سلیمان بن رزین
سلیمان بن رزین غلام امام حسین (ع) بود.
زندگی
کُنیهاش ابورزین است. بعضی این کنیه را از آن پدر او نیز دانستهاند. مادرش کبشه در خانه همسر امام حسین (ع)، اماسحاق خدمت میکرد. امام حسین (ع) این زن را به همسری رزین تزویج کرد و سلیمان از آنان متولد شد. سلیمان در مدینه میزیست و همراه کاروان امام از مدینه به مکه آمد. او مردی رشید، مبارز، فصیح و بلیغ، سخنور و ادیب، شیفته و محبّ اهل بیت و شمشیرزنی چابک و چالاک بود. [۱]
در جریان واقعه عاشورا
امام چند ماهی که در مکه حضور داشت دائم در حال گفتوگو و رد و بدل کردن نامه و پیک به مردم بلاد کوفه و بصره بود. در همان روزهایی که سیل نامه از کوفه به مکه روان شده بود، امام حسین (ع) برای فعال کردن شیعیان در بصره، نامهای به سران پنجگانه بصره به اسامی مالک بن مِسمَع بَکری، اَحنَف بن قیس، یزید بن مسعود نهشلی، منذر بن جارود عبدی و مسعود بن عمرو اَزدی نوشت و آنان رابه یاری خود خواند:
خداوند متعال، محمد بن عبدالله (ص) را از میان آفریدگان برگزید و او را به شرف نبوت مفتخر ساخت و بهعزت رسالت گرامی داشت. پس از مدتی جان شریفش را ستاند و او را بهسوی خویش برد، در حالی که حضرتش به وظیفه رسالت خود نیکو عمل نمود و بندگان خدا را پند و اندرز داد. اکنون ما خاندان و فرزندان و جانشینان و وارثان او هستیم و بیش از هرکس شایستگی تکیه زدن بر جایگاه او را داریم. اما گروهی بر ما غلبهکرده و حق ما را از دستمان گرفتند و ما نیز به خاطر حفظ وحدت مسلمین خاموش نشستیم و امید به آسودگی امت داشتیم. البته ما نیک میدانستیم که خود برای این حق مسلّم سزاوارترین فرد هستیم و بر آنکس که زمام امر را در دست گرفته، برتری داریم. اکنون من نماینده خویش ابارزین را همراه این نامه به جانب شما میفرستم و شما را بهسوی کتاب خدا و سنت پیامبرش فرا میخوانم. آگاه باشید که سنت را نابود کردهاند و بدعتها را آشکار نمودهاند. شما ای مردم اگر با من همراه شوید و ندایم را پاسخ مثبت گویید، من به راه و روش دیانت رهنمونتان خواهم شد. والسلام. [۲]
این نامه را توسط نماینده خود، سلیمان بن رزین فرستاد. همسرش نیز در این سفر او را همراهی میکرد. سلیمان به خانه ماریه دختر منقذ عبدی از طایفه عبدالقیس که از شیعیان فعال بصره بود، وارد شد. در آستانه قیام امام حسین خانه وی، محل تجمع دوستداران اهل بیت بود. [۳] یزید بن مسعود از طایفه بنیسعد با شماری از بزرگان قبایل جلسهای گذاشت و نامه را برای قبایل بنیحمیم، بنیحنظله و بنی سعد قرائت نمود و از آنان خواست تا امام را یاری نمایند. اما آنچه از گفتههای افراد قبایل بهدست میآید، این است که آنان اگر چه ندای یزید بن مسعود را برای قیام اجابت کردند، اما کمترین اعتقادی به حقانیت این راه نداشتند. برای آنان یاری حسین بن علی (ع) به عنوان پیشوای برحق مطرح نبود و هیچ نگفتند که چون جهاد در رکاب امام واجب است، ما آماده مبارزه هستم. محور سخنان ایشان فرمانبرداری از یزید بنمسعود به عنوان رئیس قبیله بود. یزید بن مسعود وقتی از مکنونات خاطر افراد قبیله خود آگاهی یافت، نامهای برای امام نوشت و حمایت خود و قبیلهاش را به اطلاع امام رساند:
