بولس سلامه


در سال 1910 میلادی در شهرستان «جزین» لبنان به دنیا آمد و در دانشگاه یسوعی لبنان در رشته حقوق ادامه تحصیل داد. سپس به شغل قضاوت پرداخت، او آثار ادبی و فکری بسیاری از خود به جای گذارده است. سلامه در سال 1979 میلادی وفات یافت. از آثار معروف او «ملحمة [۱] ایام العرب» و «ملحمة عید الغدیر» می‌باشد. زندگانی امام حسین (ع) و حادثه‌ی کربلا بخش پایانی ملحمه‌ی «عید الغدیر» است. نویسنده آغاز داستان را با نقل اختلاف بین امّیه و هاشم آغاز کرده و بسیاری از حوادث ملحمه را بر این مبنا، نهاده است. بولس اوج این اختلاف و درگیری را در جریان عاشورا می‌بیند، اگرچه مانند برخی مستشرقین تلاش نمی‌کند واقعه را در یک نزاع قومی و درگیری قبیلگی خلاصه نماید، لذا اشارات خوبی به انگیزه‌ی قیام امام حسین (ع) و اهداف والای حضرت کرده، همان اموری که او را به سرودن ملحمه ترغیب نموده است.

بولس سلامه
زادروز 1910 میلادی
شهرستان «جزین» لبنان
مرگ 1979 میلادی
پیشه شاعر
دیوان سروده‌ها ملحمه
مدرک تحصیلی حقوق

زبان نو، عبارات تازه و استدلالهای غیر تقلیدی از خصائص و شیوه‌های احتجاج در ملحمه‌ی سلامة می‌باشد. عاطفه در ملحمه‌ی او با نوعی احساس خشم و نفرت درآمیخته و در ترازوی اندوه و انتقام، هماره انتقام را پیروز می‌یابیم. فضای حاکم بر ملحمه‌ی او فضای حماسه، عاطفه و انتقام است. ملحمه عید الغدیر از ملاحم مشهوری است که جایگاه مناسبی را در ادب عربی به خود اختصاص داده است. بولس سلامه ملحمه‌سرای مسیحی برای سرودن این اثر زیبای خود سه ماه به بررسی تاریخی داستان از منابع معتبر تاریخی می‌پردازد و سه ماه دیگر نیز آن را به نظم درمی‌آورد و می‌گوید: «درست است که من یک مسیحی هستم ولی تاریخ تعلّق به همه‌ی جهان دارد. من آن مسیحی‌ام که در برابر عظمت مردی که میلیونها انسان در شرق و غرب، روزی 5 نوبت نام او را فریاد می‌کنند، کرنش می‌کنم.» [۲]

سپس در پاسخ به این سؤال که چرا علی (ع) و فرزندانش را بدین منظور برگزیده است، به دلاوری، مردانگی، صبر، شجاعت و حق‌گویی آن بزرگان اشاره می‌کند و شیفتگی خود را به صفات و خصایص والای آنان، برملا می‌سازد. او می‌گوید: «اگر تشیع، حبّ علی (ع) و اهل بیت او، قیام بر علیه ظلم و بیداد و تأثر و اندوه از آنچه بر حسین (ع) و فرزندانش رفته است می‌باشد؛ من شیعه هستم. [۳]


1- یا امیر الاسلام حسبی فخراانّنی منک مالی اصغربا

2- جلجل الحقّ فی المسیحیّ حتّی‌عدّ من فرط حبّه علوّیا

3- أنا من یعشق البطولة و ...... الإلهام و العدل و الخلاق الرّضیّا [۴]


1- ای سردار اسلام همین فخر برای من کافیست که هرچه دارم از تو دارم.

2- حق و حقیقت در فردی مسیحی وارد شده تا اینکه از فرط محبّتش (نسبت به علی (ع) و خاندانش) علوی شناخته شود.

3- من کسی هستم که عاشق فداکاری و جانبازی و الهام و عدالت و اخلاق پسندیده هستم.


این کتاب در بیش از 350 صفحه و حدود 3500 بیت به رشته‌ی تحریر درآمده که بیش از 120 صفحه و 1800 بیت آن اختصاص به امام حسین (ع) و حادثه‌ی کربلا دارد.

