عبدالرحیم سعیدی راد
عبدالرحیم سعیدی راد (١٣٤٦ ه. ش) شاعر معاصر ایرانی است.
عبدالرحیم سعیدی راد | |
---|---|
زادروز | ١٣٤٦ ه. ش دزفول |
دربارهی شاعر
عبدالرحیم سعیدی راد فرزند محمد علی به سال ١٣٤٦ ه. ش در شهرستان دزفول دیده به جهان گشود. تحصیلات خود را تا سطح دیپلم در دزفول به پایان برد و در دانشگاه شهید چمران اهواز در رشته زراعت و اصلاح نبات در مقطع کارشناسی پذیرفته گردید و ادامه آن را تا سطح کارشناسی ارشد در همان رشته در دانشگاه آزاد اسلامی بیرجند دنبال کرد.
آثار
سعیدی راد فعالیتهای شعری خود را به طور جدی از سال ٦٩ و با مطبوعات کشور آغاز نمود. وی قالب غزل و دوبیتی را برای سرودن اشعارش برگزیده است.
اشعار
هنوز میچکد از چشم آسمان آتش | زمین و هر چه در آن میکشد فغان آتش | |
صدای طبل عزا بین کوچه میپیچد | دوباره سنج و دهل بسته بر دهان آتش | |
صدای شیون شمشیر میرسد برگوش | میان معرکه برپاست بیگمان آتش | |
فغان و آه بلند است و العطش جاری | به جان خستهدلان بانگ: الامان آتش! | |
کنار علقمه افتاده دست ساقی مست | کنار خیمه ولی، آه، ارغوان، آتش | |
چقدر شکوه کند رود، با لبی تشنه | چقدر گریه کند مشک بیزبان آتش | |
گلوی کودک شش ماههای غزلخوان شد | دمی که تیر، بهخون خفت و شد کمان آتش | |
کسی ندیده چنین رسم میهمانداری | کسی نداده چنین دست میهمان آتش | |
چه شعلهها که به پاهای کودکان پیچید | چه زخم ها که چنین میزند بهجان آتش | |
چه کرده شمر به گودال قتلگاه مگر | که ناگهان شده دلهای شیعیان آتش | |
مگر چه آمده بر نعشهای در گودال | که شعله میکشد از عمق استخوان آتش | |
صدای نالهای از عرش میرسد برگوش | رسیده است مگر تا بهکهکشان آتش؟ | |
گمان مبر که در آن سرخی غروب و عطش | رسیده است به پایان داستان آتش | |
چهها گذشت بر آن کاروان نیزه و سر | گذشته است گمانم، ز هفتخوان آتش | |
چهها گذشت ب بانوی صبر و بیتابی | دمی که داشت به لب چوب خیزران آتش | |
بپاست خطبه آتش میان کاخ یزید | تمام شام بلا سوخت از همان آتش |
خورشید چه عاشقانه پیمان میداد | در وادی طوفان بلا جان میداد | |
آن روز معلم شهادت، چه غریب | با نای بریده، دست ایمان میداد |
گل غنچهای از سلالهی حیدر بود | افسوس که مثل لالهای پرپر بود | |
آن ظهر عطشناک چه غوغایی کرد | آن مرد که نام کوچکش اصغر بود |