عنقاى اصفهانى
عنقای اصفهانی از شعرای سده سیزدهم است.
عنقای اصفهانی | |
---|---|
نام اصلی | میرزا محمد حسین |
پدر و مادر | فرزند هماى شیرازى |
لقب | ملک الشعرا |
پیشه | شاعر و خوشنویس |
سبک نوشتاری | سبک خراسانی و بیشتر سبک عراقی |
تخلص | «عنقا» |
زندگینامه
نامش میرزا محمد حسین، تخلص شعرىاش «عنقا» ملقب به ملک الشعرا و زادگاهش اصفهان و بزرگترین فرزند هماى شیرازى از شعراى پرآوازۀ سدۀ سیزدهم هجرى است و طرب اصفهانى و سُهاى اصفهانى دو برادر اویند.
عنقا در محضر پدر ادیب و دانشمندش (هما) به تحصیل علوم و فنون و خوشنویسى پرداخت و به خاطر طبع آزاده و خصلت درویشى و وسعت مشربى که داشت، غالبا با شعرا و عرفا و اهل سیر و سلوک و قلندران معاشر بود و از مردم دو رنگ و ظاهرپرست و دنیادار پرهیز مىکرد.
شادروان استاد جلال الدین همایى (سنا) در مقدمۀ برگزیدۀ دیوان سه شاعر اصفهان شرح مبسوطى دربارۀ او نگاشتهاند.
سبک شعرى عنقاى اصفهانى==
طبع عنقاى اصفهانى در قصیده متأثر از شیوه متقدمین بوده و غالبا در سبک خراسانى طبع آزمایى مىکرده ولى در غزل و مراثى به سبک عراقى متمایل بوده است. آثار منظوم وى از رسایى و شیوایى و ساختار محکم لفظى و غناى محتوایى برخوردار است.
دامنه تأثیر آثار عاشورایى عنقاى اصفهانى
در سده سیزدهم هجرى شعراى آیینى بسیارى به آفرینش آثار منظوم عاشورایى پرداختهاند که نام و یاد آنان براى همیشه در خاطر شیفتگان ادب عاشورا زنده خواهد ماند و عنقاى اصفهانى در زمره این شاعران آیینى است.همت تحسینبرانگیز این شاعران و رویکرد جدى آنان به احیاى فرهنگ عاشورا موجبات استمرار روند تکاملى شعر عاشورا را در قلمرو زبان فارسى فراهم آورده است.
برگزیده آثار عاشورایى عنقاى اصفهانى
شادروان استاد جلال الدین همایى (سنا) برگزیدهاى از آثار منظوم عنقاى اصفهانى را به همراه آثار دو تن دیگر از شعراى اصفهان در یک مجموعه ارایه کردهاند و ما به نقل منتخبى از آثار ماتمى عنقا براى ثبت در این تذکره بسنده مىکنیم:
غزل مرثیه کربلا
اى باد صبا! نافه گشا بلکه تو باشى | پیغامبر کرب و بلا بلکه تو باشى | |
بر گونه، به خمِ زلف على اکبر ناشاد | غارتگر چین، شور ختا بلکه تو باشى | |
با شبه پیمبر-على اکبر شه دین گفت: | مقصود خدا از شهدا بلکه تو باشى | |
جامى است لباب ز بلا، وز کف ساقى | نوشنده آن جام بلا بلکه تو باشى | |
لیلا به خم زلف على دست زد و گفت: | سر حلقه ارباب وفا بلکه تو باشى | |
با شور حسینى به نوا گفت سکینه: | کاى عمه! پناه اسرا بلکه تو باشى | |
در کرب و بلا گفت به شاه شهدا، عشق: | در مرتبه، شاه شهدا بلکه تو باشى | |
گفتا به جوابش شه بىیار که: اى عشق! | در کوى وفا، راهنما بلکه تو باشى | |
هر شب ز غمت ناله و فریاد برآریم | فریادرس روز جزا بلکه تو باشى | |
در ماتمت امروز همى زار بنالیم | فرداى جزا، شافع ما بلکه تو باشى | |
(عنقا)! بسرا نوحه دلسوز جگرکاه | مقبول حسین از شعرا، بلکه تو باشى [۱] |
مرثیه شهداى کربلا
آمد محرم و باز چون ابر نوبهارى | از چشم مردمان شد سیل سرشک جارى | |
جاى سرشک، توفان آن به کنیم جارى | از دیده بر شهیدان چون ابر نوبهارى | |
بر حال سوگواران، خون جگر چو باران | آن به چو غمگساران اى دل! ز دیده بارى | |
دلهاى داغداران اى باغبان! به یاد آر | در ساحت گلستان گر لالهاى بکارى | |
اى باد عنبرینبو! مجروح قاسم و، تو | از نافههاى آهو در جیب مشک دارى؟! | |
با اکبر دلارا با ناله گفت لیلا: | تو در میان اعدا چون گل میان خارى | |
در کربلا گذر کن، بر قتلگه نظر کن | رو ترک جان و سر کن کاین است شرط یارى | |
بر گنج علم یزدان بنشست شمر و، برخاست | از اهل بیت اطهار، افغان و آه و زارى | |
در خاک و خون سکینه غلتان چو دید شه را | گفتا: پدر! ز جا خیز بنشین به شهریارى | |
بنگر که شمر و خولى، از تیغ و از تازیانه | این مىکشد به زورم، و آن مىکشد به زارى | |
جا داشت شاه مظلوم گوید به طفل معصوم | کاى داغدار محروم! خو کن به سوگوارى | |
چندان گریست زینب بر کشته برادر | کز شش جهت فراتى شد از سرشک جارى | |
کلثوم، اشکباران گفتا ز داغ یاران | کاى چرخ بر اسیران وقت است رحمت آرى | |
(عنقا) نه من ننالم از شور راست | نالان درین گلستان چون من بود هزارى | |
اى پشت دین احمد! پر شد ز کفر، عالم | وقت است دست غیرت از آستین برآرى [۲] |
منابع
محمد علی مجاهدی، کاروان شعر عاشورا، زمزم هدایت، ج1، ص 388-390.