در این ملحمه زندگی اهل بیت (ع) از عصر جاهلی تا پایان حادثه‌ی کربلا به تصویر کشیده شده است. سلامه پس از ذکر شهادت امام علی (ع) در مرثیه‌ای که در فقدان ایشان می‌سراید، به هجو معاویه پرداخته و به‌گونه‌ای گذرا به زندگی امام حسن (ع) اشاره می‌نماید. سپس برای ورود به قیام امام حسین (ع) با هجو و دشنام یزید قصیده‌ی خویش را آغاز می‌کند.


ابیاتی از «عید الغدیر» که در ارتباط با امام حسین (ع) است را در اینجا می‌آوریم:


1- إرفع الصّوت داعیا للفلاح‌و اخفض الصّوت فی اذان الصّباح

2- و ترّفّق بصاحب العرش مشغولاعن اللّه بالقیان الملاح

3- ألف «اللّه اکبر» لا تساوی‌بین کفّی یزید نهلة راح [۵]


(ورود سلامه به داستان کربلا، وصف یزید و شرح و تفصیل عیّاشی او، ضدیّتش با دین، شرابخوارگی و بی‌بندوباری‌اش می‌باشد):

1- صدا را برای دعوت کردن به فلاح و پیروزی بالا ببر و هنگام اذان صبح پایین بیاور.

2- رو به صاحب عرش بیاور در حالی‌که تو از خدا به بنده مشغول هستی!

3- هزار اللّه اکبر مساوی نیست با آنچه که بین دو دست یزید کشته شد.


پس از آن بیعت خواستن یزید از امام حسین (ع) که از سلاله‌ی پاک نبوت است را طرح می‌نماید و اینکه به محض پیشنهاد بیعت، امام حسین (ع) خشمگین گردید و آنگاه ایستادگی امام (ع) را بیان می‌کند:


1- و یهبّ الحسین هبّة لیث‌و علا القول مثل لذع الجراح

2- ألمثلی ذلّ القیود و جدّی‌کوکب المجد و التّقی و السّماح؟! [۶]


1- امام حسین (ع) مانند شیری غرش کرد و سخنش مانند داغ جراحت بر آنها وارد شد.

2- آیا چون منی که جدّم ستاره‌ی بزرگی و باتقوا و کرامت است این ذلّت را می‌پذیرد؟


امام تصمیم به هجرت می‌گیرد. خروج مضطربانه و پردرد امام حسین (ع) از مدینه به مکّه:


1- هجر السّبط یثربا و الرّفاقاکضیاء یودّع الآفاقا

2- یثرب ملعب الطّفولة اذیجری حسین، مع الرّیاح استباقا

3- تارة ینثر الرّماح و طورافی البساتین ینثر الاوراقا

4- ذلک الطّفل بین امّ وجدّکان درّا مکوکبا رقراقا

5- فاذا هلّ وجهه فالتماع‌الشّمس مدّت جبینها اشراقا

6- ذکر السّبط هجرة الجدّ منفیّاسقته الآلام جاما دهاقا [۷]


1- نوه‌ی گرامی رسول اللّه تصمیم به هجرت از یثرب (مدینه) می‌گیرد و او مانند نوری بود که با افق وداع می‌کند.

2- و امام (ع) طفولیت خود را به یاد می‌آورد که در این شهر، به این‌سو و آن‌سو می‌دوید.

3- شن‌ها را به هوا می‌پاشید. گاه در بازی با برگ درختان آنها را به هرسو می‌پراکند.

4- زمانی با باد مسابقه می‌داد و زمانی دیگر چون گوهری درخشان و تابناک میان دست‌های مادر و جدّش در آمدوشد بود.

5- و هنگامی‌که هلال ماه صورتش نمایان شد، گویی خورشید انوار خود را به دو طرف می‌گستراند.

6- و بالاخره هجرت جدّش رسول اللّه (ص) پس از رنج‌ها و ملامتهای بسیار برایش تداعی می‌گردید.

در مکه کوفیان شروع به نامه‌نگاری می‌کنند و امام (ع) را به شهر خود دعوت می‌نمایند.


