محیط قمی‌

نسخهٔ تاریخ ‏۷ اکتبر ۲۰۱۷، ساعت ۱۰:۴۱ توسط T.ramezani (بحث | مشارکت‌ها) (صفحه‌ای تازه حاوی «میرزا محمد قمی متخلّص به «محیط» و ملقّب به «شمس الفصحا» از شاعران خوش قریحه‌...» ایجاد کرد)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)

میرزا محمد قمی متخلّص به «محیط» و ملقّب به «شمس الفصحا» از شاعران خوش قریحه‌ی دوران قاجار است که به سال 1250 ه ق در یکی از روستاهای شهرستان قم متولد شد. تحصیلات خود را در رشته‌ی علوم عقلی و نقلی در قم و اصفهان به پایان رسانید. سپس به تهران آمد و پس از چندی به جانشینی پدر و برادر خویش که زندگی را بدرود گفته بودند، در دستگاه دوستعلی خان معیّر الممالک که در شمار وزیران و مقرّبان حکومت قاجاریه بود به کار تعلیم دوست محمد خان فرزند وی گماشته شد. به علاوه در انجمن شاعران شرکت می‌کرد و اشعار خود را می‌خواند.

میرزا محمد در سال 1317 ه. ق. در قم درگذشت و در مزار شیخان قم به خاک سپرده شد. پس از او میرزا حیدر علی مشهور به «مجد الادبا» و متخلّص به «ثریّا» که پدر همسر محیط قمی بود، دیوان او را گردآوری و تدوین کرد. این دیوان در سال 1362 ه ش. در تهران چاپ و منتشر شده است. [۱]


عترت یاسین:

نیمه شب بر سرم آن خسرو شیرین آمدخفته بودم که مرا بخت به بالین آمد {{{2}}}
آمد آن گونه که تقریر نمودن نتوان‌چون توان گفت به تن جان به چه آیین آمد؟ {{{2}}}
قامت افراخته، افروخته رخ، طرّه پریش‌بهر یغمای دل عاشق مسکین آمد {{{2}}}
به همه عمر دمی شاد نخواهم دل ریش‌تا شنیدم که مقامت دل غمگین آمد {{{2}}}
دل سودا زده طوف سر کوی تو کندصعوه [۲] را بین که به جولانگه شاهین آمد {{{2}}}
کسب دولت مکن ای خواجه که درویشان راترک دولت سبب حشمت و تمکین آمد {{{2}}}
من و مدّاحی شاهی که «حسین منّی» [۳] مدحتش مادح [۴] وی ختم نبییّن آمد {{{2}}}
آن چنان پای به میدان محبّت بفشردکه سرش زیب سَنان سپه کین آمد {{{2}}}
خامس آل عبا، شافع کونین، حسین‌که غلامیِّ درش فخر سلاطین آمد {{{2}}}
ما سوایش به ندا یاد که فرّخ ذاتش‌ما سوا را سبب خلقت دیرین آمد {{{2}}}
توشه‌ی روز جزا مایه‌ی امید «محیط»شیوه‌ی منقبت عترت یاسین آمد [۵] {{{2}}}


سقای شهیدان:

آن قوی پنجه که آزردن دلهاست فنش‌الفتی هست نهان با دل غمگین منش {{{2}}}
جان رسیده به لب از دوری جان بخش لبش‌دل به تنگ آمده از حسرت نوشین دهنش {{{2}}}
دوش در طرف چمن بلبل شیدا می‌گفت‌نوبهار آمد و افزود غمم ز آمدنش {{{2}}}
باغ ماند به صف ماریه و لاله و گل‌به شهیدان به خون غرقه‌ی گلگون کفنش {{{2}}}
ابر در ماتم سقّای شهیدان گریدکه همه عمر بود دیده‌ی گریان چومنش {{{2}}}
نور حق ماه بنی هاشم، عباس که هست‌مهر او شمع و دل جمع محبّان لگنش {{{2}}}
حامل رایت و میر سپه عشق که داشت‌قوت سیل اجل همت بنیاد کَنش {{{2}}}
دستش از تن که بریدند به کف محکم بودرشته‌ی بندگی و مهر امام زمنش {{{2}}}
گفت در ماتم او شاه شهیدان گریان‌دید افتاده چو در معرکه پر خون بدنش {{{2}}}
شد کنون قطع امید من و پشتم بشکست‌بعد از این وای به حال دل و رنج و محنش {{{2}}}
یادم آمد لب خشکیده و چشمان تَرش‌جگر سوخته از غم دل خون از حزنش {{{2}}}
ز آن نبردش شه دین سوی شهیدان دگرکه میسر نشد از معرکه برداشتنش {{{2}}}
برگرفتن نتوان پیکر آن کشته ز خاک‌که نه تن مانده به جا و نه به تن پیرهنش [۶] {{{2}}}



رباعی:

صبر تو فزون ز ممکنات است حسین‌خون از عطشت دل فرات است حسین {{{2}}}
در عرصه‌ی کربلا به مهر شه عشق‌کاری کردی که عقل مات است حسین {{{2}}}



منابع

دانشنامه‌ی شعر عاشورایی، محمدزاده، ج‌ 2، ص: 996-998.

پی نوشت

  1. فرهنگ شاعران پارسی زبان.
  2. صعوه: هر پرنده‌ی کوچک و خواننده به اندازه‌ی یک گنجشک را گویند؛ گنجشک.
  3. اشاره به حدیث نبوی «حسین منّی و انا من حسین».
  4. مادح: مدح کننده، ستایشگر.
  5. تجلی عشق در حماسه عاشورا؛ ص 213 و 214.
  6. همان؛ ص 215.