حمید بن مسلم ازدی
حُمَید بن مسلم ازدی، یکی از گزارشگران واقعه کربلا و از سربازان و نیروهای تحت امر عمربن سعد بود. از او اخباری درباره وقایع عاشورا و پس از آن گزارش شده است. اکثر این اخبار را ابومخنف لوطبن یحیی از طریق سلیمانبن ابیراشد و صعقببن زهیر از حُمَیدبن مسلم در کتاب خود آورده است. این اخبار عبارتند از:
مشخصات فردی | |
---|---|
نام کامل | حُمَید بن مسلم ازدی |
نقش در واقعه کربلا |
رسیدن نامه عبیداللهبن زیاد به عمربن سعد در روز هفتم محرم برای بستن شریعه فرات تا از دسترسی امام به آب و شریعه فرات جلوگیری شود.[۱]
رفتن سردار سپاه امام حسین(ع)، عباسبن علی(ع) و نافعبن هلال با گروهی برای تهیه آب.[۲]
آمدن شمربن ذیالجوشن در عصر روز نهم محرم به کربلا با چهار هزار سپاهی و نامه تهدیدآمیزی از سوی عبیدالله برای عمربن سعد تا امام حسین(ع) را به پذیرش فرمان او وادار کند.[۳]
آغاز جنگ در روز دهم محرم سال 61 هجری با پرتاب نخستین تیر از طرف عمربن سعد به سوی امام و سپاهش؛ و بدین سان ابنسعد آغازکننده جنگ بود.[۴] با پرتاب این تیر جنگ رسماً شروع شد.
گزارش نماز ظهر عاشورا.[۵]
گزارش شهادت حبیببن مظاهر.[۶]
درباره چگونگی به میدان رفتن، شمایل زیبا و وضع ظاهری قاسم و جریان شهادت این نوجوان به طور مفصل مطالبی بیان کرده است. همچنین آمدن امام حسین(ع) بر بالین قاسم که از درد، پاشنه پا بر زمین میساید و آخرین لحظات عمر خود را میگذراند.[۷]
سخنان امام در کنار پیکر به خون خفته علیاکبر(ع) و آمدن حضرت زینب(س) به میدان کربلا. بنا به نقل حُمَیدبن مسلم: زنی را دیدم که از خیمه بیرون آمد و در حالی که میدوید، با صدای اندوهناکی میگفت: پسر برادرم! عزیزم! تا بر کشته برادرزادهاش رسید و خود را بر روی بدن پارهپاره علیاکبر افکند. امام حسین(ع)، دست خواهرش زینب را گرفت و او را به خیمه باز گرداند و به عدهای از جوانان بنیهاشم فرمود: بروید و برادرتان را به خیمه شهدا بیاورید.[۸]
گزارش شهادت عون و محمد فرزندان عبداللهبن جعفر طیار.[۹]
گزارش شهادت عبداللهبن مسلمبن عقیل.[۱۰]
گزارش شهادت محمدبن ابیسعید نواده عقیلبن ابیطالب(ع).[۱۱]
چگونگی آمدن امام حسین(ع) به میدان و ظاهر آن حضرت: امام جبه خزی بر تن داشت و دستاری بر سر و با وسمه خضاب کرده بود.[۱۲]
سخنان امام حسین(ع) به شمر هنگام یورش به خیمهها.[۱۳]
گزارش عصر عاشورا هنگامی که شمر به خیمه امام حسین(ع) رسید و قصد آتش زدن خیمه و کشتن زنان و کودکان را داشت که حتی دوستش شبثبن ربعی مانع او شد و به او گفت: ترساننده زنان شدهای؟[۱۴] حُمَیدبن مسلم نیز گوید به شمر گفتم امیر بدون اینکارها نیز از شما راضی است. چرا زنها و بچهها را میترسانی؟[۱۵]
گزارش آمدن حضرت زینب(س) به میدان پس از آنکه امام از اسب به زیر افتاد، و سخنان آن بانو خطاب به پسر سعد.[۱۶]
چگونگی شهادت عبداللهبن حسن(ع) در قتلگاه و در آغوش امام.[۱۷]
