جعفر بابایی حلاج
جعفر بابایی یکی از شاعران معاصر است.
جعفر بابایی | |
---|---|
زادروز | 1315 ه. ش تهران |
سبک نوشتاری | غزل و قصیده به سبک هندی |
تخلص | «حلاج» |
زندگینامه
جعفر بابایی متخلّص به «حلاج» فرزند علی کرم در سال 1315 ه. ش در تهران قدم به عرصهی هستی نهاد. حلاج، با تحصیلات رسمی اندک به شغل حلّاجی و ندّافی اشتغال دارد و براساس همین پیشه است که تخلّص «حلّاج» را برای خود برگزیده است.
از هیجده سالگی شروع به سرودن شعر نمود و اشعارش بیشتر در قالب غزل و قصیده به سبک هندی و اکثر در مدایح و مراثی ائمهی اطهار است. [۱]
اشعار
سرچشمهی حیات
در خیمهگه نیافت چو در مشک آب آب | آنگه سکینه کرد به سقّا خطاب، آب | |
سیرابتر ز لعل بدخشان چو داشت، لب | موج شرر فکند بر آن لعل ناب، آب | |
عالم به سیل اشک نشست آن زمان، که گفت | سرچشمهی حیات دو عالم به باب، آب | |
اذن نبرد، سرور لب تشنگان نداد | فرمود، با محیط ادب، آن جناب، آب | |
عبّاس را به سینهی بیکینه، زد شرار | شد تا به نهر علقمه در پیچ و تاب، آب | |
صفهای سرکشان ز کف داده این شکست | آنسان که گشت خیره ازین فتح باب، آب | |
در آب گشت تا رخ آن ماه، منعکس | الماس نور یافته از آفتاب، آب | |
تا پیش لب ببرد کف آب را بریخت | از شرم شد به حضرت عبّاس آب، آب | |
هرچند تشنه بود ولی تر نکرد لب | دامن گرفت از پسر بو تراب، آب | |
لب تشنه شد برون ز فرات آن بزرگ مرد | با آنکه داشت خنگ ورا تا رکاب آب | |
بیدستی و، حفاظت مشک و با عناد خصم | گردد سیاه خانهی صبرت، بر آب، آب | |
تا ماه را، عمود، هلالی نمود، ریخت | بر دامن سپهر، ز چشم سحاب آب | |
تیری گذشت از سر شستی به سوی مشک | عبّاس را نمود ازین غم کباب، آب | |
اسرار قبر کوچک و آن قامت رشید | افشا کند به عرصهی یوم الحساب، آب | |
گوید سخن ز سوز جگر گوشهی حسین (ع) | «حلاج» بگذر چو زهر نهر آب، آب |
منابع
پی نوشت
- ↑ شاعران تهران از آغاز تا امروز؛ ج 1، ص 293.