عبید اللّه بن حر جعفی
عبید اللّه بن حرّ بن مجمع بن خزیم جعفی از اشراف کوفه و مردی شجاع و از بزرگان قوم خود بود. وی از اصحاب عثمان بن عفان است. پس از قتل عثمان به معاویه پیوست و در جنگ صفین با او بود. پس از شهادت علی (ع) به کوفه رفت و در فاجعهی کربلا حاضر نشد.
در منزل «بنی مقاتل» با کاروان امام حسین (ع) مواجه شد و امام (ع) از او تقاضای یاری کرد. اما او نپذیرفت و گفت: من از کوفه گریختهام که مجبور نشوم از طرف عبید اللّه با تو بجنگم و به تو نیز نمیپیوندم که پایان کار را میدانم. امام فرمود:
«اینک که به یاری ما اقدام نمیکنی، از خدا بترس و با ما کارزار مکن و از اینجا برو. سوگند به خدا هرکس ندای ما را بشنود و ما را یاری نکند، هلاک میشود.[۱]»
مورّخان نوشتهاند: عبید اللّه پس از حادثهی عاشورا، پیوسته دریغ میخورد که چرا چنان توفیق بزرگی را از دست داد و شعرهایی در اینباره به او نسبت دادهاند. در اشعار او سوزش این افسوس را میتوان یافت. گویند این اشعار به گوش عبید اللّه بن زیاد رسید و او را خواند ولی عبید اللّه بن حرّ اجابت نکرد و بر اسب خویش نشست و از کوفه خارج شد و در محلّی کنار فرات اقامت گزید.
چون مصعب بن زبیر خروج کرد بدو پیوست و در جنگ با مختار ثقفی او را یاری کرد. مصعب از او ترسید و او را حبس کرد. پس از مدتی با وساطت عدهای آزاد شد و جنگجویانی را فراهم کرد و «تکریت» را گرفت و به کوفه حمله کرد ولی عدهای از سپاهیانش متفرق شدند و او از بیم اسیری به سال 68 هجری خود را به فرات انداخت و غرق شد.[۲]
1- فیا لک حسرة نادمت حیاتردّد بین حلقی و التراقی
2- حسین حین یطلب بذل نصریعلی أهل الضلالة و النفاق
3- و لو أنی او اسیه بنفسیلنلت کرامة یوم التلاق
4- مع ابن المصطفی نفسی فداهتولی ثم ودّع بانطلاق
5- فقد فاز الاولی نصروا حسیناو خاب الآخرون الی النفاق[۳]
1- تا زندهام، حسرت و نامرادی بر من باد، حسرتی که فضای سینهام را پر کرده است.
2- وقتی که حسین (ع) از من در برابر دشمنان و نامردمان یاری خواست.
(در آن روز امام از او خواست بازگشتی به خود داشته باشد تا تمام گناهان و نارواییهای جانش از بین برود و محو شود)
3- اگر من جانم را فدایش میکردم، در روز بازپسین پیروزمند و کامروا بودم.
4- روزیکه با پسر پیامبر وداع کردم، وای بر آن روز!
5- آنانکه حسین را یاری کردند، نیکبخت بودند و آنانکه از او روی گرداندند و رهایش کردند، چند چهره و منافق بودند.
منابع
- دانشنامهی شعر عاشورایی، محمد زاده، ج1، ص 54