1- کتبوا للحسین أقدم علیناإنّ حکم النّعمان مرّ مذاقا

2- یا ابن بنت الرّسول أقدم، و فی‌صحبک تمشی ملائک اجواقا

3- و أغثنا فانّ جور یزیدبثّ فینا الشّقاء و الإملاقا

4- ان تجئنا فانّنا لیزیدقد شحذنا المهنّد الفلّاقا

5- حنّ ماء الفرات یابن رسول‌اللّه شوقا متی تعیث العراقا؟! [۸]


مردم کوفه در نامه‌های خود به امام حسین (ع) می‌نویسند که نعمان بن بشیر (حاکم کوفه) در قصر حکومتی نشسته است و هیچ‌یک از ما با او همراهی نمی‌کنیم و در هیچ‌یک از مراسم دینی شرکت نمی‌کنیم. ای پسر رسول خدا (ص) هرچه زودتر خود را به کوفه برسانید. مردم منتظر شما هستند و جز شما امامی ندارند.

1- به امام حسین (ع) نامه نوشتند که حکومت نعمان بر ما خیلی تلخ شده است.

2- ای پسر دختر رسول خدا (ص) به نزد ما بیا! که در میان یاران تو، ملائک وجود دارند و تو را یاری می‌کنند.

3- به ما مدد برسان! زیرا از جور و ستم یزید صدایمان بلند شده است و دیگر نمی‌توانیم تحمّل کنیم.

4- اگر به سوی ما بیایی ما با شمشیرهای هندی برّان و تیزکرده گوش به فرمان تو هستیم.

5- آب فرات نیز در شرق این خبر که تو عراق را یاری خواهی کرد امیدوار و شاد گردیده است.


امام (ع)، مسلم بن عقیل را به عنوان نماینده‌ی خود به کوفه می‌فرستد و پس از دریافت نامه‌ی مسلم مبنی بر بیعت مردم کوفه با او، امام (ع) تصمیم به حرکت به سمت کوفه گرفتند:


1- هیّأ الزّاد و استجاد الرّحالاو المحفّات تستقلّ العیالا

2- بینها الکاعب الوضیئة والحبلی و ظنر ترضّع الأطفالا [۹]


1- امام حسین (ع) حرکت به سمت کوفه را آغاز کرد. کاروان آماده و مهیای حرکت شد و بر روی مرکبهای سواری، زنان در کجاوه‌ها نشستند.

2- در بین کاروانیان دختران نوجوان کم سن سال و زنان آبستن و زنان شیرده نیز وجود داشتند. و این چنین کاروان به راه افتاد.


امّا کوفیان عهدشکنی کردند و مسلم به شهادت رسید:


1- یا أصیحاب مسلم أکلاب‌أنتم ام أرانب فی نقاب!؟

2- یا الهی أفرطت فی القول جهلا!ربّ فاغفر إساءتی للکلاب

3- کم رأی العابرون کلبا أمینامات دون الحفاظ دون الباب! [۱۰]


1- اصحاب بی‌وفای مسلم که پیمان خود را شکستند و مسلم بن عقیل را تنها گذاشتند به حیواناتی مانند سگ و خرگوش شباهت دارند.

2- امّا نه، خدایا از این تشبیه استغفار می‌کنم و آن را اسائه‌ی ادب به حیوانات می‌دانم.

3- و از وفاداری و امانتداری حیواناتی چون سگ تقدیر می‌کنم.


1- من یقل للحسین عنّی ألا ارجع‌خلت الغاب من أسود الغاب

2- لیس فیها سوی الثّعالب والحیات همّت بلسعة و انسیاب

3- خرست صدّح البلابل فالاصداءرجع النّعّاب للنّعّاب [۱۱]


1- مسلم بن عقیل به امام (ع) با زبان دل پیام می‌دهد و حیله و نیرنگ کوفیان را شرح می‌دهد.

2- حسین جان برگرد! این بیشه از شیران خالی است و جز مار و روباه در آن نمی‌یابی.

3- هم‌چنانکه بلبلان از آواز مانده‌اند و تنها طنین قارقار کلاغها به گوش می‌رسد.


اسند اللّیث رأسه لجدارمسبلا جفنه علی تسکاب [۱۲]

این شیر تنها سر به دیوار نهاده و پلک بر اشک ریزان فروهشته است. (لحظه تنهایی و غربت و اندوه مسلم در کوفه)


1- کرّ فالها جمون سرب رئال‌فی مجال الغشمشم الوثّاب

2- أدبروا کالنّواهس الضّعف هرّت‌حول خدر فروّعت بالنّاب [۱۳]


1- مسلم در حالی‌که در محاصره‌ی سپاه دشمن قرار دارد دلاورانه می‌جنگد و به مهاجمانی که بی‌شباهت به گله‌ی شترمرغان نیستند، با دلیری و بی‌باکی در میدان حماسه و خیزش یورش می‌برد.

