حزین لاهیجی: تفاوت میان نسخهها
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۱۹۹: | خط ۱۹۹: | ||
[[رده:شاعران فارسی زبان]] | [[رده:شاعران فارسی زبان]] | ||
[[رده:شاعران متأخر]] | [[رده:شاعران متأخر]] | ||
<references /> | <references />{{شاعران}} |
نسخهٔ کنونی تا ۱۳ فوریهٔ ۲۰۲۲، ساعت ۱۱:۱۲
حزین لاهیجی (۱۱۰۳ ه. ق-۱۱۸۰ ه. ق) ادیب، عالم و سخنسرای شیعی ایرانی است.
زندگینامه[ویرایش | ویرایش مبدأ]
محمدعلی بن ابی طالب زاهدی گیلانی مشهور به شیخ علی حزین لاهیجی از اعقاب شیخ زاهد گیلانی است. اجدادش در لاهیجان سکونت داشتند ولی پدرش به اصفهان رفت و محمدعلی در آن شهر تولد یافت. محمدعلی در ۲۷ ربیعالثانی سال 1103 ه. ق در دارالسّلطنه اصفهان متولد شد. تحصیلات را از کودکی آغاز کرد و نزد دانشمندان آن شهر منجمله مولانا شاه محمد شیرازی و پدرش به کسب دانش پرداخت و در علوم مختلفه به ویژه حکمت، عرفان و ادبیات تبحّر یافت و در آنها به تألیف و تدریس اشتغال ورزید.
او ادیبی عالم و سخنسرای شیعی ایرانی و از شاعران برجستهی سبک هندی است که باریکبینی معنوی، استواری لفظی، دقّت افکار و رقّت گفتار او زبانزد همگان بودهاست و شعرش حاوی مضمونهای بلند عاشقانه است. وی سالهای بسیاری از عمر خود را در سفر گذراند و سرانجام در هندوستان مقیم گردید و پس از چندین سال سکونت در دهلی به شهر بنارس رفت و تا آخر عمر در آنجا ماند. حزین در سن ۷۷ سالگی و در سال ۱۱۸۱ ه. ق در بنارس از دنیا رفت.
آثار[ویرایش | ویرایش مبدأ]
حزین کتابی در احوال شاعران به نام «تذکرهالمعاصرین» و سرگذشتی از خود با ذکر حوادث ایّام خویش به نام «تاریخ و سفرنامه حزین» دارد که هر دو حاوی اطّلاعات سودمندی است و یکی از بهترین مآخذ تاریخی از یک شاهد عینی دربارهی رویدادهای پایان دورهی صفوی و چگونگی روی کار آمدن نادرشاه افشار و دیگر حوادث آن عصر به شمار میآید.
تعداد تألیفات او به بیش از پنجاه میرسد که از آنهاست: «شرح تجرید»، «حواشی بر شرح حکمةالاشراق»، «حاشیه بر الهیات شفا»، «رساله در شرح هیاکل النور»، «اخبار ابی الطّیب»، «اخبار خواجه نصیرالدین طوسی»، «مدّةالعمر»، «واقعیات ایران و هند» و ...
کلیّات اشعار او شامل قصاید، مقطعات و مثنویهای صفیر دل، حدیقة الثانی، خرابات، چمن و انجمن، مطمح الانظار، فرهنگنامه و تذکاراتالعاشقین است.
دیوان اشعارش را در چهار قسمت مدون کرده که مشتمل بر انواع مختلف شعر است. سخن او متوسط و مقرون به سادگی و روانی و حدّ فاصلی میان سبک شاعران قدیم و سبک هندی است. طبع مصحّح و منقّحی از دیوان حزین به کوشش ذبیحاللّه صاحبکار انتشار یافتهاست. [۱]
اشعار[ویرایش | ویرایش مبدأ]
شعر ۱[ویرایش | ویرایش مبدأ]
طوفانِ خون ز چشم جهان جوش میزند | بر چرخ نخل ماتمیان دوش میزند | |
یا رب شب مصیبت آرام سوز کیست | امشب که برق آه، ره هوش میزند | |
روشن نشد که روز سیاه عزای کیست | صبحی که دم ز شام سیهپوش میزند | |
آیا غم که تنگ کشیدهست در کنار | چاک دلم که خندهی آغوش میزند | |
بیهوش داروی دل غمدیدگان بود | آبی که اشک بر رخ مدهوش میزند | |
ساکن نمیشود نفَسِ ناتوان من | زین دشنهها که بر لب خاموش میزند | |
گویا به یاد تشنه لب کربلا حسین | طوفانِ شیونی ز لبم جوش میزند | |
تنها نه من، که بر لب جبریل نوحههاست | گویا عزای شاه شهیدان کربلاست |
شعر ۲[ویرایش | ویرایش مبدأ]
شاهی که نور دیدهی خیر الانام بود | ماهی که بر سپهر معالی تمام بود | |
شد روزگار در نظرش تیره از غبار | باد مخالف از همه سو بس که عام بود | |
آب از حسین گیرد و خنجر دهد به شمر | انصاف روزگار ندانم کدام بود | |
آبی که خار و خس همه سیراب از آن شدند | آیا چرا بر آل پیمبر حرام بود | |
خون دیدهها چگونه نگرید بر آن شهید | کز خون به پیکرش کفن لعل فام بود | |
دادی به تیر و نیزه تن پارهپاره را | زان رخنهها چو صید مرادش مدام بود | |
آن خضر اهل بیت به صحرای کربلا | نوشید آب تیغ ز بس تشنهکام بود | |
