حر بن یزید ریاحی

نسخهٔ تاریخ ‏۱۳ فوریهٔ ۲۰۱۸، ساعت ۱۲:۵۹ توسط T.ramezani (بحث | مشارکت‌ها)

حُرّ بن یزید بن ناجیه بن قَعنَب بن عَتّاب بن حارث بن عمرو بن همام از تیره بنو ریاح بن یربوع بن حنظله یکی از تیره‌های قبیله تمیم منتسب است. [۱] از این‌رو، وی را ریاحی، یربوعی، حَنظلی و تمیمی خوانده‌اند. [۲] خاندان حُرّ در زمان جاهلیت و در دوره اسلام از بزرگان بودند. [۳] جدش عَتّاب در پایه‌ای بود که پشت سر نعمان (پادشاه حیره) سوار می‌شد.پس از او فرزندانش قیس و قعنب همان موقعیت را یافتند. [۴]


از تاریخ تولد حُرّ اطلاع دقیقی در دست نیست. اگر گزارش‌های حاکی از حضور پسران وی در واقعه کربلا صحت داشته باشد، وی احتمالاً در سال‌های نخست هجری به دنیا آمده است.


درباره زندگی حُرّ اطلاعات اندکی وجود دارد. او در سال 60 هجری یکی از شناخته شده‌ترین جنگاوران کوفه بود. [۵] اگر چه گفته شده که او صاحب شرطه عبیدالله بن زیاد حاکم کوفه بود، [۶] اما به نظر می‌آید چنین چیزی صحت نداشته باشد. با این حال انتساب وی به فرماندهی بخشی از سپاه اعزامی عبیدالله بن زیاد که از قبایل تمیم و همدان بودند، برای مواجهه با امام حسین (ع) [۷] و نیز انضباط نظامی و پایبندی‌اش به اجرای دقیق فرمان‌های حکومتی، [۸] حضور او را به عنوان صاحب منصبی نظامی نه صاحب شرطه، در دستگاه حکومتی ابن زیاد تأیید می‌کند. این ظن به‌ویژه از آن‌رو تقویت می‌شود که وی ظاهراً با سیاست میانه‌ای نداشته و در هیچ منبعی از عقیده با موضع‌گیری سیاسی‌اش در اوضاع پرتنش کوفه در سال 60 هجری سخنی به میان نیامده‌است، اگر چه بلعمی در روایتی او را از شیعیانی دانسته که تشیع خود را مخفی می‌کردند [۹] اما به نظر می‌آید که این روایت قابل تردید باشد.


چون عبیدالله بن زیاد از حرکت امام حسین (ع) به سوی عراق خبر یافت، حُصَین بن نمیر صاحب شرطه کوفه را به قادسیه فرستاد. حصین نیز حُرّ را با هزار سپاهی به منزله مقدمه سپاه از قادسیه روانه کرد. امام حسین (ع) در روز 26 ذی‌حجه در کنار بلندی‌های ذوحُسُم با حُرّ و سپاهیانش روبه‌رو شد. [۱۰] تصریح منابع بر آن است که حُرّ نه برای جنگ بلکه صرفاً برای انتقال امام نزد ابن زیاد اعزام شده بود و از این‌رو با سپاهیانش در حالی‌ که‌ قبضه‌ شمشیرها را در دست‌ داشتند، رو در روی توقف‌گاه کاروان امام صف‌آرایی کرد. [۱۱] امام که‌ امید به ‌حمایت‌ کوفیان‌ داشت‌، از حُرّ پرسید که‌ به‌ کمک‌ آنان‌ آمده‌ یا بر ضد آنان است‌؟ حُرّ گفت‌: بر ضد شما. سپاه، ‌متشکل‌ از هزار نفر سواره‌نظام‌ بود. به رغم این صف‌آرایی خصمانه، واکنش امام صلح آمیز بود. چنان‌که به یارانش دستور داد که‌ سپاهیان حُرّ و اسبانشان را سیراب کنند. آن‌ روز که‌ حُرّ راه‌ را بر امام حسین (ع)‌ گرفت‌، از قادسیه‌ می‌آمد و پسر زیاد برای‌ این‌که‌ هر چه‌ زودتر و بهتر به‌ مقصد برسد، به‌ حصین ‌بن‌ نمیر چنین دستوری داده بود.


