جلال کیانی

نسخهٔ تاریخ ‏۱۳ فوریهٔ ۲۰۲۲، ساعت ۱۰:۳۰ توسط Faraji (بحث | مشارکت‌ها)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)

جلال کیانی (١٣٤٠ ه. ش) از شاعران معاصر است.

جلال کیانی
زادروز ١٣٤٠ ه.ش
کرمانشاه
کتاب‌ها «عصر ظهر شب» کتابی دو زبانه (فارسی و فرانسه)، به انضمام مجموعه شعر «هیچ ردّ پایی از هیچ»، «هزاره اشباح» دو زبانه (فارسی و انگلیسی) و «دابِل فوتبال» دو زبانه (فارسی و انگلیسی). همچنین رمان عرفانی-فلسفی «رمان سفر به صفر سکوت»، «واژه‌های وحشی» و احساسات موزون

زندگینامهویرایش

جلال کیانی در سال 1340 شمسی در کرمانشاه متولد شد. تحصیلات ابتدایی و متوسطه خود را در آنجا گذراند و سپس به شهر مشهد کوچ کرد. او از شاعران معاصر فارسی زبان است که در وصف امام حسین (ع)، اشعاری را سروده است.

آثارویرایش

آثار جلال کیانی عبارتند از: «عصر ظهر شب» کتابی دو زبانه (فارسی و فرانسه)، به انضمام مجموعه شعر «هیچ ردّ پایی از هیچ»، «هزاره اشباح» دو زبانه (فارسی و انگلیسی) و «دابِل فوتبال» دو زبانه (فارسی و انگلیسی)‏‏‏[۱]

اشعارویرایش

غزلویرایش

از دهانم شراره می‌ریزد شعله در استعاره می‌ریزد
در نگاه از نگاهِ خشمی او دل هر دل دوباره می‌ریزد
چاره گاه عطش بپاشد.. آه از دو دستی که چاره می‌ریزد
خط خون در خراش زخمی مشک لخته شد پاره پاره می‌ریزد
بر سر آسمانم از هر سو بی‌سوار و سواره می‌ریزد
بعد از این در هیاهوی مقتل سنگ‌ها بی‌شماره می‌ریزد
بر از این بر گذار هر گودال گوش‌‏ها گوشواره می‌ریزد
بعد از این ضجه‌های این صحرا از دل سنگ خاره می‌ریزد
بعد از این اشک مادری تنها در تب گاهواره می‌ریزد
بعد از این در گلوی نی در نی شیون شیرخواره می‌ریزد
بعد از این کوفه در تب فریاد پای هر سر مناره می‌ریزد
بعد از این چشم چوبه محمل سوره سوره ستاره می‌ریزد
بعد از این واژه‌های ویران‌گر روی دار الاماره می‌ریزد
بعد از این....


دشت بی‌کرانه در آتش اشک‌ها رودخانه در آتش
موج‌ها طوق تیغه طغیان آب‌ها بی‌بهانه در آتش
کوه‌ها در تب فروپاشی دره‌ها تا دهانه در آتش
صخره‌ها می‌پراشه هر سنگ سنگ‌ها دانه دانه در آتش
ابرها آذرخش خون در خون جلگه‌ها جاودانه در آتش
بادها پرده‌دار گیسویی روی نی خورده شانه در آتش
حلق‌ها حلقه‌های هر فریاد واژه‌ها وحشیانه در آتش
در زمان بی‌زمان زمان‌ها را می‌کشید از زمانه در آتش
و عطش‌گاه ماسه می‌پاشید نیزه نیزه زبانه در آتش
پشت پرچین باغ می‌رویید شعله شعله جوانه در آتش
هر شرار شراره‌ها می‌ریخت تندر تازیانه در آتش
می‌گرفت آتش آتش شلاق هر یکی را نشانه در آتش
آسمان بی‌کبوتر و تنها مانده بود آشیانه در آتش
نی سواران به کوفه می‌بردند دو سه سر را شبانه در آتش


قلعه‌ها در قعود اما سرخ صخره‌ها تا سجود اما سرخ
شعله‌های دریغ اما سرد دره‌های درود اما سرخ
زوزه در زوزه باد شیون‌گرد رشته در رشته رود اما سرخ
لحظه در لحظه تند اما دیر دیر از زهرِ زود اما سرخ
در زمان بی‌زمان زمان می‌دید ریزشای رکود اما سرخ
کوره راه‌ها کمند سر بر کوچ تا کرخت کبود اما سرخ
می‌ فرو ریخت از کتیبه کوه سطرهای صعود اما سرخ
از گداز گدازه‌ها ابریز ابرها موج دود اما سرخ
موج‌ها با تلاطم طغیان در فراز و فرود اما سرخ
بی‌حد از حد، به حدّ حلق‌آویز حلق‌ها، بی‌حدود اما سرخ
هرطنینی طنینِ می‌پاریخت از گلوها عمود اما سرخ
تا عطش‌گاه چشم می‌روئید خوشه خوشه شهود اما سرخ
در کویرای نیزه می‌پیچید سر به‌ سر آه عود اما سرخ
کاروان می‌گذشت و جا می‌ماند آنچه بود و نبود اما سرخ


چشم آتش شرار شر می‌ریخت شعله در هر نفس شرر می‌ریخت
در دهان، دره‌های کوه از کوه قله در قله تا کمر می‌ریخت
از هراسای پرسه‌واره رعد موج، سیموج شد خطر می‌ریخت
وحشت از وحشت آتش وحشت لحظه در لحظه بیشتر می‌ریخت
دست‌ها بی‌علم که می‌افتاد شرمِ شوم از صف سپر می‌ریخت
تا خراشیدِ گاه چشم از زخم تیرها می‌نشست و پر می‌ریخت
سر به طغیان تیغ تن می‌داد تن به نیزار نیزه سر می‌ریخت
بر سر هر درختِ سر بر دشت تندر تیغه تبر می‌ریخت
پای هر کشته هر جگر داری هر نفس زهره از جگر می‌ریخت
خونِ پاشیده تا اریکه عرش قطره‌ای بر زمین اگر می‌ریخت
بی‌گمان از گلوی رستاخیز نفخه صور شعله‌ور می‌ریخت
شب گذشت و ستاره‌ای در چشم آتش از سرمه سحر می‌ریخت
رقصِ شلاق و شیون از گودال طرحی از ترس در سفر می‌ریخت
که سفر سرگذشت هر تقدیر که سفر از قضا قدر می‌ریخت ‏‌‏‏‏


این اسب که بی‌سپیده برمی‌گردد از مقتل یاس چیده برمی‌گردد
چون شعله مغرب از غروب خورشید با شیهه سربریده برمی‌گردد

منابعویرایش

پی نوشتویرایش

  1. گفت‌‏وگوی مؤلف با شاعر. ‏