2- و آنان همانند سگان گوش آویخته که از نیش شیر بیشه وحشت نموده‌اند پا به فرار می‌گذارند.


بولس سلامه آنگاه با هجوی گزنده، چهره‌ی بسیار زشتی از «شمر بن ذی الجوشن» ترسیم می‌کند:


1- أبرصا کان ثعلبیّ السّمات‌أصفر الوجه أحمر الشّعرات

2- ناتی‌ء الصّدغ، أعقف الأنف،مسودّ الثّنایا، مشوّه القسمات

3- صیغ من جبهة القرود، والوان الحرابی، و أعین الحیات

4- منتن الرّیح، لو تنفّس فی الاسحارعاد الصّباح للظّلمات

5- یستر الفجر أنفه و یولّی‌إن یصعّد أنفاسه المنتنات

6- ذلک المسخ، لو تصدّی لمرآةلشاهت صحیفه المرآة

7- رعب الأمّ حین مولده المشؤوم‌و الأمّ سحنة السّعلاة

8- و دعاه ذو الجوشن النّذل شمرالم یشمر الّا عن الموبقات [۱۴]


1- فردی پیسی صورت و روباه صفت، با چهره‌ای زرد و موهایی قرمز.

2- که پیشانی برآمده، بینی کج و دندانهای سیاهش چهره‌ای درهم و پلید از او ساخته است.

3- پیشانی میمون‌وار و رنگ چهره‌اش که شبیه آفتاب‌پرست است به چشمان مارگونه‌اش مزین گردیده است.

4- او آن‌چنان بدبوست که از نفس او صبح به تاریکی می‌گراید.

5- و فجر از بوی او، بینی خود را گرفته، می‌گریزد.

6- اگر در برابر آینه بایستد، آینه را دگرگون و نامطلوب می‌سازد.

7- کسی‌که هنگام تولد، مادرش به وحشت افتاد، در حالی‌که خود یک دیو بود.

8- و پدرش او را شمر یعنی مرد کارآزموده نام نهاد، در حالی‌که او جز برای کارهای زشت و مهلک، آستین بالا نزد و آزموده نگشت.


بعد از منزلگاه شراف و در بلندی‌های ذو حسم کاروان امام (ع) با سپاهیان حرّ بن یزید ریاحی روبرو شد:


1- وصل الرّکب للعراق و حاراسابق المکر ضلّل السّیّارا

2- ذاک انّ المخاتل ابن زیادسدّ فی وجه خصمه الأمصارا

3- فأتی الحرّ یقدم الجیش‌جرّارا، سکوتا، لا ینتضی بتّارا

4- همّه ان یصدّ رکب حسین‌عن ثغور یلقی یها انصارا

5- فاذاّ حاول المسیر یمینالزّه الحرّ أن یمرّ یسارا

6- و کذاک القنّاص یختل صیداحین ینساق للطرّاد اضطرارا [۱۵]


(آن روز که حرّ راه را بر حسین (ع) گرفته بود، از قادسیه می‌آمد و پسر زیاد برای اینکه هرچه زودتر و بهتر به مقصد برسد. به حصین بن نمیر دستور داده بود که به قادسیه رفته و حرّ را با هزار نفر به سوی امام حسین (ع) روانه کند. حصین نیز بر طبق فرمان، حرّ را به سوی امام (ع) فرستاد سپاه امام حسین (ع) به عراق رسید و قبل از آن حرّ و سپاهیانش به عنوان مقدمه‌ی لشکر کوفه برای مسدود کردن راه در برابر امام (ع) ایستاده‌اند و راه را گرفتند امام قصد بازگشت به حجاز را داشت اما حرّ مانع شد و گفت: می‌توانی از بیراهه بروی، راهی که به طرف کوفه و حجاز نباشد. بنابراین به سمت چپ و از طریق قادسیه و عذیب هجانات حرکت کنید، امام ناچارا پذیرفتند و حرّ نامه‌ای به عبید اللّه نوشت تا کسب تکلیف کند و خود با لشکریانش همراه ایشان حرکت نمودند.)

