علی شهودی
علی شهودی، فرزند جعفر در فروردین ماه 1353 شمسی در روستای قوزوللو از توابع بخش تیکمه داش شهرستان بستانآباد چشم به جهان هستی گشود.
علی شهودی | |
---|---|
زادروز | فروردین ماه 1353 شمسی روستای قوزوللو از توابع بخش تیکمه داش شهرستان بستانآباد |
پدر و مادر | جعفر شهودی |
مدرک تحصیلی | کارشناسی زبان و ادبیات فارسی از دانشگاه پیام نور میانه |
زندگینامه
وی در رشته زبان و ادبیات فارسی از دانشگاه پیام نور میانه موفق به اخذ مدرک کارشناسی شد. دوران خدمت مقدس سربازی خود را در تبریز گذراند و فرصت مغتنمی برایش فراهم شد تا از محضر اساتید شعر و ادب تبریز بهرهمند گردد. شهودی در قالبهای شعری غزل، قطعه، مثنوی، شعر نو و سپید در موضوعات اجتماعی، انتقادی، طنز و... اشعاری به دو زبان فارسی و ترکی سروده است. عشق به ائمه معصومین (ع) باعث شده تا مدایح و مراثی در خصوص واقعه عاشورا به رشته نظم در آورد. در سال 1374 برای اولین بار در شهرستان بستانآباد به همت جمعی از ادب دوستان اقدام به تأسیس انجمن ادبی استاد شهریار نمود. هماکنون مسئول روابط عمومی جمعیت هلال احمر استان آذربایجان شرقی است. شهودی عضو انجمنهای ادبی تبریز است و در انجمن ادبی اهل بیت شاعران استان آذربایجان شرقی در سازمان تبلیغات اسلامی استان نیز فعالیت دارد.
اشعار
دستهای زیبا
چه زود شستی از آن دستهای زیبا دست کشید از سر دنیایت آرزوها دست شب ولادت تو قلب مادرت لرزید و داد حال غریبی برای بابا دست گرفت دست ترا غرق بوسه کرد آنروز که راز هجرت سرخ تو بود فردا دست زمان گذشت و گذشت و رسید عاشورا رسید تا بدهد امتحان خود را دست ببین که صد گره بسته از طناب حیات شبی به ناخن تدبیر میکند وا دست هوای آب دلش را ز شعله آکندست نمیکند دمی از آب تیغ پروا دست ز دست هیچ زبردست برنمیآمد قیامتی که در آن دشت کرد برپا دست به دستهای کریمانه تو میزیبد که گیرد از همه عاشقان دنیا دست هزار گونه هنر ریزد از هر انگشتش و دست آخر یابد به فیض عظما دست چنان تکان به زمین و به آسمان دادی که داد بر تو تکان از بهشت زهرا دست به ضرب شست تو نازم که در زمان نبرد محال بود کسی روبرو شود با دست بساط حیله گشودست و باب تردستی و کودکان به دعا بردهاند بالا دست و دشمن تو زبون بود و خوب میدانست که هست شرط نخستین برای سقا دست به قصد دست تو تیغ کمین فرود آورد جدا ز شاخه تن شد دریغ و دردا دست میان معرکه زخم و خنجر و نیرنگ تنی نمانده و مانده است دست تنها دست و کرد یکدل و یکدست و یکصدا یکجا تمام خویش دو دستی به دوست اهدا دست و هر چه داد از این دست بهتر از آن را به روز واقعه گیرد ز حق تعالا دست شتاب رفتنت از کثرت تجلی بود صدا زدند ترا از دیار بالا دست در امتداد همان دستهای نورانی از آستین تو سر زد به رنگ حمرا دست به روی رودی از ایثار و عاشقی میرفت شبی زورق خونین به سوی دریا دست همیشه دست ادب بود روی سینه او کمر به خدمت جان بسته بود او را دست در آخرین دم دیدار پیشدستی کرد که تا دراز نماید به سمت مولا دست خجل شد و به زبان نگاه و ایما گفت که پیش پای تو دستم به خاک افتادست از آن زمان که بر این دستگاه دل بستیم چه شورها که فکندست بر سر ما دست و قرنهاست از آن روز میرود هر روز ردیف شعر تو تکرار میشود با دست قلم شد و علم جاودانگی افراشت سرود شعر ترا با زبان گویا دست
مفسر کربلا زینب (س)
برای مسلم بن عقیل (ع)
منابع
طرحی نو در دانشنامه شعر عاشورایی، مرضیه محمدزاده، ج 2، ص: 1029-1033.