میرزا محمد باقر
|
زادروز
|
بروجرد
|
پدر و مادر
|
پنجشنبه
|
مرگ
|
16 محرم سال 1331هجری قمرى
|
جایگاه خاکسپاری
|
کوى صوفیان
|
سبک نوشتاری
|
عراقى
|
دیوان سرودهها
|
منظومه گلشن زهرا و کتاب ریاض الشّهاده
|
تخلص
|
صامت
|
صامت بروجردی (زاده 1263 در بروجرد- درگذشته 1331 ه.ق در بروجرد) از شعراى پرآوازه آیینى در سده سیزدهم و چهاردهم هجرى بود.
زندگینامه
نامش میرزا محمد باقر، فرزند پنجشنبه و تخلص شعرىاش «صامت» بود. او مردى فاضل و پرهیزگار و معتقد بود و در گذر حاج سهراب از پیشه سَقَط فروشى [خرده فروشى] امرار معاش مىکرد. صفات اخلاقى و خصایص نفسانى او بین خاص و عام مشهور بود. صامت فن شعر را از میرزا عبد المجید نوائى فرا گرفت و کتاب ریاض الشّهاده را تشکیل داد. او پنجشنبه شانزدهم محرم سال هزار و سیصد و سى و یک قمرى درگذشت و در گورستان کوى صوفیان آرمید.
آثار
صامت بروجردى داراى طبعى رسا و توانا بوده و رویکرد جدّى او به مقولههایى که در شعر آیینى مطرح است آثار منظوم او را منزلتى خاص بخشیده است و مراثى و مناقب او از دیرباز مورد عنایت شیفتگان آل اللّه و ستایشگران اهل بیت عصمت و طهارت بوده است.وى از شیوه کلامى سبک عراقى در سرودن آثارش سود جسته است. منظومههاى آیینى صامت بروجردى خصوصا مراثى عاشورایى او در سده اخیر بازتاب چشمگیرى در محافل دینى و هیأتهاى مذهبى داشته و ستایشگران آل اللّه با قرائت آثار ماتمى او نام و یادش را زنده نگاه داشتهاند. صامت بروجردى را باید از پیشگامان شعر آیینى در یک صد ساله اخیر دانست. کلّیات صامت بروجردى بارها به چاپ رسیده و حاوى انواع قالبهاى شعرى در موضوعات آیینى است. غزلیات او نیز حال و هواى خاص به خود دارد.
کتابها
- گلشن زهرا
- کتاب ریاض الشّهاده
اشعار
مدیحه مرثیه
گر على بعد از نبى بر مؤمنان مولا نبود |
|
اسمى از اسلام و از اسلامیان بر جا نبود... |
آنکه را«لولا على»بُد عمدۀ اسباب کار |
|
در خلافت لایق این دعوى بیجا نبود |
اى پناه بىپناهان یا على،در کربلا |
|
گر تو بودى در برِ دشمن،حسین تنها نبود... |
هیچ لامذهب نکشته میهمان را تشنهلب |
|
خود گرفتم آب مهر مادرش زهرا نبود |
کى کند رأس مسلمان را مسلمان بر سنان |
|
در برِ گبر و نصارا این عمل زیبا نبود |
آن تن نازک که شد از نعل اسبان توتیا |
|
زیب آغوش نبى و سید بطحا نبود؟! |
آنکه از شمشیر خود پیشانى اکبر شکافت |
|
آگه از حال حسین و ناله لیلا نبود |
آن سرى کاندر برِ حق بود دایم در سجود |
|
روى خاکستر به کنج مطبخ او را جا نبود |
آل طاها را کشیدن جانب بزم شراب |
|
خوش نما در پیش چشم کافر و ترسا نبود |
آن لبى کز وى صداى صوت قرآن شد بلند |
|
درخورِ چوب یزید شوم بىپروا نبود |
ماند گر این ماتم عظمى به عالم ناتمام |
|
بیش ازین دیگر به(صامت)طاقت انشا نبود [۱] |
مدیحهسرایى
روز ایجاد که حق خلقت دنیا مىکرد |
|
در پسِ پرده على بود و تماشا مىکرد |
بلکه از آینه«کنتُ نبیّا»چو نبى |
|
سیر در آب و گل آدم و حّوا مىکرد |
بود سرمنزل آدم به شبستان عدم |
|
که دو تا قدِّ رسا در بر یکتا مىکرد... |
کاش در یارى فرزند غریبش ز نجف |
|
یک زمانى به صف کرب و بلا جا مىکرد... |
یا على!ساقى کوثر تو و،از شمر،حسین |
|
قطره آبى به لب تشنه تمنّا مىکرد!... |
شمر خنجر به گلوى شه لبتشنه نهاد |
|
زینب غمزده با گریه تماشا مىکرد |
آن یکى سوختن خیمه او داشت هوس |
|
و آن دگر آتش بیداد مهیا مىکرد |
هر یتیمى شرر شعلهاش اندر دامن |
|
روى از خیمه سراسیمه به صحرا مىکرد |
چادر آن یک ز سر زینب بیکس مىبرد |
|