وضعیت امام حسین(ع) پس از شهادت همه یاران و خاندان تا لحظه شهادت امام. او میگوید: به خدا قسم هرگز ندیده بودم کسی را که سپاه دشمن او را احاطه کرده باشند و فرزندان و اهل بیت و اصحاب او کشته شده باشند، با این حال، قویتر، نیرومندتر و پا برجاتر از حسین بوده باشد. همین که لشکر بر او حمله میکرد، شمشیر میکشید و بر آنان حمله میکرد و آنان مانند روباههایی که شیرِ شرزه در میانشان افتاده باشد از چپ و راست متفرق میشدند. آن حضرت، حمله میکرد و آنان چون ملخهایی که پراکنده میشوند، از مقابل وی فرار میکردند.[۱۸]
حُمَیدبن مسلم آخرین سخنان امام حسین(ع) را خطاب به سپاه اموی را ضبط کرده است: آیا بر کشتن من جمعشدهاید؟ به خدا سوگند، پس از من هیچ بندهای را از بندگان خدا به قتل نمیرسانید که بیش از کشتن من، خداوند را به خشم آورد. خداوند در برابر این خواری شما، مرا گرامی میدارد و انتقام مرا خواهد گرفت. به خدا اگر مرا بکشید، به جان یکدیگر میافتید و خون هم را میریزید. خداوند عذابتان را به خودتان باز گردانده و خونتانرا خواهد ریخت و سپس بدین امر راضی نخواهد شد تا عذاب دردناک قیامت را بر شما دو چندان سازد.[۱۹]
و خطاب به خداوند: ”پروردگارا! باران آسمان و برکات زمین را از ایشان بازدار. خداوندا! هرگاه در اراده حتمیات گذشته که کوفیان را تا مدت معینی از دنیا برخوردار سازی، آنان را به فرقههای مختلف و دستهجات متعدد قرار بده و هیچگاه والیان را از آنان خرسند مساز، زیرا اینان ما را دعوت کردند تا یاری کنند و بر خلاف انتظار با ما دشمنی کردند و ما را کشتند“.[۲۰]
گزارش عصر عاشورا و حمله به خیام و غارت وسایل خاندان رسالت حُمَیدبن مُسلم که از شاهدان رویدادهای کربلا است، چنین میگوید: ” در غارت خیمهها میدیدم زنان و دختران حسین(ع) در ندادن روپوشهای خود سخت پافشاری میکردند و نمیگذاشتند لشکر به سادگی چادر و معجرشان را از سرشان برباید. لیکن ناتوانی و داغداری و اسیری بالاخره آنان را مغلوب دست ستم میکرد و چادر و معجرشان به غارت میرفت.“ [۲۱]
اختلاف نظر سپاه اموی پس از شهادت امام حسین(ع) درباره سرنوشت امام سجاد(ع) که او را به شهادت برسانند یا به اسارت ببرند؟ حُمَیدبن مسلم گوید: چپاول و غارت و آتش زدن خیمه ها ادامه داشت. لشکریان به سر وقت علیبن الحسین(ع) رفتند. شمر خواست وی را بکشد. به او گفتم سبحان الله! شما کودکان را هم میکشید؟ در این هنگام عمربن سعد رسید و گفت کسی به چادر زنان نرود و به این کودک بیمار هم آسیب نرساند.[۲۲] حمید بن مسلم گوید: علی بن الحسین به من گفت: خیر ببینی. به خدا سوگند که خدا با گفته تو شرّی را از سر من باز کرد.[۲۳]
گزارش تاختن اسب بر پیکر مقدس امام حسین(ع).[۲۴]
خبر دستگیری و رهایی عقبةبن سمعان؛ حُمَیدبن مسلم گوید: عُقبة بن سَمعان، غلام رباب دختر امرؤالقیس کلبی، همسر امام حسین(ع) بود. عقبه در جنگ زخم برداشت و به اسارت نیروهای دشمن درآمد و عمر بن سعد چون دانست که برده است، او را آزاد کرد.[۲۵]
بنا به نقل شیخ مفید، حُمَیدبن مسلم در روز عاشورا و پس از شهادت امام حسین(ع) با شمر بر سر آتش زدن خیمهها مجادله داشت.
