سعید توکلی
سعید توکلی (١٣٦٤ ه. ش) از شاعران معاصر ایرانی است.
سعید توکلی | |
---|---|
زادروز | ١٣٦٤ ه.ش زنجان |
پدر و مادر | ذکریا توکلی |
آثار | «اگر پرندهام» |
زندگینامه
سعید توکلی فرزند ذکریا در سال ١٣٦٤ شمسی در زنجان متولد شد. او از شاعران معاصر فارسی زبان است که در وصف امام حسین (ع)، اشعاری را سروده است. کارشناسی زبان و ادبیات فارسی خود را از دانشگاه آزاد زنجان اخذ نمود و به عنوان کارمند در جهاد دانشگاهی استان زنجان مشغول به کار شد.
ایشان عضو انجمن ادبی اشراق و دهمین دوره دفتر شعر جوان تهران بوده است. همچنین در چندین جشنواره از جمله جشنواره شعر عاشورایی و شعر دفاع مقدس استان زنجان و... برگزیده شده است.
توکلی داوری چند جشنواره در استان زنجان را نیز برعهده داشته است. کتابی با نام «اگر پرندهام» از ایشان به چاپ رسیده است.[۱]
اشعار
روضهخوان دم گرفته بود آن شب | همه را غم گرفته بود آن شب | |
گفت: باید به کربلا برویم | تکه تکه، جدا جدا برویم | |
پیکری که جدا جدا باشد | بلکه با درد آشنا باشد | |
بعد از آن واژههای دفتر سوخت | روضهخوان روضه خواند و منبر سوخت | |
روضهخوان دست زد به پیشانی | گفت آه از چنین مسلمانی! | |
رفت مابین خاک و خاکستر | این طرف اکبر آن طرف اصغر | |
روضهخوان از جنازهها رد شد | بغض در سینهاش مردد شد | |
روضهخوان خسته شد سپر انداخت | پیش پای امیر سر انداخت | |
دید تیری به سوی او میرفت | تیر بیغسل و بیوضو میرفت | |
گفت: مولای من کنار توایم | رو سیاهیم و داغدار توایم | |
چه قَدَر زخم تو برازندهست | وای... اردوی تو پراکندهست! | |
گفت: چشمی به دور و بر داری؟ | یا که از زینبت خبر داری؟ | |
گفت: بود و نبود غارت شد | اکبرت کشته حسادت شد | |
دخترت فرصت دوباره نداشت | دخترت شوق گوشواره نداشت | |
خسته و ناگزیر برگشتند | اهل بیتت اسیر برگشتند | |
اصغرت تشنه تشنه جان میداد | آه اگر حرمله امان میداد | |
آن طرف بر فرات چین افتاد | مشکی انگار بر زمین افتاد | |
دستی انگار در هوا چرخید | تیرهایی که در فضا چرخید | |
تیرهایی که تا فرود آمد | ماه در حالت سجود آمد | |
تشنگی بنده یتیمان شد | آب شرمنده یتیمان شد | |
روضهخوان دست زد به پیشانی | گفت آه از چنین مسلمانی! | |
روضهخوان رو به قبله زانو زد | روضهخوان گریه کرد و یا هو زد | |
گفت: آن ماه پا نشد مردم | حق مطلب ادا نشد مردم | |
مرگ در پیشگاه او کم بود | حسرت دیگری فراهم بود | |
روضهخوان در میان معرکه بود | روضهخوان روضهخوان معرکه بود | |
اشک از گونهاش به راه افتاد | تا نگاهش به قتلگاه افتاد | |
قتلگاهی که غرق ماتم بود | بیگمان مرکز دو عالم بود | |
قتلگاهی که خون و خنجر داشت | داغ هفتاد و دو صنوبر داشت | |
روضهخوان سر سپرده برمیگشت | روضهخوان تیر خورده برمیگشت | |
روضهخوان روضه را تمام نکرد | کسی از جای خود قیام نکرد | |
روضه در بطن ماجرا گم شد | روضهخوان شرمسار مردم شد | |
روضهخوان رفت و روضه سر نگرفت | کسی از حال او خبر نگرفت | |
دهه اول محرم بود | روضهخوان در میان ما کم بود |
منابع
پی نوشت
- ↑ گفتوگوی مؤلف با شاعر.