ابن ابی الحدید معتزلی‌

نسخهٔ تاریخ ‏۱۲ ژوئیهٔ ۲۰۲۱، ساعت ۰۹:۱۹ توسط Esmaeili (بحث | مشارکت‌ها)
دانشمند مسلمان
ابن ابی الحدید
عنوان نورالدین
درگذشته 1258/656
قومیت پارسیان
منطقه بغداد
فقه شافعی
علاقه اصلی تاریخ، حدیث
اثر معروف شرح نهج‌البلاغه

زندگینامه

عزّ الدّین ابو حامد عبد الحمید بن هبة اللّه بن محمّد بن محمّد بن حسین بن ابی الحدید مداینی، دانشمند، شاعر، ادیب، فقیه شافعی و اصولی معتزلی در اول ذیحجه‌ی سال 586 ه. ق. در مداین متولد شد و در همان شهر پرورش یافت. پدرش قاضی مداین بود. وی علم کلام و اصول آموخت و در جوانی به بغداد رفت و در محضر علما و بزرگان مشهور بغداد که بیشتر آنها شافعی مذهب بودند، به قرائت کتب و اندوختن دانش پرداخت و در محافل علمی و ادبی شرکت جست و به قول صاحب نسمة السحر، معتزلی جاحظی شد. [۱]

ابن ابی الحدید به مناسبت نزدیکی عقیدتی با ابن علقمی (م 656 ق) وزیر ادیب و دانشمند مستعصم آخرین خلیفه عباسی در شمار کاتبان دیوان دار الخلافه درآمد. [۲] ازاین‌رو ابن ابی الحدید قصاید السبع و شرح نهج البلاغه را به نام او نوشت.

در نخستین یورش‌های مغول به بغداد (642 ق) که سپاه بغداد پیروز شد، ابن ابی الحدید این پیروزی را نتیجه‌ی تدبیر ابن علقمی دانست و قصیده‌ای در تهنیت و ستایش وی سرود. وی ابتدا کتابت دار التشریفات را برعهده داشت و بعد کتابت خزانه و سپس کاتب دیوان گردید و سرانجام ناظر کتابخانه‌های بغداد شد. [۳]

ابن ابی الحدید در شعر طبعی رسا داشت و در انواع مضامین شعر می‌گفت ولی مناجات و اشعار عرفانی او مشهورتر است.

اطلاعات او درباره‌ی تاریخ صدر اسلام نیز گسترده بود. وی در اصول معتزلی و در فروع شافعی بود و گفته شده است که مشربی میان تسنن و تشیع برگزیده بود. در مباحث عقیدتی خود در شرح نهج البلاغه به موافقت با جاحظ تصریح دارد، به همین لحاظ او را معتزلی جاحظ شمرده‌اند. بررسی شرح النهج البلاغه‌ی او نشان می‌دهد که وی معتزلی معتدلی است. او در آغاز کتابش اتفاق همه شیوخ معتزلی خود را بر صحت شرعی بیعت با ابو بکر نقل می‌کند و تصریح می‌نماید که از رسول خدا (ص) امتی بر آن وارد نشده بلکه فقط انتخاب مردم موجب صحت آن است. [۴] اما او علی (ع) را افضل از خلفای سه‌گانه می‌داند و تصریح می‌کند که آن حضرت هم در کثرت ثواب و هم در فضایل و خصایل حمیده از دیگران افضل است. [۵]

ابن ابی الحدید در حمله‌ی هلاکو به بغداد در سال 655 هجری محکوم به قتل شد و به شفاعت ابن علقمی و وساطت خواجه نصیر الدین طوسی از مرگ نجات یافت. [۶] ولی روزگارش نپایید و اندکی بعد در همان سال در بغداد درگذشت.

آثار

تألیفات ابن ابی الحدید را تا 15 اثر برشمرده‌اند که مشهورترین آنها عبارتند از:1- شرح نهج البلاغه: این اثر را در 20 جزء به نام ابن علقمی وزیر تألیف کرد، و عمده‌ی شهرت و معروفیت او به سبب تألیف این کتاب است که حاوی مجموعه‌ی عظیمی از ادب و تاریخ و کلام و فرهنگ اسلامی است. وی این شرح‌حال را در اول رجب 644 ق آغاز کرد و در آخر صفر سال 649 ق به پایان رسانید. که تدوین کتاب 4 سال و 8 ماه طول کشید که برابر با مدت خلافت حضرت علی (ع) است.

2- الفلک الدائر علی المثل السائر: که از آثار مهم در بلاغت و از کتب معتبر در نقد است.

3- السّبع العلویات: هفت قصیده‌ی غرّا که موضوع قصایدش مدح پیامبر (ص)، علی (ع)، فتح خیبر، فتح مکّه و شهادت امام حسین (ع) است.

4- نظم کتاب الفصیح ثعلب در لغت که اصل آن از ثعلب کوفی نحوی است و آثار دیگر.

نمونه اشعار

قصیده علویه

1- قد قلت للبرق الّذی شقّ الدّجی‌فکأنّ زنجیّا هناک یجدّع

2- یا برق إن جئت الغریّ فقل له:اتراک تعلم من بارضک مودع

3- فیک ابن عمران الکلیم و بعده‌عیسی یقفّیه و احمد یتبع

4- بل فیک جبریل و میکال و اسرافیل و الملأ المقدّس اجمع

5- بل فیک نور اللّه جلّ جلاله‌لذوی البصائر یستشفّ و یلمع

6- فیک الإمام المرتضی فیک الوصیّ المجتبی فیک البطین الانزع

7- الظّارب الهام المقنّع فی الوغی‌بالخوف للبهم الکماة یقنّع

8- و المترع الحوض المدعدع حیث لاواد یفیض و لا قلیب یترع

9- و مبدّد الابطال حیث تألّبواو مفرّق الاحزاب حیث تجمّعوا

10- و الحبر یصدع بالمواعظ خاشعاحتّی تکاد لها القلوب تصدّع

11- زهد المسیح و فتکة الدّهر الّذی‌اودی بها کسری و فوّز تبّع

12- هذا ضمیر العالم الموجود عن‌عدم و سرّ وجوده المستودع

13- هذی الامانة لا یقوم بحملهاخلفاء هابطة و اطلس ارفع

14- تأبی الجبال الشّمّ عن تقلیدهاو تضجّ تیهاء و تشفق برقع

15- هذا هو النّور الّذی عذباته‌کانت بجبهة آدم تتطلّع

16- و شهاب موسی حیث اظلم لیله‌رفعت له لألآؤه تتشعشع

17- یا من له ردّت ذکاء و لم یفزبنظیرها من قبل الّا یوشع

18- یا هازم الاحزاب لا یثنیه عن‌خوض الحمام مدجّج و مدرّع

19- یا قالع الباب الّذی عن هزّهاعجزت اکفّ اربعون و اربع

20- لو لا حدوثک قلت: انّک جاعل الارواح فی الاشباح و المستنزغ

21- لو لا مماتک قلت: انّک باسط الارزاق تقدر فی العطاء و توسع

22- ما العالم العلویّ الّا تربةفیها لجثّتک الشّریفة مضجع

23- ما الدّهر الّا عبدک القنّ الّذی‌بنفوذ امرک فی البریّة مولع

24- انا فی مدیحک الکن لا اهتدی‌و انا الخطیب الهبرزیّ المصقع

25- ا اقول فیک: سمیدع، کلّا و لاحاشا لمثلک: ان یقال: سمیدع

26- بل انت فی یوم القیامه حاکم‌فی العالمین و شافع و مشفّع

27- و اللّه لو لا حیدر ما کانت الدّنیا و لا جمع البریّة مجمع

28- من اجله خلق الزّمان و ضوّئت‌شهب کنسن و جنّ لیل ادرع

29- علم الغیوب الیه غیر مدافع‌و الصّبح ابیض مسفر لا یدفع

30- و الیه فی یوم المعاد حسابناو هو الملاذ لنا غدا و المفزع

31- یا من له فی ارض قلبی منزل‌نعم المراد الرّحب و المستربع

32- اهواک حتّی فی حشاشة مهجتی‌نار تشبّ علی هواک و تلذع

33- و تکاد نفسی ان تذوب صبابةخلقا و طبعا لا کمن یتطبّع

34- و رأیت دین الاعتزال و انّنی‌اهوی لاجلک کلّ من یتشیّع

35- و لقد علمت بانّه لابدّ من‌مهدیّکم و لیومه اتوقّع

36- یحمیه من جند الآله کتائب‌کالیمّ اقبل زاخرا یتدفّع

37- فیها لآل ابی الحدید صوارم‌مشهورة و رماح خطّ شرّع

38- و رجال موت مقدمون کانّهم‌اسد العرین الرّبد لا تتکعکع


1- به آذرخشی که، شب‌هنگام، در درون تاریکی‌ها درخشید- چونان که زنگیی را بینی بریده باشند و خون بر چهره‌اش دویده باشد- گفتم:

2- ای آذرخش! اگر به سرزمین غری (نجف) رسیدی بگوی: ای زمین نجف! آیا می‌دانی که کسی در دل تو به خاک سپرده شده است؟

3- در دل تو موسای کلیم جای گرفته است و عیسای مسیح و احمد مرسل.

4- در دل تو جبرئیل و میکائیل و اسرافیل جای گرفته‌اند، بلکه همه عالم ملکوت.

5- در اینجا نور خدای- عزّ و جلّ- جای گرفته است، آن نور که مردمان بینا دل فروغ و درخشش آن را توانند دید.

6- ای زمین نجف! امام برگزیده (مرتضی) و وصی منتخب در دل تو جای دارد، همان عالم سرشار از علم و موحّد بری از شائبه‌ی شرک.

7- آن‌کس‌که در پهنه‌های کارزاران، غرقه در سلاح، بر تارک دلاوران تیغ می‌آخت و آن شجاعان دلیر را در پوششی از هراس و بیم غرق می‌ساخت.

8- آن‌کس‌که (برای سپاه اسلام) آن حوض را پر از آب کرد (صخره از روی چشمه‌ای جوشان برگرفت)، جایی‌که نه رودی می‌گذشت و نه چاهی آب داشت.

9- آن‌کس‌که پراکننده‌ی پهلوانان بود، هرجاکه (در برابر اسلام) گرد می‌گشتند؛ و برهم‌زننده‌ی گروه‌ها و «احزاب» مشرکان بود، هرجا و هرگونه که فراهم می‌آمدند.

10- آن عالم بزرگ دین که، با خشوع در برابر خداوند، مردم را با سخنان راستین موعظه می‌کرد، آنسان که دلها از جای کنده می‌شد.

11- زهد عیسای مسیح و بیباکی روزگار (این دو صفت ضد) هر دو در او جمع بود، آن بیباکی و ناگاهگیری که انوشیروان را به دست فنا سپرد، و تبع را.

12- این مرد- که در خاک نجف خفته است- وجدان جهان هستی است و سرّ نهایی وجود عالم است.

13- این، همان «امانت» است که صخره‌های عظیم فرودین (کوه‌ها) و آسمان بلند برین، قبول آن نتوانستند کرد.

14- این، آن «امانت» است که کوههای سربرافراشته از پذیرفتن آن تن زدند، و هامونها در برابر عظمت آن فریاد کردند، و آسمانها هراسیدند.

15- این، همان نور خدایی است که اشعه‌ی آن در پیشانی آدم صفی می‌درخشید.

16- این، همان آتش موسی است که در شب‌هنگامی تاریک‌تاریک بدرخشید و راه را برای موسی روشن ساخت.

17- ای کسی‌که خورشید برای تو (پس از عصر) به پهنه آسمان بازگشت!- معجزه‌ای که در میان امتهای پیشین تنها «یوشع بن نون» بدان مرگ گشته بود.

18- ای درهم شکننده احزاب و انبوهان جنگاوران، که در معرکه کارزار خویشتن در گرداب مرگ می‌افکندی و به دلاوران غرقه در سلاح پشت نمی‌کردی.

19- ای کننده در خیبر، آن در که چهل مرد از تکان دادن آن نیز ناتوان بودند.

20- اگر مخلوق نبودی، می‌گفتم: تویی بخشنده روح و گیرنده جان.

