دعبل خزاعی
اشاره
زندگی پرفرازونشیب دعبل در دوران خلافت ننگین و ظالمانهی نه تن از خلفای جورپیشه عبّاسی (منصور، مهدی، هادی، هارون، امین، مأمون، معتصم، واثق و متوکّل) سپری شد. در این دوره نزدیک به یک قرن، چهار امام از ائمه معصوم شیعه (امام صادق، امام کاظم، امام رضا و امام جواد (ع)) پس از آزار و شکنجه و تبعید و حبسهای طولانی به شهادت رسیدند. همچنین در این برهه از تاریخ اسلام، خلفای ستمگر عباسی علاوه بر شهادت امامان معصوم (ع) به قصد محو آثار اسلام و مکتب تشیّع دست به هر جنایتی زدند و قیامهای شیعی را در برابر خلافت ضدّ دینی خود سرکوب کردند و سران آنان را از بین بردند.
اختلاف و نزاع بین امرا و فرزندان خلفا بر سر قدرت از دیگر مسائل دوره زندگی دعبل بود مانند درگیری و جنگ محمّد امین و عبد اللّه مأمون بر سر تصاحب خلافت غاصبانه پدرشان هارون الرّشید.
قیامهای غیر شیعی چون قیام بابک خرّمدین در آذربایجان، افشین در نیشابور و مازیار در طبرستان در مبارزه با قدرت حاکم و ستمگستر بنی عبّاس از دیگر قضایای سیاسی و اجتماعی این دورهی عباسی بود.
شاعر ظلمستیز شیعه دعبل خزاعی در چنین دورهی پر از کشمکشهای سیاسی و اجتماعی پا به عرصه گیتی نهاد و بزرگ شد و در میدان عقیده و ادب و ایمان و شعر به دفاع از حق برخاست و با سلاح شعر به نبرد با کجاندیشان، فرومایگان و خلیفههای غاصب کمر همّت بست و آنان را رسوا ساخت و در حمایت از آل علی، مردانه پنجاه سال چوبهی دار را به شوق شهادت بر دوش کشید و تا پای جان در صراط مستقیم ایستادگی کرد.
دعبل با هجو خلفای غاصب عباسی، نه تنها یک حرکت انقلابی و حماسی در تاریخ تشیّع ایجاد کرد بلکه با مدح خاندان پیامبر (ص) و علی (ع) و با هجو و نکوهش دشمنان آنان به تحوّلی مثبت در عرصهی شعر دست زد و در دورهی افول ارزشهای انسانی، خلاف جریان مبتذل زمانهی خود حرکت کرد و به پاسداری از قلمرو نورانی اندیشه و انسانیّت و هنر و تعهّد و توحید و خدامحوری قیام کرد.
دعبل به عنوان شاعر متعهّد اهل بیت با ائمه اطهار زمانش به عنوان رهبران الهی و حقیقی امت ارتباط داشت و از سخن و رفتار و موضعگیریهای سیاسی و اجتماعی آنان الهام میگرفت. اشعار و احوال او این مطلب را تایید میکند.
دعبل نه تنها شاعر اهل بیت بلکه راوی حدیث آنان بوده و از گروه شاعران محدّث به شمار میآید. [۱]
حب و بغض شاعر به شعر او غنا میبخشد و تأثیر و ارزش مضاعف به آن میدهد و از نظر عاطفی به کمال نزدیکتر میکند.
حب و بغض، قهر و عشق و خشم از ویژگیهای برجسته شعر شاعران متعهّد و ملتزم است و دعبل سمبل شاعران متعهّد شیعه است که این حقیقت در شعرش تجلّی درخشانی دارد. شعر و زندگی او نمونه بارز تولّی و تبرّی است و او والاترین نمونهی شاعر شیعی است. او در میان شاعران عرب به «تشیّع و هجو خلفا» [۲] مشهور شده است. مقام علمی شاعر: بیشک دعبل را فقط یک شاعر بزرگ و صاحب سبک نمیتوان دانست بلکه علاوه بر نبوغ شعری در علم
کلام، حدیث، قرآن، تاریخ و لغتشناسی یکی از عالمان سترگ و دانشور شیعه بود. علّامه حلّی میگوید: «دعبل در بین عالمان و اندیشهوران شیعه به کمال ایمان و علوّ منزلت و عظمت شأن معروف شده است.»[۳] و آیة اللّه سید حسن صدر مینویسد:
«دعبل مردی متکلّم، شاعر، ادیب، خردمند، عالم به تاریخ عرب و طبقات شاعران عرب بود.[۴] »
همچنین دعبل یکی از شاعران بزرگ سیاسی تاریخ ادبیّات است وی با مطرح کردن حکومت به حق و الهی حضرت علی (ع) و فرزندانش در اشعار خود خلافت ننگین بنی امیه و بنی عباس را مورد سوال قرار میداد و نفی میکرد و به هجو و استهزای خلفای غاصب میپرداخت. سیاست او از عقیده و ایمان و اخلاص و تعهّد دینی و روحیهی شیعی او ناشی میشود و شعر او آینهی زمان است و روح حاکم بر زمان در اشعارش نمایان شده است. علاوه بر آن رفتار اعتراضآمیز و تحقیرکنندهی او با خلفا و ارباب زر و زور و تزویر نشاندهندهی شجاعت و جرأت و صراحت اوست. او انسانی جسور و بیباک بود و پیوسته در خطّ مبارزه با خلفای جائر عباسی و مزدوران آنان بود.
محمّد جواد مغنیه مینویسد: «در دفاع از حق و کوبیدن باطل، شجاعترین شاعری که تاریخ به یاد دارد، دعبل خزاعی است». [۵]
شجاعت و شهامت او همواره در پاسداری از حریم حق و دفع باطل، جلوه میکند.