تا هنگام‌ ظهر هیچ‌گونه‌ مخالفتی‌ از حُرّ دیده‌ نشد. وقت‌ نماز ظهر امام‌ از حجّاج‌ بن‌ مسروق‌ جعفی‌خواست‌ که‌ اذان‌ بگوید. پس‌ از اذان‌، امام‌ با پوششی‌ روحانی‌ ‌ میان‌ دو لشکر ایستاد‌ و به‌ ایراد خطبه‌ پرداخت‌. در آغازِ سخن‌ به‌ درگاه‌ خداوند سپاس‌ گفته‌ و فرمود: ” ای‌ مردم‌! من‌ می‌خواهم‌ دلیل‌ حرکت‌ خود را به‌ سوی‌ کوفه‌ بیان‌ کنم ‌تا در پیشگاه‌ خداوند معذور بوده‌ و بر شما نیز حجت‌ را تمام‌ کرده‌ باشم‌. من‌ به‌ سوی‌ کوفه‌ حرکت‌ نکردم‌ مگر بعد از آن‌که‌ نامه‌ها و فرستادگان‌ شما آمدند و گفتند: ما رهبر و زمامدار نداریم‌، تو رهبری‌ و زمامداری‌ ما را بپذیر تاخدا به‌ وسیله‌ رهبری‌ تو، ما را برحق‌ و راستی‌ مجتمع‌ سازد. اینک‌ من‌ آمده‌ام. پس‌ اگر شما هنوز بر همان‌ عقیده‌اید و با من‌ عهد و پیمان‌ می‌بندید که‌ در یاری‌ام‌ بکوشید، در این‌ صورت‌ به‌ شهر شما می‌آیم‌ و اگر پیمان ‌نمی‌بندید و از آمدنم‌ دلگیر و رنجیده‌اید، از همین‌ جا برمی‌گردم“. [۱۲] هیچ‌ یک‌ از لشکریان‌ پاسخی‌ ندادند. حضرت‌ به‌ مؤذن‌ فرمود: اقامه نماز بگوید. چون حُرّ ابراز تمایل کرد که با یارانش در نماز به امام اقتدا کند، امام پذیرفت و متعاقباً با یادآوری مکاتبات و درخواست‌های مکرر کوفیان مبنی بر عزیمت امام‌ به کوفه و در دست گرفتن زمام امور، تصریح کرد که چنانچه کوفیان از درخواست خود پشیمان شده‌اند، باز می‌گردد. حُرّ از وجود چنین مکاتباتی اظهار بی‌اطلاعی کرد و گفت که او و همراهانش در زمره نویسندگان نامه‌ها نبوده‌اند و از این‌ نامه‌ها هم‌ خبری‌ ندارد و مأموریت دارد که امام را به کوفه نزد عبیدالله بن زیاد ببرد. امام فرمود: مرگ‌ بر تو نزدیک‌تر است‌ از این‌ اندیشه‌ که‌ در سر داری‌. آن‌گاه‌ به‌ عقبة ‌بن‌ سمعان‌ فرمود که خورجین‌ نامه‌ها را بیاورد و آنها را به حُرّ نشان‌ داد. چون امام با‌ یاران‌ خویش عزم بازگشت نمود، حُرّ ممانعت کرد. امام به‌جِد قصد بازگشت‌ به‌ حجاز را نمود و حُرّ مانع‌ شد و فاجعه‌ از این‌جا آغاز شد. حُرّ گفت‌: من‌ مأموریت‌ ندارم‌ که‌ با تو بجنگم‌، بلکه‌ مأموریتم‌ این‌ است‌ که‌ از تو جدا نشوم‌ تا تو را به‌ طرف ‌کوفه‌ راهنمایی‌ کنم‌ و پیشنهاد نمود که امام راهی غیر از راه‌ کوفه و مدینه در پیش گیرد تا وی بتواند از ابن زیاد کسب تکلیف کند و گفت امیدوارم‌ خداوند زمینه‌ای‌ فراهم‌ آورد که‌ من‌ به‌ درگیری‌ با شما مبتلا نشوم‌. آنگاه امام حسین (ع) و یارانش در مسیر عُذَیبُ الهِجانات و قادسیه‌ حرکت‌ کردند و حُرّ نیز همراه آنان بود. [۱۳]


حُرّ تنها به‌ وظیفه‌ خود می‌اندیشید و بر آن‌ بود تا امام‌ را به‌ کوفه‌ برساند و خود را از این‌که‌ با فرزند پیامبر اکرم (ص) درگیر کند، رها سازد و در عافیت‌ بماند. او همچنین گفت‌ که‌ فکر نمی‌کند مسلمانی‌ باشد که‌ انتظار شفاعت‌ جدّ تو را نداشته‌ باشد و اگر من‌ با تو بجنگم‌ در دنیاو آخرت‌ زیان‌ خواهم‌ دید. این‌ها نشان‌ می‌داد که‌ زمینه‌ تحول‌ درونی‌ در حُرّ وجود داشته است.


امام‌ هم‌چنان‌ مسیر را به‌ سمت‌ قادسیه‌ کج‌ می‌کرد تا هر چه‌ بیشتر از کوفه‌ دور شود. این ‌مسیر ادامه‌ یافت‌ تا در روز بیست‌ و هشتم‌ ماه‌ ذی‌الحجه‌ به‌ ”بیضه“ رسیدند. در بیضه‌ که‌ منطقه‌ای‌ در میان‌ واقصه‌ و عذیب بود‌، برای‌ برداشتن‌ آب‌ فرود آمدند. امام‌ در آن‌جا خطبه‌ای‌ خواند که‌ از جمله‌ سخنان‌ تعیین‌ کننده‌ و بیان‌کننده‌ فلسفه‌ نهضت‌ عاشورا است‌. امام ‌روی‌ نامه‌ها و دعوت‌ مردم‌ تکیه‌ می‌کرد. به‌علاوه‌، درباره‌ ماهیت‌ حکومت‌ اموی‌ سخن‌ می‌گفت‌ و امامت‌ را از آن‌خود می‌دانست‌. متن سخنان امام حسین (ع) چنین است: ”اَیهَا النّاس‌ُ! اِن‌َّ رَسُول‌َ اللهِ قال‌َ: مَن‌ْ رَای سُلْطاناً جائِراً مُسْتَحِلاًّ لِحُرُم‌ِ اللهِ ناکثاً لِعَهْدِاللهِ مُخالِفاً لِسُنَّة‌ِ رَسُول‌ِاللهِ یعْمَل‌ُ فی‌ عِبادِ اللهِ بِالاءِثم‌ِ وَ الْعُدْوان‌ِ فَلَم‌ْ یغَیرْ عَلَیه‌ِ بِفِعْل‌ٍ وَ لا قَول‌ٍ کان‌َ حَقّاً عَلَی‌ اللهِ اَن‌ْ یدْخِلَه‌ُ مُدْخَلَه‌ُ اَلا وَ اءِن‌َّ هؤُلاءِ قَد لَزِموُا طاعَة‌َ الشَّیطان‌ِ وَ تَرَکوا طاعَة‌َ الرَّحْمن‌ِ وَ اَظْهَرُوا الْفَسادَ، وَ عَطَّلُوا الْحُدُودَ، وَ اسْتَاثَرُوا بِالْفَی‌ءِ وَاَحَلّوُا حَر'ام‌َ اللهِ وَ حَرَّمُوا حَلا'لَه‌ُ وَ اَنْا اَحَق‌ُّ مَن‌ْ غَیرَ قَدْ اَتَتْنی‌ کتُبُکم‌ْ، وَ قَدِمَت‌ْ عَلَی‌َّ رُسُلُکم‌ْ بِبَیعَتِکم‌ْ اَنَّکم‌ْ لا تُسَلِّمُونی‌ وَلا' تَخْذُلُونی‌، فَاِن‌ْ تَمَمْتُم‌ْ عَلی بَیعَتِکم‌ْ تُصیبُوا رُشْدَکم‌ْ فَانَا الْحُسَین‌ُ بْن‌ُ عَلِی‌ٍّ وَ ابْن‌ُ فاطِمَة‌َ بِنْت‌ِ رَسُول‌ِ اللهِ نَفْسی ‌مَع‌َ اَنْفُسِکم‌ْ وَ اَهْلی‌ مَع‌ْ اَهْلیکم‌ْ، فَلَکم‌ْ فِی‌َّ اُسْوَة‌ٌ، وَ اءِن‌ْ لَم‌ْ تَفْعَلُوا وَ نَقَضْتُم‌ْ عَهْدَکم‌ْ وَ خَلَعْتُم‌ْ بَیعَتی‌ مِن‌ْ اَعْناقِکم‌ْ فَلَعَمْری ‌ما هِی‌َ لَکم‌ْ بِنُکرٍ لَقَدْ فَعَلْتُمُوها بِاَبی‌ وَ اَخی‌ وَ ابْن‌ِ عَمّی‌ مُسْلِم‌ٍ! وَ الْمَغْرُورُ مَن‌ْ اِغْتَرَّبِکم‌ْ فَحَظَّکم‌ْ اَخْطَاتُم‌ْ وَ نَصیبَکم‌ْ ضَیعْتُم‌ْ وَ سَیغْنی‌ اللهُ عَنکم‌ْ وَ السَّلام‌ُ عَلَیکم‌ْ وَ رَحمَة‌ُ اللهِ وَ بَرَکاتُه‌ُ “ [۱۴]

