اسطوره
اسطوره (ج: اساطیر) (Myth) واژهای معرب است که از واژه یونانی «هیستوریا» (Historia) به معنای جستجو، آگاهی و داستان گرفته شده است.
ریشهیابی (تعاریف)
اسطوره در فهم عامه و در برخی از فرهنگها، «آنچه خیالی و غیر واقعی است و جنبه افسانهای محض دارد» معنا میشود و در اصطلاح، روایتی مقدس و پذیرفته شده درباره انسان و ساحات مختلف حیات انسانی است که شناختش از افسانههای تاریخی آسان نیست. انسانشناسان، ادبا، مورخان، روانشناسان و دینپژوهان هر کدام از منظر خود اسطوره را تعریف کردهاند. به همین سبب این واژه دچار نوعی ابهام معنایی شده و معانی متعدد و گاه متناقضی از آن برداشت میشود. از منظر دانش اسطورهشناسی، اسطوره روایتی درباره موجودات فراطبیعی است و معمولا باور بر این است که اسطورهها شامل اطلاعاتی کیهانشناختیاند؛ نظیر اینکه جهان و مخلوقات آن و همچنین قواعد طبقهبندی آنها چگونه و از کجا نشأت گرفتهاند. اهمیت اسطوره در چگونگی دربرگیری و نمایاندن باورها و ارزشهایی است که یک گروه مشخص فرهنگی در آنها اشتراک دارند و با آنها شناخته میشوند. از این رو اسطوره میتواند خاستگاه یک اجتماع و جایگاه آن در جهان و نسبتش با دیگر گروهها را روشن کند و گواه یا تصویرگر ارزشهای اخلاقی مورد احترام آن گروه باشد. اساطیر با نوع زندگی و معیشت (مانند دامداری، شکار و کشاورزی) و ساختارهای اجتماعی پیوندی تنگاتنگ مییابند. مهمترین ویژگی اسطوره، بیان سرمشق و الگوی نخستین پدیدههای طبیعی و انسانی است.
رویکردها
رویکردهای مختلفی برای تحلیل علمی اسطوره وجود دارد. در رویکردهای روانکاوانه، اساطیر تهماندههای تغییر شکل یافته تخیلات و امیال اقوام و مللاند که موقعیتی مشابه رؤیا در زندگی فردی دارند. اساطیر هرگز هوشیارانه آفریده نشدهاند و نخواهند شد. از سوی دیگر برخی از محققان، اساطیر را ناشی از بیماری زبان دانستهاند. برخی نیز تلاش کردهاند اسطورهها را به مثابه زبانی نمادین و تمثیلی مورد بررسی و تحلیل قرار دهند. در مقابل این رویکردهای تقلیل دهنده اسطوره به امری بیرون از خود، برخی معتقدند که اسطوره بیانگر شیوهای خاص از فهم و بیان حقیقت است که قابل بیان در سایر اشکال ارتباطی نیست. امام مهمترین رویکرد در تحلیل اسطوره به مثابه منشور جامعه است. در رویکردهای انسانشناسی فرهنگی، اسطورهها را بر حسب نیازهایی که در بازتولید و پایداری جامعه برآورده میسازند، تبیین میکنند. بدینسان نظام اساطیری یک فرهنگ، با رمزگذاری هنجارهای گروهی، در تقویت همبستگی و یکپارچگی جامعه ایفای نقش میکند. در مدل امیل دورکیم –جامعهشناس مشهور فرانسوی- نظام اسطورهای نمایانگر وجدان گروهی است؛ یعنی هنجارها و باورهایی که افراد با آنها جامعهپذیر میشوند و به مثابه سیمان اجتماعی، جوامع پیشاصنعتی و صنعتی را انسجام میدهند.
پیشینه
عموما اسطورهها به روایتی کلامی و امری گفتاری تقلیل داده میشوند؛ در حالی که آنها گاه در قالب کلمات بیان میشوند و گاه در قالب حرکت و تصویر. اسطورهها صرفا باورها نیستند، بلکه در نهایت بیانگر یک منطق کنشاند و به سطح کنش، هم در وجه مثالین آن در آیینها و هم در وجه روزمره آن در حیات جاری جامعه ختم میشوند. اسطوره بیش از آنکه اندیشیده و بیان شود، احساس و تجربه شده و زیسته میشور. اسطوره همچنین راهی برای تجربه و احساس واقعیتی است که در زبان عادی قابل بیان نیست. اسطوره، الگویی ثابت و منجمد ندارد و نوعی سیالیت و تاریخمندی در فرم و محتوای اساطیر وجود دارد. زیرا در نظامهای فرهنگی و احتماعی، رویدادهایی هستند که قدرت دارند چارچوبهای معنایی از جمله اساطیر را واژگون کنند و به همین سبب مردم هم تلاش میکنند این الگوهای اساطیری را با رویدادهای خاص فرهنگی در تعاملی خلاق نگه دارند.