دعبل از شاعران اصیل عرب است و شعر او در اصالت و صلابت و فخامت و استحکام به کمال رسیده و جزو اشعاری است که بر اثبات قواعد زبان و ادبیّات عرب مثل لغت، صرف و نحو، فصاحت و بلاغت و صنایع بدیعی و شعری به آن استشهاد میشود و مورد استفاده قرار میگیرد. محتوای شعرش ترجمان افکار، عقاید و آرمانهای اصیل و مکتبی تشیّع است و سبک ادبی و لفظی شعرش تحت تأثیر اشعار متقدّمان بهویژه شاعران بزرگ دوره جاهلیّت است. یکی از اوزان شعر عرب بحر طویل است که بسیاری از شاهکارهای شعر عرب از قدیم در این وزن سروده شده است و دعبل خزاعی قصیده مشهور «مدارس آیات» را در همین وزن سروده است.
دعبل بن علی بن رزین خزاعی از قبیله مشهور «خزاعه» بود این قبیله شاخهای از قبیله بزرگ و معروف «ازد» بود که در سرزمین یمن زندگی میکرد. پدرش علی از تبار پاک «بدیل بن حدقاء» صحابی بزرگوار پیامبر و بزرگ قبیلهی خزاعه در صدر اسلام بود. بدیل قبل از فتح مکّه اسلام آورد و خاندانش از بیوتات قدیم شیعه و شاعر و راوی حدیث بودند. جدّ اعلای او عبد اللّه بن بدیل سفیر پیغمبر از شیعیان مخلص علی (ع) بود که از قهرمانان بزرگ حماسهساز جنگ صفین بود و با سه برادر دیگرش عبد الرّحمن و محمّد و عثمان در این جنگ به شهادت رسیدند. دعبل در سال 148 هجری (سال شهادت امام جعفر صادق (ع)) در خانوادهای مشهور به علم و فضل و ایمان و شعر و ادب و دوستدار اهل بیت متولّد شد. پدرش علی بن رزین و عمویش عبد اللّه و پسر عمویش ابو شیص از شاعران روزگار بودند. دعبل در چنین خاندانی که دوستی آل علی و شعر و ادب از امتیازات آنان بود، رشد و نمو کرد. دوران کودکی و جوانی را در کوفه گذراند و نبوغ شاعرانهاش در آن دیار شکوفا شد.[۶] در آن زمان کوفه یکی از مراکز مهمّ علمی، ادبی و دینی در دنیای اسلام بود بنابراین فضای محیط و اجتماعی که دعبل در آن تعلیم و تربیت یافت آکنده از ذوق و شعر و ادب و رقابتهای شاعرانه بود.
استاد دعبل «مسلم بن الولید» ملقب به صریع الغوانی (م 208 ه) بود و فنون و صنایع ادبی و شعری را به او آموخت. دعبل قبل از سال 175 هجری به بغداد آمد و در رکاب هارون الرّشید بود و تا سال 193 هجری در بغداد زندگی کرد. با مرگ هارون الرّشید و اختلاف دو برادر بر سر تصاحب قدرت، دعبل بغداد را ترک کرد و در حالیکه در زمینههای شعر و ادب و علم و اندیشه و اوضاع سیاسی و اجتماعی روزگار، گوهر تجربه اندوخته و به آگاهیهای سرشاری دست یافته بود و پس از سیر درونی و روحانی و رسیدن به قلمرو روشنیبخش شعور و شناخت و بیداری، پای در رکاب سفر نهاد و ابتدا آهنگ خانه خدا کرد و سپس در حساسترین دوران تاریخی تشیّع به دفاع از ولایت علی (ع) و آل او پرداخت و با شهامت و شجاعت همهی خلفای ظلمپیشهی عباسی را هجو کرد و به نشر اندیشهها و آرمانهای مکتب تشیّع همت گماشت. پس از اینکه حضرت امام رضا (ع) به امر مأمون از مدینه به خراسان آمد و ولایت عهدی مأمون را پذیرفت، دعبل به همراهی ابراهیم بن عبّاس صولی (م 243 ه.) شاعر معروف شیعی عازم زیارت آن حضرت گردید. هر دو شاعر در مرو نزد او بار یافتند و قصیدهی «تائیه»، مشهورترین و بلندترین شعرش را که در مدینه سروده بود و سوز درونی شاعر در تکتک ابیات این قصیده غرّا و جاودانه شعله میکشید را انشاء نمود. دعبل با این قصیده به جاودانگی و آوازهی عالمگیر دست یافت. این قصیده که حماسهی تاریخ بنی هاشم و منقبتنامهی آل علی (ع) است بسیار مورد توجّه قرار گرفت و امام را گریان ساخت. امام (ع) ده هزار درهم از سکههایی که به نام خود او ضرب شده بود و جبّهای از جامههای شخصی خود را بدو بخشید. همه محدّثان و مورّخان و تذکرهنویسان از این قصیده ستایش کرده و تمام یا قسمتی از آن را نقل نمودهاند.
این قصیده هم از نظر بافت کلامی و صنایع لفظی و معنوی و ادبی، در نهایت زیبایی و قوّت است و هم از نظر محتوای غنی و اندیشورانه و عالمانهی آن، و اگر از دعبل جز این قصیده به دست ما نمیرسید برای اثبات نبوغ شعری و قدرت ادبی و وسعت اندیشه و استواری اعتقاد و پاکی ایمان شاعر کافی بود. وزن عروضی قصیده «بحر طویل» است و شاعر از مطلع تا مقطع آن را در کمال ظرافت و استادی با صنایع لفظی و معنوی بدیعی و ادبی آراسته است و تعداد ابیات آن را بعضی محقّقان تا 123 بیت نوشتهاند.
از نظر محتوا نیز قصیده در خور تفکّر و تأمّل است و در مدح و منقبت و ثناگستری اهل بیت عصمت و طهارت سروده شده و به ذکر مصایب آنان پرداخته است و این چکامه بلند از مدایح درخشان اهل بیت و از شاهکارهای شعر عرب به شمار میرود.
در این قصیده هنر و حماسه و عشق و ایمان و اخلاص و اندیشه و تعهّد و عاطفه موج میزند.