ای‌ مردم‌! پیامبر خدا فرمود: هرکس ‌فرمان‌روایی‌ ستم‌ پیشه‌ را ببیند که‌ حلال‌ خدا را حرام‌ می‌شمرد، پیمان‌ الهی‌ را می‌شکند و به‌ عدالت‌ رفتار نمی‌کند، با سنت‌ رسول‌ الله مخالفت‌ می‌ورزد و در میان‌ بندگان‌ خدا به‌ گناه‌ و تجاوز و دشمنی‌ عمل‌ می‌کند و آن‌گاه‌ با سخن‌ و اقدام‌ درصدد تغییر اوضاع‌ برنیاید، شایسته‌ است‌ که‌ خداوند او را هم‌نشین‌ همان‌ ستم‌گر قرار دهد و به‌ همان‌ جایی‌ از دوزخ‌ ببرد که‌ آن‌ سلطان‌ ستم‌گر را می‌برد. آگاه‌ باشید این‌ زمام‌داران‌ به‌ اطاعت‌ شیطان‌ در آمده‌اند و پیروی‌ خداوند رحمان‌ را رها کرده‌اند. فساد را آشکار نمودند. حدود الهی‌ را معطّل‌ گذاردند. بیت‌المال‌ را چپاول‌کردند. حرام‌ خدا راحلال‌ و حلالش‌ را حرام‌ نمودند. من‌ سزاوارترین‌ فرد، برای‌ زمام‌داری‌ حکومت‌ اسلامی ‌هستم‌ و از شما نمایندگان‌ و نامه‌های‌ بسیار به‌ دستم‌ رسید که‌ همه‌ یک‌پارچه‌ وعده‌ همراهی‌ دادند و اظهار علاقه ‌نمودند. اکنون‌ اگر بر پیمان‌ خویش‌ پای‌بند باشید، بهره‌ خود را برده‌اید و راه‌ صحیح‌ را یافته‌اید. من‌ حسین ‌بن ‌علی‌ نواده‌ رسول‌ خدایم‌. خودم‌ در کنار شما خواهم‌ بود. خانواده‌ام‌ با خاندان‌ شما و فرزندانم‌ با شمایند. رفتارم‌ الگو و اسوه‌ برای‌ همه‌ خواهد بود. اگر چنین‌ نکردید و پیمان‌ شکستید و دست‌ از یاری‌ من‌ شستید و بیعت ‌مرا از خود برداشتید، این‌ رفتار ناپسند و ناسزاوار است‌. همان‌گونه‌ که‌ با پدر و برادر و پسر عمویم‌ مسلم‌ رفتارکردید. فریب‌ خورده‌ کسی‌ است‌ که‌ بر شما دل‌ بندد و شما نیز بهره‌ای‌ را که‌ طلب‌ می‌کنید، به‌ دست‌ نیاورده‌ ونصیب‌ خود را تباه‌ نموده‌اید. آری! هر کس‌ پیمان‌شکنی‌ کند بر خویشتن‌ جفا نموده‌ و خداوند نیز ما را از شما بی‌نیاز خواهد گردانید. و السلام‌ علیکم‌ و رحمة‌ الله و برکاته‌.


حُرّ اگر چه مأمور جنگ نبود اما از همان ابتدا احتمال وقوع درگیری با امام حسین (ع) آزارش می‌داد. او‌ احساس‌ کرد از سخنان‌ امام‌ عطر جهاد و مقاومت‌ برمی‌خیزد، به امام هشدار داد که از این‌ تصمیم ‌برگرد و آهنگ‌ کارزار نکند که اگر بجنگد‌، حتماً کشته‌ خواهد‌ شد. اما امام‌ قاطعانه‌ پاسخ‌ داد و به‌ وی‌ خاطرنشان‌ ساخت‌ که‌ از مرگ و شهادت در راه خدا ترسی ندارد و مرگ‌ در راه‌ حق‌ و رسیدن‌ به‌ عزت‌ و شرف‌ از هر چیز آسان‌تر است‌. [۱۵] امام‌ فرمود: مرا از کشته‌ شدن‌ می‌ترسانی‌ و خیال‌ می‌کنی‌ که‌ هر گاه‌ مرا کشتید روزگار را به‌ آسایش‌ به‌سر خواهید برد؟ من‌ امروز همان‌ سخنی‌ را به‌ تو می‌گویم‌ که‌ آن‌ برادر اوسی‌ که‌ قصد یاری‌ پیامبر اکرم (ص) را داشت‌، به ‌پسر عمویش‌ گفت‌: [۱۶]


