حسن بن حسن

حسن بن حسن، فرزند امام حسن(ع) و از جانبازان نبرد کربلا در روز عاشورا است.

اطلاعات اصحاب امام حسین (ع)
نام کامل حسن بن حسن
لقب حسن مثنی
خویشاوندان
سرشناس
امام حسن(ع)، امام حسین(ع)
ولادت سال ۴۴ هجری
محل زندگی مدینه
وفات/شهادت سال ۹۷ هجری
از یاران امام حسین(ع)
نقش های برجسته از جانبازان نبرد کربلا

زندگینامه

حسن بن حسن معروف به حسن مثنی، فرزند امام حسن مجتبی(ع) و خوله دختر منظور فزاریه است.[۱] او قبل از حرکت امام حسین(ع) به جانب کوفه در سال ۶۰ هجری به خواستگاری یکی از دختران عمویش رفت. امام که دارای دو دختر به نامهای فاطمه و سکینه بود به او فرمود: «فرزندنم هرکدام یک از این دو را میخواهی و دوست داری انتخاب کن.»

حسن مثنی از شرم پاسخی نداد. امام خود صلاح فرزند برادر را چنین دید و فرمود: «من فاطمه را برای تو برمیگزینم. همانا او بیشترین شباهت را به مادرم فاطمه دختر پیامبر دارد.»

سپس او را به ازدواج حسن درآورد. [۲]

او در نبرد کربلا زخمی شد و پس التیام به مدینه بازگشت و در سال ۹۷ هجری در ۵۳ سالگی در زمان سلیمان بن عبدالملک درگذشت.

نقش در نبرد کربلا

حسن مثنی با کاروان امام حسین(ع) از مدینه به مکه و سپس به کربلا عازم شد و در روز عاشورا در ۱۷ سالگی[۳] به اذن امام به میدان رفت. او توانست جمعی از سپاهیان دشمن را که در برخی منابع ۱۷ نفر گفته شده است مجروح کند یا به هلاکت رساند. در این نبرد حسن مثنی علاوه بر زخمهای فراوان، دست راست خود را از دست داد و بیهوش روی زمین افتاد و دشمن با خیال شهادت دست از او کشید اما فردای آن روز، ۱۱ محرم، وقتی عمر سعد دستور داد که سرهای شهدا را جدا کنند و به کوفه بفرستند، سربازان متوجه شدند که او زندست.

اسماء بن خارجه فزاری که در میان سپاه دشمن بود و با مادر حسن مثنی نسبت خویشاوندی داشت تقاضا کرد که زندگی او را به وی ببخشند و به اسارت ببرند. او گفت: «اگر عبیدالله بن زیاد به من بخشید که هیچ اما اگر نبخشید هر چه رای او باشد.» عمر سعد پیشنهاد اورا پذیرفت. در کوفه نیز عبیدالله بن زیاد گفت: «او را به ابی حسان (کنیه اسماء بود) واگذار کردم چون پسر خواهر اوست.»

اسماء هم او را معالجه کرد و به مدینه فرستاد.[۴]

منبع

پی نوشت

  1. ارشاد مفید، ج ۲، ص ۲۰؛ نتقیح المقال، ج ۲، ص ۲۷۲؛ تاریخ طبر،ج 5، ص ۴۶۹.
  2. ارشاد مفید، ج ۲، ص ۲۵؛ اعیان الشیعه، ج ۵، ص ۴۴.
  3. اعیان الشیعه، ج۵، ص ۴۴
  4. تنقیح المقال، ج ۲، ص ۲۷۲.