خدیجه
سایت تخصصی امام حسین علیه السلام
ال فلک چو مِعجر کُحلى به سر کشید
آشفته گیسوان سفید آمدش پدید
برجیس را،عمامه مشکین شب فتاد از فرق و همچو ماتمیان زهره مو برید بومى سپید بر لب بامى کهن نشست زاغى سیاه از سر نخلى قوى پرید از گوش دهر عقد جواهر فرو گسست از چشم چرخ اشک کواکب فرو چکید از دیده صبح خون شفق ریخت برکنار چندان کافق ز موجه اشکش به خون تپید در اضطراب من که سراسیمه آفتاب دیدم ز شرق با رخ افروخته دمید گفتم:چه روى داده؟به خون شست روى و گفت: رازى که شرح آن نتوان گفت و نى شنید کاینک صباح روز محرم بود که گشت در دشت کربلا شه لبتشنگان شهید