و آن دگر رو به حرم از پى یغما مىکرد |
کرد خولى چو سر خسرو دین زیب تنور |
|
کاش از دود دل فاطمه پروا مىکرد |
برد سیلاب فنا خرمن صبر(صامت) |
|
اندر آن روز که این مرثیه انشا مىکرد [۲] |
زبان حال حضرت سکینه (علیها السلام)
دریغ و درد که نگذاشتند جان پدر |
|
تن مبارکت از آفتاب بردارم |
نداد شمر امان کز رخت نگاهى سیر |
|
براى توشه شام خراب بردارم |
اگر به خواب رود بىتو دیدهام امشب |
|
دگر به روز جزایش ز خواب بردارم |
مرا که سوختن دل به اختیارى نیست |
|
چگونه از سر آتش کباب بردارم؟ |
براى گریه اگر کوفیان مجال دهند |
|
بناى عالم امکان ز آب بردارم |
اگر به شام،یزیدم به بزم خود طلبد |
|
چگونه پا سوى بزم شراب بردارم؟ |
کنم حکایت چوب و لب حسین(صامت)! |
|
به روز حشر چو سر از تراب بردارم [۳] |
مرثیه عاشورایى
شنیدهاى که حسین جا به کربلایى داشت |
|
ندیدهاى که چه رنج و چه ابتلایى داشت |
شنیدهاى که لبش تر نشد ز آب فرات |
|
ندیدهاى که چه آه شرر فزایى داشت |
شنیدهاى که گلستان دین خزان گردید |
|
ندیدهاى که چه گلهاى باصفایى داشت... |
شنیدهاى که حسین شد قدش کمان اما |
|
ندیدهاى که چه گلبانگ وا اخایى داشت |
شنیدهاى که على اکبرش ز زین افتاد |
|
ندیدهاى که چه فریاد وا ابایى داشت... |
شنیدهاى که نبودش به دهر نوحهگرى |
|
ندیدهاى که چو(صامت)سخنسرایى داشت [۴] |
در واقعه عاشورا
نه چنان گشت خزان گلشن ایمان چمنش |
|
که توان یافت نشان از سمن و یاسمنش |
هر زمان پیک غمى مىرسد از کرب و بلا |
|
که رسد بوى ملالى به مشام از سخنش |
محشر آن روز به پا گشت که از ملک حجاز |
|
پسر فاطمه در کرب و بلا شد وطنش |
خون کنم گریه ز ناکامى نودامادش |
|
یا بسوزم ز غم اکبر گل پیرهنش |
خاک شد بر سر اسلام چو بر خاک افتاد |
|
قد عباس غضنفر فر لشکرشکنش |
آنکه بد زینت آغوش نبى پیکر او |
|
ماند آخر به سر خاک تن بىکفنش |
اى که گفتى ننهادند کفن بر تن او |
|
مگر از ضرب سم اسب به جا بود تنش |
بعد تاراج از آن شاه سلیمان دربان |
|
ماند یک خاتمى آن هم به کف اهرمنش |
(صامت)از زندگى خود به جهان دارد ننگ |
|
بس که شد عرصه به جان تنگ ز درد و محنش [۵] |
غزل مرثیه
چرا لباس عزا،دوستان!به بر نکنید؟ |
|
ز ناله عالم ایجاد را خبر نکنید |
چرا دو دست براى حسین به سر نزنید؟ |
|
ز گریه رخنه به بنیاد خشک و تر نکنید |
بود بهاى جنان روز حشر گوهر اشک |
|
براى چیست که تحصیل این گهر نکنید؟ |
شکسته شد پر و بال کبوتران حرم |
|
چرا چو جغد سر خود به زیر پر نکنید... |
فکنده شال عزا بو البشر به گردن خویش |
|
چرا ز داغ پسر یارى پدر نکنید؟ |
به خاک ماریه افتاد جسم شاه شهید |
|
چرا به پیکر صد پارهاش گذر نکنید |
براى حبّ وطن گر ز کربلا دورید |
|
ز دل چرا به سوى کربلا سفر نکنید |
گذشت از سر جان شاه دین براى شما |
|
شما چرا به رهش ترک جان و سر نکنید؟ |
بهار عمر على اکبرش خزان گردید |
|
چرا هواى گلستان ز سر به در نکنید؟ |
به شام زینب دلخون بود خرابه نشین |
|
فغان چرا از غمش شام تا سحر نکنید |
به بوسهگاه نبى مىزند به چوب یزید |
|
چرا شکایت او را به دادگر نکنید؟ |
به پا نموده قیامت ز شعر خود(صامت) |
|
ازین قیامت عظمى چرا حذر نکنید؟! [۶] |
منابع
- دانشنامهی شعر عاشورایی، محمدزاده، ج 2، ص: 1030-1031.
- محمد علی مجاهدی، کاروان شعر عاشورا،زمزم هدایت، ج1، ص 469-473.
پی نوشت
- ↑ کلیات صامت بروجردى،تهران،کتابفروشى علمیّه،بىتا،ص 40.
- ↑ همان،ص 40 و 41.
- ↑ همان،ص 139.
- ↑ همان،ص 160 و 161.
- ↑ همان،ص 162.
- ↑ همان،ص 136.