عزره بن‌ قیس احمسی

نسخهٔ تاریخ ‏۱۸ فوریهٔ ۲۰۱۸، ساعت ۱۶:۵۸ توسط T.ramezani (بحث | مشارکت‌ها) (صفحه‌ای تازه حاوی «عزرة‌بن‌ قیس‌بن غزیه احمسی بجلی فرمانده ‌سواره‌ نظام‌ سپاه عمربن‌ سعد د...» ایجاد کرد)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)

عزرة‌بن‌ قیس‌بن غزیه احمسی بجلی فرمانده ‌سواره‌ نظام‌ سپاه عمربن‌ سعد در کربلا بود.


عزرة‌بن‌ قیس از خاندان احمس و از قبیله دهن بود.[۱] در زمان خلافت خلیفه دوم عمربن خطاب، سعدبن ابی‌وقاص عزره را به همراه جریربن عبدالله به سوی حلوان فرستاد. جریر پس از تصرف حلوان، والی آن شهر شد. عزره نیز در حلوان ساکن شد.[۲] زمانی که جریر به دستور عمربن خطاب به یاری ابوموسی اشعری رفت، عزره را به جانشینی خود بر حلوان گمارد. عزره کوشید تا شهر زور را فتح کند، اما از عهده آن برنیامد و نتوانست کاری پیش برد.[۳]


عزرة‌بن‌ قیس در جنگ‌های خالدبن ولید در شام حضور داشت و از او روایت کرده است.[۴]


در دوران حکومت یزید، عزرة‌ جزو افراد فرصت‌طلب‌ و سودجویی‌ بود که‌ با سنجیدن‌ توازن‌ قوا موضع‌ خود را مشخص‌ می‌کردند وکفه‌ به‌ هر طرف‌ سنگین‌تر می‌شد به‌ آن‌ سمت‌ متمایل‌ می‌گردیدند. ‌ چون‌ دید مسلم‌بن‌ عقیل‌ در کوفه‌ پیشرفت‌ خوبی‌ دارد و نیروهای‌ امام‌ حسین‌(ع) هر روز بیشتر و متراکم‌تر می‌شوند، او از جمله بزرگان کوفه بود، که به امام‌ حسین‌(ع) نامه نوشتند و از او دعوت کردند که به کوفه بیاید.[۵] چون عبیدالله بر کوفه مسلط شد، به او پیوست.


عمربن سعد پس از ورود به کربلا قصد داشت عزرة‌بن‌ قیس را سوی حسین‌بن علی(ع) فرستد و به او گفت پیش حسین برو و بپرس برای چه هدفی به عراق آمده است و چه می‌خواهد؟ عزرة‌ چون خود از جمله کسانی بود که به امام نامه نوشته بودند، شرم کرد که نزد امام رود. عمربن سعد از دیگر سران سپاه خواست تا نزد امام حسین(ع) بروند و از ‌او بپرسند، همه آنان از رویارویی با آن حضرت امتناع‌ کردند، تا اینکه کثیربن‌ شهاب گفت‌: من‌ می‌روم‌.[۶]


در عصر تاسوعا دشمن می‌خواست به خیمه‌های امام حمله کند. امام از برادرش عباس(ع) خواست تا از آنان‌ بپرسد که برای‌ چه‌ آمده‌اند؟ عباس‌ با بیست‌ نفر که‌ زهیربن‌ قین‌ و حبیب‌بن‌ مظاهر نیز همراه‌ او بودند، به ‌طرف‌ سپاه‌ عمربن‌ سعد حرکت‌ کرد. گفتند: آمده‌ایم‌ فرمان‌ امیر را به‌ شما ابلاغ‌ کنیم‌ که یا تسلیم‌ شوید و یا با شما خواهیم‌ جنگید. عباس‌ به‌ سوی امام برگشت تا جریان را به اطلاع ایشان برساند، اما زهیربن‌ قین‌ و حبیب‌بن‌ مظاهر و سایر همراهان‌ ماندند. حبیب به قصد موعظه سپاه دشمن به ذکر اوصاف امام و یارانش پرداخت و ایشان را از جنگ برحذر داشت. اما عزرة‌بن‌ قیس‌ که خود‌ از جمله‌ کسانی‌ بود که‌ به‌ امام‌ نامه ‌نوشته‌ و او را به‌ کوفه‌ دعوت‌ کرده‌ و اکنون‌ در سپاه‌ عمربن‌ سعد بود، سخنان او را حمل بر خودستایی کرد و گفت‌: حبیب‌! هر قدر می‌توانی‌ از او تعریف‌ کن. زهیر به‌ او گفت‌: ای‌ عزره‌، خداوند او را ستوده‌ و هدایت‌ کرده‌ است‌.[۷]


