ابو تراب جلی‌

نسخهٔ تاریخ ‏۱۰ فوریهٔ ۲۰۱۸، ساعت ۱۱:۰۹ توسط T.ramezani (بحث | مشارکت‌ها)

ابو تراب جلی در سال 1298 شمسی در شهر دزفول متولد شد.از شعرای بزرگ و توانای معاصر اهل ایران بود.

ابو تراب جلی‌
ابوتراب جلی.jpg
زمینهٔ کاری شاعر
زادروز 1298 ه.ش
دزفول
کتاب‌ها «ابراهیم»











زندگینامه

ابو تراب جلی، پدرش میرزا حسین، متخلص به «حقیر»، صاحب کتاب «مخزن الدّرر و تحفة الابرار» بود. جلی تحصیلات مقدماتی را در زادگاه خود به پایان برد. وی در سال 1300 شمسی برای تحصیل به بین النّهرین رفت و مدت دو سال در آنجا زیست و ضمن تحصیل به امور فرهنگی و ادبی و تدریس اشتغال داشت. وی در سال 1302 به ایران بازگشت و در سال 1320 شمسی بر اثر مقالات و اشعار تند و مهیّج مدتی مورد تعقیب قرار گرفت و چندی نیز زندانی گردید و پس از آزاد شدن از زندان با مطبوعات همکاری خود را آغاز کرد، و هنر خود را در خدمت مردم قرار داد و از این رهگذر شهرت و محبوبیتی به سزا یافت.

او بیشتر آثار خود را با امضاهای مستعار در جراید و مجلّات منتشر می‌کرد و نیز جزوه‌های چندی از قبیل طوفان، اسرار شیطان، ترانه و عشق و عفت به چاپ رسانید کتاب «ابراهیم» که از شاهکارهای نظم فارسی معاصر به شمار می‌رود، از آثار اوست.

جلی از شعرای بزرگ و توانای معاصر ایران است که نه تنها در اشعار فکاهی و انتقادی از قدرت و مهارت خاصّی برخوردار است، بلکه در سرودن غزل نیز استاد است. علاوه بر این در طنزنویسی چیره‌دست است. [۱]

اشعار

عاشق چو رو به کعبه‌ی عشق و وفا کند احرام خود ز کسوت صبر و رضا کند
در پیش راه بادیه گیرد غریب‌وار ترک عشیره و بلد و اقربا کند
بی‌اعتنا به زحمت و رنج مسافرت‌ در هر قدم تحمّل خار جفا کند
آنجا که موقف عرفات محبّت است‌ در پیشگاه دوست سر و جان فدا کند
از صدق چون نهاد قدم در منای عشق‌ نقدینه‌ی حیات خود از کف رها کند
در مشعر الحرام وفا چون گشود بار از آه خویش مشعل سوزان به پا کند
برگرد خیمه‌گاه بگردد پی وداع‌ با چشم اشکبار طواف النسا کند
از مروه‌ی خیام شتابان به قتلگاه‌ رو آورد به هروله قصد صفا کند
پس در کنار زمزم اخلاص تشنه‌لب‌ بنشیند و به زمزمه یاد خدا کند
آن گاه دست و روی شوید به خون خویش‌ برخیزد و نماز شهادت به پا کند
بی‌اختیار خون چکد از دیده‌ی «جلی» هرگه که یاد واقعه‌ی کربلا کند



منابع

دانشنامه‌ی شعر عاشورایی، محمدزاده، ج‌ 2، ص: 1205.

پی نوشت

  1. سخنوران نامی معاصر ایران؛ ج 2، ص 998.