سید حیدر حلی‌

نسخهٔ تاریخ ‏۳۰ مهٔ ۲۰۱۷، ساعت ۱۵:۴۱ توسط T.ramezani (بحث | مشارکت‌ها) (صفحه‌ای تازه حاوی «سیّد حیدر حلّی در شعبان سال 1246 ه. ق در شهر حلّه متولد شد. نسب او به امام حسین (ع)...» ایجاد کرد)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)

سیّد حیدر حلّی در شعبان سال 1246 ه. ق در شهر حلّه متولد شد. نسب او به امام حسین (ع) می‌رسد. او در کودکی یتیم شد و تحت سرپرستی عمویش سیّد مهدی قرار گرفت و به سال 1304 ه. ق در حلّه وفات یافت و در نجف اشرف در صحن مرتضوی به خاک سپرده شد.

وی از شعرای اواخر قرن سیزدهم می‌باشد و شعرش سرآمد بسیاری از اشعار حسینی است. او طلیعه‌دار حرکت‌های نو در شعر معاصر حسینی می‌باشد. [۱]

سیّد حیدر در اشعارش ابو سفیان را خطاب قرار می‌دهد و حسن سلوک پیامبر را با او متذکّر می‌شود. او از اینکه خون پاکان اهل بیت (ع) در جواب رفتار نیک پیامبر (ص) بر زمین می‌ریزد، متعجّب است.


1- و قل لأبی سفیان أنت ناقم‌أ أمنک یوم الفتح ذنب محمّد

2- فکیف جزیتم أحمدا عن صنیعه‌بسفک دم الأطهار من آل أحمد [۲]


1- به ابو سفیان بگو! این جواب پیامبر بود که در روز فتح مکّه با تو رفتار کرد و به تو و خاندانت امان داد؟!

2- آیا گناه رسول اللّه این بود که شما با ریختن خون پاک‌ترین از خاندانش پاسخ دادید.


1- تعثّر حتّی مات الهام حدّه‌و قائمه فی کفّه ما تعثّرا

2- کأن اخاه السیف أعطی صبره‌فلم یبرح الهیجاء حتی تکسرا

3- له اللّه مفطور منا الصّبر قلبه‌و لو کان من صمّ الصّفا لتفطرا

4- و منعطفا اهوی لتقبیل طفله‌فقبّل منه قبله السّهم منحرا

5- لقد ولدا فی ساعة هو و الرّدی‌و من قبله فی نحره السّهم کبرّا [۳]


1- شمشیرش آنقدر بر سرها فرود آمد تا کند شد، امّا قبضه‌ی شمشیر هم‌چنان در دست توانای او استوار ماند.

2- گویی شمشیر، برادر وفادار او بود که قطعه‌قطعه نشد از یاری او در جنگ دست نکشید.

3- خدای من، گویی دل او یکپارچه شکیبایی بود که اگر سنگ هم در برابر این مصائب قرار می‌گرفت، می‌ترکید.

4- برای بوسیدن طفلش خم شد، اما قبل از او تیر گردن طفل را بوسید.

5- آن طفل و مرگ همزادند. قبل از اینکه پدر در گوشش اذان بگوید، تیر در گوش او تکبیر گفت.


1- مالی أسالم قوما عندهم ترتی‌لا سالمتنی ید الأیّام إن سلمو

2- الخیل عندک ملتها مرابطهاو البیض منها عری أغمادها السّأم

3- اعیذ سیفک أن تصدی حدیدته‌و لم تکن فیه تجلی هذه الغمم

4- و لا غضاضة یوم الطّف أن قتلواصبرا بهیجاء لم تثبت لها قدم

5- فالحرب تعلم إن ماتوا بها فلقدماتت بها منهم الاسیاف لا الهمم [۴]


1- چگونه با گروهی مسالمت کنم که خونی ایشانم و باید از آنان خونخواهی کنم؟! روزگار مرا به سلامت نگذارد اگر آنان را به سلامت رها کنم و از آنان انتقام نگیرم.

2- اسبها از ماندن در اصطبل خود بیزار و غلّاف شمشیرها از پوشاندن آنها خسته شده‌اند.

3- پناه به خدا می‌برم که شمشیر تو زنگ بگیرد و همّ و غم را با آن از بین نبری.

4- برای آنها ننگ نبود که در جنگ با شکیبایی کشته شوند و تا آخر باقی نمانند.

5- این جنگ خود نیز می‌داند که اگر آنها کشته شدند، همّت‌هایشان پابرجا مانده است.


1- کفانی ضنا أن تری الحسین‌شفت آل مروان اضغاتها

2- غریبا أری یا غریب الطّفوف‌توسّد خدک کثبانها

3- و قتلک صبرا باید أبوک‌ثناها و کسّر أوثانها [۵]


1- همین درد برای من کافی است که با قتل امام حسین (ع) دلهای پرکینه‌ی آل مروان شفا یافته است.

2- ای غریب طف! چه شگفت است که می‌بینم گونه‌ی تو بر روی شن‌ها قرار گرفته.

3- و کشته شدن صبورانه‌ی تو به خاطر مجاهدات پدرت بود که کمر آنها را خم کرد و بت‌های آنها را شکست.


1- یلقی الکتیبة مفردافتفرّ دامیة الجراح

2- و بهامها اعتصمت مخافة بأسه بیض الصّفاح

3- و تسترت منه حیاء فی الحشا سمر الرّماح

4- مازال یورد رمحه‌فی القلب منها و الجناح

5- و حسامه فی اللّه یسفح من دماء بنی السّفاح

6- حتّی دعاه الیه أن‌یغدو فلبّی بالرّواح [۶]


1- به تنهایی با یک لشکر مبارزه می‌کرد و همه‌ی آن لشکر مجروح می‌شدند و می‌گریختند.

2- و شمشیرها از ترس او خود را در داخل سرها مخفی می‌کردند.

3- و نیزه‌ها از شرم او در داخل شکم‌ها مخفی می‌شدند.

4- نیزه‌ی او پیوسته در دل و پهلوهای آنان فرومی‌رفت.

5- و شمشیر او در راه خدا خون زنازادگان را می‌ریخت.

6- تا زمانی‌که خدا او را خوانده و او اجابت کرد و به سوی خدا رفت.


1- عفیرا متی عاینته الکماةنحتطف الرّعب ألوانها

2- فما أجلت الحرب عن مثله‌قتیلا یجبن شجعانها [۷]


1- هنگامی‌که قهرمانان، این کشته را بر روی زمین به خاک‌آلوده دیدند، از ترس رنگ از چهره‌شان پرید.

2- هیچ‌گاه در پایان جنگ دیده نمی‌شود کسی‌که کشته شده، شجاعان را بترساند.



منابع

دانشنامه‌ی شعر عاشورایی، محمدزاده، ج‌1، ص: 519-521.

پی نوشت

  1. ادب الطف؛ ج 8، ص 8.
  2. همان؛ ص 30.
  3. همان؛ ص 7 و 8.
  4. همان؛ ص 25 و 26.
  5. همان؛ ص 28 و 29.
  6. اعیان الشیعه؛ ج 6، ص 266.
  7. همان؛ ج 1، ص 582.