تعزیه شبیخون شب عاشورا
شبیهخوانان
امام حسین، عباس، علیاکبر، قاسم، سکینه، زینب، کلثوم، املیلا، علیاصغر، شمر، ابنسعد، گروه مهاجر و انصار.
ابزار و وسایل
چند خیمه، لباس انبیاخوانان، لباس اشقیاخوانان، طبل، چند بستر، گهواره یا ننو، چند بوته نخل، ظرف گلابپاش، شانه، چند راس اسب، مشک آب، نقاب برای چهره.
شرح صحنه تعزیه
گوشهای خیام امام حسین است و یارانش که در آنها بسترشان گذاشته شده و چند صندلی و گوشه دیگر خیام دشمنان است و صندلی ابنسعد و شمر. طبل نیز گوشه میدان است.
شرح مجلس
شب عاشوراست. خیمههای دشمنان در سویی، خیمههای امام حسین و یارانش در سویی دیگر قرار دارند. یاران حسین، عباس، اکبر، قاسم، زینب، کلثوم و سکینه بیتابند. زینب خواب شومی میبیند و بیدار میشود و با امام در میان میگذارد و واقعه فردا را از تعبیر خواب و نیز از میان دو انگشت اشاره و میانی امام حسین باز میبیند. شمر نیز ماموریت مییابد که با حضرت عباس مذاکره و شاید او را تطمیع کند که نتیجهای نمیگیرد و از سوی دیگر، یاران حسین به پاسداری خیمهها میپردازند که شبیخون زده نشود و بالاخره فرصت جنگ به فردا موکول گردد و مهاجرین و انصار در دل شب امام حسین و خاندانش را ترک میکنند و میروند و فقط امام حسین میماند و یاران وفادارش.
بخشی از تعزیه
پس از آنکه زینب خواب میبیند و امام حسین ایشان را آرام میکنند و حضرت عباس دعوتنامه شمر را رد میکند، جنگ به فردا موکول میشود و فقط امام میمانند و یاران وفادارش.
امام:
ای چرخ دونپرست ز دستت هزار داد | تا کی کشم ز دست تو من آه از نهاد؟ | |
این کینه تو چرخ به ما تا به کی روا؟ | وارون نمیشوی تو چرا چرخ از عناد؟ | |
از گردش تو خانه دین مندم شده | اف بر تو و به گردش وارونه تو باد |
عباس:
ای آسمان بس است ترا کینه و عناد | از جور اهل کینه و از زاده زیاد | |
وارون چرا نمیشوی ای چرخ از جفا | گشته حسین بیکس و یاور به کربلا | |
بیرحمیت ز چیست بگو سفله پروا | برزاده رسول و به عباس مبتلا |
علیاکبر:
یارب برس بداد دل اکبر حزین | بینم چگونه سبط رسول خدا غمین | |
از مرقد رسول شدم من ز جور چرخ | آواره از شقاوت این قوم مشرکین | |
فرداست خاک کربوبلا لالهگون شود | از خون حلق زاده زهرا امام دین |
قاسم:
ای چرخ کج روش به یتیمان چه میکنی؟ | از کرده تو خاک زمانه به سر کنم | |
بابم حسن بکشتی و کردی یتیم مرا | تا کی کشم غم پدر و دیده تر کنم | |
گردم اگر شهید به جنت به باغ خلد | روشن دو چشم خود ز جمال پدر کنم |
زینب:
ای اسمان چگونه حسین را نظر کنم | از آه و ناله خون، دل جن و بشر کنم | |
بنگر به نور چشم ترت ای شه نجف | از بی کسیش آتش دل شعلهور کنم | |
فرداست سرو نورس بستان فاطمه | افتد ز پا و از غم او دیده تر کنم |
کلثوم:
یا رب نگر به دیده کلثوم اشکبار | ریزم ز جور چرخ به سر خاک روزگار | |
یا رب ببین به زاده زهرا بدشت کین | خواهد چهها رسید از این قوم نابکار | |
یکصد هزار نامه نوشتند کوفیان | بر زاده رسول، حسین، شاه تاجدار | |
کردند از مدینه برونش به صد فریب | آوردنش بدشت بلا بیکس و فگار |
سکینه:
بارالها بر من محزون نگر | بر دلم باشد گران داغ پدر | |
هر غم و دردی که باشد راضیم | لیک راضی بیپدر بودن نیم | |
صد هزاران داغ باشد در دلم | لیک داغ باب باشد مشکلم |