت دودمان علی             چنان که نسل یزید پلید موهون شد
         تو رهبرا، چه قیامی به راه دین کردی؟             که مکّه هم به تو- ماه مدینه- مدیون شد
         خوشا به حال شما ای فدائیان حسین             که دین به خون شماها رهین و مرهون شد
         چو نیک می‏نگری زنده این شهیدانند             و گرنه هر بشری زاد و مُرد و مدفون شد
         یزید نخله‏ اسلام ریشه‏کن می‏خواست             حسین بود که دین زنده تا به اکنون شد‏ ‏‏‏





منابع

دانشنامه‌ی شعر عاشورایی، محمدزاده، ج‌ 2، ص: 1158-1160.

پی نوشت