وحیده گرجی
وحیده گرجی، فرزند هرمز در تیر ماه 1360 در شهر بابل و درخانوادهای مذهبی و اهل شعر به دنیا آمد. او از شاعران معاصر فارسی زبان است که در وصف امام حسین (ع)، اشعاری را سروده است.
وحیده گرجی | |
---|---|
زادروز | 1356 ه.ش |
ملیت | ایرانی |
در سال 1374 به بعلت انتقال شغل پدرش به تهران و قم منتقل شدند و هم اکنون در قم زندگی میکنند. ایشان کارشناسی خود را در رشته فقه و حقوق از دانشگاه پیام نور قم اخذ نمود و هم اکنون مدیر یک مجتمع فرهنگی آموزشی میباشد.
گرجی از سال 1386 به طور جدی فعالیت شعری خود را شروع کرد و از محضر اساتیدی همچون دکتر مجاهدی بهره برد.
ایشان در چندین کنگره از جمله شعرعاشورایی هیئت همدان، شعر 72 خط اشک اصفهان و... موفق به اخذ رتبه گردیده است. [۱]
٭ ٭ ٭
چند غزل عاشورایی: دلم دیگر نمیخواهد نه دامی نه گریزی را که مدتهاست در بند است صیاد عزیزی را نگاهش آنقَدَر شعر و غزل دارد که جز چشمش نمیفهمند دیگر واژههایم هیچ چیزی را همه دنیا زمین خورده به پای او همانجا که به پا کردهست نامش سرزمین عشق خیزی را ببین بخت ما را رسیده تا به ما دنیا عوض کردند رسم خوب ارباب و کنیزی را ولیکن شکر ساقی را همان دادهست و در بزمش به ما دادند هر شب چشمهای باده ریزی را نه ترس از زندگی دارم نه خوف مرگ در جانم که حل کردهست چشمش هر غم ضد و نقیضی را چه حرزی بهتر از اینکه خود معشوق میخواند برای هر کدام از عاشقانش «اَلحفیظ»ی را
٭ ٭ ٭
دلی پرخون برایش مانده و چشمان تر زینب چه سوغاتی به همراه آورد از این سفر زینب پریشان شد زمین، هفت آسمان پیچید و در هم شد ولی از این جهان دارد دلی آشفتهتر زینب در آن صحرا که هر کس را نصیبی از مصیبت شد همه داغ جوان دیدند، اما بیشتر زینب غروب از سر گذشت و سر گذشت و سرگذشتش را... که دنیا خوب می داند چه آورده است بر زینب زمانی را که دنیا در تب سجاد میسوزد امامی نیست پرچم را برافرازد، مگر زینب به حق که سفره زهرا چه مردان بزرگی را نمک گیر خودش کرده..؛ پدر، همسر، پسر، زینب
٭ ٭ ٭
حرف عباس آمده، میدان، به قیامت شبیهتر شده است
پهلوانی که در شجاعت و رزم، وارث هیبت پدر شده است
سر این حرف را نمیدانم، که؛ برادر! دوباره سقا باش!
ولی از لحن گفتنش پیداست، کودک خیمه تشنهتر شده است
مقصد او فرات شد، میخواست، بی علم بی سپاه با یک مشک
بخرد آبروی دنیا را، قدر یک قطره هم اگر شده است
پای یک رود حضرت دریا، نفسش را به آب میزد تا
رود آرامتر شود اما، عطش آب بیشتر شده است
بی سبب نیست عطر و نام یاس، بهترین قافیهست با عباس
مادر مهربانی و احساس، همه امیدش این پسر شده است
چشم او خیمهگاه خورشید و از نگاهش حسین میبارد
اینچنین شد که تیر حرمله هم، عاشق چشم این قمر شده است
بانگ «"ادرک اخا» زمانی بود، که کمان ابرویی زمین افتاد
چه مراعات بینظیری شد، مشک را ساقیاش سپر شده است
چشم امید خیمه روی خاک، وای از لحظه نبودن تو
چشم را تیز کردهاند اینبار، نیزههایی که سر به سر شده است
باز هم لانه کبوترها، محو آتش شدهست یا زهرا
روی این خاک نذر چادرتان، چقدر غرق بال و پر شده است ... ٭ ٭ ٭
یک بیابان عطش نشسته به راه، تشنه قطرههای مرمریت
تو ولی پشت بغض حنجرهها، ایستادی به پای خواهریت تا برادر سپرده است به تو آبروی تمام دنیا را قلبش آرام و مطمئن شده است، خواهری نه، که از برادریت دیگر آغوش خستهات بانو، یاد بابا برایشان دارد میزند موی دختران یتیم بوسه بر دستهای مادریت شهر نامرد وقت استقبال توبه آورد و اندکی خرما توبه گرگها فقط مرگ است! مرگ ای شام بر ستمگریت شک ندارم که سوخت کرب و بلا کربلا نه که عالمی، وقتی سمت گودال شعلهور شده بود آتش بوسههای آخریت صبح انسان طلوع میکند و پرچم تو بلند خواهد شد تا هنوز از گلوی حق جاریست خطبههای رسای حیدریت
کار دنیا تمام شد بانو، کار دنیای بی حسین و علی
وقتی از دورها رسید به گوش رمز و راز شهید پروریات
منابع
طرحی نو در دانشنامه شعر عاشورایی، مرضیه محمدزاده، ج 2، ص: 1203-1206.
پی نوشت
- ↑ گفتوگوی مؤلف با شاعر.