سَاَمْضی‌ وَ ما بِاْلمَوْت‌ِ عارٌ عَلَی‌الْفَتی
وَ واسَی‌ الرِّجال‌َ الصّالِحین‌َ بِنَفْسِهِ
اُقَدَّم‌ُ نَفْسی‌ لا اُریدُ بَقاءَها
فَاِن‌ْ عِشْت‌ُ لَم‌ْ اُلَم‌ْ وَ اِن‌ْ مُت‌ٌّ لَم‌ْ اُذَم‌ْ
اِذ'ا ما نَوی حَقًّا وَ جاهَدَ مُسْلِماً
‌وَ فارَق‌َ مَذْموُماً وَ خالَف‌َ مُجْرِماً
لِتَلْقَی‌ خَمیساً فِی‌ الْوَغاءِ عَرَمْرَما
کفی بِک‌َ ذُلاًّ اَن‌ْ تَعیش‌َ وَ مَرْغَماً


به‌ زودی‌ می‌روم‌، مرگ‌ برای‌ جوان‌مرد ننگ‌ نیست‌ وقتی‌ انگیزه‌ای‌ درست‌ و نیکو دارد و در راه‌ حق‌ جهاد می‌کند و مسلمان‌ است‌.

جان‌ خود را فدای‌ انسان‌های‌ صالح‌ می‌کند و از انسان‌های‌ تباه‌ شده‌ یا فریب‌ خورده‌ و خوار دوری‌ می‌نماید.

در حالی‌ که‌ دیگر آهنگ‌ ماندن‌ ندارم‌ جان‌ خویش‌ را آماده‌ کرده‌ام‌ تا در گرماگرم‌ جنگ‌ با هر پنج‌ بخش ‌لشکری‌ بزرگ‌ دیدار کنم‌ .

اگر زنده‌ ماندم‌، پشیمان‌ نیستم‌ و اگر مُردم،‌ ملامت‌ نمی‌شوم‌. برای‌ تو خواری‌ همین‌ بس‌ که‌ به‌ ننگ‌ بمانی.‌


همین‌ تحلیل‌ و تبیین‌ از مرگ‌ و زندگی‌ و عزت‌ و سرافکندگی‌ بود که‌ جان‌ آمادة‌ حُرّ را شعله‌ور ساخت. او دیگر چیزی‌ نگفت‌ و با فاصله‌ اندکی‌ از امام در کنار کاروان‌ به‌ راه‌ افتاد.کاروان‌ امام‌ زیر نظر نظامیان‌ کوفه‌ به‌ راه‌ خود ادامه‌ می‌داد. تمام‌ دغدغة‌ حُرّ این‌ بود که‌ مبادا جنگ ‌شروع‌ شود و از طرف‌ دیگر مراقب‌ بود که‌ امام‌ به‌ حجاز باز نگردد.


در بیست‌ و هشتم‌ ذی‌الحجه‌ کاروان‌ به‌ ”عُذَیب‌ِ الهِجانات“ رسید و‌ چهار تن از شیعیان‌ امام‌ ‌ از کوفه نزد حضرت رسیدند. حُرّ قصد دستگیر کردن و یا بازکرداندن آنان را داشت، اما امام مانع شد و فرمود: آنان‌ یاران‌ من‌ هستند و در حکم‌ همراهان‌ من‌ محسوب‌ می‌شوند و من‌ با تمام‌ نیرو ازآنان‌ دفاع‌ می‌کنم‌. اگر تو به‌ پیمان‌ صلح‌ خود وفادار هستی‌، باید مزاحم‌ آنان‌ نشوی‌ و اگر بخواهی‌ آنان‌ رادستگیر یا به‌ کوفه‌ برگردانی‌، با تو خواهم‌ جنگید. حُرّ که‌ قصدش‌ نرمی‌ و مسالمت‌ بود، از مزاحمت‌ این‌ افراد خودداری‌ کرد. [۱۷]


به‌ هر حال‌ کار بدین‌ منوال‌ گذشت‌ تا به‌ سرزمین‌ نینوی‌' رسیدند. مالک ‌بن‌ نَسرکندی‌ نامه‌ عبیدالله بن‌ زیاد را به‌ حُرّ داد مبنی بر آن‌که بر حسین و یارانش‌ سخت‌ بگیرد و آنان را در زمینی بی آب و علف و بی‌حصار متوقف کند و نوشت که فرستاده‌ام‌ مأموریت‌ دارد همراه‌ تو باشد تا ببیند که‌ چگونه‌ فرمان‌ من‌ انجام‌ می‌شود. [۱۸] به این صورت توافق حُرّ با امام در روز دوم محرم پایان یافت. حُرّ که در تنگنا قرار گرفته بود و پیک ابن زیاد به مراقبت و جاسوسی او گماشته شده بود، به‌ناچار کاروان امام را متوقف کرد و درخواست امام و یارانش را مبنی‌ بر اردو زدن در روستای‌ غاضریه‌ یا‌ شُفَیه‌ در همان‌ حوالی نپذیرفت.‌ امام‌ ناگزیر در کربلا نزدیک روستای عَقر در نزدیکی رود فرات اردو زد و حُرّ برای‌ عبیدالله بن‌ زیاد نامه‌ای‌ نوشت‌ که‌ امام‌ حسین و خانواده‌ و یاران‌ او در کربلا فرود آمده‌اند. [۱۹]