1 و 2- سپاه امام (ع) به سرزمین عراق رسید. امّا پسر زیاد که در مکر و حیله بسیار سابقه داشت به سبب دشمنی‌اش با امام (ع) تصمیم گرفت که راه را بر او ببندد.

3- وی برای اینکه زودتر به مقصد برسد، حرّ را فرستاد تا سپاه امام (ع) را درو کند.

4- با این هدف که راه را بر سپاه امام (ع) ببندد و او را از رسیدن به سرزمینی که یاری می‌شد، بازدارد.

5- هنگامی‌که امام (ع) سعی کرد راه درست را برود (به سوی حجاز برگردد) حرّ مانع شد و گفت می‌توانی از راه چپ بروی (بیراهه بروی) راهی که به سمت کوفه و حجاز نباشد.

6- و همان‌گونه که صیّاد، صید را در دام می‌اندازد و راه را بر او می‌بندد او نیز راه را بر امام (ع) بست و او را در دام دشمن انداخت.


و این‌چنین صحنه‌های جان خراش روز عاشورا مهیا می‌شود، دلاوری‌ها و از جان گذشتگی‌های خاندان و اصحاب امام حسین (ع) در ابیات این ملحمه به زیبایی آشکار است که چند نمونه از آن را ذکر می‌کنیم:


و یقول الحسام للغمد و دّعنیّ‌فلن ارتضیک بعد قرابا [۱۶]


حرّ نادم و پشیمان توبه کرد و تصمیم گرفت گذشته را جبران نماید شمشیرش با غلاف وداع کرد و پیمان خویشاوندی با او را گسیخت و به سوی میدان کارزار شتافت.


1- زمجر الفارس الّذی یقطع‌الفرسان رعبا ان جرّد القرضابا

2- و استوی فوق أبلق، فی قتام‌النّقع، یجری علی الصّعید شهابا

3- من رآه، لا ریب، یوقن أنّ‌اللّه قد ابدع الخیول عرابا [۱۷]


1- آنگاه درگیری حرّ با سپاه دشمن آغاز می‌شود. جنگاوری که چون شمشیر از نیام برآرد وحشت بر جنگجویان مستولی می‌شود. حرّ در حالی‌که نعره می‌زد با تیغ بران به سوی دشمن یورش آورد.

2- او که از دل گردوخاک برخاسته‌ی میدان، بر مرکب ابلق خویش چونان شهاب به پرواز درآمد.

3- هرکس او را ببیند بدون شک یقیین می‌کند که خداوند این لشکر را خالص گردانیده است.


1- أخذته السّیوف أخذ فؤوس‌تضرب الجذع اذ تروم احتطابا

2- یا ابن بنت الرّسول قال: وداعاقد غسلت الآثام! قال وغابا

3- و تهاوی الکرام حول حسین‌بعد ضرب راع الحفیض فشابا [۱۸]


1- به خاک و خون غلطیدن حر و دیگر اصحاب امام (ع) شبیه به نهالها و درختانی است که تبر دشمن بر ریشه‌ی آنان فرود آمده و تندباد بی‌رحم و ویرانگری آنها را از ریشه درآورده است.

2- ای پسر رسول خدا با تو وداع می‌کنم و خود را از گناهانم می‌شویم.

3- آن پاکان و بزرگواران در اطراف امام (ع) شهید شدند و در خون خود غلطیدند.


1- یلبس العاقل الحکیم لباس‌الصّبر إن کانت الخطوب کبارا

2- انّ هذی الدنیا سحابة صیف‌و متی کانت الغیوم قرارا؟!

3- حبّی الموت یلبس الموت ذلامثلما یکسف اللّهیب البخارا! [۱۹]


(هنگامی‌که امام (ع) زینب (س) و دیگر زنان حرم را توصیه به صبر نمود، فرمود: ای اهل بیت من! شما را به صبر سفارش می‌کنم)

1- انسان عاقل حکیم وقتی با چنین خواست بزرگی مواجه می‌شود باید لباس صبر بپوشد.

2- این دنیا ابر تابستانی است که پایداری از او انتظار نمی‌رود.

3- و دوست داشتن مرگ، مرگ را ذلیل و خوار می‌سازد، همان‌گونه که زبانه‌ی آتش، بخار را می‌پراکند. (امام حسین (ع) دنیا و ذلّت مرگ را در برابر روح‌های بزرگ و آماده بیان می‌فرماید.)


