دوبیتیهای عامیانه، روزگار درازی است که همچون گنجینهای گرانبها در سینه و حافظه مردم باقی مانده و نسل به نسل تا به امروز رسیده است. بخشی از دوبیتیها، بیان ساده احساسات دینی و مذهبی مردم است [۳] [۴]
به قربون حسین با ذوالجناحش |
|
که خونآلود رود بر قتلگاهش |
حسین که سر به راه امتش داد |
|
سر و جونم فدای خاک پایش |
مدت روزی که من صحرای دینم |
|
ز دل مشتاق دیدار حسینم |
اگر صد سال در مکه بمونم |
|
غلام زاد بر زاد حسینم |
حسین پا در رکاب ذوالجناح زد |
|
دوم خیمه به دشت کربلا زد |
سوم پرسید از حال اسیران |
|
که چهارم خوش به توفان بلا زد |
آورده شدن نام پیغمبر (ص)، حضرت علی (ع)، امام حسن (ع) و امام حسین (ع)
در برخی دیگر از دوبیتیها، نام امام حسین (ع) همراه با نامهای پیغمبر اکرم (ص) حضرت علی (ع) و امام حسن (ع) آمده است:
آشون خوابیدم چه خواب خوب بدیمه |
|
حسن با حسین ز حوض لو بدیمه |
هر دو دست حنا ریش با گلو بدیمه |
|
مرتضی علی قنبر جلو بدیمه |
طلب شفاعت در عرصه قیامت
طلب شفاعت در عرصه قیامت نیز دستمایه سینه گشتن دوبیتی زیر شده است: [۵] [۶]
یا رب به رسالت رسول ثقلین |
|
یا رب به نداکننده بدر و حنین |
عصیان مرا دو نیمه کن در عرصات |
|
نیمی به حسن بخش و نیمی به حسین |
چه روزی بی حسین ترک سفر کرد |
|
زمین کربلا زیر و زبر کرد |
زمین کربلا لنگر نداره |
|
حسین در کربلا یاور نداره |
ابیات شکوهآمیز
در میان دوبیتیها، ابیات شکوهآمیزی هم وجود دارند: [۷]
یکی را پادشاه کردی خدایا!!! |
|
هزاران را گدا کردی خدایا!!! |
حسین رو که فرزند علی بود |
|
شهید کربلا کردی خدایا!!! |
آرزوی تشرف به حرم مطهر حضرت اباعبدالله (ع) [۸]
دلم میخواد زمین نینوا را |
|
بشم پابوس شاه کربلا را |
ببوسم از دل و جون، صحن و مقامش |
|
بشینم سایه گلدستهها را |
دوبیتی در نطنز و شهرضا
در ابیاتی که از نطنز و شهرضا روایت شده است، گرچه تفاوت بین واژگان چشمگیر است، اما همه تفاوتها و کثرتها در خدمت محتوای واحد است و آن آرزوی حضور در کربلاست: [۹] [۱۰] [۱۱] [۱۲] [۱۳]
سر کوی بلند هی هی کنم مون |
|
تفنگ نوچه را پرتو کنم مون |
تفنگ نوچه را بشکن طلا کن |
|
مرا زوار شاه کربلا کن |
سر کوه بلند من خوشه چینم |
|
طلسم و نقره را از گل بچینم |
طلسم نقره را بشکن طلا کن |
|
مرا زوار شاه کربلا کن |
ای پیک خجسته پی صفا آوردی |
|
این لطف و صفا تو از کجا آوری |
گویا که ز تربت حسین بن علی |
|
بر درد من خسته دوا آوردی |
دلم میخواست که از دل پر بگیرم |
|
زمین کربلا بستر بگیرم |
بگیرم در بغل قبر حسین را |
|
سراغی از علی اکبر بگیرم |
یا رب تو مرا به کربلا زود رسون |
|
یا رب تو مرا گنبد پر نور رسون |
مو طاقت دوریت ندارم یک دم |
|
یا رب تو مرا به زودی زود رسون |
شب نیمه شد و هنوز بیدارم من |
|
چون کفتر مست بر لب دیوارم من |
چون کفتر مست رو به هوا خواهم کرد |
|
رو بر مشهد و کرب و بلا خواهم کرد |
آنجا که محمد و علی بنشینند |
|
من شکوه ز دست تو بیوفا خواهم کرد |
ضریح شش گوشه امام حسین (ع)
آرزوی زیارت حضرت علی اکبر در دوبیتیها نیز جلوهگر شده است: [۱۴] [۱۵]
دلم میخواد به اینجا پر بگیرم |
|
زمین کربلا لنگر بگیرم |
زمین کربلا جای شهیدون |
|
سراغی از علی اکبر بگیرم |
شب تاره خدایا ماه رِ بنما |
|
سزاوارم خدایا راه ر بنما |
به حق کاکل پر خون اکبر |
|
دل ناشاد ما را شاد بنما |
درخواست شفاعت از امام زینالعابدین (ع)
درخواست شفاعت در روز محشر از امامی که به واسطه چند روز بیماری در صحرای کربلا در ذهن مردم، به زینالعابدین بیمار لقب یافته بود، در دوبیتی زیر مشهود است: [۱۶]
که زینالعابدین بیمار و مضطر |
|
گنه بخش مسلمانان و کافر |
که من امید کلی بر تو دارم |
|
گنه بخشم شوی در روز محشر |
ابراز عشق به حضرت ابوالفضل (ع)
اظهار ارادت و ابراز عشق و محبت به حضرت ابوالفضل (ع) نیز در دوبیتیها جلوهگر است:
یادم ز وفای اشجع الناس آید |
|
وز چشم ترم سوده الماس آید |
آید به جهان اگر حسین دگری |
|
هیهات برادری چو عباس آید |
مضامین عاشقانه
بسیاری از دوبیتیها حاوی مضامین عاشقانهاند؛ عاشقانههایی که در آن گاه، عاشق برای اثبات عشق خود و دفع هر آنچه شر و بدی است، معشوقش را به امامی که شام غریبان، شام غربت خانواده اوست، سوگند میدهد و زمانی، امیدوارانه از خداوند و حضرت اباالفضل (ع) مجالی میطلبد که در کنار معشوق آرام گیرد و گاه او را اندرز میدهد که برای جلای قلب و روحش از زنگارهای عصیان، عزم سفر به کربلا نماید. این مضامین در دوبیتیهای زیر نمایان است: [۱۷] [۱۸] [۱۹] [۲۰]
عزیزم تو عزیزی چن برارم |
|
به حق او امام هشت و چهارم |
به حق او امام شام غریبون |
|
دشمنته دردی تو ده گرده طبیبون |
بیو بالا بلند بالات بوسم |
|
به غربت میروی داغت نسوزم |
سفر که میروی رو کربلا کن |
|
طلویه پر غشت اونجو جلا کن |
اگر خواهی که حاجتت روا بو |
|
برو خونه خدا اونجو دعا کن |
سیه چشمی که چشمک بر هوا زد |
|
کلید نقره بر قفل طلا زد |
کلید نقره و بندش زمرد |
|
که شبنم بر زمین کربلا زد |
زائر کربلا
سرانجام سخن از قلب بیقرار و مشتاقی است که به زائر کربلا میماند: [۲۱]
سر و دست دلم ساعت طلایه |
|
میون صورتش خال سیایه |
همون ساعت که پیش مو نشینه |
|
چه زواری که رونه کربلایه |