عباس حداد کاشانی: تفاوت میان نسخهها
T.ramezani (بحث | مشارکتها) جزبدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۱: | خط ۱: | ||
'''عباس حدّاد''' یکی از شاعران معاصر است. | '''عباس حدّاد''' (1301 ه.ش) یکی از شاعران معاصر است. | ||
{{جعبه اطلاعات شاعر و نویسنده | {{جعبه اطلاعات شاعر و نویسنده | ||
| نام =عباس حدّاد | | نام =عباس حدّاد | ||
خط ۲۹: | خط ۲۹: | ||
|فیلمنامهها = | |فیلمنامهها = | ||
|دیوان اشعار = | |دیوان اشعار = | ||
|تخلص = | |تخلص =حدّاد | ||
|فیلم(های) ساخته بر اساس اثر(ها)= | |فیلم(های) ساخته بر اساس اثر(ها)= | ||
| همسر = | | همسر = | ||
خط ۷۰: | خط ۷۰: | ||
|امضا = | |امضا = | ||
}} | }} | ||
==زندگینامه== | ==زندگینامه== | ||
عباس حدّاد فرزند شکر اللّه که نام خانوادگی را تخلّص خود قرار داده است، به سال 1301 ه. ش در محلهی پشت مشهد کاشان چشم به جهان گشود. خواندن و نوشتن را در مکاتب قدیم فرا گرفت. وی از سنین نوجوانی به شعر پرداخت و در سرودن انواع شعر از غزل، قصیده، ترکببند و رباعی طبع آزمایی کرد، ولی مانند اکثر شاعران محور کار خود را غزل قرار داد و در سرودن غزلیات اخلاقی و مدایح و مراثی اهل بیت و ائمهی اطهار (ع) نیز تواناست. در مجالس روضهخوانی، اکثر مدّاحان شهر کاشان اشعار او را میخوانند. | عباس حدّاد فرزند شکر اللّه که نام خانوادگی را تخلّص خود قرار داده است، به سال 1301 ه. ش در محلهی پشت مشهد کاشان چشم به جهان گشود. خواندن و نوشتن را در مکاتب قدیم فرا گرفت. وی از سنین نوجوانی به شعر پرداخت و در سرودن انواع شعر از غزل، قصیده، ترکببند و رباعی طبع آزمایی کرد، ولی مانند اکثر شاعران محور کار خود را غزل قرار داد و در سرودن غزلیات اخلاقی و مدایح و مراثی اهل بیت و ائمهی اطهار (ع) نیز تواناست. در مجالس روضهخوانی، اکثر مدّاحان شهر کاشان اشعار او را میخوانند. | ||
خط ۷۸: | خط ۷۶: | ||
==اشعار== | ==اشعار== | ||
=== شعر 1 === | |||
{{شعر}} | {{شعر}} | ||
{{ب| بیا که جرعه ده بادهی الست، اینجاست|چهارده خُم سربسته، هرچه هست اینجاست }} | {{ب| بیا که جرعه ده بادهی الست، اینجاست|چهارده خُم سربسته، هرچه هست اینجاست }} | ||
خط ۹۷: | خط ۹۶: | ||
{{ب| عزای قافله سالار دین، که خیمهی او|طنابش از ستم کوفیان گسست، اینجاست }} | {{ب| عزای قافله سالار دین، که خیمهی او|طنابش از ستم کوفیان گسست، اینجاست }} | ||
{{پایان شعر}} | {{پایان شعر}} | ||
{| class="" style="margin: 0 auto; " | |||
| class="b" |<span class="beyt"> بیا که جرعه ده بادهی الست، اینجاست</span> | |||
| style="width:2em;" | | |||
| class="b" |<span class="beyt">چهارده خُم سربسته، هرچه هست اینجاست </span> | |||
|- | |||
| class="b" |<span class="beyt"> حضور قائل قالوا بلای صبح ازل</span> | |||
| style="width:2em;" | | |||
| class="b" |<span class="beyt">که از صبوحی عشقند مست مست، اینجاست </span> | |||
|- | |||
| class="b" |<span class="beyt"> قسم به نور محبّت، که در گل هستی</span> | |||
| style="width:2em;" | | |||
| class="b" |<span class="beyt">گلی که از گل توحید رُست و رَست، اینجاست </span> | |||
|- | |||
| class="b" |<span class="beyt"> قرابه نوش دیار محبّت ابدی</span> | |||
| style="width:2em;" | | |||
| class="b" |<span class="beyt">که دست او به کریمیست پای بست، اینجاست </span> | |||
|- | |||