21- اگر نمرده بودی، می‌گفتم: تویی روزی‌دهنده مردمان و تعیین‌کننده سرنوشت همگان.

22- عالم اعلای ملکوت، همان تربت پاکی است که بدن گرامی تو در آن جای گرفته است.

23- روزگار همان بنده زرخرید تو است که (به فرمان خدا) می‌کوشد تا امر تو را در میان مخلوق جاری سازد.

24- زبان من از ذکر ثناها و ستایشهای تو الکن است، با اینکه من همان سخنور سخن‌پرداز زبردستم.

25- آیا در مدح تو بگویم: تو «سروری»، نه، نه، کلمه «سرور»، کوچکتر از آن است که برای تو مدح باشد!

26- تویی حاکم روز قیامت، در میان خلق اولین و آخرین، تویی شفیع پذیرفته شفاعت.

27- به خدا سوگند، اگر «حیدر» نبود، نه دنیا و نه خلق دنیا هیچیک نبودند.

28- زمان، برای او آفریده شد، ستارگان شبرو برای او روشن گشتند و شب و سپیده برای او پدید آمدند.

29- او عالم به غیب است، بی‌هیچ انکاری، چنانکه صبح روشن را نتوان انکار کرد.

30- در روز رستاخیز حساب ما با اوست، او در فردای قیامت پناه و پناهگاه همگان است.

31- ای کسی‌که بر سرزمین قلب من حکومت می‌کنی! این عرصه برای تاخت‌وتاز عشق تو عرصه‌ای فراخ و درخور است.

32- من عاشق توام، عاشقی که آتش سرکش عشق در جانش شعله می‌کشد و سر تا پایش را می‌سوزاند.

33- الآن و یکدم است که جان من در این عشق و آرزومندی ذوب گردد، عشقی برخاسته از نهاد جان، نه خون عشق آن کسان که خویشتن به عاشقی می‌زنند.

34- من سنی‌ام و معتزلی، اما به خاطر عشق تو، به همه شیعیان تو نیز عشق می‌ورزم.

35- من می‌دانم که ناگزیر فرزند تو «مهدی» ظهور خواهد کرد، من همواره در آرزوی رسیدن آن روزم.

36- آن روز که مهدی درآید، سپاه خدا- دسته‌دسته- به یاری او شتابند، و او و سپاهش چونان دریای خروشان دمان به سوی جامعه بشری سرازیر شوند.

37- امیدوارم، در آن روز، از خاندان ابی الحدید نیز در میان لشکر مهدی، شمشیرزنان و نیزه‌گزارانی چند به هم رسند:

38- مردانی با مرگ پیمان بسته و پیشگامانی دست از جان شسته و شیرانی چونان شیران بیشه ترس ناشناخته.


ابن ابی الحدید در ضمن قصائد العلویات خود درباره‌ی حضرت سید الشهداء (ع) می‌گوید: [۷]


1- و لقد بکیت لقتل آل محمّد (ع)بالطّفّ حتّی کلّ عضو مدمع

2- و حریم آل محمد بین العدی‌نهب تقاسمه اللئام الوضّع

3- تلک الظعائن کالإماء متی تسق‌یعنف بهنّ و بالسیاط تقنّع

4- فمصفّد فی قیده لا یفتدی‌و کریمة تسبی و قرط ینزع

5- تاللّه لا انسی الحسین (ع) و شلوه‌تحت السّنابک بالعراء موزّع

6- متلفعا حمر الثیاب و فی غدبالخضر من فردوسه یتلفّع

7- و الشمس ناشرة ذوائب ثاکل‌و الدهر مشقوق الرداء مقنّع

8- لهفی علی تلک الدماء تراق فی‌أیدی طغاة أمیة و تضیّع


1- من برای کشته شدن فرزندان پیامبر در صحنه‌ی خونین عاشورا نیز اشکها ریخته‌ام، آن‌سان‌که گویی هر عضو از اعضای من، چشمی شده است اشک‌فشان.

2- و حریم آل محمد (ص) بین دشمنان مانند غنیمتی بود که آن مردمان پست بین خود تقسیم می‌کردند.

3- و زنان آل اللّه را مانند کنیزان مورد آزار قرار می‌دادند و با تازیانه آن‌چنان به آنان می‌زدند که بدنشان مانند روپوش سیاه شده بود.

4- اسرای خاندان پیامبر (ص) دربند بودند و مورد سبّ و دشنام قرار می‌گرفتند و گوشواره‌ها از گوش کودکشان کشیده می‌شد.

5- به خدا قسم نمی‌توانم حسین (ع) را فراموش کنم و پیکر پاره‌پاره‌ی او را زیر سم اسبان در دامن بیابان از یاد ببرم.

6- در آن روز لباس خونین دربرداشت و فردای آن جامه‌ی سبز بهشتی او را پوشانده بود.

7 و 8- خورشید گیسوان خود را بر این مصیبت پریشان ساخته و روزگار بر این اندوه و مصیبت ردا بر خود انداخته و خود را پوشانده است. غم و اندوه من بر آن خونهایی باد که به دست ستمکاران امیّه ریخته شد.

قصیده اول

1- هلّا صبرت علی المصاب بهم‌و علی المصیبة یحمد الصّبر

2- و جعلت رزءک فی الحسین ففی‌رزء ابن فاطمة لک الأجر

3- مکروا به أهل النقاق و هل‌لمنافق یستبعد المکر؟

4- بصحایف کوجوههم وردت‌سودا و فحو کلامهم هجر

5- حتّی أناخ بعقر ساحتهم‌ثقة تأکّد منهم الغدر

6- و تسارعوا لقتاله زمراما لا یحیط بعدّه حصر

7- طافوا بأروع فی عرینته‌یحمی النزیل و یأمن الثغر

8- جیش لهام یوم معرکةو لیوم سلم واحد وتر

9- فکأنّهم سرب قد اجتمعت‌إلفا فبدّد شملها صقر

10- أو حاذر ذو لبدة و جمت‌لهجومه فی مرتع عفر

11- یا قلبه و عداه من فرق‌فرق و ملؤ قلوبهم ذعر

12- أمن الصّلاب الصّلب أم زبرطبعت و صبّ خلالها قطر؟

13- و کأنّه فوق الجواد و فی‌متن الحسام دماؤهم هدر

14- أسد علی فلک و فی یده‌المرّیخ قانی اللون محمرّ

15- حتّی اذا قرب المدی و به‌طاف العدی و تقاصر العمر

16- أردوه منعفرا تمجّ دمامنه الظبی و الذبّل السمر

17- تطأ الخیول إهابه و علی الخدّ التریب لوطیها أثر

18- ظام یبلّ اوام غلّته‌ریّا یفیض نجیعه النحر

19- تأباه إجلالا فتزجرهافئة یقود عصاتها شمر

20- فتجول فی صدر أحاط علی‌علم النبوّة ذلک الصّدر

21- بأبی القتیل و من بمصرعه‌ضعف الهدی و تضاعف الکفر

22- بأبی الذی أکفانه نسجت‌من عثیر و حنوطه عفر

23- و مغسّلا بدم الورید فلاماء اعدّ له و لا سدر

24- بدر هوی من سعده فبکالخمود نور ضیاءه البدر

25- هوت النسور علیه عاکفةو بکاه عند طلوعه النسر

26- سلبت ید الطلقاء مغفره‌فبکی لسلب المغفر العفر

27- و بکت ملائکة السّماء له‌حزنا و وجه الأرض مغبرّ

28- و الدّهر مشقوق الرّداء و لاعجب یشقّ رداءه الدّهر

29- و الشّمس ناشرة ذوائبهاو علیه لا یستقبح النشر

30- برزت له فی زی ثاکلةأثیابها دموّیة حمر

31- و بکت علیه المعصرات دمافأدیم خدّ الأرض محمرّ

32- لا عذر عندی للسّماء و قدبخلت و لیس لباخل عذر

33- تبکی دما لمّا قضی عطشالم لا بکی حبّا له القطر

34- و کریمة المقتول یوجد من‌دمه علی أثوابها أثر

35- بأبی کریمات «الحسین» و مامن دونهنّ لناظر ستر

36- لا ظلّ سجف یکتنفن به‌عن کلّ أفّاک و لا خدر

37- ما بین حاسرة و ناشرة برزت‌یواری شعرها العشر

38- یندبن أکرم سیّد ظفرت‌لأقلّ أعبده به ظفر

39- و یقلن جهرا للجواد و قدأمّ الخیام: عقرت یا مهر

40- ما بال سرجک یا جواد من الندب الجواد أخی العلا صفر؟

41- آها لها نار تأججّ فی‌صدری فلا یطفی لها حرّ

42- أ یموت ظمآنا «حسین» و فی‌کلتا یدیه من الندی بحر؟

43- و بنوه فی ضیق القیود و من‌ثقل الحدید علیهم وقر

44- حملوا علی الأقتاب عاریةشعثا و لیس لکسرهم جبر

45- تسری بهم خوض الرکاب‌و للطلقاء فی أعقابها زجر

46- لا راحم لهم یرقّ و لافیما أصابهم له نکر

47- و یزید فی أعلا القصور له‌تشدو القیان و تسکب الخمر

48- و یقول جهلا و القضیب به‌تدمی شفاة (حسین) و الثغر

49- یا لیت أشیاخی الاولی شهدوالسراة هاشم فیهم بدر

50- شهدوا الحسین و شطر اسرته‌أسری و منهم هالک شطر

51- اذ لا ستهلّوا فیهم فرحاکأبی غداة غزاهم بسر

52- و یقول وزرا إذ بطشت بهم‌لا خفّ عنه ذلک الوزر

53- زعموا بأن سنعود ثانیةو أبیک لا بعث و لا نشر

54- یابن الهداة الأکرمین و من‌شرف الفخار بهم و لا فخر

55- قسما بمثواک الشریف و ماضمت منی و الرکن و الحجر

56- فهم سواء فی الجلالة إذبهم التمام یحلّ و القصر

57- تعنو له الألباب تلبیةو یطوف ظاهر حجره الحجر

58- ما طائر فقد الفراخ فلایؤویه بعد فراخه و کر

59- بأشدّ من حزنی علیک و لاالخنساء جدّد حزنها صخر

60- و لقد وددت بأن أراک و قدقلّ النصیر وفاتک النصر

61- حتّی أکون لک الفداء کماکرما فداک بنفسه الحرّ

62- و لئن تفاوت بیننا زمن‌عن نصرکم و تقادم العصر؟

63- فلأبکینّک ما حییت أسی‌حتّی یواری أعظمی القبر

64- و لأمحنّک کلّ نادبةیعنو لنظم قریضها الشعر

65- أبکار فکری فی محاسنهانظم و فیض مدامعی نثر

66- و مصاب یومک یابن فاطمةمیعادنا و سلونّا الحشر


1- چرا بر آنچه بایشان رسیده صبر نکردی که صبر کردن بر مصیبت پسندیده است.

2- و چرا مصیبتت را بر حسین علیه السّلام قرار ندادی که در مصیبت پسر فاطمه برای تو اجر و ثواب باشد.

3- اهل نفاق (مردم کوفه) حیله کردند و آیا حیله کردن برای منافق بعید است.

4- به نامه‌هایی که مانند رخسارشان سیاه بود و مضمون کلامشان مهاجرت آن حضرت بود.

5- تا آن‌که آن حضرت در زمین آنان از روی اعتماد و اطمینان فرود آمد پس حیله و نقشه آنان محقق شد.

6- و گروهی برای کشتن او که عدد آنان بی‌حساب و بی‌شمار بود شتاب کردند.

7- دور کسی‌که زیبایی و شجاعت او شگفت‌انگیز بود گردیدند همو که از میهمان، حمایت و مرز و حدود را ایمن می‌کرد.

8- برای روز کارزار لشکر بزرگی بودند و برای روز صلح و سلامتی تک و تنها.

9- و مثل اینکه اینها گروهی بودند که از روی دوستی و انس اجتماع کرده بودند و اجتماع آنها را لاش‌خوری پراکنده کرده بود.

10- یا مثل آنکه قهرمان دلیر و شیر ژیانی بود که از حمله او در میدان پهلوانان و خوک‌صفتان ناتوان شدند.