سر مقدس امام حسین(ع) را در همان عصر عاشورا به دستور عمربن سعد و به همراهی خولیبن یزید برای عبیداللهبن زیاد به کوفه برد.[۲۶]
گزارش رفتن خولی به نزد خانواده عمربن سعد به دستور وی تا خبر سلامتی و بازگشت او را بدهد.
گزارش آمدن عمربن سعد به کوفه و سخنانش که: هیچکس بدتر از من به خانه خویش برنگشته است، زیرا از امیری فاجر و ظالم اطاعت کرده و عدالت را پایمال و قرابت را قطع نموده و مرتکب گناه بزرگی شدم.[۲۷]
گزارش مجلس عبیداللهبن زیاد و چوب زدن بر لب و دندان امام حسین(ع) و اعتراض شجاعانه زیدبن ارقم. بنا به نقل حمیدبن مسلم در قصر ابنزیاد بارعام داده بودند تا همه در این جشن و پیروزی شرکت کنند. ابنزیاد در حالی که چوبدستی در دست داشت و سر امام حسین(ع) در پیش رویش بود، با چوبدستی به آن لبها و دندانها میزد.[۲۸] او با اهانت به امام حسین(ع) میخواست پیروزی خود را نشان دهد. اما زیدبن ارقم ماهیت رسوای او را نشان داد و صحنه را عوض کرد. زید گفت: این چوب را از روی آن لبها بردار! به خدا سوگند من خودم دیدهام که لبهای پیامبر(ص) بر این لبها بود و آنرا میبوسید. آنگاه زید از مجلس ابنزیاد بیرون آمد و فریاد میزد: ای مردم! پس از این شما بردگانید. پسر فاطمه(س) را کشتید و پسر مرجانه را امارت دادید که نیکانتان را بکشد. هرکس به ذلت و زبونی و خواری تن در دهد، از رحمت خداوند به دور است.[۲۹]
ورود پر ابهت زینب(س) به مجلس عبیداللهبن زیاد، سخنان مستبدانه حاکم اموی و پاسخ شایسته و شجاعانه زینب و امام سجاد علیهما السلام و شکست و واماندگی عبیداللهبن زیاد.[۳۰]
تلاش عبیداللهبن زیاد برای به شهادت رساندن امام سجاد(ع) و ایستادگی و دفاع قهرمانانه زینب(س) از جان گرامی آن حضرت.[۳۱]
گزارش مسجد کوفه و خطبه دروغ و بیاساس عبیداللهبن زیاد و پاسخ شجاعانه عبداللهبن عفیف ازدی به او و شهادتش به جرم حقگویی و حقجویی و افشای ماهیت پلید حکومت اموی.[۳۲]
پس از مرگ یزید و تسلط زبیریان بر کوفه، شاهد تلاش اشراف کوفه از قبیل عمربن سعد، یزیدبن حارثبن رُوَیم و شبثبن ربعی در تشویق عبداللهبن یزید خطمی انصاری حاکم زبیری کوفه، در دستگیری مختار ثقفی و زندانی شدن او بود.[۳۳]
حُمَیدبن مسلم گوید چندین بار در زندان به ملاقات مختار رفتم. هر بار که او را میدیدم چنین میگفت: سوگند به پروردگار دریاها و آفریدگار نخلستانها و درختان و صحراهای خشکزار، به خالق فرشتگان درستکردار و برگزیدگان نیکوکار که همه مردمِ ستمکار را با نیزه لرزان و تیغِ برّان، به کمک یارانم که نه بینیزهاند و نه بیسلاح و بیکاره، میکشم و هر زورگویی را در هر لانهای برافراشته و هر بستری گسترده از فرزندان قاسطین و بقایای مارقین خواهم کشت و چون ستون دین را برپا داشتم و شکاف بین مسلمانان را ببستم و سینه دردمند مؤمنان را خنک کردم و انتقام فرزندان پیامبران را گرفتم، زوال دنیا را به چیزی نشمرم و از مرگ وقتی به سراغم بیاید، باک ندارم، چرا که بازگشت به روز جزاست.[۳۴]