یکی از موضوعات چالش برانگیز در بررسی اسطوره، رابطه آن با مذهب است. از یک سو اساطیر بیانگر باورها و اعتقادات یک قوم هستند و از سوی دیگر اسطوره در کنه خودش کاملا منطبق با نهاد مذهبت به معنای جامعهشناختی آن نیست. اسطورهها را میتوان به دو نوع کلی «اساطیر قدسی» و «اساطیر عرفی» طبقهبندی کرد که در نوع اول، جوهر اسطوره بیانگر امر قدسی است و اینگونه پنداشته میشود که اساطیر همیشه بیانگر داستانهای مینوی بودهاند.
میرچا الیاده- دین پژوه و اسطوره شناس مشهور- معتقد است اسطوره در دنیایی که عقلانیت چندان جایگاهی ندارد، به کمک انسان دینی میآید تا او بتواند به درک فحوای عینی جهان برسد و با آن ارتباط عاطفی برقرار کند. الیاده معتقد است تجربه دینی از طریق نمادگرایی ساخت مییابد و این نمادگرایی در محیط الگوهای نمونه آرمانی (سرمشق) خاص متجلی میشود. به این معنا که انسان سعی میکند تا از طریق رمزآلود کردن پدیدهها، حتی به عادیترین و بیمعناترین کنشهای خود هم اعطای وجود کند. از طریق همین تکرار است که یک کنش، با نمونه آرمانیاش انطباق یافته و بساط زمان برچیده میشود و اسطورهها این وظیفه را عهدهدار میشوند. اسطورهها، سرمشقها را برای همه فعالیتهای معتبری که انسان با آن درگیر است، حفظ کرده و به نسلهای بعد انتقال میدهند.
نسبت میان اسطوره و آیین هم از مباحث پر مناقشه بوده است و دقیقا مشخص نیست که اساطیر زیربنای شکلگیری آیینها هستند یا برعکس. برخی از محققان، اساطیر را بیان کلامی آیینها و توجیه آیینها دانستهاند و برخی هم آیینها را تجلی رفتاری اساطیر دانستهاند. در نظریات متأخر، اساطیر در پیوندی عمیق با آیینها فهم میشوند و نمیتوان هیچکدام را به دیگری تقلیل داد. عزاداری شیعیان را میتوان یکی از مصادیق پیوند آیین و اسطوره قدسی دانست.
پیوند به بیرون
منابع
- الیاده، میرچا، دین پژوهی، ترجمه بهاءالدین خرمشاهی. تهران: پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، 1357، ج 1.
- الیاده، میرچا، چشم اندازهای اسطوره، ترجمه جلال ستاری. تهران:توس، 1386.
- باستید، رژه، دانش اساطیر، ترجمه جلال ستاری، تهران: توس،1370.
- پاشایی، ع، فرهنگ اندیشه نو، تهران: مازیار، 1369.
- دهخدا، علی اکبر، لغتنامه، زیر نظر محمد معین و سید جعفر شهیدی، تهران: دانشگاه تهران، 1373.
- ستاری، جلال، جهان اسطوره شناسی 1، تهران: مرکز، 1377.
- ستاری، جلال، اسطوره در جهان عرب و اسلام، تهران: مرکز، 1384.
- موریس، برایان، مطالعات مردمشناختی دین، ترجمه سید حسین شرف الدین و محمد فولادی، قم: زلال کوثر، 1383.
- Ingold, Tim. (1994) Companion Encyclopedia of Anthropology. London: Routledge.
- Kuper, Adam (1999). Culture. London: Harvard.
- Segal, Robert A. (1998). The Myth and Ritual Theory. Oxford: University of Texas Press.
- Weiner, James F. (1994). “Myth and Metaphor”. ‘’’ingold’’’ (1994)
سیاوش
سیاوش یا «سیاوش» (در زبان پهلوی) یا «سیاورشن» (در اوستا) به معنی مدر سیاه یا دارنده حیوان (اسب) نرِ سیاه، نام شاهزاده و اسطوره نامدار ایرانی است که در فرهنگ ایرانی به عنوان نماد مظلومیت، پاکی، راستی و جوانمردی شناخته میشود. ابوالقاسم فردوسی سرگذشت او را در شاهنامه روایت کرده است. طبق روایت فردوسی، سیاوش فرزند کاووس –شاه ایرانی- و از مادری تورانی است که در جوانی برای اثبات پاکدامنی خود پس از تهمتی که به او زده شد –به پیشنهاد موبدان- از میان آتش به سلامت عبور کرد و پاکدامنیاش ثابت شد. سیاوش در نهایت مظلومانه و بر اثر خیانت به دست دشمن کشته شد.