11- ای قلبی که دشمنان او به هراس و ترس افتاده و دلهایشان لبریز از وحشت شده بود.

12- آیا از سخت‌ترین و محکمترین چیزهایی یا از پاره قطعه آهنی سرشته شده‌ای که در لابلای آن قیراندود شده است.

13- و مثل آنکه بالای اسب و در متن شمشیر خونشان هدر شده است.

14- شیری بود که بر فلکی سوار و در دستش ستاره مریخ نیزه سرخ‌رنگی بود.

15- تا آن‌که اجل به او نزدیک شده و دشمنان دور او را گرفته و عمر کوتاهی کرد.

16- او را به‌رو به زمین افکندند در حالی‌که خون از دهان او بیرون می‌ریخت.

17- اسبها سینه و پشت او را پامال کردند و بر گونه خاک‌آلود او نشانه لگدمالی آنان بود.

18- تشنه‌کامی که خونی که از گلویش جاری بود شدت تشنگی او را تر می‌کرد.

19- از تکریم و بزرگداشت او امتناع می‌کردند و گروهی که فرمانده‌ی آنها شمر بود او را زجر می‌دادند.

20- پس شمر بر سینه‌ای نشست که آن سینه بر علم پیامبر احاطه و اطلاع داشت.

21- پدرم فدای این کشته و کسی‌که با کشته شدنش هدایت ضعیف و کفر قوی شد.

22- پدرم فدای آن‌که کفنش بافته‌ی گردوغبار و حنوطش خاک کربلا بود.

23- پدرم قربان آن‌که به خون دلش غسل داده شد که نه آبی او را بود و نه سدری.

24- ماهی که از بخت و اقبالش سقوط کرد و پس ماه آسمان بر غروب نور جمالش گریست.

25- لاشخورها بر او یک مرتبه حمله کردند و ستاره نسر در آسمان موقع طلوعش گریه کرد.

26- دست آزادشدگان کلاه‌خود و عمامه او را غارت کرد. پس زمین برای غارت رفتن عمامه او گریست.

27- و فرشتگان آسمان از اندوه و حزن بر او گریستند و نیز زمین بر او گریه کرد.

28- و عبای روزگار شکافته شد و شگفتی ندارد که دنیاپرستان عبای او را دریدند.

29- و خورشید سربرهنه و موپریشان شد و بر او پریشان کردن موی قباحتی ندارد.

30- برای او در هیئت و زیّ مادر داغدیده بیرون آمد که لباسهایش از خون سرخ بود.

31- و بر او معاصرین او خون گریستند پس گونه و روی زمین قرمز گردید.

32- در نزد من عذری بر آسمان که از باریدن امساک کرد نیست و برای بخیل عذری نیست.

33- خون می‌گرید وقتی که تشنه‌لب از دنیا رفت پس برای چه از روی محبت بر او اشک نبارد.

34- و دختر بزرگوار حسین (ع) بر لباسهایش نشانه خون او دیده می‌شد.

35- پدرم به فدای دختران حسین (ع) که برای آنها حجاب و پوشینه‌ای از بینندگان نبود.

36- نه سایه پرده‌ای بود که با آن خود را از نظر هر گنهکار بی‌شرمی حفظ کنند و نه خیمه و سراپرده‌ای برایشان گذارده بودند.

37- آنان در حینی سربرهنه و پریشان موی ظاهر شدند که مویشان یکدهم آنها را می‌پوشاند.

38- آنان بر بهترین آقایی که کمترین و پست‌ترین غلامان بر او غالب شده بود ناله می‌کردند.

39- و به صدای بلند به اسبی که قصد خیمه‌ها را نموده بود می‌گفتند ای اسب، مجروح و بی‌صاحب شده‌ای.

40- ای اسب برای چه زین تو از برادر بزرگوار من خالی است.

41- افسوس بر آن بی‌بی که در سینه‌ی من آتشی افروخته که حرارت آن خاموش نمی‌شود.

42- آیا حسن تشنه بمیرد و حال آنکه در هر دو دستش دریایی از آبست.

43- و فرزندان او در تنگنای زنجیرها بسر برند و از سنگینی آهن برایشان فرورفتگی باشد.

44- بر شتران برهنه و بی‌جهاز غبارآلود سوار شدند و برای شکست آنان جبرانی نبود.

45- سواران پست و فرومایه آنان را شبانه می‌بردند و برای آزادشدگان در پی آنان شکنجه و آزار بود.

46- نه دلسوزی برای ایشان بودکه به آنها رقّت کند و نه در آنچه به ایشان می‌رسانیدند انکار و قباحتی داشتند.

47- و یزید در بالاترین کاخها نشسته و رقاصان برای او آوازه‌خوانی کرده و شراب می‌ریختند.

48- در حالی‌که از چوب خیزران او لب و دندان حسین علیه السلام خونین شده بود از روی نادانی می‌گفت:

49- «ای کاش پدران پیشین من که در بدر کشته شدند حاضر بودند و می‌دیدند بزرگان بنی هاشم را که اسیر شدند و در میانشان ماه است.

50- می‌دیدند حسین و بخشی از خاندان او را که اسیر شده و قسمتی از ایشان هم شهید شده‌اند.

51- در این وقت خوشحالی می‌کردند مثل پدرم (معاویه) که بسر (بن ارطاه) با ایشان جنگید.

52- و بگوید جنایت و گناه است که هجوم و حمله کردی به ایشان هر آینه این گناه از او سهل و سبک است.

53- پندارند به اینکه دو مرتبه خواهیم برگشت و قسم می‌خورم به جان پدرت که نه قیامتی است و نه برگشتن و زنده شدنی».

54- ای فرزند رهنمایان بزرگوار و کسی‌که بزرگان به ایشان شرافت یافته و حال آنکه شرفی نداشتند.

55- سوگند به خوابگاه و مکان با شرف و قسم بر زمینی که منی و رکن و حجر (الاسود) و یا حجر اسماعیل را دربر گرفته است.

56- پس آنها در جلالت یکسانند زیرا به سبب ایشان همه مردم محل شده و یا تقصیر می‌کنند.

57- قصد می‌کند او را خردمندان در حال لبیک گفتن و طواف می‌کند اطراف حجره او را حجر (اسماعیل) و یا حجر (الاسود).

58- پرنده‌ای نیست که جوجه خود را گم کرده باشد و پس از جوجه‌اش در آشیانه‌ای منزل نکند.

59- حزن من بر تو زیادتر از حزن خنساء (خواهر) صخر (بن عمرو بن شدید) است بر برادرش که مادرش که همواره بر او نوحه کرده و می‌گریست.

60- و هر آینه من دوست داشتم که تو را دیدار کنم در حالی‌که یاورت کم و یارانت شهید شده‌اند.

61- تا آنکه من قربان تو باشم چنانچه از روی بزرگواری حرّ بن یزید ریاحی جان خود را فدای تو کرد.

62- و هر آینه اگر میان ما و یاری تو زمان، تفاوت و جدایی انداخت و زمان شما پیش افتاد.

63- پس مادامی‌که زنده باشم بر تو از حسرت و اندوه گریه می‌کنم تا آنکه قبر استخوان مرا بپوشاند.

64- و البته عطا می‌کنم هر نوحه‌سراینده‌ای که قصد کند بر تو شعر گوید و نوحه‌گری نماید.

65- اندیشه‌های بکر من در محاسن و زیبایی آن ترتیب ولی ریزش اشکهای من پراکنده است.

66- و روز مصیبت تو ای فرزند فاطمه (ع) روز میعاد ما و تسلیت ما در روز حشر خواهد بود.