پس از آن دعبل به قم رفت و در قم خبر شهادت امام رضا را شنید و قصیده سوزناک و بلند «رائیه» را در مرثیه و مدح امام رضا و هجو و مذمّت بنی عبّاس بهویژه هارون الرّشید سرود و پس از آن به بغداد رفت. دعبل به دمشق و مصر و مغرب و ری و خراسان سفر کرد و امرای آن بلاد را مدح گفت. در خراسان عبد اللّه بن طاهر شصت هزار درهم به او صله داد. اهالی قم نیز سالی پنج هزار درهم برای او صله میفرستادند. شاعران زنده او را ستودهاند. طبعش ظریف و زودرنج بود و زبانی گزنده داشت به کمتر چیزی از اشخاص حتی ممدوحین و خلفا میرنجید و ایشان را هجو میگفت. چندی در «اسوان» مصر به حکومت رسید ولی چون امیر مصر را هجو گفت معزول گردید. بیش از نود و هفت سال عمر کرد و تعصّبی شدید به طرفداری از اهل بیت (ع) داشت. در بغداد مالق بن طوق تغلبی را هجو کرد و او در صدد قتل او برآمد ناچار به بصره گریخت در آنجا «پیرانه سر» او را شکنجهها کرد ناچار به اهواز رفت. مالق، تروریستی را ده هزار درهم داد و مأمور قتل دعبل کرد. هنگامیکه وی در یکی از آبادیهای شوش به نام طیّبه بود آن مرد بعد از نماز عشاء فرصتی یافته و با نوک عصای دشنه مانند زهرآگین خود زخمی به
پشت پای دعبل زد که او را مسموم نمود و روز دیگر بر اثر جراحت درگذشت. جنازهاش را به شوش منتقل و آنجا دفن نمودند.
تاریخ شهادت او در سال 246 ه. ق. میباشد. [۷] دعبل سه فرزند داشت عبد اللّه، علی و حسین. علی و حسین ذوق شعری را از پدر به ارث برده بودند و هر دو شاعر بودند. حسین دیوان شعری هم داشته و برخی از اشعارش در کتب تواریخ و تذکرهها آمده است. [۸]
آثار دعبل:
1- دیوان اشعار: اگرچه قسمت اعظم اشعار شاعر بزرگ و انقلابی شیعه از بین رفته است اما ادیب معروف «ابو بکر محمّد بن یحیی صولی» (م 335 ه. ق.) قسمتی از آنها را گردآوری و در سیصد صفحه نوشته است [۹] که مشتمل بر 1176 بیت میباشد.
2- طبقات الشعراء: که آن را در زمینهی اخبار و احوال و اشعار شاعران عرب تألیف کرد. اگرچه امروز از سرنوشت این کتاب اطّلاعی نداریم ولی بسیاری از شعرا و ادبا و لغتشناسان و نویسندگان پس از دعبل در کتابها و تألیفات خویش از این کتاب بهرهمند شده و مطالبی را از آن نقل کردهاند.
3- الواحدة فی مناقب العرب و مثالیها:[۱۰] (در آداب و رسوم اعراب)، از این کتاب هم فقط نامی در تاریخ مانده است.
تألیف این دو کتاب و احتمالا آثار علمی دیگر نشان میدهد دعبل علاوه بر سرودن شعر در تألیف هم دستی داشته و از گروه شاعران عالم و عالمان شاعر و نویسنده بوده و اگر جنبهی نقل حدیث از امامان معصوم (ع) و نقل حدیث توسط دیگر محدّثان را بر شعر و تألیفاتش بیفزاییم او را شاعری فرزانه و اندیشهوند و صاحبنظر جامع خواهیم شناخت. [۱۱]
دعبل سه بیت شعر سرود و به نزدیکانش گفت بعد از مرگ بر روی سنگ مزارم آن را بنویسید که چنین است:
1- اعدّ للّه یوم یلقاهدعبل ان لا اله الّا هو
2- یقولها مخلصا عساه بهایرحمه فی القیامة اللّه
3- اللّه مولاه و النّبیّ و منبعدهما فالوصیّ مولااه [۱۲]
1- دعبل توشهی اقرار به یگانگی خداوند را برای رستخیز خویش آماده کرده است.
2- وی خالصانه شهادت به وحدت حق میدهد و امیدوارست که خداوند در روز رستاخیز بر او رحمت آورد.
3- مولای دعبل، خدا و رسول اویند و مولای او جانشین به حقّ پیامبر یعنی علی است.