نامه شما بهدستم رسید و بر مضمون آن آگاهی یافتم و دانستم که شما مرا به اطاعت خود فراخواندهاید و از من طلب یاری فرمودهاید. همانا خداوند تعالی هیچگاه زمین را از انسانی که کار نیکو کند یا به رستگاری فراخواند، خالی نمیگذارد. امروز شما حجت خدا بر خلق و امانت الهی بر روی زمین هستید. شما شاخساری از درخت زیتونه احمدیه هستید. رسول الله (ص) ریشه آن درخت و شما شاخههای آن میباشید. اکنون بهسوی ما حرکت کنید و بدانید که من همه افراد بنیتمیم را به فرمانبرداری از شما فراخواندهام و آنان چنان به اطاعت شما مشتاقند همچون شترِ بسته در طلب آبشخور. من گردنهای مردم قبیله بنیسعد را برای خدمت به شما نرم ساختم و با نصیحت مشفقانه خود، زنگار سستی از قلوب ایشان زدودم و این قلبها را پاک وروشن نمودم“. آنگاه خود را آماده حرکت به سوی امام کرد، ولی قبل از آنکه خود و قبیلهاش از بصره خارج شوند، خبر شهادت امام به آنان رسید. [۴]
دیگر سران بصره دعوت امام را اجابت نکردند. منذر بن جارود که دخترش بحرّیه همسر عبیدالله بن زیاد بود، به گمان اینکه سلیمان، قاصد دروغین امام حسین است و نقشهای طراحی شده از طرف عبیدالله برای امتحان او میباشد، سلیمان را به همراه نامه امام به عبیدالله تسلیم کرد و باعث قتل سلیمان شد. [۵] سلیمان پس از دستگیری توسط مأموران ابن زیاد، به دستور او و توسط سلیمان بن عوف گردن زده شد و بنا به قولی او را دار زدند. [۶]
گفتوگویی بین او و عبیدالله بن زیاد صورت گرفت و او در جواب عبیدالله که گفت حسین تو را فرستاد تا در امت تفرقه ایجاد کنی، گفت: امام حسین (ع) مصباح هدایت و کشتی نجات است. او مدار وحدت و قطب آسیاب دین است و تو و یزید تفرقهافکن، ننگ امت اسلام و منهدم کننده ارکان دین و فضیلت هستید. عبیدالله پس از کشتن سلیمان، در مسجد بصره سخنرانی تهدیدآمیزی کرد و برادرش عثمان را جانشین خود در بصره قرار داد. سپس همراه خانواده و چند تن از بزرگان بصره (ده تن و اندی) از جمله مسلم بن عمرو باهلی، شریک بن اعور و منذر بن جارود، به سمت کوفه حرکت کرد. [۷]
سلیمان نخستین شهید نهضت امام حسین (ع) بود و در هنگام شهادت 35 سال سن داشت. نام سلیمان در زیارت ناحیه مقدسه ذکر شده است: ” السَّلامُ عَلی سُلَیمانَ مَولَی الحُسَینِ بنِ اَمیرِالمُؤمِنینَ وَ لَعَنَ اللهُ قاتِلَهُ سُلَیمانَ بنَ عَوفِ الحَضرَمی“. [۸]
منبع
مرضیه محمدزاده، شهیدان جاوید، نشر بصیرت، ص 225-228.
پی نوشت
- ↑ آینهداران آفتاب، ج1، ص211.
- ↑ تاریخ طبری، ج5، ص357؛ الفتوح، ج5، ص37.
- ↑ الاخبار الطوال، ص280؛ تاریخ طبری، ج5، ص358؛ الفتوح، ج5، ص37.
- ↑ ر.ک : الاخبار الطوال، ص288؛ تاریخ طبری، ج5، ص358؛ الفتوح، ج5، ص38-39؛ مقتل الحسین مقرم، ص41.
- ↑ تاریخ طبری، ج5، ص358؛ الفتوح، ج5، ص37.
- ↑ ر.ک : الاخبار الطوال، ص288؛ تاریخ طبری، ج5، ص358؛ الفتوح، ج5، ص38-39؛ مقتل الحسین مقرم، ص41.
- ↑ ر.ک : الاخبار الطوال، ص288؛ تاریخ طبری، ج5، ص358؛ الفتوح، ج5، ص38-39؛ مقتل الحسین مقرم، ص41.
- ↑ برای تفصیل بیشتر ر.ک : تاریخ طبری، ج5، ص357-358، 469؛ الفتوح، ج5، ص37-39؛ الکامل فی التاریخ، ج4، ص93،23؛ مقتل الحسین خوارزمی، ج1، ص199؛ ابصار العین فی انصار الحسین، ص94-95؛ رجال ابن داوود، ص178؛ نقد الرجال، ص370؛ بحار الانوار، ج44، ص337،339-340، ج45، ص69؛ نهایة الارب، ج20، ص462؛ وسیله الدارین، ص150؛ فرسان الهیجاء، ج1، ص161.