حُرّ اگر چه اقدامی سختگیرانه کرد، اما رفتارش با امام محترمانه بود. حتی گفته‌اند یک‌بار با اشاره به حرمت خاص فاطمه (س) از پاسخ‌گویی به امام احتراز کرد. [۲۰] وی که هم‌چنان به برقراری صلح امید داشت، با رسیدن لشکر چند هزار نفری عمر بن‌ سعد به کربلا و عزم کوفیان برای جنگ با امام، شگفت‌زده شد. برای حُرّ که از شنیدن سخنان امام حسین (ع) سخت متأثر و منقلب شده بود، مشاهده عهدشکنی و جنگ‌طلبی کوفیان، بی‌توجهی آنان به خطابه‌های مکرر امام از دوم تا دهم محرم و ممانعتشان از دسترسی امام و یارانش به آب، تردیدی باقی نگذاشت که دسیسه‌ای ناگوار در حال شکل‌گیری است و آنگاه که متوجه‌ شد سربازان‌ عزیمت جدال با آن حضرت را دارند و پس از پرسش از عمر بن‌ سعد که با این‌ مرد خواهی‌ جنگید؟ و پاسخ عمربن‌ سعد که آری‌! به‌ خدا سوگند نبرد سختی‌ کنم‌ که‌ کم‌ترین‌ اثرش‌ جداشدن‌ سرها از بدن‌ها و قطع‌ گردیدن‌ دست‌ها خواهد بود، [۲۱] از این‌رو در تغییر جهتی آشکار، در روز دهم محرم لشکرش را رها کرد‌ و در جایگاه‌ دوری‌ از سپاهیان‌ ایستاد. او می‌دید که‌تقابل‌ و جنگ‌، گریزناپذیر و کشته‌ شدن‌ امام‌ حسین‌ (ع) امری‌ آشکار است‌. اسبش‌ را حرکت‌ داد و آرام‌ آرام‌ ازسپاه‌ کناره‌ گرفت‌ در حالی‌که‌ فقط‌ یک‌ نفر از افراد قبیله‌اش‌ به‌ نام‌ قُرَّة ‌بن‌ قیس‌ همراهش‌ بود. حُرّ خطاب‌ به‌ قرّة‌ گفت‌: آیا امروز اسبت‌ را آب‌ داده‌ای‌؟ قرّة‌ پاسخ منفی داد. ‌حُرّ گفت‌: نمی‌خواهی‌ سیرابش‌ کنی‌؟ قرّة‌ گوید: به‌خدا سوگند خیال‌ می‌کردم‌ هدف‌ او این‌ است‌ که‌ در معرکه‌ قتال‌ شرکت‌ نکند و نمی‌خواهد که‌ او را به‌ این‌ حال ‌ببینم‌، به‌ همین‌ دلیل‌ به‌ طرف‌ شریعه‌ حرکت‌ کردم‌ و او را تنها گذاشتم‌. [۲۲]


حُرّ از منطقه‌ نظامی‌ دور شد و به‌ طرف‌ اردوی‌ امام‌ حرکت‌ کرد و آرام‌ آرام‌ به‌ آن‌جا نزدیک‌ شد. او در عرض چند لحظه از بی‌نهایت‌ حضیض‌ رو به‌ بی‌نهایت‌ اوج‌ حرکت‌ کرد و شقاوت‌ همیشگی‌ را به‌ سعادت‌ ابدی‌ مبدل ‌ساخت‌. آن‌گاه‌ اسب‌ خود را دوانید و به‌ نزدیکی‌ امام پیش‌ رفت‌ و در حالی‌ که‌ هر دو دستش‌ را بر سر نهاده ‌بود، می‌گفت‌: ” اَسْتَغْفِرُاللهَ رَبّی‌ وَ اَتُوب‌ُ اِلَیه“ نگاهش‌ به‌ آسمان‌ بود و با دیدگانی‌ اشکبار زمزمه‌ می‌ کرد: بارالها به‌سوی‌ تو باز می‌گردم‌ و امیدوارم‌ که‌ بپذیری‌! خدایا من‌ دل‌های‌ دوستان‌ تو و فرزندان‌ پیامبرت‌ را به‌ هراس‌ افکندم‌. این‌ گناه‌ بزرگ‌ را بر من‌ ببخشای‌! اکنون‌ درست‌ در مقابل‌ امام‌ رسیده‌ بود. گفته‌اند که وی با حالتی پریشان با امام مواجه شد. دست بر سر، چکمه بر گردن ، سپر واژگون و با چشمانی گریان. عرض‌ کرد: فدایت‌ شوم‌ ای‌ پسر پیامبر! من‌ همان‌ کسی ‌هستم‌ که‌ تو را از بازگشت‌ به‌ وطنت‌ جلوگیری‌ نمودم‌ و راه‌ را بر شما بستم‌ و شما را در بیابان‌ها گرداندم‌ و در این ‌سرزمین‌ سخت‌ و ناهموار، مجبور به‌ ماندن‌ کردم‌. گمان‌ نمی‌کردم‌ که‌ این‌ قوم‌ با شما این‌گونه‌ رفتار کنند و پیشنهاد تو را نپذیرند و کار بدین‌جا کشیده‌ شود و حرمت‌ شما را نگاه‌ ندارند. به‌ خدا سوگند اگر می‌دانستم‌ که‌ سرانجام‌ کار چنین‌ است،‌ هرگز مرتکب‌ کاری‌ که‌ انجام‌ دادم‌، نمی‌شدم‌. اینک‌ پشیمان‌ شده‌ام‌ و به‌ درگاه‌ خدا توبه‌ می‌کنم‌ و می‌خواهم‌ جانم‌ را فدایت‌ سازم‌. آیا برای‌ من‌ راهی‌ است‌ و خداوند توبه‌ مرا می‌ پذیرد؟ [۲۳] امام‌ فرمود: آری‌ خداوند توبه‌ پذیر است‌ و گناهان‌ تو را می‌آمرزد. اینک‌ فرود آی‌! حُرّ اظهار داشت‌: اگر من‌ در راه‌ شما سواره‌ کارزار نمایم‌ بهتر است‌ از جنگیدن‌ پیاده‌. اگر چه‌ سرانجام‌ کار من‌ به‌ فرود آمدن‌ از اسب‌ خواهد انجامید. امام‌ فرمودند: هرگونه‌ خود دانی‌ عمل‌ کن‌. خداوند رحمت‌ خویش‌ را بر تو ارزانی‌ دارد. [۲۴]


