کمال زین الدین‌

نسخهٔ تاریخ ‏۵ فوریهٔ ۲۰۲۲، ساعت ۲۰:۰۶ توسط Esmaeili (بحث | مشارکت‌ها)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)

کمال زین الدین‌ (1299 ه.ش) از شاعران معاصر ایرانی است.

کمال زین الدین‌
کمال زین الدین.jpg
زادروز 1299 ه.ش
اصفهان
پیشه شاعر

زندگینامهویرایش

کمال زین الدّین؛ در سال 1299 ه. ش در اصفهان متولّد شد وی از شعرای توانا و خوش قریحه‌ای است که از رهگذر شعر و ادب خدمات ارزنده‌ای انجام داده است او تحصیلات خود را با اخذ درجه لیسانس مدیریت ادامه داد.

کمال از سال 1322 به کار روزنامه‌نگاری پرداخت و از سال 1339 اقدام به تأسیس «انجمن ادبی کمال» نمود که یکی از پربارترین انجمن‌های ادبی تهران به شمار می‌رود. این انجمن هر سال برای یک یا دو تن از دانشوران و شعرای به نام، مجالس بزرگداشت و تجلیل برپا می‌کند.[۱]

اشعارویرایش

به مناسبت روز عاشورا:

تا بیاموزد به مردم راه و رسم سروری‌ دست بر کاری بزد بر سنّت پیغمبری
داد گیتی را خبر از نهضت والای خویش‌ پر شد از نام همایونش ثریّا تا ثری
تافت خوش چون آفتاب از خاور آیین حق‌ در شبان تیره‌ی ما از پی روشنگری
سبط پیغمبر، حسین داد جوی دادگر پور والای علیّ مرتضی در سروری
آنکه بر کند از جهان بنیاد بیداد و ستم‌ آنکه جز بر حق نمی‌فرمود هرگز داوری
آنکه شد مسند نشین عرش اعلا از شرف‌ آنکه روشن کرد گیتی را به فرّ حیدری
آنکه در عشق و صفا جاوید و نام‌آور بود آنکه در راه خدا بگرفت جان را سرسری
خیمه زد بر پهندشت درد خیز نینوا با علمداری دلاور شهره گاه صفدری
با نوایی خوشتر از صوت ملک تسبیح‌گوی‌ کرده باطل همچو موسی نقش سحر سامری
از نماز شامگاهان تا سحر تکبیر خوان‌ پرتو افشان شد ز مهروی زمین تا مشتری
شب به صبح آمد به آیین پیمبر در نماز بوسه زد بر خیمه گاهش صبح مهر خاوری
یک طرف موجی چو کوه از لشکر غدّار خصم‌ سوی دیگر کوهی از ایمان و عشق و یاوری
نوجوانان همچو شیران ایستاده جان به کف‌ پیش رویش بوسه زن بر آستان چاکری
خواستار از پیشگاهش کای خدیو [۲] راستین‌ خوشتر از این دم نباشد نوبت فرمانبری
تا بیابند اذن جانبازی به فرمان امام‌ هر یکی آماده‌تر در بذل جان از دیگری
داد فرمان جمع یاران را به بزم ناکسان‌ آنکه نامش مانده جاویدان به فرّ مهتری
روز پیکار است امروز ای دلیران همّتی‌ تا فرو ریزد ز بن بنیاد ظلم و جابری
یک یک آن دریادلان شیر مرد بی‌همال‌ در میان خون خود غلطان به تیغ جوهری
ظهر عاشوراست یارانش ز پا افتاده‌اند دشمنان بسته به رویش هر در از حیلت‌گری
سر به سوی آسمان برداشت کای ربّ جلیل‌ جز توام کس نیست یاور به که رحمت آوری
دل به فرمان تو دارم باکم از بیگانه نیست‌ رخصتی ده تا سر افشانم به رسم کهتری
حمله‌ها کرد آن امام پاک رأی پاک دین‌ دشمنان را کرد حیران از چنان رزم آوری
واژگون شد جسم پاکش از فراز زین به خاک‌ کشته شد رادی، دلیری، شهره اندر رهبری
شور عشق است این شهادت هرکسی را زهره نیست‌ زانکه باید بهر آن از هرچه داری بگذری
گر سری داری ز عشق پور زهرا پر ز شور پیروی کن از حسین آن پاکباز عبقری
جان پاکان شد فدای دین و آیین رسول‌ تا بپاید با کمال خویش کیش جعفری
دوستدار آل طاها دوست دارد وصف او «قدر زر زرگر شناسد قدر گوهر گوهری»
گرچه شعر من نباشد در خور تشریف دوست‌ در مدیحش باز می‌بالم به گفتار دری [۳]

منابعویرایش

پی نوشتویرایش

  1. سخنوران نامی معاصر ایران؛ ج 5، ص 2951
  2. خدیو: پادشاه، خداوند، امیر، بزرگ قوم.
  3. سخنوران نامی معاصر ایران؛ ص 2956 و 2957.