قصیده مدارس آیات:
1- تجاوبن بالأرنان و الزّفراتنوائح عجم اللّفظ و النّطقات
2- یخبّرن بالانفاس عن سرّ أنفسأساری هوی ماض و آخرآت
3- فأسعدن أو أسعفن حتّی تقوّضتصفوف الدجی بالفجر منهزمات
4- علی العرصات الخالیات من المهیسلام شج صبّ علی العرصات
5- فعهدی بها خضر المعاهد مألفامن العطرات البیض و الخضرات
6- لیالی یعدین الوصال علی القلیو یعدی تدانینا علی الغربات
7- و إذ هنّ یلحظن العیون سوافراو یسترن بالأیدی علی الوجنات
8- و إذ کلّ یوم لی بلحظیّ نشوةیبیت لها قلبی علی نشوات
9- فکم حسرات هاجها بمحسّروقوفی یوم الجمع من عرفات
10- ألم تر للأیّام ماجرّ جورهاعلی النّاس من نقض و طول شتات
11- و من دول المستهزئین (و من غدا)بهم طالبا للنّور فی الظّلمات
12- فکیف و من أنّی یطالب زلفةإلی اللّه بعد الصّوم و الصّلوات
13- سوی حبّ أبناء النّبیّ و رهطهو بغض بنی الزّرقاء و العبلات
14- و هند و ما أدّت سمیّة و ابنهااولوا الکفر فی الاسلام و الفجرات
15- هم نقضوا عهد الکتاب و فرضهو محکمه بالزّور و الشّبهات
16- و لم تک إلّا محنة کشفتهمبدعوی ضلال من هن و هنات
17- تراث بلا قربی و ملک بلا هدیو حکم بلا شوری بغیر هدات
18- رزایا أرتنا خضرة الافق حمرةو ردّت أجاجا طعم کلّ فرات
19- و ما سهلّت تلک المذاهب فیهمعلی النّاس إلّا بیعة الفلتات [۱۳]
20- و لو قلّدوا الموصی الیه امورهالزمّت بمأمون علی العثرات
21- أخی خاتم الرّسل المصّفی من القذیو مفترس الأبطال فی الغمرات
22- فإن جحدوا کان «الغدیر» شهیدهو بدر و أحد شامخ الهضبات
23- و آی من القرآن تتلی بفضلهو إیثاره بالقوت فی اللّزبات
24- و غرّ خلال أدرکته بسبقهامناقب کانت فیه مؤتنفات
25- مناقب لم تدرک بکید و لم تنلبشیء سوی حدّ القنا الذّربات
26- نجیّ لجبریل الامین و أنتمعکوف علی العزّی معا و منات
27- بکیت لرسم الدّار من عرفاتو أذریت دمع العین بالعبرات
28- وفک عری صبری و هاجت صبابتیرسوم دیار قد عفت و عرات
29- مدارس آیات خلت من تلاوةو منزل وحی مقفر العرصات
30- لآل رسول اللّه بالخیف من منیو بالبیت و التّعریف و الجمرات
31- دیار لعبد اللّه بالخیف من منیو للسّید الدّاعی الی الصّلوات
32- دیار علیّ و الحسین و جعفرو حمزة و السّجاد ذی الثّفنات
33- دیار لعبد اللّه و الفضل صنوهنجیّ رسول اللّه فی الخلوات
34- و سبطی رسول اللّه و ابنی وصیّهو وارث علم اللّه و الحسنات
35- منازل وحی اللّه ینزل بینهاعلی أحمد المذکور فی السّورات
36- منازل قوم یهتدی بهداهمفتؤمن منهم زلّة العثرات
37- منازل کانت للصّلاة و للتّقیو للصّوم و التّطهیر و الحسنات
38- منازل لاتیم یحلّ بربعهاو لا ابن صهاک هاتک الحرمات
39- دیار عفاها جور کلّ منابذو لم تعف للایّام و السّنوات
40- فیا وارثی علم النّبیّ و آلهعلیکم سلام دائم النفحات
41- لقد آمنت نفسی بکم فی حیاتهاو انّی لارجو الأمن بعد ممات
42- قفا نسأل الدّار الّتی خفّ أهلهامتی عهدها بالصّوم و الصّلوات
43- و أین الاولی شطّت بهم غربة النّویأفانین فی الآفاق (الاقطار) مفترقات
44- هم أهل میراث النّبیّ اذا اعتزّواو هم خیر سادات و خیر حمات
45- أذا لم نناج اللّه فی صلواتناباسمائهم لم یقبل الصّلوات
46- مطاعیم فی الاعسار فی کلّ مشهدلقد شرّفوا بالفضل و البرکات
47- و ما النّاس إلا غاصب و مکذّبو مضطغن ذو إحنة و ترات
48- اذا ذکروا قتلی ببدر و خیبرو یوم حنین أسبلوا العبرات
49- فکیف یحبّون النّبیّ و رهطهو هم ترکوا أحشاءهم و غرات
50- لقد لا ینوه فی المقال و أضمرواقلوبا علی الاحقاد منطویات
51- فان لم تکن إلا بقربی محمّدفهاشم أولی من هن و هنات
52- سقی اللّه قبرا بالمدینة غیثهفقد حلّ فیه الأمن بالبرکات
53- نبیّ الهدی صلّی علیه ملیکهو بلّغ عنّا روحه التّحفات
54- و صلّی علیه اللّه ما ذرّ شارقو لاحت نجوم اللّیل مبتدرات [۱۴]
آنگاه در مرثیهی خود از یکیک شهدای اهل بیت با ذکر مدفن آنها یاد میکند و فاطمه (س) را به ندبه و زاری بر آنان دعوت میکند:
55- أفاطم! لو خلت الحسین مجّدلاو قد مات عطشانا بشطّ فرات
56- إذا للطمت الخدّ فاطم عندهو أجریت دمع العین فی الوجنات
57- أفاطم! قومی یا ابنة الخیر و اندبینجوم سماوات بارض فلات
58- قبور بکوفان و اخری بطیبةو اخری بفخّ نالها صلوات
59- و اخری بأرض الجوز جان محلّهاو قبر ببا خمری لدی الغربات
60- و قبر ببغداد لنفس زکیّةتضمّنها الرّحمن فی الغرفات [۱۵]
چون دعبل به این قسمت از قصیدهی سراسر درد و اندوه خود در ذکر مصیبت و مظلومیت و غربت آل محمّد (ص) رسید امام رضا (ع) به او فرمود:
آیا میخواهی در اینجا دو بیت به قصیدهی تو بیفزایم تا شعر تو در بیان مصائب و غربت و پراکندگی ما اهل بیت کامل گردد؟
دعبل جواب داد: «آری ای فرزند رسول خدا (ص).»
امام رضا (ع) این دو بیت را در همان وزن و قافیهی قصیده سرود:
و قبر بطوس یا لها من مصیبةالّحت علی الاحشاء بالزّفرات
الی الحشر حتّی یبعث اللّه قائمایفرّج عنّا الغمّ و الکربات [۱۶]
مویه کن بر قبر غریبی که در طوس است! وای از این مصیبت که تا صبح حشر، دلها را در آتش اندوه میگدازد، تا آنکه خداوند، قائم (عج) را برانگیزد و او بار سنگین دردها را از دوش ما بردارد، و رنجهای بیکران ما را شفا بخشد.