تغییر موضع این فرمانده ارشد ابن زیاد چنان شگفت‌آور بود که برخی در تبیین علت آن، به عواملی چون بشارت سروش غیبی به حُرّ یا رویای صادقه او متوسل شده‌اند. [۲۵] که البته چنین وجهی، صرف‌نظر از صحت و سقم آن، از ارزش انتخاب حساس و دشوار او نمی‌کاهد. بیضون معتقد است تربیت صحیح، مؤثرترین عامل در تصمیم‌گیری او بود. [۲۶] برخی سخنان وی در آستانه پیوستن به امام نیز بر انتخابی بودن کار او صحه می‌گذارد. از جمله زمانی که به سمت اردوی امام در حرکت بود، مُهاجر بن‌ اوس‌ که‌ حُرّ را با وضع‌ غیر عادی‌ دید، به‌ او گفت‌: می‌خواهی‌ حمله‌ کنی‌؟ حُرّ پاسخی‌ نداد، اما لرزه‌ بر پیکرش‌ افتاده ‌بود. مهاجر گفت‌: من‌ از کار تو در شگفتم‌ و درباره‌ تو به‌ شک‌ افتاده‌ام‌ . به‌ خدا سوگند تا کنون‌ هرگز تو را در چنین‌ حالتی‌ ندیده‌ بودم‌ و اگر از من‌ دلیرترین‌ مرد کوفه‌ را سراغ‌ می‌گرفتند، فقط‌ تو را معرفی ‌می‌نمودم‌. این‌ چه‌ حالتی‌ است‌ که‌ در تو می‌بینم‌؟ حُرّ گفت‌: خودم‌ را در میان‌ بهشت‌ و دوزخ‌ می‌بینم‌، ولی‌ به‌ خدا قسم‌ من‌ بر بهشت‌ چیزی‌ را برنمی‌گزینم‌، اگر چه‌ قطعه‌ قطعه‌ شوم‌ و مرا در آتش‌ بسوزانند. [۲۷]


زمان توبه حُرّ تا شهادت وی چندان به طول نیانجامید. بنا بر روایتی، از امام تقاضا کرد که چون نخستین کسی بودم که بر امام خروج کرده، امام اجازه دهد که نخستین مبارز و شهید باشد. [۲۸]


وی بلافاصله پس از پیوستن به امام، راهی میدان نبرد شد و در برابر دیدگان‌ امام‌ رو به‌ لشکر کوفه‌ ایستاد و با آنان‌ سخن‌ گفت‌. او تابلو پیروزی‌ نظامی ‌امام ‌حسین (ع) و سپاه‌ او شد. امام‌ از فرماندهان‌ سپاه‌ دشمن‌ سرباز گرفته‌ بود. سربازی‌ چون‌ حُرّ، چهره‌ای‌ شناخته ‌شده‌ و انگشت‌نما در دلیری‌ و جنگاوری‌. حُرّ گفت‌: ای‌ کوفیان‌! مادرانتان‌ به‌ عزای‌تان‌ بنشینند و اشک‌ حسرت‌ بر شما بریزند. این‌ بنده‌ نیکوکار و صالح‌ خدا را دعوت‌ کردید و تعهد نمودید به‌ مجرد این‌که‌ بر شما وارد شود در راه‌ او جان‌ ببازید و خود را تسلیم‌ او نمایید. اینک‌ که‌ به‌سوی‌ شما آمده‌، بر خلاف‌ وعده‌ خود او را رها ساخته‌ و بر علیه ‌او شوریده‌اید و بر او شمشیر کشیده‌ و می‌خواهید او را بکشید؟ از یاری‌ با او کوتاهی‌ ورزیده‌، کینه‌ او را به‌ دل‌گرفته‌، از همه‌ سو او را محاصره‌ کرده و نمی‌گذارید در این‌ زمین‌ پهناورِ خداوند به‌ سویی‌ رود و مانند اسیر در دستان‌ شما مانده‌ و اختیار نفع‌ و ضرر خود را ندارد. او و زنان‌ و فرزندان‌ و خاندانش‌ را از وطن‌ آواره‌ نموده‌، از این ‌آب‌ فرات‌ که‌ یهود و نصاری‌ و مجوس‌ و سگ‌ و خوک‌ از آن‌ می‌آشامند، منعشان‌ کرده‌اید، چنان‌که‌ نزدیک ‌است‌ کسان‌ او از تشنگی‌ نابود شوند. پاس‌ و حرمت‌ محمد (ص) را درباره‌ فرزندان‌ او نگاه‌ نداشتید. بد معامله‌ای‌ با یادگار رسول‌ الله (ص) کردید. خداوند در روز تشنگی‌ شما را سیراب‌ نسازد. [۲۹]


سخنان‌ پسر ریاحی‌ که‌ به‌ پایان‌ رسید در سپاه‌ غلغله‌ای‌ ایجاد شد و او را هدف‌ تیر قرار دادند. حُرّ به‌ جانب ‌امام‌ بازگردید. سخن‌ حُرّ بر جان‌ یک‌ نفر از یاران‌ عمر بن‌ سعد به‌ نام‌ یزید بن‌ زیاد بن‌ مَهاجر اثر کرد و او نیز به ‌اردوی‌ امام‌ پیوست‌.


