صادق رحمانی (١٣٤٣ ه. ش) شاعر معاصر ایرانی است.
صادق رحمانی
|
|
زادروز
|
١٣٤٣ ه.ش فارس
|
کتابها
|
«با همین واژههای معمولی»، «انار و بادگیر»، «این شعرها که شامل یک بینهایت است» و «گزیده ادبیات معاصر شماره ١٢٠»
|
صادق رحمانی در سال ١٣٤٣ ه. ش در شهر «گراش» فارس، در یک خانوادهی روحانی چشم به جهان گشود. تحصیلات ابتدایی و متوسطه را در آنجا گذراند سپس به منظور ادامه تحصیل به قم رفت و در حوزه علمیه به تحصیل علوم دینیه پرداخت و در خلال تحصیل علوم قدیمه در رشته زبان و ادبیات فارسی نیز لیسانس خود را از دانشگاه تهران اخذ کرد و مسئولیت واحد هنر و ادبیات روزنامهی جمهوری اسلامی را برعهده گرفت. [۱]
شعرهای وی به صورت پراکنده در نشریات مختلف کشور، جنگهای ادبی و مجموعه شعرهای گردآوری شده انتشار یافته است.
کاش میگشتم فدای دست تو |
|
تا نمیدیدم عزای دست تو |
خیمههای روز عاشورا هنوز |
|
تکیه دارد بر عصای دست تو |
از درخت سبز باغ مصطفی |
|
تا فتاده شاخههای دست تو |
اشک میریزد ز چشم اهل دل |
|
در عزای غمفزای دست تو |
یک چمن گلهای سرخ نینوا |
|
سبز میگردد به پای دست تو |
در شگفتم از تو ای دست خدا |
|
چیست آیا خونبهای دست تو؟ |
هوای هایهای گریه دارم |
|
به دل چون نی نوای گریه دارم |
کنار چاه غم، دور از تو هر شب |
|
پریشانم هوای گریه دارم |
دلم هر جا که باشد، غم همانجاست |
|
تمام ماتم عالم، همانجاست |
دل شوریده را فردا، الهی |
|
ببر آنجا که زینب هم همانجاست |
آن سوی افق کبوتری پرپر زد |
|
در پرده عشق نغمهای دیگر زد |
در غربت کوفه پیش چشم زینب |
|
از مشرق نیزه آفتابی سرزد |
چون حرف از غربت دیرینه میزد |
|
نگاهم شعله در آیینه میزد |
غریبانه دل من نوحه میخواند |
|
دو دسته اشک نمنم سینه میزد |
غروبی شانههای ابر لرزید
|
|
دل شیر ژیان و ببر لرزید
|
در آن هنگامه پیش عزم «زینب»
|
|
دلا دیدی که پشت صبر لرزید
|
ستاره گرید و الماس با من |
|
شب است و بوی زخم یاس با من |
تمام حزن «زینب» را بخوان باز |
|
گلوی زخمی احساس با من |
- ↑ سخنوران نامی معاصر ایران؛ ج ۳، ص ۱۵۰۲.