قصیده دوم

1- و لو لا مصاب السبط بالطفّ ما بدابلیل عذاری السبط و خط قتیرها

2- رمته بحرب آل حرب و أقبلت‌إلیه نفورا فی عداد نفورها

3- تقود إلیه القود فی کلّ جحفل‌إلی غارة معتدّة من مغیرها

4- و ما عدلت فی الحکم بل عدلت به‌وقایع صفّین ولیل هریرها

5- و عاضدها فی غیّها شرّ امّةعلی الکفر لم تسعد برأی مشیرها

6- خلاف سطور فی طروس تطلّعت‌طلایع غدر فی خلال سطورها

7- فحین أتاها واثق القلب أصحبت‌نواظرها مزورّة غبّ زورها

8- فما أوسعت فی الدین خرقا و لا سعت‌إلی جورها إلّا لترک أجورها

9- بنفسی إذا وافی عصاة عصابةغرار الضبا مشحودة من غرورها

10- قؤولا لأنصار لدیه و اسرةلذی العرش سرّ مودع فی صدورها

11-: أعیذکم أن تطعموا الموت فاذهبوابمغفرة مرضیّة من غفورها

12- فاجمل فی ردّ الندا کلّ ذی ندی‌ینافس عن نفس بما فی ضمیرها

13- أعن فرق نبغی الفراق و تصطلی‌وحیدا بلا عون شرار شرورها؟

14- و ما العذر فی الیوم العصیب لعصبةو قد خفرت یوما ذمام خفیرها؟

15- و هل سکنت روح إلی روح جنّةو قد خالفت فی الدین أمر أمیرها؟

16- أبی اللّه إلا أن تراق دماؤناو نصبح نهبا فی أکفّ نسورها

17- و ثابوا إلی کسب الثواب کأنّهم‌اسود الشّری فی کرّها و زئیرها

18- تهشّ إلی الأقدام علما بأنّهاتحلّ محلّ القدس عند مصیرها

19- قضت فقضت من جنّة الخلد سؤلهاو سادت علی أحبارها بحبورها

20- و هان علیها الصّعب حین تأمّلت‌إلی قاصرات الطرف بین قصورها

21- و ما أنس لا أنسی (الحسین) مجاهدابنفس خلت من خلّها و عشیرها

22- یصول إذا زرق النصول تأوّهت‌لنزع قنّی أعجمت من صریرها

23- تری الخیل فی أقدامها منه ما تری‌محاذرة إن أمّها من هصورها

24- فتصرف عن بأس مخافة بأسه‌کما جفلت کدر القطامن صقورها

25- یفلّق هاماة الکماة حسامه‌له بدلا من جفنها و جفیرها

26- فلا فرقة إلا و أوسع سیفه‌بها فرقا أو فرقة من نفورها

27- اجدک هل سمر العواصل تجتنبی‌لکم علا مستعذبا من مریرها؟

28- أم استنکرت انس الحیاة نفاسةنفوسکم فاستبدلت انس حورها؟

29- بنفسی مجروح الجوارح آیسامن النصر خلوا ظهره من ظهیرها

30- بنفسی محزوز الورید معفّراعلی ظمأ من فوق حرّ صخورها

31- یتوق إلی ماء الفرات و دونه‌حدود شفار أحدقت بشفیرها

32- قضی ظامیا و الماء یلمع طامیاو غودر علی قیعانها و وعورها

33- هلال دجا أمسی بحدّ غروبهاغروبا علی قیعانها و وعورها

34- فیالک مقتولا علت بهجة العلی‌به ظلمة من بعد ضوء سفورها

35- و قارن قرن الشمس کسف و لم تعدنظارتها حزنا لفقد نظیرها

36- و أعلنت الأملاک نوحا و أعولت‌له الجنّ فی غیطانها و حقیرها

37- و کادت تمور الارض من فرط حسرةعلی السبط لو لا رحمة من ممیرها

38- و مرّت علیهم زعزع لتذیقهم‌مریر عذاب مهلک بمریرها

39- أسفت و قد آبوا نجیّا و لم ترح‌لهم دابر مقطوعة بدبورها

40- و أعجبت إذ شالت کریم کریمهالتکبیرها فی قتلها لکبیرها

41- فیالک عینا لا تجفّ دموعهاو نارا یذیب القلب حرّ زفیرها

42- علی مثل هذا الرزؤ یستحسن البکاو تقلع منّا أنفس عن سرورها

43- أ یقتل خیر الخلق امّا و والداو أکرم خلق اللّه و ابن نذیرها؟

44- و یمنع من ماء الفرات و تغتدی‌وحوش الفلا ریّانة من نمیرها؟

45- اجلّ (حسینا) أن یمثّل شخصه‌بمثلة قتل کان غیر جدیرها

46- یدیر علی رأس السنان برأسه‌سنان ألا شلّت یمین مدیرها

47- و یؤتی بزین العابدین مکبّلاأسیرا ألا روحی الفدا لأسیرها

48- یقاد ذلیلا فی القیود ممثّلالأکفر خلق اللّه و ابن کفورها

49- و یمسی یزید رافلا فی حریره‌و یمسی حسین عاریا فی حرورها

50- و دار بنی صخر بن حرب أنیسةبنشد أغانیها و سکب خمورها

51- تظلّ علی صوت البغایا بغاتهابها زمر تلهو بلحن زمورها

52- و دار علیّ و البتول و أحمدو شبّرها مولی الوری و شبیرها

53- معالمها تبکی علی علمائهاو زائرها یبکی لفقد مزروها

54- منازل وحی أقفرت فصدورهابوحشتها تبکی لفقد صدورها

55- تظلّ صیاما أهلها ففطورهاالتلاوة و التسبیح فضل سحورها

56- إذا جنّ لیل زان فیه صلاتهم‌صلات فلا یحصی عداد یسیرها

57- و طول علی طول الصلاة و من غدامقیما علی تقصیره فی قصیرها

58- قفا نسأل الدار التی درس البلی‌معالمها من بعد درس زبورها

59- متی أفلت عنها شموس نهارهاو أظلم ظلما افقها من بدورها؟

60- بدور بأرض الطف طاف بها الردی‌فأهبطها من جوّها فی قبورها

61- کواسر عقبان علیها تعاقبت‌بغاث بغات إذ نأت عن و کورها

62- قضت عطشا و الماء فلم تجدلها منهلا إلا دماء نحورها

63- عراة عراها وحشة فأذاقهاو قد رمیت بالهجر حرّ هجیرها

64- ینوح علیها الوحش من طول وحشةو تندبها الاصداء عند بکورها

65- سیسأل تیم عنهم و عدّیهاأوائلها ما أکّدت لأخیرها

66- و یسأل عن ظلم الوصیّ و آله‌مشیر غواة القوم من مستشیرها

67- و ماجرّ یوم الطفّ جور امیّةعلی السبط إلا جرأة ابن أجیرها

68- تقمّصها ظلما فأعقب ظلمه‌تعقّب ظلم فی قلوب حمیرها

69- فیا یوم عاشوراء حسبک إنّک‌المشوم و إن طال المدی من دهورها

70- لأنت و إن عظّمت أعظم فجعةو أشهر عندی بدعة من شهورها

71- فما محن الدنیا و إن جلّ خطبهاتشاکل من بلواک عشر عشیرها

72- بنی الوحی هل من بعد خبرة ذی العلی‌بمدحکم من مدحة لخبیرها

73- کفی ما أتی فی هل أتی من مدیحکم‌و أعرافها للعارفین و طورها

74- إذا رمت أن أجلو جمال جمیلکم‌و هل حصر ینهی صفات حصورها


1- و اگر نبود مصیبت سبط (نوه پیامبر) در کربلا چهره من چنین آشفته و دگرگون نشده بود.

2- او را بچنگ بنی امیه افکندند و به سوی او گروهی زیاد آمدند.

3- به سوی او فرماندهانی را در لشکر بزرگی فرستادند برای غارت کردنیکه آماده شده بود از غارتگاه آن.

4- و عدالت در حکم و داوری نکردند بلکه برگردانیدند به آن حضرت وقایع صفین و حادثه لیلة الهریر را.

5- و کمک کرد او را در گمراهی بدترین امت بر کفر و سعید نشد برای راهنمای آن.

6- خلاف سطرها و خطهائیکه در ورقهائی ظاهر شد که پیش آهنگ خدعه و نیرنگ بود در لابلای خطوط آن.

7- پس وقتی‌که آن نامه‌ها آمد به اطمینان دل، صبح کرد در حالی‌که نویسندگان آن قلابی و ساختگی بودند.

8- پس توسعه‌ای در دین نداد از نادانی و سعی و کوشش نکرد برای ظلم آن مگر برای ترک پاداش آن.

9- جانم فدای او وقتی‌که برخورد کرد با گنهکاران گروهی که لبه شمشیرشان از فریب و نیرنگ تیز شده بود.

10- برای یاران و خاندانی که نزد او بودند سخنرانی نمود. آنانی‌که از طرف صاحب عرش رازی در سینه‌هایشان سپرده شده بود.

11- پناه می‌دهم شما را به خدا که مرگ را بچشید بروید به آمرزش پسندیده از آمرزنده آن.

12- پس اظهار کرد در پاسخ دادن هر صاحب صدائی که رقابت می‌کرد از نفسی به آنچه در ضمیر و باطن آن بود.

13- آیا از گروهیکه طلب جدائی کرده و خود را به تنهایی گرم می‌کند بدون کمک بدترین شرور آن.

14- و عذری در روز بسیار گرم برای گروهی که روزی پاسدار آن پیمان‌شکنی بودند، نیست.

15- و آیا روحی در راحتی بهشت ساکن می‌شود در حالی‌که فرمان امیر دین را مخالفت کرده است.

16- خدا نخواسته مگر ریخته شدن خونهای ما و ما صبح می‌کنیم در حالی‌که غارت شده در دست لاشخورانیم.

17- و پریدند از جا برای تحصیل ثواب و پاداش که گویا ایشان شیران شرزه‌اند در حمله و فریادشان.

18- شتاب و عجله کردند و می‌دانستند که پایان کارشان بهشت برین است.

19- شهید شدند و به بهشت جاودان و آرزویشان رسیدند و بر بزرگان به سبب سرورشان و مولایشان، آقا شدند.

20- و آسان شد بر آنها دشواری وقتیکه نظر کردند (در شب عاشوراء) به حوریه‌ها در میان قصورشان.

21- و فراموش نمی‌کنیم (حسین) علیه السّلام را در حالی‌که جهاد می‌کرد و یارانش شهید شده بودند.

22- هرگاه تیرها بر او اصابت می‌کرد آه می‌کشید برای سرنیزه‌ای که می‌خواست از بدنش بیرون کشد.

23- می‌بینی اسبها را در پیش روی آنها از او آنچه دیدی برای احتیاط اگر قصد کند شکست او را.

24- پس برمی‌گشتند از جنگ از ترس هیبت او چنانچه دست مرغ قطا از بازان شکاری می‌گریزند.

25- شمشیر او سران بسیاری از شجاعان را می‌شکافد که بدل از شرف بودند.

26- پس گروهی نبود مگر آنکه شمشیر او می‌برید فرق آنرا یا آنکه آنرا پراکنده و متفرق می‌کرد.

27- معاشرت زندگی با شما را به معاشرت با حوران بهشت تبدیل کرد.

28 و 29- جانم به فدای مجروح اعضایی که ناامید از یاری بود و پشتش از پشتیبان و یاران خالی بود.

30- جانم قربان رگ بریده‌ای که در حالت تشنگی از بالای سنگ‌های داغ بر روی خاک افتاده بود.

31- آرزوی آب فرات می‌کرد و در جلویش لبه‌های تیز شمشیر یا سرنیزه‌ها بود که دور چشم او را گرفته بود.

32- تشنه‌لب جان داد و آب در برابرش موج می‌زد و خشمگین نزدیکی برکه‌ی آب کشته شد.

33- ماهی که روز را به غروب کردنش تاریک کرد غروبی که بلندیها و پستیهای زمین را تاریک کرد.

34- پس ای وای بر تو کشته‌ای که تاریکی به سبب قتل او بر شکوه روشنی غالب شد.

35- و نزدیک شد که خورشید منکسف و گرفته شود و ممکن نشد دیدن آن از غم و اندوه برای فقدان نظیر آن.

36- و فرشتگان نوحه سر کردند و جنیّان در گودالها و ویرانه‌هایشان بر او ناله و زاری کردند.

37- و نزدیک شد زمین از زیادی اندوه نوسان پیدا کند بر سبط اکبر اگر رحمتی از نگه‌دارنده‌ی آن نبود.

38- و گذشت برایشان باد تندی که ایشان را تلخی عذاب هلاک‌کننده‌ای به وزیدن آن بچشاند.

39- افسوس خوردم که دوستی خالص را از آب منع کردند و نوزید بر ایشان بادی که ریشه‌ی آنها را به وزیدنش قطع کند.

40- و عجیب‌تر اینکه وقتی صدای آقای آن برای تکبیر گفتن بلند شد، آنان در قتل او برای بزرگی آن برخاستند.

41- پس ای کاش برای تو چشمی بود که اشکش نمی‌خشکید و آتشی بود که سوزش شعله‌ی آن دل را آب می‌کرد.

42- بر مثل این مصیبت گریه نیکوست و از ما سرور و خوشی جانهای ما را می‌کند.

43- آیا بهترین انسانها از جهت مادر و پدر و شریف‌ترین خلق خدا و فرزند پیامبر کشته می‌شود؟

44- و منع می‌شود از آب فرات و حال آنکه از آن استفاده می‌کنند وحشیان صحرا و از آب فراوان آن سیراب می‌شوند؟

45- بزرگ می‌دارم (حسین را) که شخص او مثله شود (قطعه‌قطعه شود) به‌طوری‌که شایسته و سزاوار آن نبود.

46- سر مبارکش را بر سر نیزه‌ها سنان (بن انس) می‌گردانید آیا دست گرداننده‌ی آن بریده نباشد؟!

47- و زین العابدین را در حالی‌که اسیر و بسته به زنجیر بود آوردند. بدان‌که جانم فدای آن اسیر باد.

48- او را در حال ذلّت که بسته به زنجیر بود در برابر ناسپاس‌ترین خلق خدا و پسر کافرترین آنان می‌کشیدند.

49- و یزید شام می‌کرد در حالی‌که در لباسهای حریرش می‌خرامید و حسین شام می‌کرد در حالی‌که برهنه در روی زمین داغ افتاده بود.

50- و خانه اولاد صخر بن حرب مأنوس و آباد بود به سرایندگی رقاصه‌ها و شرابخواران

51- همواره بر صدای تبه‌کاران زنان بی‌عفتی که به خوانندگی و نوازندگی سرگرم بودند.

52- و خانه‌ی علی و زهرا و پیامبر و شبّر (حضرت حسن) و شبیر (حضرت حسین) مولای جهانیان.

53- و خانه‌ها و دورنماها بر علماء و صاحبانش گریه می‌کرد و زائر آن برای نبود صاحب آن می‌گریست.

54- منازل وحی از بزرگان آن خالی شده بود و برای نبود بزرگان آن، با وحشت گریه می‌کرد.

55- همواره اهل آن منازل روزه داشتند و افطارشان تلاوت قرآن و سحورشان تسبیح و ذکر خدا بود.

56- وقتی تاریکی شب فرا می‌رسید نمازشان آنرا زینت می‌داد نمازی که عدد کمش به‌شمارش نمی‌آید.

57 و 58- بایست تا درباره‌ی خانه‌ای سئوال کنیم که ارکان و نشانه‌های آنرا بلیّات بعد از درس گفتن زبور آن ویران کرده است.

59- چه‌وقت خورشید در آن روز غروب کرد و افق آنرا تاریک کرد تاریک‌شدنی از ماههای تمام آن.

60- ماههائی در زمین کربلا بود که مرگ دور آنها گردیده و آنها را از روی زمین به قبرهایشان فرود آورد.

61- لاشخورهای بزرگ شکننده‌ای که دنبال می‌کردند پرنده‌هایی را که کند در پرواز بوده و از آشیانه‌هایشان دور مانده بودند.

62- تشنه از دنیا رفت و آب موج می‌زد پس راهی به آن پیدا نکرد مگر خون گلویشان.

63- برهنگانی که وحشت آنها را برهنه کرده و روی زمین داغ انداخته، پس با ایشان شدت گرما را چشانید.

64- حیوانات وحشی بر آنها از طول وحشت نوحه می‌کرد. و جغد در اول روز، بر آنها ناله می‌کرد.

65- بزودی از (تیم) و (عدی) پرسیده می‌شود از بزرگان آنان چون ابو بکر و عمر آنچه را که تأکید برای پسینشان نمودند.

