سید حبیب حبیب پور
سید حبیب حبیب پور (١٣٤٧ ه. ش) از شاعران معاصر ایرانی است.
زندگینامه
سید حبیب حبیب پور فرزند سید محمدعلی در خرداد ماه ١٣٤٧ شمسی در «دزفول» در محله رودبند [۱] متولد شد. او از شاعران معاصر فارسی زبان است که در وصف امام حسین (ع)، اشعاری را سروده است. از زمان نوجوانی کار نویسندگی و شاعری را در مناسبتهای مختلف دینی و انقلابی و با توجه به فضای سالهای دفاع مقدس در کشور آغاز کرد.
وی مدرک کارشناسی حقوق خود را از دانشگاه تهران اخذ نمود و در وزارت ارتباطات و فناوری اطلاعات مشغول به کار شد.
سید حبیب حبیب پور در حوزه ادبیات آیینی و دفاع مقدس با مطبوعات و نشریات و سایتهای مختلف ادبی و هنری از جمله سایت شاعران پارسی زبان همکاری میکند. ایشان چندین نوبت هم داور کنگرههای شعر عاشورایی و دفاع مقدس بوده است.[۲]
آثار
آثار سید حبیب حبیب پور عبارتند از:
«سورههای ایثار»، «یک آسمان کبوتر»، «چشمه مهتاب»، «آینههای بیغبار»، «حنجرههای بیتاب»، «شما چه با وفایید»، «آینههای روبهرو» مجموعه خاطرات شهدای زن سوسنگرد، «مردان دریایی» خاطره شهید محمود دوستانی، «رؤیای صادقانه» و «آزادگی در اسارت» خاطرات آزادگان. همچنین در حوزه شعر: «شعری برای شهر خودم، دزفول» مجموعه شعر دزفول پایدار را منتشر کرده است.
اشعار
مثنوی
آمدم اینجا که پناهم دهی | لطف کنی عزت و جاهم دهی | |
نیست کسی مثل تو در عالمین | عشق منی عشق منی یا حسین! | |
باز به سوی تو سفر کرده دل | نیمه شبان قصد سحر کرده دل | |
دردکش جام تو مانده دلم | مست و خوش از نام تو مانده دلم | |
باز مرا سوز دمادم بده | گریه بده اشک محرم بده | |
شور بده عاشق شوریده را | نور بده این دل و این دیده را | |
ای همه جا داغ تو در خاطرم | گرچهام آلوده ولی زائرم | |
زائرم و دست به دامان تو | کن نظری آمده مهمان تو |
غزل
عرش میلرزید وقتی خاک میشد بسترت | آسمان وا کرد چتری از محبت بر سرت | |
حنجر جبریل هم با نام تو تطهیر شد | تا رسید آن تیغ بیشرم و حیا بر حنجرت | |
نخلهای تشنه از تنهاییات خم میشدند | تا شنیدند از لبانت ربنای آخرت | |
ای همه مظلومیت، سیمرغ قاف عاشقی! | رنگ غربت داشت از روز ازل بال و پرت | |
در دل رود فرات از ماهیان باید شنید | مرثیه بر آن گلوی تشنه از خون ترت | |
ای خدای زخمهای آشنا و ناگزیر | وحی تو شد «هل من...» و یک قافله پیغمبرت | |
کوفه کوفه شرمساری مانده در تاریخ و باز | کربلا در کربلا ماییم و زخم پیکرت! [۳] |
رباعی
از هرم عطش، لبان گلها تشنه | از شرم، فرات مانده اینجا تشنه | |
اینجا چه عجیب داستانی شده است | هفتاد و دو زمزمند اما تشنه! |
در سینه، هزار اشتیاق افتاده است | در دل، غم سنگین فراق افتاده است | |
یک قصه عاشقانه در این صحرا | هفتاد و دو بار اتفاق افتاده است |
دریا دریا عطش به جامت کردند | هر سرخی عشق را به نامت کردند | |
باز از سر لطف مردمان کوفه | با سنگ ز بامها سلامت کردند! |
ای کاش که بر چشم تو زائر بودم | بر هل من ... کربلات ناصر بودم | |
هر چند علمدار نبودم اما | ای کاش حبیب بن مظاهر بودم |
باز این دل خسته را پریشان مکنید | دروازه شهر را چراغان مکنید | |
این سر که به نیزه قاری قرآن است | محبوب خداست، سنگباران مکنید |
تو راز اصول عشق بودی عباس | هر لحظه رسول عشق بودی عباس | |
جبریل برای تسلیت آمده بود | تو شأن نزول عشق بودی عباس |