آنگاه زهیربن قین نیز با او سخن گفت و او را نصیحت کرد‌: ای‌ عزره! خداوند حسین(ع) را ستوده‌ و هدایت‌ کرده‌ است‌. از خدا بپرهیز، من‌ که ‌خیرخواه‌ توام‌. مراقب‌ باش‌ از آنانی‌ نباشی‌ که‌ گمراهان‌ را بر کشتن‌ پاکدامنان‌ یاری‌ می‌کنند. عزرة به زهیر گفت تو خود از طرفداران عثمان بودی و از شیعیان این خاندان نبودی؟ زهیر پاسخ داد اکنون من از آنان هستم. به ‌خداوند سوگند که‌ من‌ نه‌ نامه‌ای‌ برای‌ حسین نوشتم‌ و نه‌ پیکی‌ روانه‌ کردم‌ و نه‌ به‌ او وعده‌ دادم‌ که‌ یاری‌اش‌می‌کنم‌. در راه‌ با او مواجه‌ شدم‌ و احساس‌ کردم‌ که‌ باید همراه‌ او باشم‌ و یاری‌اش‌ کنم‌ و برای‌ حفظ‌ حق‌ خدا و حق ‌پیامبراکرم(ص)که‌ شما به‌ تباهی‌ داده‌اید، مدافع‌ وی‌ باشم‌.[۸]


روز عاشورا، عمربن‌ سعد، فرمانده ‌سواره‌ نظام‌ را به‌ عزرة‌بن‌ قیس‌ سپرد.[۹]


در صبح عاشورا چون عزرة‌بن‌ قیس دید که سواران وی از هر سو عقب می‌روند، عبدالرحمن‌بن حصین را نزد عمربن سعد فرستاد و گفت مگر نمی‌بینی که سواران من از این گروه اندک چه می‌کشند؟ پیادگان و تیراندازان را به مقابله آنان بفرست.[۱۰]


پس از شهادت امام‌ حسین‌(ع) او جزء کسانی بود که سرهای شهدا را به کوفه نزد عبیدالله‌بن زیاد بردند و از او جایزه ناچیزی گرفتند.[۱۱]


از سرنوشت او پس از واقعه کربلا اطلاعی در دست نیست.


منبع

مرضیه محمدزاده، دوزخیان جاوید، نشر بصیرت، ص 151-153.

پی نوشت

  1. - الطبقات الکبری، ج6، ص239.
  2. - فتوح البلدان، ص295؛ الاصابه، ج5، ص97.
  3. - فتوح البلدان، ص295؛ الکامل فی التاریخ، ج4، ص38.
  4. - الطبقات الکبری، ج6، ص239؛ الاصابه، ج5، ص97.
  5. - انساب الاشراف، ج3، ص370؛ الاخبار الطوال، ص 229؛ تاریخ طبری، ج5، ص353؛ الفتوح، ج5، ص30؛ الکامل فی التاریخ، ج4، ص20-21.
  6. - تاریخ طبری، ج5، ص410.
  7. - انساب الاشراف، ج3، ص392؛ تاریخ طبری، ج5، ص416-417؛ الفتوح، ج5، ص98؛ مقتل الحسین خوارزمی، ج1، ص353.
  8. - انساب الاشراف، ج3، ص392؛ تاریخ طبری، ج5، ص417؛ الفتوح، ج5، ص98؛ البدایه و النهایه، ج8، ص177.
  9. - انساب الاشراف، ج3، ص395؛ تاریخ طبری، ج5، ص422؛ الکامل فی التاریخ، ج4، ص68؛ البدایه و النهایه، ج8، ص177.
  10. - تاریخ طبری، ج5، ص436.
  11. - همان، ص456.