دعبل پرسید: فدایت شوم ای فرزند رسول خدا! این قبری که در طوس است، از آن کیست؟
امام فرمود: «قبر من است!»
آنگاه دعبل قصیدهی خود را ادامه داد:
61- علیّ بن موسی أرشد اللّه أمرهو صلّی علیه أفضل الصّلوات
62- فأمّا الممضّات التی لست بالغامبالغها منّی بکنه صفات
63- قبور بجنب النّهر من أرض کربلامعرّسهم فیها بشطّ فرات
64- توفّوا عطاشی بالفرات، فلیتنیتوفّیت فیهم قبل حین وفات
65- الی اللّه اشکو لوعة عند ذکرهمسقتنی بکأس الثّکل و الفظعات
66- أخاف بأن أزدازهم فتشوقنیمصارعهم بلجزع فالنّخلات
67- تقسّمهم (تغشّاهم) ریب المنون فما تریلهم عقوة مغشیّة الحجرات
68- خلا انّ منهم بالمدینة عصبةمدینین انضاء من اللزبات
69- قلیلة زّوار سوی أن زوّرامن الضّبع و العقبان و الرّخمات
70- لهم کلّ یوم تربة بمضاجعنوت فی نواحی الارض مفترقات
71- و قد کان منهم فی الحجاز و أرضهامغاویر نحّارون فی الازمات
72- تنکّب لأواء السّنین جوارهمو لا تصطلیهم جمرة الجمرات
73- حمی لم تزره المدنبات و أوجهتضیء لدی الاستار فی الظّلمات
74- اذا وردوا خیلا بسمر من القنامساعیر حرب اقحموا الغمرات
75- و ان فخروا یوما اتوا بمحمّدو جبریل و الفرقان ذی السّورات
76- و عدوّا علیّا ذا المناقب و العلیو فاطمة الزّهراء خیر بنات
77- و حمزة و العباس ذا الهدی و التّقیو جعفرا الطّیّار فی الحجبات
78- ولائک لا منتوج (ملتوج) هندو حزبهاسمیّة من نوکی و من قذرات
79- ستسأل فعل عنهم و فعیلهاو بیعتهم من أفجر الفجرات
80- هم منعوا الآباء عن أخذ حقّهمو هم ترکوا الابناء رهن شتات
81- و هم عدلوها عن وصیّ محمّدفبیعتهم جاءت علی الغدرات
82- ولیّهم صفو النّبیّ محمّدابو الحسن الفرّاج للغمرات
83- ملامک فی آل النّبیّ فإنّهمأحبّای ماداموا و اهل ثقات
84- تخیّرتهم رشدا لنفسی أنّهمعلی کلّ حال خیرة الخیرات
85- نبذت الیهم بالمودّة صادقاو سلّمت نفسی طائعا لولات
1- نوحهگران گنگ و گویا با نالهها و آههای سوزان خود به گفتگو پرداختند.
2- و با نفسهای خود از راز درون دلباختگان روزگاران پرده برگرفتند.
3- و به یاری و یاوری هم شتافتند تا صفوف ظلمت شب، به سپیده دم درهم شکست.
4- درود دلباختهی دردمند بر آن عرصهها و سرزمینهایی باد که از سیه چشمان تهی ماند.
5- به یاد دارم که آن سرزمینها، سبز و خرّم و الفتگاه سمنبران خوشبوی و شرمآگین بود.
6- شبهایی به خاطر میآرم که وصال را بر کینه و حراق چیره میساخت و نزدیکیها بر دوریها فائق میآمد.
7- ماهرویان پرده از رخسار برگرفته، به ما دیده میدوختند و گونهها را با دست میپوشاندند.
8- روزهای من به سرمستی دیدارشان و شبهایم به خوشدلی از یادشان میگذشت.
9- وقوف من به روز عرفه در «محسّر عرفات» [۱۷] چه حسرتها برانگیخت.
10 و 11- زمانه را بنگر که با پیمانشکنی و تفرقهاندازیهای بسیارش با حکومتهای مسخره و کسانیکه به دنبال آنها، جویای روشنی از دل تاریکیها بودند، چه جنایتها به مردم کرد.
12- پس از روزه و نماز، چگونه و از کجا میتوان خواستار قرب خدا شد.
13 و 14- جز از راه مهرورزی به فرزندان و دودمان پیغمبر و کینهتوزی به تبار «مروان» و «بنی امیه» و «هند» و سمیه و فرزندش «زیاد» که همه اینها کافران و تبهکاران عالم اسلامند.
15- پیمان و فرمان قرآن و آیات محکم آن را به دروغ و شبههانگیزی گسستند.
16- و این آزمایشی بود که پرده از چهرهی آنان و دعویهای ضلال و زشت و ناپسندشان برگرفت.
17- میراثی بیقرابت! و ملکی بدون هدایت! و حکومتی بیمشورت! و بدون وجود رهبر!
18- اینها دردهایی است که مزرع سبز فلک را در چشم ما خونین مینماید و طعم آب شیرین به کام تلخ میشود.
19- آنچه این روشها را در میان مردم آسان نمود، بیعت ناگهانی و شتابزدهای با ابو بکر و گفتار آشکار «سقفّیان» در ادعای بیپرده و ضلالآمیز میراثخواری بود.
20- اگر زمام امور را به علی، وصیّ پیغمبر میسپردند، کارها به برکت وجودش که مأمون از لغزش بود، نظام میگرفت.
21- وی برادر پیغمبر پاک نهاد و مرد میدان کارزار بود، و در جنگهای سخت و بیامان از هم درندهی قهرمانان و جنگاوران است.
22 و 23- آنانکه منکر گواه راستین علی هستند، «غدیر» و «بدر» و کوههای بلند و بههم پیوستهی «احد» و آیات خواندنی قرآن در فضلش، و خوراک بخشیهایش به گاه سختی، آیاتیکه در فضیلتها و ایثارگریهای او نازل شده است. آنگاه که هنگام سختی و گرسنگی طعام خویش را بخشید، و صفات تابناک و منقبتهایی است که وی دارا بود و در آنها بر دیگران پیشی داشت، همه گواه حقانیت اوست.