پس از گفتگویی دوباره و بی‌نتیجه با عمر بن سعد و ذکر سخنانی در تقبیح رفتار زشت کوفیان، رجزگویان با آنان جنگید و در حالی‌ که‌ شعری‌ از عنتره‌ شاعر عرب را‌ می‌خواند به‌ دشمن‌ یورش‌ برد:


[۳۰]
مازِلت‌ُ أرْمیهِم‌ْ بِثُغرَة‌ِ نَحرِهِ
وَ لَبانِه‌ِ حَتّی‌ تَسَرْبَل‌َ بِالدَّم‌ِ


همواره‌ گلوگاه‌ و سینه‌ او را با تیر زدم، آن‌سان که پیراهنی‌ از خون بر قامتش نشست.


حُرّ بر دشمن‌ می‌تاخت‌ و آنان‌ را به‌ هلاکت‌ می‌رساند و می‌خواند: [۳۱]


اِنّی اَنَا الحُرّ وَ مَأوی الضَّیف
عَن خَیر مَن حَلَّ بِلاد الخَیف
اَضرِبُ فی اَعناقکم بالسَّف
اضربُکُم و لا اَری مِن حَیف


من حُرّم، پناه‌گاه میهمان و زبان‌زد مهمان‌نوازی، که گردن‌هایتان را به شمشیر می‌سپارم. من پاسدار بهترین مرد سرزمین مکه‌ام. می‌جنگم و‌ شمشیر می‌زنم و پروا نمی‌کنم که نبرد من ستمگرانه نیست.


در موقع‌ حمله‌ حُرّ، زهیر بن‌ قین‌ به‌ کمک‌ او می‌آمد و هر بار دشمن‌ حُرّ را محاصره‌ می‌نمود، زهیر حلقه‌ محاصره‌ را می‌شکست‌ و گاهی‌ بر عکس‌ عمل‌ می‌شد یعنی‌ زهیر درحلقه‌ محاصره‌ قرار می‌گرفت‌ و حُرّ برای‌ نجات‌ وی‌ اقدام‌ می‌کرد. سرانجام‌ لشکر پیاده‌ با هجوم‌ ناگهانی‌ بر حُرّ تاختند و او را بر زمین‌ افکندند وسرانجام، پس از چندین نوبت نبرد، توسط ایوب‌ بن‌ مسحرح‌ به‌ شهادت‌ رسید. [۳۲] طبری‌ نوشته‌است‌ که‌ حُرّ دو نفر به‌ نام‌های‌ یزیدبن‌ سفیان‌ و مزاحم‌ بن‌ حُرَیث‌ را کشت‌. [۳۳] یاران‌ امام‌ جسم‌ بی‌رمق‌ او را ازمنطقه‌ نبرد دور کردند و امام‌ خود بر بالینش‌ نشست‌ و در حالی‌ که‌ او را نوازش‌ می‌کرد، فرمود: ” اَنْت‌َ الْحُرُّ کما سَمَّتْک‌َ بِه‌ِ اُمُّک‌َ وَ اَنْت‌َ الْحُرُّ فِی‌ الدُّنیا وَ اَنْت‌َ الْحُرُّ فِی‌ الاخِرَةِ“ [۳۴] تو حُرّی‌! آزاده‌ای‌! همان‌گونه‌ که‌ مادرت‌ تو را حُرّ نامیده‌ است‌. تو به‌ راستی‌ در دنیا آزاد مردی‌ و در آخرت‌ سعادتمند.


دو بار در زیارت رجبیه و یک‌بار در زیارت ناحیه مقدسه به وی سلام داده شده است: ”السَّلامُ عَلَی الحُرِّ بنِ یزیدَ الرِّیاحی“.


بنا به برخی منابع متأخر، پسران، برادر و غلام حُرّ نیز هم‌زمان با حُرّ به امام پیوستند و در واقعه کربلا به شهادت رسیدند. [۳۵]


درباره اعقاب حُرّ اشاراتی در دست است. حمدالله مستوفی بر آن است که خاندان مستوفیان قزوین، که وی به آن تعلق دارد، از اعقاب حُرّ بن یزید ریاحی‌اند. [۳۶] همچنین بنا به نقل احمد بن الحسن برادر شیخ حُرّ عاملی در کتاب الدُر المَسلوک، نسب خاندان حُرّ عاملی به حُرّبن یزید ریاحی می‌رسد.سید محسن امین دلیلی بر صحت این نسبت نیافته و به نقل از یکی از افراد خاندان حُرّ، که معصر امین بوده، نسب نام‌های را آورده، ولی در هیچ‌یک از آثار شیخ حُرّ عاملی به چنین مطلبی اشاره نشده است. [۳۷]


به گفته امین، گروهی از قبیله حُرّ پس از واقعه کربلا، جسد وی را در مکانی دورتر از سایر شهدا به خاک سپردند. [۳۸] در قرن دهم، مزار حُرّ شناخته شده بود و گفته شده است که شاه اسماعیل اول صفوی، بقعه‌ای بر آن نهاد. [۳۹] در دوره قاجار، مادر آقاخان محلاتی اقدام به تعمیر بقعه نمود و نیز صحنی قلعه مانند برای آن بنا نهاد تا در مقابل خطر راهزنان، مأمنی برای زائران باشد. [۴۰]


حسین خان شجاع السلطنه، مرقد حُرّ را بازسازی کرد و در 1330 هجری سید عبدالحسین کلیددار، ایوان آرامگاه او را مرمت کرد. [۴۱] این مزار در چند کیلومتری بارگاه امام حسین (ع) از سمت مغرب قرار دارد که بر آن قبه و بارگاهی برپاست. [۴۲] اما درباره صحت انتساب این مزار به حُرّ تردید وجود دارد. برخی ضمن ردّ انتساب، برآن‌اند که وی در کنار دیگر شهدای کربلا و در نزدیکی امام حسین (ع) مدفون است. [۴۳] لیکن به نظر سید محسن امین شهرت این مزار و تقید مردم به زیارت آن، غیر مستند نیست. [۴۴] هم‌چنین نوشته‌اند پس از شهادت وی، امام دستمال یا دستار خود را بر سر او بست و در عصر شاه اسماعیل صفوی پس از شکافتن قبر او، او را با لباس خون‌آلود و دستمال بسته بر سر دیدند. وقتی دستمال را گشودند تا به شاه اسماعیل بسپارند، خون تازه جوشید و مزار خونین شد. دیگر بار دستمال را بستند. [۴۵]


منبع

مرضیه محمدزاده، شهیدان جاوید، نشر بصیرت، ص 323-335.

