شعر عاشورا

نسخهٔ تاریخ ‏۱۳ سپتامبر ۲۰۲۰، ساعت ۱۵:۲۹ توسط Rahdar (بحث | مشارکت‌ها)

استفاده از قالب نافذ و ماندگار شعر براى زنده نگهداشتن حماسۀ عاشورا و یاد امام حسین(ع) از دیرباز رواج داشته و مورد تشویق اهل بیت بوده است و مرثیه، از محورهاى عمدۀ سروده‌هاى شاعران شیعى و علاقه‌مند به خاندان نبوّت به شمار مى‌آمده و مى‌آید.

امام حسین(ع) کشتۀ اشکها و زندۀ مرثیه‌هاست. از حضرت صادق(ع)روایت است: «ما من احد قال فى الحسین شعرا فبکى و ابکى به الاّ اوجب اللّه له الجنّة و غفر له» [۱] از این رهگذر،انبوهى از سروده‌هاى عاشورایى در قالب قصیده،مثنوى،رباعى،دو بیتى،ترکیب بند،نوحه و تعزیه در فرهنگ دینى ما وجود دارد که در سوگواریها و مناسبتهاى گوناگون مورد بهره‌بردارى قرار مى‌گیرد.

شاعران عاشورایی

شاعران عاشورایى، احساس خویش را نسبت به آن حماسه در قالب شعر، بیان مى‌کنند و از این راه، بخشى از ادبیّات غنى شیعه در زبانهاى مختلف شکل مى‌گیرد. در زبان عربى، از همان آغاز، پس از حادثۀ کربلا، آن ماجرا به شعر راه یافت و بازماندگان شهدا از اهل بیت(ع) به سرودن مرثیه پرداختند. سپس شاعران دیگر در سالها و قرنهاى دیگر،همواره شعر را در ترسیم نهضت کربلا و مصیبتهاى اهل بیت به کار گرفتند.سلسلۀ شاعران مرثیه سرا طولانى است.از جمله مى‌توان از اینان یاد کرد:

و...دیگران.

سبک شاعران عاشورایی

سبک شاعران در سرودن شعر عاشورا نیز متفاوت بوده است.برخى در قالب سوزناکترین مرثیه‌ها، عواطف را بر انگیخته‌اند و به جنبه‌هاى عاطفى و روحى بیشتر تکیه داشته‌اند، برخى حالت مقتل و واقعه نگارى و ثبت قضایا را دارد، برخى هم بخصوص از شاعران متأخّر و معاصر،چه عرب و چه فارس، در سروده‌هاى خویش حالت نقد نسبت به عزادارى و گریۀ صرف دارند و عاشورا را از زاویۀ حماسى و انقلابى‌اش نگریسته و مطرح ساخته‌اند،تا الگویى براى مبارزه با ستم و ستمگران و فقر آفرینان و دفاع از حق و عدل و انسانیت و آزادگى باشد و از اینکه شیعه و مسلمانان،از حادثۀ عاشورا تنها به گریه و ماتم بسنده کنند و درس تعهّد اجتماعى و تلاش و تحرّک سیاسى نگیرند،نکوهش کرده‌اند.در هر صورت،آنچه در شعر عاشورا ضرورى است،آن است که هم مستند و صحیح و متّکى به منابع معتبر تاریخى و حدیثى باشد،هم چهرۀ منفى و انحرافى از شخصیتهاى عاشورا و واقعۀ کربلا که رنگ ذلت و زبونى دارد یا آمیخته به اغراق و گزافه‌گویى است،نداشته باشد.

منبع

پی‌نوشت

  1. رجال شیخ طوسى،ص ۲۸۹.