24- فضیلتهای درخشان و زیباییها همه نیکان را پشتسر نهادند تا به او رسیدند. فضیلتهایی که چون خویشتن را در او یافتند. به عطرافشانی پرداختند و بر خویش بالیدند. به عبارت دیگر علی (ع) به آن فضایل ارزش میبخشد، نه آنکه فضیلتها به علی (ع) اعتبار و ارزش بخشند.
25- فضایلی که با مکر و حیله نمیتوان به آنها دست یافت مگر با شمشیرهای تیز و برّان.
26- جبرئیل با پیامبر راستگو نجوا میکرد، در حالیکه شما در درگاه بتان «عزا» و «مناة» سجده میکردید.
27- آثار خانههای ویران دلبرانم را در عرفات به یاد آوردم و مویهکنان از دیدگانم چون سیلاب، اشک ریختم.
28- نشان این خانههای ویران رشتهی صبرم را گسیخت و چون بر آثار خانههای متروک و ویران حبیبانم گذر کردم، شعلههای سوزان یادشان مرا سخت در میان گرفت.
29 و 30- خانههای اهل بیت، مدارس آیات الهی (مدارس آیات)[۱۸] و منزلگاه وحی، در «خیف»[۱۹] و مسجد الحرام و عرفات و جمرات،[۲۰] از تلاوت آیات خالی و خاموش مانده است، و محل نزول وحی، خرابهای موحش و متروک است.
31- این ویرانههای خاموش و متروک، خانهی عبد اللّه، پدر رسول اللّه (ص) در خیف است و خانهی پیامبر، آن سرور مردمان، که مردم را به نماز فرامیخواند.
32- خانههای علی (ع) و حسین (ع) و جعفر صادق (ع) و حمزه و امام سجاد (ع) ذی ثفنات،[۲۱] است.
33- این خانههای ویران خانهی عبد اللّه بن عباس و برادرش فضل است و فضل که در خلوتها محرم راز رسول خدا بود.
34- خانهی حسن و حسین (ع) دو فرزندزادهی پیامبر (ص)، آن دو فرزند وصیّ پیامبر، «علی» (ع) که وارث علم خداوندی و صاحب همهی خوبیها و زیباییها بود.
35- این خانههای ویران و متروک، جایگاه نزول وحی الهی است، آنجاکه بر احمد (ص) موعود در کتب آسمانی باران وحی میبارید.
36- اینها آثار خانههای متروک کسانی است که مردم با نور هدایتشان راه مییافتند و لغزش و کژی از آنان دور بود.
37- خانههایی که محل نماز و روزه بود و جایگاه تقوا و پاکی و خوبیها و نیکوییها و زیباییها بود.
38- خانههایی که تیم «ابو بکر» را سزاوار نیست در اطراف آن گام نهند و نه ابن صهاک «عمر بن خطاب» که هتاک حرمتهاست.
39- خانههایی که ستم ستمگران گردنکش، ویرانشان کرده است، نه گذر روزها و سالها.
40- خانههایی که مهبط جبریل امین بود، آن پیامآور وحی الهی که از جانب خدا، با سلام و برکتها بر پیامبر نازل میشد. خانههایی که هر صبح و شام به پیروان آن، وحی الهی بر پیغمبر نازل میشد.
41- همانا من به شما در زندگیام ایمان آوردم و امید من آن است که پس از مرگ قرین و همخانهی امنیت و آسایش باشم.
42- دمی درنگ کن ای همراه! تا از این خانههای خاموش و متروک که اهل آنها پراکنده و اندک گشتهاند، بپرسیم: از عهد شما با نماز و روزه چه سالهای دور و درازی گذشته است.
43- بپرسیم: کجایند کسانیکه دست بیدادگر غربت آنان را پراکنده ساخته است؟ کجایند شاخههای درخت نبوت که دستهای جفاکار، آنها را شکسته و هریک را به سویی افکنده است!
44- آنان که در غربت پراکندهاند، وارثان پیامبرند، هرگاه نسبت خویش را بیان کنند و بهترین سروران مردمند و والاترین پاسداران و حامیان حقیقتند.
45- اگر در نمازهای خود، خداوند را به نام آنان نخوانیم، نمازهایمان در درگاه خداوند پذیرفته نخواهد بود.
46- سختی مردانی که هنگام قحطی و گرسنگی، آنگاه که آسمان و زمین بر مردمان بخل میورزد، هرکجا حاضر شوند گرسنهیی باقی نمیماند. به راستی که آنان به فضل و برکات الهی شرف یافتهاند.
47- و دشمنان اهل بیت، مردمان غاصب و منکر حق و حاسدان و کینهتوزند که خونخواه پدران کافر و مشرک خود هستند. [۲۲]
48- آنانکه چون کشتگان خود را در «بدر» و «خیبر» و «حنین» یاد آورند، اشک از دیدگان برافشانند.
49- اینان چگونه میتوانند دوستدار پیامبر و خاندان او باشند، در حالیکه پیامبر و اهل بیتش در دل آنان آتشی سوزان افکندند!
50- آنان در سخن، نرمگفتار و متملّقند، ولی دلهایی پر از کینه و بغض دارند.
51- اگر استحقاق مقام خلافت جز به دلیل خویشاوندی و قرابت محمّد (ص) ثابت نمیشد، پس بنی هاشم در خویشی و نسبت با پیامبر، از دیگران پیشتر و به خلافت شایستهترند.
52- باران رحمت حق بر قبر شریفی (قبر رسول اللّه (ص)) که در مدینه است ببارد، حریم امنی که سرچشمهی زلال برکات الهی است.
53- آنجا مرقد پیامبر هدایت است که خداوند بر او درود فرستاده است. سلام و درود پاک ما نیز بر روح قدسی آن پیامبر رحمت باد!