شقّ نحر الذّبیح فاندفق‌المرجان یکسوه حلّة حمراء

مهجة البرعم الرّضیع تلقّاهاحسین بکفّه أجزاء

قلبه سال فی یدیه فلایدری أقلبا أراقه، أم دماء [۲۰]


طفل شیرخوار حسین (ع) به گل سرخی شباهت دارد که به دلیل بی‌آبی خشکیده و پژمرده گردیده است. او زمانی که مورد اصابت تیر دشمن قرار می‌گیرد، خونش شبیه به مرجانی است که قبای سرخ رنگ به تن کرده است. خون طفل در کف دست حسین (ع) مانند قلب طفل است که لحظه‌ی شهادت طفل شیرخوار حرکتی دارد و سپس بازمی‌ایستد.


1- فتح الرّمل قلبه مستهامایتلقّی من الحسین الدّماء

2- یستبیه الدّم النّفیس، کسمطالدّر یغری الصّیارف البخلاء

3- یتلقّی دماء طه کنوزاسائلات فتستفیض ثراء

4- و یباهی فی الأرض، کلّ بقاع‌الأرض، حتّی یکاد یغزو السّماء [۲۱]


(لحظه‌ی شهادت امام حسین (ع) و ریختن خون آن حضرت بر روی ریگهای بیابان)

1- قلب عاشق ریگهای بیابان برای برگرفتن خون حسین (ع) باز می‌شود.

2- خونی که چون گردنبند مروارید از نظر پاکی، درخشندگی و ارزش جلوه‌گری می‌کند.

3- وقتی خون پاک آنان به گنجهای زمین می‌خورد، گنجینه‌اش افزایش می‌یابد و اندوخته‌اش بیشتر می‌شود.

4- و زمین کربلا به خاطر چنین درّ گرانبهایی بر زمین و آسمان مباهات می‌کند.


1- لا یموت الحسین الّا هصورالن یموت الحسین موت الشّاة

2- و الّذی سیّد الحسام ابوه‌لا یعدّ المنون فی الموبقات

3- انّ صدرا یستهدف الحقّ صرفالیس یخشی طعن القنا و الظّبات [۲۲]


1- آیا حسینی که مانند شیر بیشه است می‌میرد؟ او هرگز چون گوسفندان نخواهد مرد!

2- کسی‌که پدرش مانند شمشیر برّان بود، هرگز از مهلکه‌ها نمی‌گریزد.

3- سینه‌ای که نور حق در آن دارد شده است هرگز از طعن نیزه و شمشیر نمی‌ترسد.


1- سوف تبکی علی الحسین البواکی‌و یری کلّ محجر شلّالا

2- لیت شعری لم البکاء؟ و ذاک‌الیوم عید یشرّف الأجیالا؟!

3- مأتم القاتلین! لا مأتم القتلی‌یسیرون للخلود عجالی [۲۳]


1- چرا بر حسین (ع) می‌گریید؟ چرا کاسه‌ی چشم شما اشک‌ریزان است؟

2- علت گریه چیست؟ روز عاشورا، روز عید و شرافت نسلهاست.

3- روز عزای قاتلان است. نه عزای شهیدانی که شتابان به سوی جاودانگی شتافتند.


خاتمه‌ی داستان با ذکر جوانمردی و وصف استقامت مصلحان و اثرات خیر آنان به هستی مزیّن می‌شود:


1- شیمة المصلحین یمشون فی‌الدّنیا علی شفرة الحسام الفالق

2- فاذا یترکونها یترکون الکون‌روضا بالخیر و الفوح عابق [۲۴]


1 و 2- استقامت مصلحان مانند کسی است که بر لبه شمشیر برّنده راه برود تا دنیا پابرجا بماند. اگر اینکار را نکنند هستی نابود می‌شود.


1- یا ابن بنت الرّسول حسبک فخراانّک السّبط شرّف الشّهداء

2- جذب الکون نحوها و جلاهافغدت کلّ ربوة سیناء

3- دمک السّمح یا حسین ضیاءفی الدّیاجیر یلهم الشّعراء [۲۵]


1- ای پسر دختر رسول خدا (ص) همین افتخار برای تو کافیست که شهادتت موجب شرافت برای تمامی شهیدان است.

2- و جاذب تمام هستی و جلالت‌بخش آن که تمام خاک سینا را پوشاندی.

