جلال کیانی
جلال کیانی (١٣٤٠ ه. ش) از شاعران معاصر است.
جلال کیانی | |
---|---|
زادروز | ١٣٤٠ ه.ش کرمانشاه |
کتابها | «عصر ظهر شب» کتابی دو زبانه (فارسی و فرانسه)، به انضمام مجموعه شعر «هیچ ردّ پایی از هیچ»، «هزاره اشباح» دو زبانه (فارسی و انگلیسی) و «دابِل فوتبال» دو زبانه (فارسی و انگلیسی). همچنین رمان عرفانی-فلسفی «رمان سفر به صفر سکوت»، «واژههای وحشی» و احساسات موزون |
زندگینامه
جلال کیانی در سال 1340 شمسی در کرمانشاه متولد شد. تحصیلات ابتدایی و متوسطه خود را در آنجا گذراند و سپس به شهر مشهد کوچ کرد. او از شاعران معاصر فارسی زبان است که در وصف امام حسین (ع)، اشعاری را سروده است.
آثار
آثار جلال کیانی عبارتند از: «عصر ظهر شب» کتابی دو زبانه (فارسی و فرانسه)، به انضمام مجموعه شعر «هیچ ردّ پایی از هیچ»، «هزاره اشباح» دو زبانه (فارسی و انگلیسی) و «دابِل فوتبال» دو زبانه (فارسی و انگلیسی)[۱]
اشعار
غزل
از دهانم شراره میریزد | شعله در استعاره میریزد | |
در نگاه از نگاهِ خشمی او | دل هر دل دوباره میریزد | |
چاره گاه عطش بپاشد.. آه | از دو دستی که چاره میریزد | |
خط خون در خراش زخمی مشک | لخته شد پاره پاره میریزد | |
بر سر آسمانم از هر سو | بیسوار و سواره میریزد | |
بعد از این در هیاهوی مقتل | سنگها بیشماره میریزد | |
بر از این بر گذار هر گودال | گوشها گوشواره میریزد | |
بعد از این ضجههای این صحرا | از دل سنگ خاره میریزد | |
بعد از این اشک مادری تنها | در تب گاهواره میریزد | |
بعد از این در گلوی نی در نی | شیون شیرخواره میریزد | |
بعد از این کوفه در تب فریاد | پای هر سر مناره میریزد | |
بعد از این چشم چوبه محمل | سوره سوره ستاره میریزد | |
بعد از این واژههای ویرانگر | روی دارالاماره میریزد | |
بعد از این.... |
دشت بیکرانه در آتش | اشکها رودخانه در آتش | |
موجها طوق تیغه طغیان | آبها بیبهانه در آتش | |
کوهها در تب فروپاشی | درهها تا دهانه در آتش | |
صخرهها میپراشه هر سنگ | سنگها دانه دانه در آتش | |
ابرها آذرخش خون در خون | جلگهها جاودانه در آتش | |
بادها پردهدار گیسویی | روی نی خورده شانه در آتش | |
حلقها حلقههای هر فریاد | واژهها وحشیانه در آتش | |
در زمان بیزمان زمانها را | میکشید از زمانه در آتش | |
و عطشگاه ماسه میپاشید | نیزه نیزه زبانه در آتش | |
پشت پرچین باغ میرویید | شعله شعله جوانه در آتش | |
هر شرار شرارهها میریخت | تندر تازیانه در آتش | |
میگرفت آتش آتش شلاق | هر یکی را نشانه در آتش | |
آسمان بیکبوتر و تنها | مانده بود آشیانه در آتش | |
نی سواران به کوفه میبردند | دو سه سر را شبانه در آتش |
قلعهها در قعود اما سرخ | صخرهها تا سجود اما سرخ | |
شعلههای دریغ اما سرد | درههای درود اما سرخ | |
زوزه در زوزه باد شیونگرد | رشته در رشته رود اما سرخ | |
لحظه در لحظه تند اما دیر | دیر از زهرِ زود اما سرخ | |
در زمان بیزمان زمان میدید | ریزشای رکود اما سرخ | |
کوره راهها کمند سر بر کوچ | تا کرخت کبود اما سرخ | |
می فرو ریخت از کتیبه کوه | سطرهای صعود اما سرخ | |
از گداز گدازهها ابریز | ابرها موج دود اما سرخ | |
موجها با تلاطم طغیان | در فراز و فرود اما سرخ | |
بیحد از حد، به حدّ حلقآویز | حلقها، بیحدود اما سرخ | |
هرطنینی طنینِ میپاریخت | از گلوها عمود اما سرخ | |
تا عطشگاه چشم میروئید | خوشه خوشه شهود اما سرخ | |
در کویرای نیزه میپیچید | سر به سر آه عود اما سرخ | |
کاروان میگذشت و جا میماند | آنچه بود و نبود اما سرخ |
چشم آتش شرار شر میریخت | شعله در هر نفس شرر میریخت | |
در دهان، درههای کوه از کوه | قله در قله تا کمر میریخت | |
از هراسای پرسهواره رعد | موج، سیموج شد خطر میریخت | |
وحشت از وحشت آتش وحشت | لحظه در لحظه بیشتر میریخت | |
دستها بیعلم که میافتاد | شرمِ شوم از صف سپر میریخت | |
تا خراشیدِ گاه چشم از زخم | تیرها مینشست و پر میریخت | |
سر به طغیان تیغ تن میداد | تن به نیزار نیزه سر میریخت | |
بر سر هر درختِ سر بر دشت | تندر تیغه تبر میریخت | |
پای هر کشته هر جگر داری | هر نفس زهره از جگر میریخت | |
خونِ پاشیده تا اریکه عرش | قطرهای بر زمین اگر میریخت | |
بیگمان از گلوی رستاخیز | نفخه صور شعلهور میریخت | |
شب گذشت و ستارهای در چشم | آتش از سرمه سحر میریخت | |
رقصِ شلاق و شیون از گودال | طرحی از ترس در سفر میریخت | |
که سفر سرگذشت هر تقدیر | که سفر از قضا قدر میریخت |
این اسب که بیسپیده برمیگردد | از مقتل یاس چیده برمیگردد | |
چون شعله مغرب از غروب خورشید | با شیهه سربریده برمیگردد |
منابع
پی نوشت
- ↑ گفتوگوی مؤلف با شاعر.