54- تا خورشید درخشان است، تا ستارگان شبانگاهی در آسمان میتابند، درود خداوند بر او باد.
55 و 56- ای فاطمه! اگر گمان میکردی که روزی حسین تو، در کنار شطّ جاری فرات، لب تشنه، جان خواهد داد، بی دریغ بر چهره میکوفتی و سیل اشک از دیده جاری میکردی!
57- ای فاطمه! ای گرامی دخت پیامبر نیکی! برخیز و مویه کن! مویه کن بر اختران سوختهی آسمان نبوّت و امامت که به صحرا افتادهاند. «چندان به خاک تیره فرو ریختند سرد، که گفتی دیگر زمین همیشه شبی بیستاره ماند.»[۲۳]
58- برخیز و مویه کن بر گورهای غریبی که در «کوفه»[۲۴] و «مدینه»[۲۵] و «فخ»[۲۶] است. درود و سلام من بر آنها باد!
59- و مویه کن بر گوری دیگر که در سرزمین «جوزجان»[۲۷] است و گوری در «باخمری»[۲۸] زیر سپیدارهای بلند، غریب و تنها افتاده است.
60- مویه کن بر مزار غریب آن پاک نهاد (امام موسی کاظم (ع)) در بغداد، که خداوند در غرفههای بهشتش جای داده است. [۲۹]
61- علی بن موسی الرضا (ع) امام راستین ما است. خداوند امور او را اصلاح و آسان گرداند و بهترین درودها را بر او بفرستد.
62- فغان و فریاد! مویه کن بر دردهای سهمگین و ویرانگری که هرگز نمیتوانم شدّت آن را بیان کنم.
63- اندوه! اندوه! مویه کن بر گورهایی که در کنار نهری در صحرای کربلا است. این قبور کسانی است که روزی در کنار فرات فرود آمدند تا غبار و خستگی سفر را از تن خود بزدایند و شادمان در حجلهی شهادت خفتند.
64- آنان در کنار فرات لبتشنه جان باختند. ای کاش من نیز در میان ایشان جان میسپردم.
65- آنگاه که یاد آنان به من روی آورد، از آتش سوزان اندوه که لحظهلحظه بیشتر در جان من شعلهور میشود، به خداوند شکوه میبرم. اندوهی که تلختر و زهرآگینتر از جام مصیبتی است که مادر، در عزای فرزند خویش مینوشد.
66- از زیارت قتلگاه آنان در وادی و نخلستان میهراسم. میترسم از شوق دیدار آنان جان ببازم.
67- دردا که روزگار ستمگر و دغلباز چنان بر آنان شبیخون زد که دیگر خانههای ایشان را نمیبینی. مگر متروک و خاموش و خالی از تردّد!
68- دریغ و درد! هریک در غربتی افتادهاند و حوادث روزگار اینها را پراکنده کرد مگر مزار برخی از آنان که در مدینهاند و آنان نیز در طول روزگار همواره در کمند تنگ بلا گرفتار و از آفت زمانه، زارونزار بودهاند.
69- زایری به زیارت آنان نمیشتابد، و زیارتکنندگانی جز کفتاران و عقابان و کرکسهای بیشمار ندارند.
70- آری دودمان رسول (ص) را هر روز آرامگاهها و گورهای جدا از هم و پراکنده است.
71- پارهای از گورهای آنان در حجاز است که اهل آن گورها در بین مردم در جنگهای سهمگین و سخت، دلاورانی برگزیده از میان اشراف بودند که سختیهای زمانه راهی به ساحتشان نداشت آنان در قحطی و گرسنگی اطعامکنندگان و سخاوتمندانی بودند که بسیار قربانی میکردند.
72- روزگار ناهنجار قحطی و گرسنگی چون اسبی چموش از کنار ایشان میتازد و دور میشود و از دست زمانهی آتشافروز، اخگری در دامان ایشان نمیگیرد.
73- آنان پناهگاهها و حریم مقدسی هستند که از چیزهای پست دورند و هرگز روسپیدان در آن گام ننهادهاند و چهره هایی هستند که در تاریکیها پرتوافشانی میکنند.
74- اگر با شمشیر وارد صحنهی جنگ شدند خود را به خطر میاندازند و آتش جنگ را شعلهور میکنند و سپاه متراکم دشمن را چون خوشههای فشردهی گندم، دانهدانه میکنند و چنان غباری برانگیزند که روز روشن، شام سیاه گردد.
75- این بزرگزادگان اگر روزی بخواهند به مفاخره برخیزند، به نام نامی محمّد (ص) و جبرییل و قرآن که دارای سورههای زیادی است افتخار میکنند.
76- 77- و به علی (ع) والامقام و فاطمه (س) بهترین دختران عالم و حمزه و عبّاس صاحب هدایت و تقوا و جعفر طیّار افتخار میکنند و خود را به آنان نسبت میدهند.
78- اینان چون پسفتادگان هند و سمیه- که احمقان و پلیدان و روسپیزادگانند،- نیستند.
79- به زودی «تیم «1»» و «عدی «2»» دربارهی آن بیعت زشت و نامیمونشان مورد موأخذه قرار خواهند گرفت.
80- آنان پدران (ائمه (ع)) را از حقوق مسلّم خویش بازداشتند و فرزندانشان را آواره و سرگردان ساختند.
81- و هم آنان بودند که زمام امور خلافت را از کف هدایتگر علی (ع)- وصیّ محمّد (ص)- گرفتند و با تکیه بر خدعه و نیرنگ، از مردم بیعت گرفتند، و آن را استوار کردند.
82- مولای آنان برادر و همتای محمّد (ص) است. امام ابو الحسن علی (ع) که مایهی شادمانی و رهایی از غمها و دشواریها و کژیها است.
83- هرچه میخواهی مرا در محبّت خاندان پیامبر، ملامت کن! که آن کریمان، برای همیشه عزیز منند و اعتماد من به آنها است.