66- و سئوال می‌شود از ظلمی که به وصی و آل پیامبر نمودند، راهنمای گمراهان قوم از راه‌جویان آن.

67- و در روز عاشورا ستم بنی امیه را بر نوه رسول اللّه (ص) جاری نساخت مگر جرئت فرزند مزدور آن (یزید بن معاویه).

68- لباس خلافت را از روی ستم دربر کرد پس از پی‌آمد ظلم او که دنبال کرد ظلمی در دلهای خرصفتان.

69- پس از این ای روز عاشورا تو را که روز نامبارکی هستی بس است هرچند که مدتی از روزگار آن، گذشته است.

70- هر آینه تو و اگرچه بزرگترین مصیبت را مرتکب شدی ولی پیش من مشهورترین ماهی از ماه‌ها، از جهت بدعت هستی.

71- پس مصائب دنیا هرچند که بزرگ باشد بده یک از مصائب تو شباهت ندارد.

72- بنا گذارد وحی از بعد خبر دادن خدا به مدح شما مدح و تعریفی را برای آگاه آن.

73- آنچه در سوره هل اتی از توصیف شما آمده و نیز در سوره‌ی اعراف و طور برای عارفین آن کافیست.

74- در این موقع خواستم که نشان بدهم جمال قشنگ و زیبای شما را و آیا محصور می‌تواند صفات بی‌شمار آن را، به پایان رساند.

قصیده سوم

1- و علیک خزی یا امیّة دائمایبقی کما فی النّار دام بقاک

2- هلّا صفحت عن الحسین و رهطه‌صفح الوصیّ أبیه عن آباک؟

3- و عففت یوم الطفّ عفّة جدّه‌المبعوث یوم الفتح عن طلقاک؟

4- أفهل ید سلبت إماءک مثل ماسلبت کریمات الحسین یداک؟

5- أم هل برزن بفتح مکّ حسراکنسائه یوم الطفوف نساک؟

6- یا امّة باءت بقتل هداتهاأفمن إلی قتل الهداة هداک؟

7- أم أیّ شیطان رماک بغیّه؟حتّی عراک و حلّ عقد عراک

8- بئس الجزاء لأحمد فی آله‌و بنیه یوم الطفّ کان جزاک

9- فلئن سررت بخدعة أسررت فی‌قتل الحسین فقد دهاک دهاک

10- ما کان فی سلب ابن فاطم ملکه‌ما عنه یوما لو کفاک کفاک

11- لهفی علی الجسد المغادر بالعراشلوا تقلّبه حدود ظباک

12- لهفی علی الخدّ التریب تخدّه‌سفها بأطراف القنا سفهاک

13- لهفی لآلک یا رسول اللّه فی‌أیدی الطغاة نوائحا و بواکی

14- ما بین نادبة و بین مروعةفی أسر کلّ معاند أفّاک

15- تاللّه لا أنساک زینب و العداقسرا تجاذب عنک فضل رداک

16- لم أنس لا و اللّه وجهک إذ هوت‌بالرّدن ساترة له یمناک

17- حتّی إذا همّوا بسلبک صحت باسم‌أبیک و استصرخت ثمّ أخاک

18- لهفی لندبک باسم ندبک و هومجروح الجوارح باسیاق یراک

19- تستصرخیه خیه أسی و عزّ علیه أن‌تستصرخیه و لا یجیب نداک

20- و اللّه لو أنّ النّبیّ و صنوه‌یوما بعرصة کربلا شهداک

21- لم یمس منهکا حماک و لم تمطیوما امیّة عنک سجف خباک

22- یا عین إن سفحت دموعک فلیکن‌أسفا علی السّبط الرّسول بکاک

23- و ابکی القتیل المستضام و من بکت‌لمصابه الأملاک فی الأفلاک

24- أقسمت یا نفس الحسین ألیّةبجمیل حسن بلاک عند بلاک

25- لو أنّ جدّک فی الطفوف مشاهدو علی التراب تربیة خدّاک

26- ما کان یؤثر أن یری حرّ الصفایوما وطاک و لا الخیول تطاک

27- أو أنّ والدک الوصیّ بکربلایوما علی تلک الرّمول یراک

28- لفداک مجتهدا و ودّ بأنّه‌بالنّفس من ضیق الشّراک شراک

29- عالوک لمّا أن علوت فآه من‌خطب نراه علی علاک علاک

30- قد کنت شمسا یستضاء بنورهایعلو علی هام السّماک سماک

31- و حمیّ یلوذبه المخوف و منهلاعذبا یصوب نداک قبل نداک

32- ما ضرّ جسمک حرّ جندلها و قدأضحی سحیق المسک ترب ثراک

33- فلئن حرمت من الفرات و وورده‌فمن الرّحیق العذب ریّ صداک

34- و لئن حرمت نعیمها الفانی؟ فمن‌دار البقاء تضاعفت نعماک

35- و لئن بکتک الطاهرات لوحشةفالحور تبسّم فرحة بلقاک

36- ما بتّ فی حمر الملابس غدوةإلّا انثنت خضرا قبیل مساک

37- إنّی لیقلقنی التلهّف و الأسی‌إذ لم أکن بالطفّ من شهداک

38- لأقیک من حرّ السیوف بمهجتی‌و أکون إذ عزّ الفداء فداک

39- و لئن تطاول بعد حینک بینناحین لم أک مسعدا سعداک؟

40- و بمقول ذرب اللسان أشدّ من‌جند مجنّدة علی أعداک

41- و لقد علمت حقیقة و توکلاأنّی سأسعد فی غد بولاک

42- و ولاء جدّک و البتول و حیدرو التسعة النجباء من أبناک

43- قوم علیهم فی المعاد توکّلی‌و بهم من الأسر الوثیق فکاکی

44- فلیهن عبدکم «علیّا» فوزه‌بجنان خلد فی جنان علاک

45- صلّی علیک اللّه ما أملاکه‌طافت مقدّسه بقدس حماک


1- بر تو عار باد ای امیه و این عار همیشگی باد چنانچه همیشه در دوزخ خواهی بود.

2- آیا بهتر این نبود که از حسین و خویشانش درگذری همین‌طور که وصّی پیامبر، پدرش از پدران شما درگذشت.

3- در روز طف دست به خونشان نمی‌آلودید چنانچه جدّش چنین در روز فتح مکّه با اجداد آزادشده‌گان تو کرد.

4- آیا دستی که از کنیزان شما غنیمت گرفت مانند دست شما است که حرمسرایان با کرامت حسین علیه السلام را به غنیمت برد.

5- آیا کنیزان شما در فتح مکّه بدون معجر شدند مانند زنان آن حضرت در روز طفوف (کربلا).

6- ای امّتی که بقتل هدایت‌کننده‌گانش بازگشت، آیا کسی شما را به کشتن آنان راهنمایی کرد.

7- یا کدام شیطان شما را به پرتگاه بدکاری فرستاد تا اینکه گمراه شدید و ریسمان عقل شما را از هم گسیخت.

8- بد جزایی به احمد (پیامبر گرامی) دادید درباره خاندانش در روز طف.

9- اگر خشنود شدی به خدعه‌ای که پنهان کرده در کشتن حسین هر آینه گیجی تو را فراگرفته است.

10- در غنیمت گرفتن تو ملک و زعامت فرزند فاطمه، تو را کفایت نمی‌کند اگر روزی کفایت‌کننده بود.

11- درد و آه بر جسمی که در صحرا افکنده شده و تیزی شمشیرهای شما آن را این‌رو و آن‌رو می‌کند.

12- دردا بر آن گونه‌های خون‌آلودی که سفه‌های شما آن را پاره می‌کنند.

13- دردا بر آل تو ای پیامبر خدا که در دست طاغیان گرفتار و گریه و زاری می‌کنند.

14- بعضی ندبه می‌کنند و بعضی بیمناک و در اسارت هر معاند گنهکاری به‌سر می‌برند.

15- به خدا سوگند ای زینب تو را فراموش نمی‌کنم در حالتی که دشمنان گوشه‌ی دامنت را به طرف خود می‌کشند.

16- فراموش نمی‌کنم به خدا سوگند صورتت را که دستت با آستین آن را پوشاند.

17- دردا برای زاری کردن تو به جهت برادرت در حالتی که اعضایش مجروح و در حال جان کندن تو را می‌دید.

18- او را می‌خواندی از درد و بیچارگی و چقدر بر وی سخت می‌گذشت که نمی‌توانست تو را پاسخ گوید.

19- به خدا سوگند اگر پیامبر اکرم و پدرت در عرصه‌ی کربلا روزی تو را می‌دیدند.

20- تو را هتک نمی‌توانستند بکنند و ریسمانهای خیمه‌ی تو را نمی‌توانستند پاره کنند.

21- ای دیده اگر اشک می‌ریزی گریه‌ات برای سبط پیامبر باشد.

22- از برای کشته‌شده‌ای که ظلم بدو شده گریه کن! آنکه برای او ملائکها در افلاک گریستند.

23- سوگند یاد کردی ای نفس حسین که در هنگام امتحان بلا را با صبر تحمل کنی.

24- اگر جدّت در طفوف می‌دید که بر خاکها گونه‌هایت خاک‌آلود بود.

25- اختیار نمی‌کرد که بر زمین هموار راه روی و سمّ ستوران تو را پایمال کنند.

26- یا اگر پدرت وصّی پیامبر تو را روزی در کربلا روی رمل‌ها می‌دید.

27- خود را فدای تو می‌نمود و آرزو داشت که از تنگ‌نای دام آزادت کند.

28- تو را چون دیدند از همه برتری آزردند، آه از جنایتی که بر تو روا داشتند.

29- تو آفتابی بودی که به نورت روشنایی طلبیده می‌شد و تو بر افلاک برتری.

30- تو پناه‌گاه بودی که به تو پناه می‌برد هر بیمناکی و تو دریای گوارائی بودی که پیش از درخواست، سیراب می‌کردی.

31- به جسم گرمی خاک آسیبی نمی‌رساند چون خاک قبرت از مشک می‌باشد.

32- اگر از فرات و آشامیدن آب آن محروم شدی از رحیق گوارا تشنگی تو مرتفع می‌شود.

33- اگر از نعیم فانی دنیا محروم شدی نعمتهای دار بقا برای تو چند برابر شد.

34- اگر زنان پاک‌سیرت (آل رسول) از وحشت برای تو گریستند حور العین برای لقای تو خندان شدند.

35- میانه‌ی روز گلگون لباس نشدی مگر اینکه شبانگاه سبز پیراهن بودی.

36- مرا رنج می‌دهد آرزوی اینکه نتوانستم در طف از جمله شهدای راه تو باشم.

37- تا اینکه تیزی دو شمشیر را عوض تو به جان قبول کنم و فدای تو شوم در هنگامی‌که یارانت کم بودند.

38- اگر پس از درگذشت تو فاصله بین ما بسیار شده و سعادت نداشتم که تو را کمک و یاری کنم.

39- برای تو گریه می‌کنم آنچه بتوانم با اندوهی که یادآور باشد عجائبی که به سر تو آمد.

40- با زبان گویا که سخت‌تر از هر لشکر باشد بر دشمنانت فضائلت را بیان می‌کنم.

41- من محققا می‌دانم که در آخرت با قبول ولایت تو سعید خواهم بود.

42- و همچنین ولایت جدت و مادرت بتول و پدرت حیدر و نه نجیب از فرزندانت.

43- گروهی که در معاد توکّل من بر آنهاست و از اسارت شدید آزاد می‌شوم.

44- خوش باشد بنده‌ی شما به این فوزی که نصیبش شده و در بهشت برین در سایه‌ی شما باشد.

45- خدا بر تو درود فرستاد تا هنگامی‌که ملائکه‌ی قدس در اطراف قرارگاه شما طواف می‌کنند.