در ایران پیش از اسلام، هر ساله مراسم سوگواری سیاوش با نام «سیاوشان» برگزار میشده است. بر اساس متون ایرانی پیش از اسلام، از خون به ناحق ریخته سیاوش، گیاه «پر سیاوشان» میروید که «هرچند آن را ببُرند، باز میروید و جان تازه میگیرد». از این رو سیاوش را نماد یا خدای نباتی نیز دانستهاند. حتی نام سیاوش (مرد سیاه) نیز با موضوع مرگ و زندگی مجدد خدای نباتی مرتبط است. زیرا رنگ چهره او نمایش بازگشت وی از جهان مردگان است. همچنین گیاه پر سیاوشان را نشانه زندگی پس از مرگ و مداومت در حیات میدانند. در گذشته ایرانیان با مشاهده این گیاه، بر سیاوش میگریستند. اسطوره سیاوش، پس از ورود اسلام به ایران، همچنان در فرهنگ اسلامی- ایرانی باقی ماند و نیز در قامت برخی اسطورههای جدید از جمله امام حسین (ع) بازتولید شد. سیاوش در فرهنگ عامه به خاطر پاکدامنی، با یوسف (ع) و به دلیل دفاع از وطن، بیگناهی و کشته شدن مظلومانه با شهیدان وطن مقایسه شده است.
منابع
سیاوشان
سیاوشان یا «سوگ سیاوش» نام آیین سوگواری ایرانیان پیش از اسلام است که هر ساله به یاد مرگ مظلومانه سیاوش برگزار میشده و نیز نام عمومی محلهای اصلی برگزاری این آیین است. محوریت آیین سیاوشان نقش بنیادین «مرگ مقدس» است که قابل تحلیل با آیین قربانی کردن شاه مقدس در جشنوارههای تحویل سال و مراسم سوگ نمایشی مربوط به آن است. رسم دیگر مربوط به سیاوش، از روز دهم آبان ماه، بازی سوزاندن جانوران و شادی در اطراف حلقه آتش بوده است. گویا این رسم بعد از اسلام منسوخ شده و به شب چهارشنبه آخر سال منتقل شده است. ریشه این رسم را باید در مفاهیمی چون تقدس آتش یا داستان گذشتن سیاوش از آتش جستجو کرد.
نشانههایی از آیین سیاوشان در نقوش آثار سفالی کهن خوارزم و ماوراءالنهر و نیز در نقاشیهای دیواری پَنجَکَنت (شهری در تاجیکستان) بر جا مانده است. در این نقاشیها، مجلسی تصویر شده که در گوشهای از آن پیکر سیاوش به صورت آراسته و تاج بر سر درون اتاقکی قرار گرفته و توسط چند نفر تشییع میشود. عدهای دیگر نیز در اطراف او، به اشکال مختلف مشغول مویه و زاری و اجرای موسیقیاند. قدیمیترین گزارش تاریخی از برگزاری آیین سیاوشان مربوط به قرن چهارم و متعلق به ابوبکر نرشخی (286- 348ق) است. نرشخی در تاریخ بخارا مینویسد: «مردمان بخارا را در کشتن سیاوش نوحههاست. چنانکه در همه ولایتها معروف است و مطربان آن را سرود ساختهاند و میگویند و قوالان آن را گریستن مغان خوانند و این سخن زیادت از سه هزار سال است».
هنوز نیز در برخی مناطق ایران رنگ و نشانی از این آیین برجا مانده است. از جمله در منطقه فارس، به نشستن در سوگ جوان «سووَشون» میگویند. در غرب ایران و در میان لرها نیز زنان در عزاداریهای خود ترانههایی با آهنگ غمناک میخوانند و مویه میکنند که این رسم را «سو سیوش» (سوگ سیاوش) مینامند. همچنین چند روستا در ایران (از جمله در منطقه فارس) سیاوشان نام دارد.
عدهای از پژوهشگران به استناد شواهد تاریخی و دادههای باستانشناختی معتقدند جلوههایی از سوگواری سیاوشان، بعد از ورود اسلام همچنان در فرهنگ ایرانی حضور دارد و برخی آیینهای عزاداری شیعیان بر امام حسین (ع) نظیر تابوتگردانی، عَلَم و کُتَلگردانی، نخلگردانی، تعزیه و نیز شیون و مویه کردن و حضور موسیقی در مجالس عزاداری و حتی سیاه پوشی در حقیقت همان ویژگیهای رسم سوگ سیاوشان است که در این آیینها باز تولید شده و ادامه حیات یافته است.
منابع
- بیضایی، بهرام، نمایش در ایران، تهران: روشنگران و مطالعات زنان، 1387.
- حصوری، علی، سیاوشان، تهران: چشمه، 1384.
- عناصری، جابر، درآمدی بر نمایش و نیایش در ایران، تهران: جهاددانشگاهی، 1366.
- قائمی، فرزاد، «نقد و تحلیل ساختار آیینی اسطوره سیاوش». نقد ادبی. س7. ش25، 1393.
- مسکوب، شاهرخ، سوگ سیاوش، تهران: خوارزمی، 1354.
- نرشخی، محمد بن جعفر، تاریخ بخارا، ترجمه ابونصر احمد بن محمد بن نصر القباوی، تلخیص محمد بن زفر بن عمر، به کوشش سید محمد تقی مدرس رضوی، تهران: توس، 1363