پی نوشت

  1. جمهرة النسب، ج1، ص216،213.
  2. ر.ک : انساب الاشراف، ج2، ص489،476،472؛ الاخبار الطوال، ص249؛ تاریخ طبری، ج5، ص422.
  3. ابصار العین فی انصار الحسین، ص203.
  4. آینه‌داران آفتاب، ج1، ص629.
  5. ر.ک : تاریخ طبری، ج5، ص427،392؛ البدایه و النهایه، ج8، ص195.
  6. ر.ک : المنتظم فی تاریخ الملوک و الامم، ج5، ص335؛ تاریخ ابن الوردی، ج1، ص231.
  7. تاریخ طبری، ج5، ص422.
  8. ر.ک : انساب الاشراف، ج2، ص473؛ الاخبار الطوال، ص252؛ تاریخ طبری، ج5، ص402-403.
  9. تاریخنامه طبری، ج4، ص704.
  10. انساب الاشراف، ج2، ص472؛ الاخبار الطوال، ص249؛ تاریخ طبری، ج5، ص400؛ ارشاد، ج2، ص78،69؛ مقتل الحسین خوارزمی، ج1، ص330،327.
  11. انساب الاشراف، ج2، ص473؛ الاخبار الطوال، ص249-250؛ تاریخ طبری، ج5، ص400؛ ارشاد، ج2، ص80؛ مقتل الحسین خوارزمی، ج1، ص332.
  12. تاریخ طبری، ج5، ص400؛ ارشاد، ج2، ص80؛ مقتل الحسین خوارزمی، ج1، ص332.
  13. انساب الاشراف، ج2، ص472-473؛ الاخبار الطوال، ص249-250؛ تاریخ طبری، ج5، ص402-403؛ ارشاد، ج2، ص78-80.
  14. وقعة الطف، ص172؛ الاخبار الطوال، ص246؛ تاریخ طبری، ج5، ص402-403.
  15. وقعة الطف، ص172-173؛ انساب الاشراف، ج2، ص473؛ ارشاد، ج2، ص80؛ الکامل فی التاریخ، ج4، ص49.
  16. وقعة الطف، ص173؛ ارشاد، ج2، ص78-80؛ الکامل فی التاریخ، ج4، ص49.
  17. ر.ک : انساب الاشراف، ج2، ص473-474؛ تاریخ طبری، ج5، ص403-404؛ مقتل الحسین خوارزمی، ج1، ص331-333.
  18. الاخبار الطوال، ص251؛ تاریخ طبری، ج5، ص408-409؛ ارشاد؛ ج2، ص81-84؛ مقتل الحسین خوارزمی، ج1، ص334.
  19. الاخبار الطوال، ص251-252؛ تاریخ طبری، ج5، ص408-409؛ ارشاد؛ ج2، ص84؛ مقتل الحسین خوارزمی، ج1، ص334.
  20. ر.ک : انساب الاشراف، ج2، ص473؛ تاریخ طبری، ج5، ص402.
  21. ارشاد، ج2، ص99؛ مقتل الحسین خوارزمی، ج2، ص12؛ نهایة الارب، ج7. ص185.
  22. مقتل الحسین خوارزمی، ج2، ص12؛ نهایة الارب، ج7. ص185.
  23. ر.ک : انساب الاشراف، ج2، ص475-476؛ تاریخ طبری، ج5، ص422،392؛ مقتل الحسین خوارزمی، ج2، ص12.
  24. مقتل الحسین خوارزمی، ج2، ص12.
  25. امالی صدوق، ص218؛ مُثیر الاحزان، ص59؛ القول السدید بشأن الحُرّ الشهید، ص96.
  26. ر.ک : موسوعة کربلا، ج1، ص678-679.
  27. انساب الاشراف، ج2، ص479،476؛ الاخبار الطوال، ص254؛ ارشاد، ج2، ص99؛ مقتل الحسین خوارزمی، ج2، ص12.
  28. الفتوح، ج5، ص101؛ مقتل الحسین خوارزمی، ج2، ص13.
  29. ارشاد، ج2، ص99-100؛ نهایة الارب، ج7، ص186.
  30. لواعج الاشجان، ص272؛ ارشاد، ج2، ص100.
  31. مقتل الحسین خوارزمی، ج2، ص13.
  32. ر.ک : انساب الاشراف، ج2، ص517،494،489،476؛ تاریخ طبری، ج5، ص428-429؛ ارشاد، ج2، ص102-104.
  33. تاریخ طبری، ج5، ص440-441.
  34. ر.ک : انساب الاشراف، ج2، ص517؛ تاریخ طبری، ج5، ص428؛ مقتل الحسین خوارزمی، ج2، ص14.
  35. ر.ک : مقتل الحسین خوارزمی، ج2، ص13؛ روضة الشهداء، ص281-282؛ القول السدید بشأن الحُرّ الشهید، ص120-127؛ انصار الحسین، ص84-85.
  36. تاریخ گزیده، ص811-812.
  37. اعیان الشیعه، ج2، ص494؛ الفوائد الرضویه، ج2، ص756.
  38. اعیان الشیعه، ج1، ص613.
  39. الانوار النعمانیه، ج3، ص265-266.
  40. سفر نامه ادیب الممالک به عتبات، ص213.
  41. خاک پاکان، ص97.
  42. اعیان الشیعه، ج24، ص614؛ انصار الحسین، ص142.
  43. ارشاد، ج2، ص126،114؛ اللؤلؤ و المرجان، ص106.
  44. اعیان الشیعه، ج1، ص613.
  45. تنقیح المقال، ج1، ص260.