بدر شاکر السیاب
بدر شاکر السیّاب از پیشتازان نهضت ادبی جدید است که به سال 1344 ه. ق. برابر با 1926 میلادی در قریه «جیکور» در حوالی «بصره» به دنیا آمد، پس از دوره دبیرستان وارد تربیت معلم شد و با پیوستن به جماعة اخوان «عبقر» و ترجمه در نشریه «الجبهة الشعبة» کار ادبی خویش را آغاز نمود. در سال 1961 به عنوان عضو هیئت تحریریه مجله «موانی» برگزیده شد. سیّاب به عنوان یکی از سردمداران تجدید در شعر عراق شناخته میشود. و از رهبران به کارگیری رمز و اسطوره در ادب عربی میباشد. او در شعر خود، از شاعران انگلیسی «الیوث» و «ایدث سیتویل» متأثر بوده است. سیاب در سال 1383 هجری برابر با 1964 م در 39 سالگی وفات یافت. از آثار او میتوان «ازهار ذابلة»، «أساطیر»، «انشودة المطر»، «حفار القبور»، «المومس العمیا» و منزل الاقنان را نام برد. [۱]
بدر شاکر السیاب | |
---|---|
زادروز |
24 دسامبر 1926 روستای جیکور در جنوب شرقی بصره |
درگذشت |
1964 (میلادی) (38 سال) کویت |
ملیت | عراقی |
پیشه | شاعر |
بدر شاکر از رمز و اسطوره در اشعار خویش بسیار بهره جسته و رمزگرایی او در سه جنبهی اساسی تجلّی یافته است:
1- رموز جهانی که مشترک میان همهی ملتهاست مانند سندباد و هولاکو.
2- رموز عربی که حافظه عرب و ملیّت خاص آن به او پرداخته و از لابلای قصّهها و اساطیر به دست رسیده است مانند دلاوریهای جنگ یسوس، عنتره و ابو زید هلالی.
3- رموز قرآنی و اسلامی مانند: حوا، هابیل و قابیل. [۲]
شاکر السیّاب با حماسهی کربلا به عنوان رمزی جاوید در حافظهی تاریخ روبرو میشود و همچنان که به رموز دلاوری و ایمان میپردازد، از نمادهای پستی و شر سخن میگوید. او در قصیدهی معروفش به نام «مرثیهی جیکور» از یزید و شمر، به عنوان ارباب و نوکری که در مسیر ذلّت و زشتی، امر کرده و فرمان میبرند، یاد میکند. [۳]
در قصیدهی مشهور «الدمعة الخرساء» [۴] نیز از رمز بزرگ پلیدی یاد میکند و او را زیر رگبار دشنام خویش میگیرد. در این قصیده، جنبهی هجو و نکوهش غالب است، شاید گرایشهای سوسیالیستی «سیّاب» در رنگآمیزی ستیزگونهی اشعار او بیتأثیر نبوده است. شعر سیّاب در هجو یزیدیان قدیم و جدید سروده شده و با استفاده از صنایع لفظی و معنوی بسیار به شعر خویش قوّت و قدرت تأثیرگذاری بخشیده است.
إرم السّماء بنظرة استهزاءو اجعل شرابک من دم الأشلاء
و اسحق بظلّک کلّ عرض ناصعو أبح لنعلک أعظم الضّعفاء [۵]
ای یزید! به آسمان رفیع با استهزاء بنگر و شراب خویش، از خون پیکرهای پارهپاره بنوش، آبروی پاک را پایمال کن و برترین مستضعفین را زیر قدمهای خویش بگذار.
1- یطفو و یرسب فی خیالی دونهاظلّ أدقّ من الجناح النائی
2- حیران فی قعر الجحیم، معلّقما بین ألسنة اللّظی الحمراء
3- أبصرت ظلّک یا یزید یرجّهموج اللّهیب و عاصف الأنواء
4- رأس تکلّل بالخنا، و اعتاض عنذاک النّضار بحیّة رقطاء
5- ویدان موثقتان بالسّوط الّذیقد کان یعبث أمس بالأحیاء [۶]
1- من بالهای خیال را تا دوردستها به پرواز درمیآورم.