حُمَیدبن مسلم همچنین شاهد همه حوادث اطراف قیام توابین به رهبری سلیمانبن صرد خزاعی بود و در جنگ عینالورده در کنار مسیببن نجبه بود و تمامی حوادث مربوط به قیام و شکست نهضت را بیان کرد.[۳۵]
در جریان قیام مختار ثقفی چون او از دوستان ابراهیمبن مالک اشتر بود، از همه حوادث پیرامون قیام و چگونگی پیروزی آن گزارش تهیه کرده بود و حتی از شب اول قیام و چگونگی کشته شدن ایاسبن مضارب، رئیس پلیس ابنمطیع به دستور ابراهیمبن مالک اشتر را خبر داد.[۳۶]
او در جریان قیام مختار نیز شاهد دستگیری قاتلان شهدای کربلا بود. برای مثال گوید: مختار، سائببن مالک اشعری را با گروهی مسلح به سراغ ما فرستاد. من در خارج کوفه به قبیله عبدالقیس پناه بردم. عبدالله و عبدالرحمن فرزندان صلخت ازدی و عبداللهبن وهب از طایفه همدان که در روز عاشورا و پس از شهادت شهیدان کربلا بر تن ایشان اسب دوانده و آنان را با عمود آهنین کوفته و بدنهایشان را پاره پاره کرده بودند، نیز به دنبال من آمدند و در قبیله پنهان شدند اما نیروهای سائب آنان را دستگیر کردند من از فرصت استفاده کردم و موفق شدم فرار کنم و برای نجات خود از چنگ سپاهیان مختار شعری سرودم: دیدی که چگونه از آن وحشت نجات یافتم در حالی که من خود امیدی به نجات نداشتم.[۳۷]
حُمَیدبن مسلم، پس از آن متواری شد. مختار خانه او را ویران نمود و اموال او را مصادره کرد.[۳۸]
از پایان زندگی حُمَیدبن مسلم اطلاعی در دست نیست.
منبع
مرضیه محمدزاده، دوزخیان جاوید، نشر بصیرت، ص 272-279.
پی نوشت
- ↑ - ر.ک : انساب الاشراف، ج2، ص481؛ الاخبار الطوال، ص255؛ تاریخ طبری، ج5، ص412، 414-415؛ الفتوح، ج5، ص91-92؛ ارشاد، ج2، ص86-87؛ مقاتل الطالبیین، ص113-114.
- ↑ - انساب الاشراف، ج2، ص481؛ الاخبار الطوال، ص255، تاریخ طبری، ج5، ص412؛ مقاتل الطالبیین، ص117.
- ↑ - ر.ک : تاریخ طبری، ج5، ص414-416؛ الفتوح، ج5، ص89.
- ↑ - انساب الاشراف، ج2، ص492-494؛ تاریخ طبری، ج5، ص429،437؛ الفتوح، ج5، ص100-101؛ ارشاد، ج2، ص95-96.
- ↑ - انساب الاشراف، ج3، ص195؛ تاریخ طبری، ج5، ص441؛ ارشاد، ج2، ص454؛ بحار الانوار، ج45، ص21.
- ↑ - تاریخ طبری، ج5، ص440؛ ینابیع المودة، ج3، ص71.
- ↑ - ر.ک : وقعة الطف، ص243-244؛ انساب الاشراف، ج2، ص498؛ تاریخ طبری، ج5، ص447؛ ارشاد، ج2، ص239؛ شرح الاخبار، ص179-180؛ مقاتل الطالبیین، ص85- 87؛ تجارب الامم، ج2، ص77.
- ↑ - وقعة الطف، ص243؛ تاریخ طبری، ج5، ص446؛ الطبقات الکبری، ج5، ص102؛ الاخبار الطوال، ص256؛ کتاب نسب قریش، ص57؛ الفتوح، ج5، ص114-115؛ شرح الاخبار، ج3، ص152-153؛ مقاتل الطالبیین، ص115-116؛ ارشاد، ج2، ص239.
- ↑ - ر.ک : مقاتل الطالبیین، ص95-96.