3- و خون تو ای حسین (ع) الهام‌بخش و روشنی‌بخش شاعران است.


1- و مشی موکب الحسین قلیل‌العدّ، و الدّر لا یکون تلالا

2- بل حبوب قلیلة تبهرالآفاق لمعا و تملأ الآصالا

3- لا یکون الطّغام إلّا کثیراکلّ أرض تحوی القذی و النّمالا

4- أو لیس الجراد و هو حقیریکسف الجوّ و الثری أرجالا [۲۶]


1 و 2- تعداد یاران امام حسین (ع) اگرچه کم است امّا آنان به جواهر و مرواریدی می‌مانند که تلألؤشان زیاد است و نور آنها افق‌ها را روشن می‌کند.

3- (امّا دشمنان امام) اوباش و جاهلان بسیار زیادند و تمام زمین را مانند موریانه فراگرفته‌اند.

4- آیا چنین نیست که آنان مانند ملخ‌های کوچک حقیر که تعدادشان زیاد است و آسمان را پر کرده‌اند و اطراف امام را فراگرفته‌اند، امّا بسیار بی‌ارزشند.





منابع

دانشنامه‌ی شعر عاشورایی، محمدزاده، ج‌1، ص: 608-616.

پی نوشت

  1. «ملحمه» در لغت جنگ و درگیری شدید است و این کلمه، به محل جنگ و میدان کارزار نیز اطلاق شده است. این کلمه از ماده‌ی لحم است و به این جهت مکان کارزار را ملحمه نامیده‌اند که جایگاه پاره‌پاره شدن و فروریختن گوشت بدن با ضربت شمشیر است. در تعریف اصطلاحی ملحمه اشعاری را گویند که با سیاقی محکم و استوار احوال قومی را به نظم درآورده و به تفصیل به جنگهای آنان بپردازد. شعر ملحمی، شعری قصصی است که دارای اسلوب افسانه‌ای است و موضوع آن دلاوری در جنگ و صلح است. جنبه‌ی اسطوره‌ای بر آن غالب است، زیرا که به فجر تاریخ انسان مرتبط است و میراث عمومی را مطرح می‌کند که همه‌ی مردم به آن دل بسته‌اند و خروش آنان را با اسلوب محکم خود برمی‌انگیزاند ...» خصائص عمده‌ی ملحمه عبارتند از: 1- معمولا ملحمه به نقل اساطیر، معجزات و بسیاری اوقات خرافاتی که یک ملت بدان اعتقاد دارد می‌پردازد. 2- ابیات ملحمه، گاه به دهها هزار بیت می‌رسد، و حد اقل ابیات آن صد بیت است. روایت ملحمه بیش از آنکه روایت قهرمانی باشد، روایت زمانی و تاریخی است و از این جهت آن را «قصّه شعری» یا «شعر قصصی» می‌نامند. 4- در ملحمه امور خارق العاده و حوادث عجیب فراوان به چشم می‌خورد.
  2. ملحمة عید الغدیر؛ ص 20.
  3. همان؛ ص 22.
  4. همان؛ ص 346.
  5. همان؛ ص 226.
  6. همان؛ ص 232.
  7. همان؛ ص 235 و 236.
  8. همان؛ ص 239.
  9. همان؛ ص 268.
  10. همان؛ ص 256.
  11. همان؛ ص 259.
  12. همان؛ ص 258.
  13. همان؛ ص 257.
  14. همان؛ ص 287.
  15. همان؛ ص 279.
  16. همان؛ ص 298.
  17. همان؛ ص 229.
  18. همان؛ ص 300.
  19. همان؛ ص 283.
  20. همان؛ ص 309.
  21. همان؛ ص 305.
  22. همان؛ ص 296.
  23. همان؛ ص 275. سلامه این معنی را از ابن طاووس گرفته که: «اگر مسأله‌ی امتثال از کتاب و سنت نبود که دستور به جزع و عزاداری برای از دست رفتن نشانه‌های هدایت و برپایی پایه‌های گمراهی داده‌اند و اگر افسوس از دست دادن معارف و حسرت حرمان از چنان شهادتی نبود ... ما برای این نعمت بزرگ، لباس شادمانی و سرور به تن می‌کردیم. «اللهوف؛ ص 83.»
  24. همان؛ ص 338.
  25. همان؛ ص 320.
  26. همان؛ ص 272.