84- آنان را برای هدایت خویش برگزیدهام، چراکه در هر حال بهترین برگزیدگانند.
85- در راه عشق و محبت آنان از همهچیز و همهکس گسستم و از روی صدق و راستی به ایشان پیوستم و خویشتن را تسلیم امر آن سرورانم کردم.
منابع
دانشنامهی شعر عاشورایی، محمدزاده، ج1، ص:99
پی نوشت
- ↑ اصول کافی؛ ج 1، ص 494.
- ↑ الاغانی؛ ج 2، ص 146.
- ↑ خلاصه الاقوال فی معرفة الرجال؛ ص 70.
- ↑ تأسیس الشیعه لعلوم الاسلام؛ ص 93.
- ↑ الشیعه و الحاکمون؛ ص 176.
- ↑ الغدیر؛ ج 2، ص 365.
- ↑ تاریخ بغداد؛ ج 8، ص 385.
- ↑ الفهرست، ابن ندیم، ص 229.
- ↑ همانجا.
- ↑ دیوان دعبل؛ ص 31.
- ↑ دعبل خزاعی؛ با تلخیص. دایرة المعارف تشیع.
- ↑ دیوان دعبل؛ ص 306.
- ↑ فلته: به معنای «فجأة» است و آن امری است که ناگهان و بیتأمل انجام پذیرد. و مقصود از آن در بیت، بیعت با ابو بکر است. در شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید (ج 1 ص 123) به نقل از عمر بن خطاب آمده است که: «کانت بیعة ابی بکر فلته وقی اللّه (المسلمین) شرّها، فمن عاد الی مثلها فاقتلوه». بیعت با ابو بکر امری شتابزده و بیتدبّر بود. خداوند مسلمانان را از شرّ آن حفظ کناد. پس هر آن کس که مانند این کار را بهجا آورد، او را بکشید.
- ↑ ادب الطف؛ ج 1، ص 295- 297.
- ↑ همان؛ ص 297.
- ↑ همان؛ ص 297.
- ↑ محسّر: حدّ بین «منی» و «عرفات» است. و اما معنای لغوی آن حسرتبرانگیز میباشد و انسان پس از کسب معرفت در عرفات، در حسرت رسیدن به آرزوی خویش در منی است.
- ↑ قصیدهی تائیه به خاطر این بیت به قصیده «مدارس آیات» شهرت یافته است، و همگان با این بیت از آن یاد میکنند. برخی نیز آن را مطلع قصیده دانستهاند مانند یاقوت حموی که در «معجم الأدباء» با این بیت قصیده را آغاز کرده است.
- ↑ نام محلی در سرزمین منی، که مسجد خیف نیز در آنجا قرار دارد.
- ↑ جمرات: مقصود از جمرات محل رمی جمرات در منی.
- ↑ ذو الثفنات: لقب امام سجاد (ع)، و معنای آن پینهدار است. از آنجاکه مواضع سجود آن حضرت از فرط سجده همواره پینهدار بود، او را «ذو الثفنات» میخوانند. آن حضرت نزد خواص و عام به دو لقب «سجاد» و «ذو الثفنات» مشهور بود.
- ↑ یعنی دشمنان اهل بیت فرزندان همان کفار و مشرکانند که در جنگهای صدر اسلام به شمشیر علی و حمزه و دیگر بنی هاشم کشته شده بودند و فرزندان کفر پیشهی آنان امروز، انتقام خون آنها را از فرزندان پاک علی (ع) میگیرند.
- ↑ باران ناشناختهام/ چون اختران سوخته/ چندان به خاک تیره فرو ریختند ..." الف بامداد".
- ↑ کوفان، نجف و اطراف آن را میگویند. قبور کوفه، اشاره به قبر امیر مؤمنان علی (ع)، مسلم بن عقیل و شهدای کربلا و زید بن علی بن حسین (ع) است.
- ↑ اشاره به قبور چهار امام معصوم در بقیع: امام حسن مجتبی، امام سجاد، امام باقر و امام صادق (ع) است.
- ↑ سرزمینی در نزدیکی مکّه. اشاره به شهدای فخ در سال 169 ه. ق. از جمله رهبر شهدا حسین بن علی بن حسن از نوادههای امام حسن مجتبی (ع) و جمعی از یاران او که در زمان هادی عباسی، قیام کردند و بجز دو تن از بنی هاشم (ادریس بن عبد اللّه، یحیی بن عبد اللّه) همگی به شهادت رسیدند.
- ↑ جوزجان: ناحیهی وسیعی از بلخ، در کشور افغانستان بین مرغاب و آمودریا که آن زمان از خراسان بزرگ محسوب میشد. قبور جوزجان، اشاره به قبر" یحیی بن زید بن علی بن الحسین (ع)" و یاران اوست. یحیی بن زید شهید، پس از شهادت پدرش، به جوزجان رفت." نصر بن سیّار" به فرمان ولید بن عبد الملک پلید ده هزار سپاه به جنگ او فرستاد و یحیی لشکر را شکست داد. سپس گروهی بر وی خروج کردند و او را با یارانش به شهادت رساندند.
- ↑ باخمری: مکانی بین کوفه و واسط محل شهادت" ابراهیم بن عبد اللّه بن الحسن" نوادهی امام حسن (ع) در شانزده فرسنگی کوفه. او در زمان منصور دوانیقی، خلیفهی عباسی در بصره قیام کرد و به سوی کوفه آمد. در باخمری با سپاه منصور به فرماندهی عیسی بن موسی مقابله کرد و به شهادت رسید. قبر او و بسیاری از یارانش در باخمری قرار دارد.
- ↑ مرقد مطهّر امام کاظم (ع) و امام جواد (ع) در یک محل (کاظمین بغداد) قرار دارد، ولی در زمان امام رضا (ع) و دعبل- زمان سرایش این قصیده- تنها قبر پاک و به غربت نشستهی امام ابو الحسن موسی کاظم (ع) در آنجا بود و دعبل در این بیت بدان اشاره کرده است.