تفتند ز آتش عطش آن لعل ناب را | سنگین دلان مضایقه کردند آب را |
شعر ۳[ویرایش | ویرایش مبدأ]
ای مرگ، زندگانی ازین پس و بال شد | جایی که خون آل پیمبر حلال شد | |
مهر جهان فروز امامت به کربلا | از بار درد بَدْرِ تمامش هلال شد | |
شاخ گلی ز باغ رسالت به خاک ریخت | زین غم زبان بلبل گوینده لال شد | |
افتاده بین به خاک امامت ز تشنگی | سروی کز آب دیدهی زهرا نهال شد | |
تن زد درین شکنج بلا تا قفس شکست | بر اوج عرش طائر فرخنده بال شد | |
شبنم به باغ نیست که از شرم تشنگان | آبی که خورد گل، عرق انفعال شد | |
از خون اهل بیت که شادند کوفیان | دلهای قدسیان همه غرق ملال شد | |
آن ناکسان ز روی که دیگر حیا کنند | سبط رسول را چو سر از تن جدا کنند |
شعر ۴[ویرایش | ویرایش مبدأ]
خونین لوای معرکهی کارزار کو | میدان پر از غبار بود، شهسوار کو؟ | |
واحسرتا که از نفس سرد روزگار | افسرده شد ریاض امامت، بهار کو؟ | |
زان موجها که خون شهیدان به خاک زد | طوفان غم گرفته جهان را، غبار کو؟ | |
اشکی که گرد محنت خاطر برد کجاست | آهی که پاک بسترد از دل غبار کو؟ | |
تا کی خراش دیده و دل خار و خس کند | آخر زبانهی غضب کردگار کو؟ | |
کو مصطفی که پرسد از این امت عنود | کای خائنان، ودیعت پروردگار کو؟ | |
کو مرتضی که پرسد از این صرصر ستم | بود آن گلی که از چمنم یادگار کو؟ | |
ای شور رستخیز قیامت درنگ چیست | آگه مگر نیی که به عالم عزای کیست؟ |
شعر ۵[ویرایش | ویرایش مبدأ]
ای دل چه شد که از جگر افغان نمیکشی | آهی به یاد شاه شهیدان نمیکشی | |
سرها جدا افتاده تن سروران جدا | در کربلا سری به بیابان نمیکشی | |
در ماتمی که چشم رسولست خون فشان | از اشک، غازه بر رخ ایمان نمیکشی | |
کردند بر سنان سر آن سروران و تو | لخت جگر به خنجر مژگان نمیکشی | |
دستت رسا به نعمت الوان عشق نیست | تا آستین به دیدهی گریان نمیکشی | |
هامون چرا نمیکنی از موج اشک، پر | این فوج را به عرصهی میدان نمیکشی | |
شرمی چرا نمیکنی از خون اهل بیت | ای تیغ کین سری به گریبان نمیکشی | |
داد از تو ای زمانهی بیدادگر که باز | شرمنده نیستی ز ستمهای جانگداز |
شعر ۶[ویرایش | ویرایش مبدأ]
نخل تری به تیشهی عدوان فکندهای | از پا ستون کعبهی ایمان فکندهای | |
از تشنگی سفینهی آل رسول را | در خاک و خون به لجهی طوفان فکندهای | |
ای خیرهسر ببین که سر انور که را | در کربلا چو گوی به میدان فکندهای | |
از خنجر ستیزهگر زادهی زیاد | بس رخنهها به سینهی مردان فکندهای | |
شرمت ز کرده باد که گیسوی اهل بیت | در ماتم «حزین» پریشان فکندهای | |
آتش به دودمان رسالت زدی و باز | خصمی به خانوادهی ویران فکندهای | |
دامان خاک تیره ز خون شد شفق نگار | طرح خصومتی به چه سان فکندهای | |
جانهای مستمند نگردند شادکام | قهر خدا اگر نکشد تیغ انتقام |
شعر ۷[ویرایش | ویرایش مبدأ]
خون از زبان خامه «حزین» اینقدر مریز | دستی به دل گذار درین شور رستخیز | |
خامش نشین دلا که به جایی نمیرسد | با روزگار خصمی و با آسمان ستیز | |
آسودگی محال بود در بسیط خاک | مریخ دشنه دارد و رامح [۲] سنان تیز | |
تن زن درین شکنج تن و صبر پیشه کن | گیرم که پای سعی بود کو رهِ گریز | |
عبرت ترا بس است از احوال رفتگان | زندانی حیات بود یوسف عزیز | |
یا رب به جیب چاک جوانان پارسا | یا رب به نور سینهی پاکان صبح خیز | |
یا رب به اشک چشم یتیمان خسته دل | یا رب به خون گرم جگرهای ریزریز | |
کز قید جسم تیره چو جان را رها کنی | حشر مرا به زمرهی آل عبا کنی [۳] |
منابع[ویرایش | ویرایش مبدأ]
پی نوشت[ویرایش | ویرایش مبدأ]
- ↑ حزین لاهیجی؛ زندگی و زیباترین غزلهای او، مقدمه با تلخیص. لغت نامه دهخدا، مقدمه دیوان لاهیجی به تصحیح ذبیح اللّه صاحبکار.
- ↑ رامح: اشاره به صور فلکی. سِماک رامح که در برابر بنات النعش قرار دارد و ستارهی روشنی است و نزدیک آن دو ستاره است که آنها را رمح یا نیزهی سماک میگویند.
- ↑ دیوان حزین لاهیجی؛ ص ۶۱۰- ۶۱۲.