قصیده چهارم

1- یا لیت فی الأحیا شخصک حاضرو حسین مطروح بعرصة کربلا

2- عریان یکسوه الصّعید ملابساأفدیه مسلوب اللباس مسربلا

3- متوسّدا حرّ الصخور معفّرابدمائه ترب الجین مرمّلا

4- ظمآن مجروح الجوارح لم یجدممّا سوی دمه المبدّد منهلا

5- و لصدره تطأ الخیول و طالمابسریره جبریل کان موکّلا

6- عقرت أما علمت لأیّ معظّم‌و طأت و صدر غادرته مفصّلا؟

7- و لثغره یعلو القضیب و طالماشرفا له کان النّبیّ مقبّلا

8- و بنوه فی أسر الطغاة صوارخ‌و لهاء معولة تجاوب معولا

9- و نساؤه من حوله یندبنه‌بأبی النساء النادبات الثکّلا

10- یندبن أکرم سیّد من سادةهجر و القصور و آنسوا وحش الفلا

11- بأبی بدورا فی المدینة طلّعاأمست بأرض الغاضریّة أفّلا

12- آساد حرب لا یمسّ عفاتهاضرّ الطوی و نزیلها لن یخذلا

13- من تلق منهم تلق غیثا مسبلاکرما و إن قابلت لیثا مشبلا

14- نزحت بهم عن عقرهم أیدی العدابأبی الفریق الظاعن المترحّلا

15- ساروا حثیثا و المنایا حولهم‌تسری فلن یجدون عنها معزلا

16- ضاقت بهم أوطانهم فتبیّنواشاطی الفرات عن المواطن موئلا

17- ظفرت بهم أیدی البغاة فلم أخل‌و أبیک تقتنص البغاث الأجدلا

18- منعوهم ماء الفرات و دونه‌بسیوفهم دمهم یراق محلّلا

19- هجرت روسهم الجسوم فواصلت‌زرق الاسنّة و الوشیج الذبّلا

20- یبکی أسیرهم لفقد قتیلهم‌أسفا و کلّ فی الحقیقة مبتلی

21- هذا یمیل علی الیمین معفّرابدم الورید وذا یساق مغلّلا

22- و من العجائب أن تقاد اسودهاأسرا و تفترس الکلاب الأشبلا

23- لهفی لزین العابدین یقاد فی‌ثقل الحدید مقیّدا و مکبّلا

24- متقلقلا فی قیده متثقّلامتوجّعا لمصابه متوجّلا

25- أفدی الأسیر و لیت خدّی موطناکانت له بین المحامل محملا

26- أقسمت بالرّحمن حلفة صادق‌لو لا الفراعنة الطواغیث الاولی

27- ما بات قلب محمّد فی سطه‌قلقا و لا قلب الوصیّ مقلقلا

28- خانوا مواثیق النبی و أجّجوانیران حرب حرّ هالن یصطلی

29- یا صاحب الأعراف یعرض کلّ‌مخلوق علیه محققا أو مبطللا

30- یا صاحب الحوض المباح لحزبه‌حلّ و یمنعه العصاة الضّلا

31- یا خیر من لبّی و طاف و من سعی‌و دعا و صلّی راکعا و تنفّلا


1- ای کاش در میان زنده‌ها شما حاضر بودی و می‌دیدی که حسین تو در زمین کربلا افتاده است.

2- برهنه‌ای که خاک کربلا او را به جای لباس می‌پوشاند. جانم قربان او که لباس او را به غارت برده بودند.

3- روی سنگهای داغ افتاده در حالی‌که آغشته به خون و پیشانیش به خاک و شن آلوده بود.

4- تشنه‌ای که اعضایش مجروح بود و غیر از خون بدنش آبی برای او نبود.

5- و اسبها روی سینه‌اش را پامال کردند در حالی‌که مدتها جبرئیل موکل تخت و گهواره او بود.

6- کشته شد آیا ندانستی برای چه گناهی پامال کردند سینه‌ای را که برای علم قصد او را می‌کردند.

7- و به دندان او چوب خیزران می‌زد در حالی‌که چه‌اندازه پیامبر به خاطر شرافتش آن را می‌بوسید.

8- و فرزندان او در زنجیر اسارت طاغیان ناله‌کنان بودند و با شلاق آنان را پاسخ می‌دادند.

9- و زنان او در اطرافش گریه می‌کردند پدرم فدای زنان داغدیده ناله‌کن باد.

10- ناله می‌کردند بهترین سیّد و آقا را از ساداتی که مهاجرت کردند از منازلشان و با وحشیان صحرا مأنوس شدند.

11- پدرم قربان ماه‌هائی باد که در مدینه طلوع کردند و در زمین غاضّریه غروب نمودند.

12- شیران جنگی که پاکدامنی آنها را شدت گرسنگی لمس نکرد و کسی‌که به آنها وارد شود هرگز درمانده نگردد.

13- کسی‌که به ایشان برخورد کند به باران تندی از جهت بزرگواری و بخشندگی برخورد کرده اگرچه برابر شود با شیر بچه‌ای.

14- دستهای دشمنان ایشان را از منازلشان راند. پدرم قربان گروهی که از منازلشان دربه‌در و آواره شدند.

15- به اصرار و اجبار سیر کردند در حالی‌که مرگ اطرافشان حرکت می‌کرد و چاره‌ای از آن نمی‌دیدند.

16- وطنشان برایشان تنگ شد پس کنار فرات را از میان اماکن جایگاه خود ساختند.

17- دست طاغوتیان برایشان پیروز شد و خیال نکنم و تو هم قبول نداری که گنجشک دریایی باز را شکار کند.

18- از ایشان آب فراتی را که در نزدیک او بود با شمشیرهایشان منع کردند و خونشان حلال‌گونه ریخته می‌شد.

19- سرهایشان از بدنهایشان جدا شد، آنگاه بر نوک نیزه‌ها نصب و پژمرده شدند.

20- گریه می‌کرد اسیرشان برای غصه‌ی فقدان کشته‌هایشان و در حقیقت هریک گرفتار بودند.

21- این یکی بر طرف راست آغشته به خون رگهایش افتاده و آن دیگری را بسته به زنجیر می‌برند.

22- و از عجایب است که شیران را به اسارت بسته و سگ بچه، شیران را پاره‌پاره می‌کرد.

23- قلبم می‌سوزد برای زین العابدین که در زیر سنگینی غل و جامعه دست و پا بسته بود.

24- در زیر زنجیر گران بی‌تاب بود و برای مصیبتهایش ناراحت و بیمناک بود.

25- جانم فدای اسیری باد و ای کاش صورت و گونه‌ام برای او در میدان محمل‌ها محملی بود.

26- سوگند می‌خورم به خدای بخشنده قسم راستی که اگر فرعونها و طاغوت‌های اول نبودند.

27- قلب محمّد درباره نوه‌اش مضطرب و پریشان نمی‌شد و قلب علی هم از مصیبت فرزندش به درد نمی‌آمد.

28- خیانت کردند پیمانهایی را که با پیامبر بستند و آتشی جنگی افروختند که هرگز شعله‌ی آن خاموش نشود.

29- ای صاحب اعراف ای کسی‌که بر او هر مخلوقی خواه حق باشد خواه باطل عرضه می‌شود.

30- ای صاحب حوض کوثری که برای حزبش مباح و حلال است و از آن گناهکاران گمراه را منع می‌کند.

31- ای بهترین کسی‌که لبیک گفت و طواف کرد و سعی نمود و دعا کرد و نماز خواند و در حال رکوع صدقه داد.

