مرتضی حیدری آل کثیر

مرتضی حیدری آل کثیر، فرزند حسن در سال 1362 در روستای حُرّ از توابع شوش دانیال متولد شد. او از شاعران معاصر فارسی زبان است که در وصف امام حسین (ع)، اشعاری را سروده است.

مرتضی حیدری آل کثیر
مرتضی حیدری آل کثیر.jpg
زادروز 1362 ه.ش
روستای حُرّ از توابع شوش دانیال
پدر و مادر حسن حیدری آل کثیر
ملیت ایرانی
آثار «سرفه خونین تفنگی در باد» مجموعه مستقل شعر دفاع مقدس، «خورشید در عبای تو پیچیده‌ست» مجموعه غزل آیینی، «پایتخت جهان» مجموعه شعرهای آزاد و غزل، «دیر آمدی بهار»، «تشنه در ابر» دو مجموعه نثر ادبی و «دموع و دماء» که سه مجموعه نوحه‌های عاشورایی به زبان عربی است
مدرک تحصیلی کارشناسی ارشد زبان و ادبیات فارسی


















زندگینامه

مرتضی حیدری آل کثیر تحصیلات ابتدایی تا پایان متوسطه را در شوش گذراند و سپس از دانشگاه پیام نور شوشتر در رشته زبان و ادبیات فارسی لیسانس و در همان رشته موفق به اخذ کارشناسی ارشد گردید. ایشان هم‌اکنون سرپرست اداره فرهنگ و ارشاد اسلامی و دبیر شورای فرهنگ عمومی شهرستان شوش است.

وی در چندین جشنواره از جمله جشنواره بین‌المللی شعر فجر در بخش آیینی، بین‌المللی شعر نبوی مشهد، جشنواره سراسری شعر و داستان جوان حوزه هنری و کتاب سال دفاع مقدس برگزیده شده است. برگزاری کارگاه شعر و نقد شعر معاصر و بررسی غزل معاصر از جمله فعالیت‌های ایشان است. نامبرده در خوانندگی و آهنگسازی نیز موفقیت‌هایی کسب کرده است. آل کثیر دبیری دو کنگره استانی شعر دعبل و سه کنگره کشوری ناله‌های فرات و رضوی و داوری در بیش از ده کنگره استانی و یک کنگره کشوری را در کارنامه فرهنگی خود دارد.

آثار مرتضی حیدری آل کثیر

آثار مرتضی حیدری آل کثیر عبارتند از: «سرفه خونین تفنگی در باد» مجموعه مستقل شعر دفاع مقدس، «خورشید در عبای تو پیچیده‌ست» مجموعه غزل آیینی، «پایتخت جهان» مجموعه شعرهای آزاد و غزل، «دیر آمدی بهار»، «تشنه در ابر» دو مجموعه نثر ادبی و «دموع و دماء» که سه مجموعه نوحه‌های عاشورایی به زبان عربی است.

دو کتاب «سرفه خونین تفنگی در باد» و «خورشید در عبای تو پیچیده‌ست» از کتاب‌های برگزیده ایشان است.

ابن کثیر تسلط کامل به زبان عربی دارد و توانسته ده‌ها سروده از شاعران معاصر عرب از جمله محمود درویش، احمد مطر، نزار قبانی، عبدالوهاب البیاتی و .... را به فارسی برگرداند. [۱]‏‌‏‏‏‏

اشعار

چه وداعی‌ست، که باید به بلا دست دهد می‌دود تیغ، که با خون خدا دست دهد
خیمه جان! حوصله کن، تشنگی‌ات خواهد ریخت به دل کودک اگر حال دعا دست دهد
در فرودست، مَهِ مشک به دستی انگار رفته تا آب، به طفلان فرا دست دهد
رفته تا با همه تشنگی‌اش در باران شد اگر فتنه صد تیغ بپا، دست دهد
شده شرمنده که این مشک به دندان دارد هدیه را او نتوانست که با دست دهد
خیمه جان! حوصله کن، ماه تو برمی‌گردد شده بی‌دست به درگاه تو بر می‌گردد


بنویسید با خون

چیزی بنویسید که بهتر بدرخشد تا با خط کوفی دل دفتر بدرخشد
یک دایره با نیزه و شمشیر ببندید باشد که شب دشت سراسر بدرخشد
پیشانی هر نیزه بلند است به یک سر بر نیزه جسمم سری آخر بدرخشد
از خوردن صد بال به هم می‌وزد این باد تا چشم بیابان به کبوتر بدرخشد
از سر بنویسید، که شمشیر حسن نیز تصمیم گرفته‌ست که دیگر بدرخشد
خورشید به یک گوشه و مهتاب به یک سمت رفته‌ست مگر چهره اکبر بدرخشد
گل‌ها همه آماده ابراز وجودند گل بسته به آن است که پرپر بدرخشد


هر که دارد هوس کرب و بلا بسم الله

باز بشکن دل من! پرده غیب افتاده‌ست داد و بیداد نکن نبض تو بی‌فریادست
فرض کن کرب و بلا باشی و یک‌باره حسین وسط ظهر دهم تیغ به‌دستت داده‌ست
«هر که دارد هوس کرب و بلا بسم الله» هر که می‌خواهد از اینجا برود آزاد است
و تو در خویش به فریاد می‌آیی، اما «آنچه البته به جایی نرسد، فریاد است»
آه! این خون حسین است که دل خانه اوست علم عشق که (عالم همه دیوانه اوست)
سایه‌ها چند سپاه آمده‌اند، او تنهاست و همین لحظه خودش لحظه‌ای از عاشوراست
و همین لحظه که احساس کنی تنهایی وقت آنست که گیسوی عطش بگشایی
ای دل خسته کسی مثل تو پرواز نکرد زخم هیچ آینه مثل تو زبان باز نکرد
خواستی خیره به آب علق خود بشوی سعی کن آینه، تا مستحق خود بشوی
نکند بر دل خود خنجر خود را بزنی یا که در وقت طپش، قید حیا را بزنی
بوی مِی، خواهش مستورِ تو را مست کند گندم ری سر پر شور تو را مست کند
قد خورشید، ببین خم شده بر کشته ماه هر که دارد هوس کرب و بلا بسم الله


سماع گریه

ای قلم در سماع گریه بچرخ روی تنهایی‌ام عزا بنویس با نوک خون‌چکان انگشتت از رگ پاره دعا بنویس
می‏‌نویسی حسین و می‏‌شنوم، مادری می‌زند صدا: پسرم سرِ او از تنش جدا گشته، «حا»و«سین» را بیا جدا بنویس
اسم عباس هم کمی سخت است، شاعر! اینجا به‌ جای علقمه باش اسم عباس را تو از روی ِ بال‌های ِ فرشته‌ها بنویس
بدنِ تکّه تکّه، خیمه، عَلَم، به کجای غزل نگاه کنم؟ آسمانا! در این صحیفه سرخ، تو که افتاده‌ای ز پا، بنویس!

منابع

طرحی نو در دانشنامه شعر عاشورایی، مرضیه محمدزاده، ج 2، ص: 1251-1253.

پی نوشت

  1. گفت‌وگوی مؤلف با شاعر.‏