سید علی اکبر نعمت اللهی
میر سید علی اکبر نعمت اللهی فرزند میر محمد اسماعیل ملقب به موافق علیشاه در سال 1250 ه. ش در اصفهان متولد شد او خواندن و نوشتن را در مکتب آموخت سپس علوم حوزوی را تا خارج فقه و اصول فرا گرفت و مدتی نیز در محضر میرزا جهانگیر خان، حکمت الهی را آموخت. وی از جمله شاعران عارف میباشد که از ابتدای جوانی سرودن شعر را آغاز نمود. او در آغاز «فانی» تخلص میکرد که سپس آن را به مناسبت اسم و لقب طریقتی خود به «موافق» تغییر داد. وی به مدارج عالی در سلسلهی صوفیه رسیده است. دیوان اشعارش شامل قصاید و غزلیات و مثنویات در سال 1363 شمسی در اصفهان منتشر شد.
شهادت علی اصغر (ع):
شنیدستم که شاه عشقبازانسپهسالار خیل سرفرازان | {{{2}}} | |
حسین آن شهسوار ملک ایمانفروغ شمس ذات حیّ سبحان | {{{2}}} | |
چو یارانش به جانان جان سپردندمی از جام وصال دوست خوردند | {{{2}}} | |
ز دامان گَرد امکانی برافشاندسوی واجب سمند تیز تک راند | {{{2}}} | |
به دست عشق آمد در تک و تازشده حیران به روی یار طنّاز | {{{2}}} | |
شده از جام وصل دوست سرمستگرفته تیغ هستی سوز در دست | {{{2}}} | |
همه نیشش به تن نوش روان بودکه از هر سو دلارامش عیان بود | {{{2}}} | |
گهی در پرده با معشوق همرازگهی در جلوه با صد عشوه و ناز | {{{2}}} | |
نه از سر دادنش بر دل غمی بودنه اندر خاطرش بیش و کمی بود | {{{2}}} | |
به نور جلوهی ذاتی فروزانهمه او گشته جان، جان گشته جانان | {{{2}}} | |
به پیش ممکنات ار صف کشیدیبه غیر از جلوهی جانان ندیدی | {{{2}}} | |
به کاخ وصل با معشوق دمسازکه شد بر رویش از محنت دری باز | {{{2}}} | |
که ناگاه از حرم بر شد فغانیفغانی، دلربایی، جانستانی | {{{2}}} | |
در آن افغان یکی آمد خروششخروشی کآشنا آمد به گوشش | {{{2}}} | |
یقین دانست شه کز عشقبازانبود مشتاقی از حسرتگدازان | {{{2}}} | |
عنان بر تافت با حالی پریشانبه سوی خیمهگه آمد شتابان | {{{2}}} | |
مگر آن تشنه را بخشد زلالینماند در رهش دیگر خیالی | {{{2}}} | |
برآورد از دل پر درد آهیکه کرد آشفته از مه تا به ماهی | {{{2}}} | |
بفرمود ای مرا هر یک به از جاننه آخر با شما این بود پیمان | {{{2}}} | |
که تا جانم به تن پیوسته باشدروانم از تعلّق خسته باشد | {{{2}}} | |
به من بس ناگوار و ناپسند استکه بینم از حرم افغان بلند است | {{{2}}} | |
مرا دل دردمند و ریش باشدچنین دل را چه جای نیش باشد | {{{2}}} | |
خم از مرگ برادر گشته قامتندارم طاقت بار ملامت | {{{2}}} | |
جگر از قتل قاسم داغدار استمرا یک دل ولی دردم هزار است | {{{2}}} | |
نداند کس دلم را حال چون استکه دل از داغ اکبر غرق خون است | {{{2}}} | |
چو لیلا را ز غم بینم خروشانشوم چون طرّهی اکبر پریشان | {{{2}}} | |
به پاسخ زینبش سر بر قدم بودکهای عالم زجودت گشته موجود | {{{2}}} | |
تو آگاهی ز پنهان و پدیدارکه ما را نیست تقصیری در این کار | {{{2}}} | |
چو میکردی طلب یاری ز یارانهمه بودیم از غم اشک باران | {{{2}}} | |
که ناگه از درون گاهوارهعلی اصغرت آن شیرخواره | {{{2}}} | |
ز نای حق به گوشش آمد آوازچو مرغ از آشیان بنمود پرواز | {{{2}}} | |
پی سر باختن خود را بیاراستبه پای مردی از گهواره برخاست | {{{2}}} | |
به خویشش خواند شاه و روبرو شدحبابی باز در دریا فرو شد | {{{2}}} | |
بدید از جام عشقش مست و مدهوشگرفتش بهتر از جان اندر آغوش | {{{2}}} | |
به صورت آب را کرد او بهانهسوی کوی شهادت شد روانه | {{{2}}} | |
همی میکرد با معبود خود رازکهای آگه ز انجام و ز آغاز | {{{2}}} | |
مرا باقی جز این یکتا گهر نیستکه جز سودای تو هیچش به سر نیست | {{{2}}} | |
ز تو هر گونه آید جلوه و نازمرا باشد نیاز و عجز دمساز | {{{2}}} | |
وفا را تا به منزل ره سپارممگر باشد که کام جان برآرم | {{{2}}} | |
به چشمم جز فروغت جلوهگر نیستز هستی یک سر مویم خبر نیست | {{{2}}} | |
ز اسماء و صفات و محو و اثباتشدم وارسته چون شد جلوهی ذات | {{{2}}} | |
ترکت الخلق طرّاً فی هوا کاو اتیمت العیال لکی ارکا | {{{2}}} | |
چو وارد اندر آن دشت بلا شدهمه محو جمال کبریا شد | {{{2}}} | |
برآورد از بغل آن شیرخوارهبه عرش حق عیان شد گوشواره | {{{2}}} | |
به دوش شاه اصغر شد نمایانعطارد شد عیان با مهر تابان | {{{2}}} | |
به پاسخ حرمله آن شوم بدبختکشیدش بر سر زانو کمان سخت | {{{2}}} | |
خدنگی زان سپاه شوم سر زدکه آتش شاه دین را بر جگر زد | {{{2}}} | |
سرش افتاد سر را بر سر دوشکه پیکانش برید از گوش تا گوش | {{{2}}} | |
فلک با اهل حق بیداد تا چندروان مصطفی ناشاد تا چند | {{{2}}} |
منابع
دانشنامهی شعر عاشورایی، محمدزاده، ج 2، ص: 1136-1139.