قصیده پنجم

1- حتّی قضی و هو مظلوم و قد ظلم‌الحسین من بعده و الظلم متّصل

2- من بعد ما وعدوه النصر و اختلفت‌إلیه بالکتب تسعی منهم الرّسل

3- فلیته کفّ کفّا عن رعایتهم‌یوما و لا قرّبته منهم الإبل

4- قوم بهم نافق سوق النفاق و من‌طباعهم یستمد الغدر و الدّخل

5- تاللّه ما وصلوا یوما قرابتةلکن إلیه بما قد ساؤه وصلوا

6- و حرّموا دونه ماء الفرات و للکلاب من سعة فی وردها علل

7- و بیّتوه و قد ضاق الفسیح به‌منهم علی موعد من دونه العطل

8- حتّی إذا الحرب فیهم من غد کشفت‌عن ساقها و ذکّی من و قدها شعل

9- تبادرت فتیة من دونه غررشمّ العرانین ما مالوا و لا نکلوا

10- کأنّما یجتنی حلوا لأنفسهم‌دون المنون من العسّالة العسل

11- تسربلوا فی متون السابقات دلاص السابغات و للخطیّة اعتقلوا

12- و طلّقوا دونه الدنیا الدنیّة وارتاحوا الی جنة الفروس و ارتحلوا

13- تراءت الحور فی اعلا الجنان لهم‌کشفا فهان علیهم فیه ما بذلوا

14- سالت علی البیض منهم أنفس طهرت‌نفیسة فعلوا قدرا بما فعلوا

15- إن یقتلوا طالما فی کلّ معرکةقد قاتلوا و لکم من مارق قتلوا؟

16- لهفی لسبط رسول اللّه منفردابین الطغاة و قد ضاقت به السبل

17- یلقی العداة بقلب لا یخامره‌رهب و لا راعه جبن و لا فشل

18- کأنّه کلّما مرّ الجواد به‌سیل تمکّن فی أمواجه جبل

19- ألقی الحسام علیهم راکعا فهوت‌بالترب ساجدة من وقعه القلل

20- قدّت نعالته هاماتهم فبهاأخذی الجواد فأمسی و هو منتعل

21- و قد رواه حمید نجل مسلم ذوالقول الصدوق و صدق القول ممتثل

22- إذ قال: لم أرمکثوارا عشیرته‌صرعی فمنعفر منهم و منجدل

23- أردوه کالطود عن ظهر الجواد حمید الذکر ما راعه ذلّ و لا فشل

24- لهفی و قد راح ینعاه الجواد إلی‌خبائه و به من أسهم قزل

25- لهفی لزینب تسعی نحوه و لهاقلب تزاید فیه الوجد و الوجل

26- فمذ رأته سلیبا للشمال علی‌معنی شمائله من نسجها سمل

27- هوت مقبّلة منه المحاسن و الحسین عنها بکرب الموت مشتغل

28- تدافع الشّمر عنه بالیمین و بالشمال تستر وجها شأنه الخجل

29- تقول: یا شمر لا تعجل علیه ففی‌قتل ابن فاطمة لا یحمد العجل

30- ألیس ذا ابن علیّ و البتول و من‌بجدّه ختمت فی الامّة الرسل؟

31- هذا الإمام الذی یمنی إلی شرف‌ذریّة لا یدانی مجدها زحل

32- إیّاک من زلّة تصلی بها أبدانار الجحیم و قدیر دی الفتی الزلزل

33- أبی الشقی لها إلّا الخلاف و هل‌یجدی عتاب لأهل الکفران عذلوا؟

34- و مرّ یحتزّ رأسا طالما لرسول‌اللّه مرتشفا فی ثغرة قبل

35- حتّی إذا عانیت منه الکریم علی‌لدن یمیل به طورا و یعتدل

36- ألقت لفرط الأسی منها البنان علی‌قلب تقلّب فیه الحزن و الثکل

37- تقول: یا واحدا کنّا نؤمّله‌دهرا فخاب رجانا فیه و الأمل

38- و یا هلالا علا فی سعده شرفاو غاب فی الترب عنّا و هو مکتمل

39- أخی لقد کنت شمسا یستضاء بهافحلّ فی وجهها من دوننا الطفل

40- و ارکن مجد تداعی من قواعده‌و المجد منهدم البنیان منتقل

41- و طرف سبق یفوت الطرف سرعته‌مذأ درک المجد أمسی و هو معتقل

42- ما خلت من قبل ما أمسیت مرتهنابین اللئام و سدّت دونک السبل

43- أن یوغل البوم فی البازیّ ان ظفرت‌ظفرا و لا أسدا یغتاله حمل

44- کلّا و لا خلت بحرا مات من ظمأو منه ریّ إلی العافین متّصل

45- فلیت عینک بعد الحجب تنظرناأسری تجاذبنا الأشرار و السفل

46- یسیّرونا علی الأقتاب عاریةو زاجر العیس لا رفق و لا مهل

47- فلیت لم ترکوفانا و لا وخدت‌بنا إلی ابن زیاد الأینق الذلل

48- أ یقتل السّبط ظمآنا و من دمه‌تروی الصّوارم و الخطیّة الذبل

49- و یسکن الترب لا غسل و لا کفن‌لکن له من نجیع النحر مغتسل

50- و تستباح بأرض الطفّ نسوته‌و دون نسوة حرب تضرب الکلل

51- باللّه اقسم و الهادی البشیر و بیت‌اللّه طاف به حاف و منتعل

52- لو لا الأولی نقضوا عهد الوصّیّ و ماجاءت به قدما فی ظلمها الاول

53- لم یغل قوما علی أبناء حیدرةمن الموارد ما تروی به الغلل

54- یا صاح طف بی إذا جئت الطفوف علی‌تلک المعالم و الآثار یا رجل

55- و ابک البدور التی فی الترب آفلةبعد الکمال تغشّی نورها الظلل

56- وابک الشفاة التی لم تر و من عطش‌لکن علیهنّ من سیل الدما بلل

57- یا آل أحمد یا سفن النجاة و من‌علیهم بعد ربّ العرش أتّکل

58- و حقّکم ما بدا شهر المحرّم لی‌إلّا ولی ناظر بالسهد مکتحل

59- و لا استهلّ بنا إلا استهلّ من‌الأجفان لی مدمع فی الخدّ منهمل

60- حزنا لکم و مواساة و لیس لمملوک بدمع علی ملّاکه بخل

61- فإن یکن فاتکم نصری فلی مدح‌بمجدکم أبدا ما عشت تتّصل

62- فدونکم من (علیّ) عبدکم‌فریدة طاب منها المدح و الغزل

63- رقّت فراقت معانیها الحسان فلایماثل الطول منها السبعة الطول

64- أعددتها جنّة من حرّ نار لظّی‌أرجو بها جنّة أنهارها عسل

65- صلّی الآله علیکم ما شدت طرباورق علی ورق و اللیل منسدل


1- تا آنکه حسن (ع) از دنیا رفت و او مظلوم بود و بعد از او به حسین ظلم کردند و ستم کردند و ستم متصل بود.

2- از بعد از آنکه او را وعده‌ی یاری دادند و نامه‌ها به سوی او نوشته و قاصدها رفت‌وآمد می‌کردند.

3- پس ای کاش نگه می‌داشت دست خود را روزی از رعایت ایشان و شتری از ایشان نزدیک او نمی‌شد.

4- مردمی که بازار نفاق به ایشان گرم و پرخریدار بود و از سرشتشان تقلّب و فریب دریافت می‌شد.

5- قسم به خدا که یک روز قرابت و خویشاوندی او را صله نکرد ولی به کسانی‌که بدی به آنها کردند، صله نمودند.

6- و آب فرات را بر او حرام کردند و برای سگها راه‌های وسیعی برای ورود به فرات بود.

7- و او را نگه داشتند در حالی‌که زمین بر او تنگ شده بود و از ایشان بر وعده‌ای که از پیش داده بودند.

8- تا وقتی‌که جنگ در میان ایشان از بامداد از پای آن پرده برداشت و از روشن کردن آن شعله‌هایی افروخت.

9- جوانان روشن‌ضمیری از پیش روی او که بزرگ‌منش بودند، پیشی گرفتند نه میل به دنیا کردند و نه عهدشکنی نمودند.

10- مثل آنکه حلوائی برای خودشان از قبل از مرگ از کندوهای عسل جمع کردند.

11- در متن مسابقات لباس کامل را پوشیدند و از گناه خود را نگهداشتند.

12- و در مقابل او دنیای پست را طلاق گفتند و به سوی بهشت فردوس رفتند و از این جهان کوچ کردند.

13- حور العین را در بالای بهشتهایی که برای آنان نمایان شد، دیدند پس جان دادن بر ایشان آسان شد.

14- بر روی زمین خونهای پاک و گرانقدر ایشان جاری شد پس از جهت مقام والا شدند به آنچه کردند.

15- اگر کشته شدند چه اندازه که در هر معرکه‌ای که جنگ کردند و برای شماست که چه اندازه از دین برگشتگان را که کشتند.

16- افسوس بر سبط پیامبر خدا در حالی‌که تنها در میان سرکشان مانده و راه‌ها بر او بسته شده بود.

17- دشمنان را به قلبی که شکی در آن نبود و ترس و بیمی برای او نبود، می‌انداخت.

18- مثل آنکه هروقت با اسبش حمله می‌کرد سیلی است که در پیش امواجش کوهی استوار است.

19- شمشیر را برایشان در حال رکوع انداخت پس بر خاک به حالت سجده از بالای بلندیها فرود آمد.

20- لبه‌های شمشیر او سرهای ایشان را برید پس هنگامی‌که درست وارد شدند همگی کشته شده بودند.

21- و به تحقیق که روایت کرده آنرا حمید بن مسلم که صاحب سخن راست و به راستگویی مثل زده می‌شد.

22- وقتی که گفت: من ندیدم کسی را که بسیاری از خاندانش کشته و به خاک افتاده و برخی از ایشان آغشته به خون باشد.

23- تا آنجا که گوید: او را مانند کوهی از پشت اسب ستوده‌نام به زمین افکندند که نه خواری او را رسید و نه سستی.

24- افسوس من بر او که اسبش خبر مرگ او را برای خیمه‌ها برد در حالی‌که به او از تیرها لنگی شدیدی بود.

25- افسوس و اندوه من بر زینب که به سوی او می‌دوید و برای او دلی آکنده از شوق و اضطراب داشت.

26- پس وقتی‌که او را دید که بدنش عریان بر روی خاک افتاده و از وزش باد شمال بر او لباسی از خاک است.

27- بر او افتاد که محاسنش را ببوسد در حالی‌که حسین از او به مصیبت مرگ مشغول بود.

28- با دست راستش شمشیر را از حسین دور می‌کرد و با دست چپش صورت غفیف خود را مستور می‌کرد.

29- می‌گفت: ای شمر عجله و شتاب بر او نکن که در کشتن پسر فاطمه عجله پسندیده و ستوده نیست.

30- آیا نیست این پسر علی و بتول و کسی‌که پیامبری در امت به جدّ او پایان یافت.

31- این است امام چنان‌که منتهی به شرافت ذریّه می‌شود که ستاره زحل نزدیک به بزرگواری آن نمی‌شود.

32- حذر کن از لغزشی که تو را برای همیشه به آتش دوزخ می‌اندازد و جدّا لغزشها جوان را ساقط و پست می‌کند.

33- شمر بدبخت بر آن خودداری نکرد بلکه مخالفت نمود و آیا شایسته است نکوهش اهل کفر اگر سرزنش شوند.

34- و رفت که سری را که مدّتها پیامبر خدا لبانش را مکیده بود و به دندانهایش بوسه می‌داد، جدا سازد.

35- تا آنکه او را خواهرش از نزدیکی مشاهده کرد که گاهی می‌افتد و گاهی برمی‌خیزد.

36- از زیادی غصّه و اندوه از آن حادثه دست را بر قلبی که از غم و داغ مضطرب و پریشان بود، گذاشت.

37- می‌گفت: ای یگانه‌ای که ما عمری به تو امید داشتیم، پس امید و آرزوی ما در آن ناکام شد.

38- و ای ماهی که در بخت و اقبالش از شرافت بالا رفت و پنهان شد از مادر خاک و حال آنکه او کامل بود.

39- برادرم تو خورشیدی بودی که به او روشن می‌شدند پس پیش رویش کودکی از پیش ما رها شد.

40- تو پایه شرف بودی که از اساس آن بزرگی نمایان بود و اکنون استوانه‌ی بزرگی ویران و منتقل شده است.

41- و تو کریم الطرفین (پدر و مادر) بودی در پیشی گرفتن که اسب با سرعتش بآن نمی‌رسید از اوّلی که ادراک بزرگی کرد در گذشته و او نگهدار شرف بود.

42- خیال نکرده بودم از پیش که در میان مردم پست گرفتار و راه‌ها از جلویت بسته باشد.

43- اینکه شتاب کند جغد در شاهین اگر پیروز شود پیروز شدنی و نه شیری را که بزغاله او را غافل‌گیر کند.

44- نه چنین فکری نمی‌کردم و خیال نمی‌کردم دریائی از تشنگی بمیرد و حال آنکه از آن آبیاری به تندرستان اتصّال داشت.

45- پس ایکاش چشم تو بعد از محجوب شدن ما را اسیر می‌دید که اشرار و فرومایگان ما را می‌کشند.

46- ما را بر شتران بی‌جهاز سیر می‌دادند و راننده‌ی شتران نه مدارا می‌کرد و نه مهلت می‌داد.

47- پس ای کاش کوفه را ندیده بودی و ما را نمی‌دیدی که با سرعت به سوی ابن زیاد لئیم با خواری می‌برند.

48- آیا سبط پیامبر تشنه‌لب کشته شود و از خون او شمشیرها و گل‌های پژمرده زمین سیراب شوند.

49- و روی خاک منزل نمود بدون غسل و کفن ولی برای او از خون گلو غسل بود.

50- و به زمین کربلا زنان او اسیر شدند و در جلوی زنان بنی امیّه پرده‌ها آویخته بودند.

51- به خدا و به پیامبر هادی و بشیر و خانه‌ی خدا که پابرهنه و با نعلین طواف می‌کنند، من قسم می‌خورم.

52- اگر اوّلی‌ها پیمان وصی را نشکسته بودند و از قدیم اوّلی ستم نکرده بود.

53- قومی فرزندان علی (ع) را شدیدا از آبشخوارهائی که تشنگان به آن سیراب می‌شوند، منع نمی‌کردند.

54- ای رفیق من! هرگاه به کربلا آمدی بر این قبرها و نشانه‌ها مرا طواف بده!

55- ای مرد! گریه کن بر این ماه‌هایی که در خاک غروب کرده بعد از کمالش که نورشان تاریکی‌ها را فراگرفت.

56- و گریه کن بر لبهایی که از تشنگی تر نشدند ولی بر آنها از جریان خون تری و رطوبت بود.

57- ای آل احمد ای کشتی‌های نجات و کسانی‌که بعد از پروردگار عرش بر ایشان اعتماد دارم.

58- و حق شماست که ماه محرم بر من طلوع نکند مگر آنکه مرا چشمانی باشد که به بی‌خوابی سرمه شود.

59- و طلوع نکند به ما مگر آنکه از مژگانم اشک در گونه‌ام شروع و چون باران تند جاری باشد.

60- برای اندوه و مواسات با شما و برای مملوک و غلام بخلی در ریختن اشک بر مالکینش نباشد.

61- و اگر یاری من از شما فوت شد پس مدح و ثنای من به بزرگی شما همواره مادامی‌که زنده باشم متصل است.

62- و پیشکش شما از من بنده و غلام شما این قصیدی ممتازی که مدح و غزل دلپذیر است.

63- رقیق و روانست و معنایی نیکو و روان دارد که شبیه به هفت قصیده‌ی طولانی نیست.

64- من آنرا مهیا کردم برای اینکه سپری باشد از سوزش آتش برافروخته و به آن بهشتی را که جوی‌هایش عسل است، امیدوارم.

65- درود خدا بر شما باد مادامی‌که بلبلی بر گلی از خوشی نغمه‌سرایی کند و شب بر جهان پرده‌ی تاریکی افکند.

