کاظم نظری بقا
کاظم نظری بقا، فرزند ولی الله در سال 1348 شمسی در شهر اردبیل دیده به جهان گشود. او از شاعران معاصر فارسی زبان است که در وصف امام حسین (ع)، اشعاری را سروده است.
زادروز | آبان ماه 1330 ه.ش |
---|---|
ملیت | ایرانی |
تحصیلات خود را تا مقطع کارشناسی در رشته زبان و ادبیات فارسی در آنجا گذراند و سپس کارشناسی ارشد را در همان رشته از دانشگاه آزاد تبریز اخذ نمود و هم اکنون دوره دکترای خود را میگذراند.
آثار:تا کنون شش جلد دفتر شعر ترکی، شش جلد دفتر شعر فارسی که سه دفتر آن شعر عاشورایی است با عناوین«با ترانههای زلال»، «روز دهم» و «اسفار آفتاب» و دو جلد نقد ادبی با عناوین«شعر واسطه بیان همه طبیعت» و «زوایای تاریک و روشن» از ایشان منتشر شده است.
نظری بقا مسئولیتهای ادبی و هنری در کانونهای ادبی حوزه هنری استان، مدرس کارگاه شعر حوزه هنری، مدرس کارگاه شعر آیینی حوزه و... را بر عهده داشته است.
٭ ٭ ٭
غزل: چهل منزل چنین کژمژ ، مگر مستاند محملها چه محملها، که مدهوشاند و حیراناند منزلها کدامین کاروان است این که مجنون وار میآید؟ وَ سالارش چنین برده است از افلاکیان دلها از این لولی وشان آشوب مستامست میخیزد که مِی خواری این قوم است هر جا نقل محفلها چه نوری از دهان خمره خورشید میجوشد؟ که مستان را، ز پیش دیده افتاده است حایلها از این منزل به آن منزل به دام افتاده صدها دل دلا هرگز مشو غافل از این دردانه حاصلها کدامین لب چه آبی از سبوی تشنگی خورده است؟ که مست افتاده در دریای طف تا امن ساحلها به میدان جنون هردم سماعی تازه آغازد بشوید جان و تن در بارش شمشیر قاتلها چهل منزل به یاد کربلا در ساغرم مِی ریز «الا یا ایهاالساقی ادر کاساً و ناولها»
٭ ٭ ٭
فرات خم شده بر دستهاش لب برساند که بوسه بر لب اسطوره ادب برساند فرات میوزد از زخمهای ساحل غربت که نعش ِخویش عجولانه بر مصب برساند فرات آمده از کوره چاههای کسالت که روح خسته به سرچشمه طرب برساند وَ مشک تشنهتر از پیش تا که جرعه آبی به دختران نجیب یل عرب برساند وَ تیری از دل نیزار برجهیده به ناگه دهانهاشمیاش را کمی رطب برساند فرات بال درآورده آه! وااسفاگو ستارهای به لب ماه بوالعجب برساند فرات تشنه نشستهست و فکر میکند اکنون چگونه بی لب او روز را به شب برساند
٭ ٭ ٭
این روزها به زخم تنت فکر میکنم بر لالههای پیرهنت فکر میکنم امشب چقدر مو به تنم سیخ میشود وقتی به پای اسب و تنت فکر میکنم زخمی به شاخ و برگ دلم شعله میزند وقتی به باغ یاسمنت فکر میکنم شنهای دشت کرب و بلا صیحه میکشند تا من به نرمی کفنت فکر میکنم سر میدهد به بادیه کوفه ناله، نی وقتی به رأس بی بدنت فکر میکنم جغرافیای زخم دلم میشود وسیع تا کوچه کوچه بر محنت فکر میکنم وقتی که خیمه خیمه به تاراج میروی بر کودکان مویه زنت فکر میکنم خون از نگاه سرخ غزلهام میچکد تا بر شقایق چمنت فکر میکنم ذهن و زبان شاعریام گنگ میشود آن شب که بر نیامدنت فکر میکنم
منابع
طرحی نو در دانشنامه شعر عاشورایی، مرضیه محمدزاده، ج 2، ص: 941-942.