2- و یزید را در قعر جهنم میبینم که بین زبانههای سرخ آتش سرگردان و پریشان است.
3- لهیب آتش و تندبادها، سایهاش را میلرزاند.
4- سرش به تاج فحّاشی مزیّن گردیده و به جای سر آراستهی او میتوان مار خالداری را مشاهده نمود.
5- دستان او با همان تازیانهای که دیروز بر زندگان فرود میآورد، بسته شده است.
1- عن ذلک السّهل الملبّد یرتمیفی الأفق مثل الغیمة السّوداء
2- یکتضّ بالاشباح ظمأی حشرجتثمّ اشرأبّت فی انتظار الماء
3- مفغورة الافواه الّا جثّةمن غیر رأس لطّخت بدماء
4- بأبی عطاشی لاغبین و رضّعاصفر الشّفاه، خمائص الاحشاء
5- أید تمدّ الی السّماء، و أعینترنو إلی الماء القریب النّائی
6- عزّ الحسین و جلّ عن أن یشتریجمّ الخطایا طائش الأهواء
7- آلی یموت و لا یوالی مارقاریّ الغلیل بخطّة تکراء
8- فلیصرعوه کما أرادوا، انّماما ذنب اطفال و ذنب نساء؟! [۷]
1- صحرای کربلا سوزان است و افق آن سیاه گردیده است.
2- صحرای کربلا پر است از کودکان بیگناه و تشنهلبی که در انتظار و بیقرار آب هستند.
3- صحرای کربلا پر است از سرهای از بدن جدا و شیرخواران خشکیدهلب و شکم به پشت چسبیده.
4- و زنان بیگناه که تشنهاند و در فغان و عزا هستند.
5- دستهایی که رو به آسمان بلند شده و چشمهایی که غریبانه به آب مینگرند.
6- از حسین که بر دین خویش سازش نمیکند و باوجود این همه مصیبت دست از هدف والای خویش نمیشوید.
7- و به خاطر سیراب کردن زنان و اطفال از مواضع خویش عقبنشینی نمیکند.
8- پس باید او را به خاک افکند! امّا گناه کودکان و زنان چیست؟!
عاجت بی الذکری علیها ساعةمرّ الزّمان بها علی استحیاء [۸]
این افکار ساعتی مرا به خویش مشغول کرده، ساعتی که زمان با خجالت و شرمساری از کنار این خاطرهها عبور میکند.
1- خفقت لتکشف عن رضیع ناحلذبلت مراشفه ذبول حباء
2- ظمآن بین یدی أبیه کأنّهفرخ القطاة یدفّ فی النّکباء
3- لاح الفرات له فأجهش باسطایمناه نحو اللّجّة الزّرقاء
4- و استشفع الأب حابسیه علی الصّدیبالطّفل یؤمی بالید البیضاء
5- رجّی الرّواء فکان سهما حزّ فینحر الرّضیع، و ضحکة استهزاء
6- فاهتزّ و اختلج اختلاجة طائرظمآن رفّ و مات قرب الماء [۹]
1 و 2- طفل لاغراندام معصوم، طفل شیرخوار لبتشنه (علی اصغر (ع)) در دستهای پدر همچون مرغکی است که در میان بادهای بیرحم حوادث به هر سو میدود.
3- از دور فرات را میبیند و بیاختیار دستان کوچک خویش را به سوی آبی آب آن میگشاید.
4- و پدر را که شفاعت او با «ید بیضایی» خویش سعی در هدایت فرعونیان دارد.
5- و با نمایش صحنهی جانسوز تشنگی طفل بر آنان اتمام حجّت میکند.
6- ولی پاسخ تیری است که بیرحمانه بر گلوی کودک مینشیند و به دنبال آن قهقههی مستانهی دشمن فضا را پر میسازد. و به دنبال آن پرپرزدن پرندهی کوچک پس از اصابت تیر و لحظهی جان دادن او در کنار آب است.
منابع
دانشنامهی شعر عاشورایی، محمدزاده، ج1، ص: 578-580.