قصیده ششم

1- و تعلق آمالی غرورا بقربکم‌کما غرّ یوما بالطفوف قتیل

2- قتیل بکت حزنا علیه سمائهاو صبّ لها دمع علیه همول

3- و زلزلت الارض البسیط لفقده‌و ریع له حزن بها و سهول

4- أ أنسی حسینا للسهام رمیّةو خیل العدی بغیا علیه تجول؟

5- أ أنساه إذ ضاقت به الأرض مذهبا؟یشیر إلی أنصاره و یقول

6- اعیذکم باللّه أن تردوا الرّدی‌و یطمع فی نفس العزیز ذلیل

7- ألا فاذهبوا فاللیل قدمدّ سجفةو قد وضحت للسالکین سبیل

8- فثاب إلیه قائلا کلّ أقیل‌نمته إلی أزکی الفروع اصول

9- یقولون و السّمر اللدان شوارع‌للبیض من وقع الصّفاح صلیل

10- أنسلم مولانا وحیدا إلی العدی‌و تسلم فتیان لنا و کهول؟

11- و نعدل خوف الموت عن منهج الهدی‌و أین عن العدل الکریم عدول؟

12- نودّ بأن نبلی و ننشر للبلی‌مرارا و لسنا عن علاک نحول

13- و ثاروا لأخذ الثار قدما کأنّهم‌اسود لها بین العرین شبول

14- له من علیّ فی الخطوب شجاعةو من أحمد عند الخطابة قیل

15- إذا شمخت فی ذروة المجد هاشم‌فعمّاه منها جعفر و عقیل

16- کفاه علوّا فی البریة أنّه‌لأحمد و الطّهر البتول سلیل

17- فما کلّ جدّ فی الرّجال محمّدو لا کلّ امّ فی النساء بتول

18- حسین أخو المجد المنیف و من له‌فخار إذا عذّ الفخار أثیل

19- أری الموت عذبا فی لهاک و صابه‌لغیرک مکروه المذاق وبیل

20- فما مرّ ذو باس إلی مرّ باسه‌علی مهل إلا و أنت عجول

21- کأنّ الأ عادی حین صلت مبارزاکثیب ذرته الرّیح و هو مهیل

22- بنفسی و أهلی عافر الخطّ حوله‌لدی الطف من آل الرّسول قبیل

23- کأنّ حسینا فیهم بدر هالةکواکبها حول السماک حلول

24- قضی ظامیا و الماء طام تصدّه‌شرار الوری عن ورده و نغول

25- و حزّ ورید السّبط دون وروده‌و غالته من أیدی الحوادث غول

26- و آب جواد السّبط یهتف ناعیاو قد ملأ البیداء منه صهیل

27- فلمّا سمعن الطاهرات نعیّه‌لراکبه و السّرج منه یمیل

28- برزن سلیبات الحلیّ ثوادبالهنّ علی الندب الکریم عویل

29- بنفسی اخت السّبط تعلن ندبهاعلی ندبها محزونة و تقول

30- أخی یا هلالا غاب بعد طلوعه‌و حاق به عند الکمال افول

31- أخی کنت شمسا یکسف الشمس نورهاو یخسأ عنها الطرف و هو کلیل

32- و غصنا یروق الناظرین نضارةتغشّاه بعد الاخضرار ذبول

33- أ یقتل ظمآنا حسین و جدّه‌إلی الناس من ربّ العباد رسول

34- و یمنع شرب الماء و السرب آمن‌علی الشرب منها صادر و نهول

35- و آل رسول اللّه فی دار غربةو آل زیاد فی القصور نزول

36- و آل علیّ فی القیود شواحب‌إذا أنّ مأسور بکته ثکول

37- و آل أبی سفیان فی عزّ دولةتسیر بهم تحت البنود خیول

38- مصاب اصیب الدین منه بفادح‌تکاد له شمّ الجبال تزول

39- علیک ابن خیر المرسلین تأسّفی‌و حزنی و إن طال الزّمان طویل

40- جللت فجل الرزؤفیک علی الوری‌کذا کلّ رزؤ للجلیل جلیل

41- فلیس بمجد فیک و جدی و لا البکامفید و لا الصبّر الجمیل جمیل

42- إذا خفّ حزن الثاکلات لسلوةفحزنی علی مرّ الدهور ثقیل

43- و إن سأم الباکون فیک بکاؤهم‌ملالا فإنّی للبکاء مطیل

44- فما خفّ من حزنی علیک تأسفی‌و لا جفّ من دمعی علیک مسیل

45- و ینکر دمعی فیک بات قلبه‌خلیّا و ما دمع الحلی هطول

46- و ما هی الّا فیک نفس نفیسةیحلّلها حرّ الأسی فتسیل

47- تباین فیک القائلون فمعجب‌کثیر و ذو حزن علیک قلیل

48- فأجره بنی الدنیا علیک لشأنهم‌دنیّ و أجر المخلّصین جزیل

49- فإن فاتنی ادارک یومک سیّدی‌و أخّرنی عن نصر جیلک جیل

50- فلی فیک أبکار لوفق جناسهاأصول بها للشامتین نصول

51- لهارقّة المحزون فیک و خطبهاجسیم علی أهل النفاق مهول

52- یهیم بها سرّ الولی مسرّةو ینصب منها ناصب و جهول


1- و آرزوهای من به قرب شما موجب روسپیدی و سربلندی می‌شود چنانچه روزی در کربلا کشته‌ای (حسین (ع)) موجب سربلندی و روسفیدی شد.

2- کشته‌ای که آسمان از غصه بر او گریه کرد و بر آن اشک فراوانی ریخت.

3- و زمین پهناور بر فقدان او لرزید و برای امام به زمین اندوه و حزنی ظاهر شد و نیز زمین‌های نرم بر او گریستند.

4- آیا فراموش کنم حسین را که هدف تیرها قرار گرفته بود و اسبهای دشمنان ظالمانه بر او جولان می‌کردند.

5- آیا از یاد ببرم او را وقتی که زمین به او از رفتن تنگ شده بود و اشاره به یارانش کرده و می‌فرمود:

6- به خدا پناه می‌برم از اینکه در جان عزیز شما ذلّت و خواری وارد شود.

7- بدانید که شب تاریکیش را کشیده، پس بروید! و هم‌اکنون راه برای روندگان باز و گشاده است.

8- پس به سوی او برجست در حالی‌که گوینده هر سخن بود که آیا فروع، پاکترین اصول و خاندان را واگذارد؟!

9- می‌گفتند و شمشیرها در این وقت کشیده و برای شمشیر خوردن به یکدیگر چکاچک صدا بلند بود.

10- آیا ما آقای خود را تنها به دشمن تسلیم کنیم و جوانان و پیران ما به سلامت باشند.

11- و ما از ترس مرگ از راه هدایت منحرف شویم و از عدل خدای کریم کجا عدول کنیم؟

12- دوست داریم به اینکه ما کشته شویم و باز برای کشته شدن مکّرر زنده شویم و بمیریم و ما از تو برنمی‌گردیم.

13- و قیام کردند برای خونخواهی از قدیم که گویا ایشان شیرانی هستند در منازلشان که بچه‌هایشان همراه آنهاست. تا آنجا که گوید: ...

14- برای او از علی (ع) در جنگها شجاعت و دلیری و از احمد (پیامبر خدا) در موقع خطابه سخنوریست.

15- هرگاه هاشمی از پلّه‌ی شرافت بالا رود پس عموهای او جعفر و عقیل خواهد بود.

16- برای او کافیست از جهت بلندی نسب در میان خلق خدا که او برای احمد و بتول پاک است.

17- پس هیچ جدّی در میان مردان چون محمّد نیست و هیچ مادری در میان زنها همچون فاطمه نمی‌شود.

18- حسین برادر بزرگی و وقار و کسی‌که برای او افتخار است هرگاه بزرگی و افتخار شمرده شود، ریشه‌دار و استوار است.

19- مرگ را می‌بینم که در ذائقه‌ی تو گوارا و برای غیر تو ناگوار و ناسازگار و وخیم است.

20- پس نیرومندی به سوی تلخی به شدّت و سختی او نگذشت بر کندی و آهستگی مگر آنکه تو شتاب داشتی.

21- مثل اینکه دشمنانت هنگامی‌که برای جنگ حمله کردی توده‌ی ریگ بودند که باد آنها را پراکنده کرده و آن جای هولناکیست.

22- جانم و خاندانم فدای گونه‌هایی که خاک‌آلود در اطراف او در زمین کربلا از خاندان پیامبر افتاده بودند.

23- مثل اینکه حسین در میان آنها ماهی است که ستاره‌گان اطراف آسمان تو حلول کرده‌اند.

24- تشنه از دنیا رفت و آب فرات لبریز بود و بدترین مردم از آشامیدن او مانع شدند.

25- و رگهای سبط پیامبر را پیش از سیراب کردن او بریدند و غولی بنامردی او را کشت.

26- و اسب او برگشت در حالی‌که خبر مرگ او را با صدای بلند می‌داد و صحرا از صدای شیهه او پر شده بود.

27- پس چون بانوان طاهرات خبر مرگ او را از اسب او شنیدند و دیدند زین آن‌که واژگون است.

28- از سراپرده‌ها بیرون ریخته و در حالی‌که لباسهایشان را غارت کرده بودند آنها بر مرگ حسین بزرگوار ناله و گریه می‌کردند.

29- جانم فدای خواهر سبط شهید که با صدای بلند ناله می‌کرد و بر ناله‌اش غمگین بود و می‌گفت:

30- برادرم! ای ماهی که بعد از طلوعت نهان گشتی و در موقع کمالش غروب نمودی.

31- برادرم تو خورشیدی بودی که خورشید از نور او تیره می‌شد و چشم از دیدن او خسته و کم‌سو می‌گشت.

32- و شاخه‌ای بودی که بینندگان را از جهت تری و سبزی مسرور می‌کردی که پس از سبزی پژمردگی آنرا فراگرفت.

تا آنجا که گوید: ...

33- آیا حسین تشنه کشته شود و حال آنکه جدّش از طرف پروردگار بندگان به سوی مردم پیامبر است.

34- و از نوشیدن آب ممنوع شود در حالی‌که همه گروه ایمن بودند بر آشامیدن آن‌چه بنوشند و چه بردارند.

35- و خاندان پیامبر در سرای ویران بیگانه و خاندان زیاد در قصرها منزل کرده بودند.

36- و خاندان علی (ع) در زنجیرها رنگ‌پریده بودند و هر وقت اسیری ناله می‌کرد داغدیده بر او می‌گریست.

37- و خاندان ابی سفیان در اوج دولت، لشکریان در زیر سایه‌ی آنها حرکت می‌دادند.

38- صدمه‌ای که از آنها به دین رسیده نزدیک بود که از سنگینی آن کوهها از هم پاشیده شود.

39- بر تو است ای فرزند بهترین پیامبران اندوه و غصه من هرچند که (زمان طولانی شود) اندوه من طولانی خواهد بود.

40- بزرگی تو و مصیبت تو بر عالم بزرگ است و همینطور هر بلایی برای بزرگ، بزرگ است.

41- و درباره تو اندوه من نافع نیست و گریه هم مفید نباشد و صبر هم نیکو نیست.

42- هرگاه غصه‌ی داغدیدگان برای سرگرمی و فراموشی سبک شود، پس اندوه من بر گذشت روزگار سنگین است.

43- و اگر گریه‌کنندگان خود بر تو خسته شوند، من بر گریه کردن ادامه می‌دهم.

44- پس افسوس من اندوه مرا بر تو تخفیف ندهد و اشک من بر تو از دیدگانم خشک نشود.

45- و گریه مرا درباره تو کسی‌که قلبش خالی از محبّت توست و اشک شیرین فراوان ندارد، انکار می‌کند.

46- و آن اشک نیست مگر درباره تو نفس گرانقدری است که سوزش اندوه آن را باز نموده و سپس جاری می‌شود.

47- درباره تو گویندگان جدا شدند پس خودپسندها و خودبین‌ها بسیار و صاحبان اندوه بر تو اندک است.

48- و پاداش فرزندان دنیا بر تو برای کارشان کم و پاداش مخلصین فراوانست.

49- و اگر فوت شد از من ادراک روز تو ای آقای من و مرا از یاری کردن تو روزگار به تأخیر انداخت.

50- پس مرا در حق تو اشعار بکریست که برای توافق جناس آن قواعدی است که برای شماتت‌کننده تیرهاییست.

51- برای آن رقت درباره‌ی تو غمگین است و ناگواری آن بر اهل نفاق بزرگ و خطرناک است.

52- قلب دوست از خوشحالی به آن فریفته می‌شود و از آن دشمن کینه‌توز و نادان سیه‌روز، دشمنی می‌کند.

منابع

پی نوشت

  1. نسمة السحر؛ ص 15.
  2. البدایة و النهایة؛ ج 13، ص 199.
  3. تلخیص مجمع الآداب؛ ج 4، ص 190.
  4. شرح نهج البلاغه؛ ج 1، ص 7.
  5. همان، ص 9.
  6. تجارب السلف؛ ص 359.
  7. ادب الطف؛ ج 4، ص 55.