- ↑ - همان، ص98.
- ↑ - همانجا.
- ↑ - تاریخ طبری، ج5، ص452.
- ↑ - الطبقات الکبری، ج5، ص101؛ انساب الاشراف، ج2، ص499؛ تاریخ طبری، ج5، ص450؛ البدایه و النهایه، ج8، ص187؛ مقاتل الطالبیین، ص118.
- ↑ - تاریخ طبری، ج5، ص438؛ الکامل فی التاریخ، ج4، ص69.
- ↑ - تاریخ طبری، ج5، ص438؛ الکامل فی التاریخ، ج4، ص69؛ البدایه و النهایه، ج8، ص183.
- ↑ - ر.ک : انساب الاشراف، ج2، ص500؛ تاریخ طبری، ج5، ص452؛ ارشاد، ج2، ص467؛ الفتوح، ج5، ص117-118؛ مقاتل الطالبیین، ص118؛ الکامل فی التاریخ، ج4، ص78؛ البدایه و النهایه، ج8، ص187.
- ↑ - ر.ک : مقاتل الطالبیین، ص116.
- ↑ - تاریخ طبری، ج5، ص442؛ ارشاد، ج2، ص466؛ اللهوف، ص51؛ نهایة الارب، ج7، ص194.
- ↑ - البدایه و النهایه، ج8، ص188.
- ↑ - تاریخ طبری، ج5، ص451؛ ارشاد، ج2، ص250.
- ↑ - ارشاد، ج2، ص468.
- ↑ - تاریخ طبری، ج5، ص453،367؛ الکامل فی التاریخ، ج4، ص79.
- ↑ - تاریخ طبری، ج5، ص367.
- ↑ - ارشاد، ج2، ص470.
- ↑ - انساب الاشراف، ج3، ص410؛ ارشاد، ج2، ص454.
- ↑ - انساب الاشراف، ج2، ص503؛ الاخبار الطوال، ص259؛ تاریخ طبری، ج5، ص445؛ الکامل فی التاریخ، ج4، ص80.
- ↑ - انساب الاشراف، ج2، ص507؛ الاخبار الطوال، ص260.
- ↑ - ترجمة الامام الحسین(ع)، ص79.
- ↑ - انساب الاشراف، ج3، ص412؛ تاریخ طبری، ج5، ص457؛ ارشاد، ج2، ص472؛ ترجمة الامام الحسین(ع)، ص79؛ البدایه و النهایه، ج8، ص190.
- ↑ - وقعة الطف، ص262؛ تاریخ طبری، ج5، ص457؛ الفتوح، ج5، ص122-123؛ ارشاد، ج2، ص473.
- ↑ - ر.ک : انساب الاشراف، ج3، ص413؛ الطبقات الکبری، ج5، ص163؛ تاریخ طبری، ج5، ص457-458؛ اللهوف، ص193؛ مقتل الحسین خوارزمی، ج2، ص42-43؛ الکامل فی التاریخ، ج4، ص81-82؛ تجارب الامم، ج2، ص81؛ نهایة الارب، ج7، ص201.
- ↑ - ر.ک : انساب الاشراف، ج3، ص413-414 ؛تاریخ طبری، ج5، ص458-459؛ اللهوف، ص195؛ ارشاد، ج2، ص244؛ الکامل فی التاریخ، ج4، ص83؛ تنقیح المقال، ج2، ص223؛ نهایة الارب، ج20، ص466-467؛ البدایه و النهایه، ج8، ص191؛ مقتل الحسین خوارزمی، ج2، ص53؛ بحارالانوار، ج45، ص119-120؛ مقتل الحسین مقرم، ص327؛ قاموس الرجال، ج6، ص85.
- ↑ - تاریخ طبری، ج5، ص580؛ الفتوح، ج3، ص241.
- ↑ - تاریخ طبری، ج5، ص581.
- ↑ - ر.ک : همان ص597-602.
- ↑ - ر.ک : همان، ج6، ص18-19.
- ↑ - انساب الاشراف، ج3، ص409؛ تاریخ طبری، ج6، ص58.
- ↑ - بحار الانوار، ج45، ص377.