| class="b" |<span class="beyt"> جماعتی که وفادار بیعتند همه</span> | |||
| style="width:2em;" | | |||
| class="b" |<span class="beyt">ز روی صدق به هم دادهاند دست، اینجاست </span> | |||
|- | |||
| class="b" |<span class="beyt"> چه احتیاج به در کوفتن؟ که میگویند:</span> | |||
| style="width:2em;" | | |||
| class="b" |<span class="beyt">«خدا دری که گشود و دگر نبست، اینجاست» </span> | |||
|- | |||
| class="b" |<span class="beyt"> هزار کوکب تابان طلوع کرد، ولی</span> | |||
| style="width:2em;" | | |||
| class="b" |<span class="beyt">مهی که رونق بازارشان شکست، اینجاست </span> | |||
|- | |||
| class="b" |<span class="beyt"> ز پایگاه حوادث دلت اگر برخاست</span> | |||
| style="width:2em;" | | |||
| class="b" |<span class="beyt">بیا، بیا به خدا پایهی نشست اینجاست </span> | |||
|- | |||
| class="b" |<span class="beyt"> عزای قافله سالار دین، که خیمهی او</span> | |||
| style="width:2em;" | | |||
| class="b" |<span class="beyt">طنابش از ستم کوفیان گسست، اینجاست </span> | |||
|} | |||
=== شعر 2 === | |||
{{شعر}} | {{شعر}} | ||
{{ب| گلی که آمد و چشم دل از چمن پوشید|شکوفه بود که از ابتدا کفن پوشید }} | {{ب| گلی که آمد و چشم دل از چمن پوشید|شکوفه بود که از ابتدا کفن پوشید }} | ||
خط ۱۲۰: | خط ۱۵۷: | ||
{{ب| سخن به سوگ نشست و قلم ز من «حدّاد»|گرفت کسوت غم، بر تن سخن پوشید }} | {{ب| سخن به سوگ نشست و قلم ز من «حدّاد»|گرفت کسوت غم، بر تن سخن پوشید }} | ||
{{پایان شعر}} | {{پایان شعر}} | ||
{| class="" style="margin: 0 auto; " | |||
| class="b" |<span class="beyt"> گلی که آمد و چشم دل از چمن پوشید</span> | |||
| style="width:2em;" | | |||
| class="b" |<span class="beyt">شکوفه بود که از ابتدا کفن پوشید </span> | |||
|- | |||
| class="b" |<span class="beyt"> بنفشه در بر خیّاط دهر، رخت سیاه</span> | |||
| style="width:2em;" | | |||
| class="b" |<span class="beyt">برید و دوخت از این ماجرا، به تن پوشید </span> | |||
|- | |||
| class="b" |<span class="beyt"> مگر چکیده چو خونی ز آسمان، که به باغ</span> | |||
| style="width:2em;" | | |||
| class="b" |<span class="beyt">چو لاله پیرهن سرخ، نسترن پوشید </span> | |||
|- | |||
| class="b" |<span class="beyt"> ز ابر تیره سپهر برین، لباس کبود</span> | |||
| style="width:2em;" | | |||
| class="b" |<span class="beyt">به ماتم گل گلزار، از این محن پوشید </span> | |||
|- | |||
| class="b" |<span class="beyt"> عزای کیست که در چارمین سپهر مسیح</span> | |||
| style="width:2em;" | | |||
| class="b" |<span class="beyt">لباس زد به خم نیل و بر بدن پوشید </span> | |||
|- | |||
| class="b" |<span class="beyt"> علی اکبر خورشید چهره، عارض خویش</span> | |||
| style="width:2em;" | | |||
| class="b" |<span class="beyt">چو مه ز هالهی زلف شکن شکن پوشید </span> | |||
|- | |||
| class="b" |<span class="beyt"> زمانه اطلس شبرنگ در عزای حسین</span> | |||
| style="width:2em;" | | |||
| class="b" |<span class="beyt">ز دست چرخ گرفت و به خویشتن پوشید </span> | |||
|- | |||
| class="b" |<span class="beyt"> به عزم رزم، حسین عزیز میدانست</span> | |||
| style="width:2em;" | | |||
| class="b" |<span class="beyt">که زیر جامه یکی کهنه پیرهن پوشید </span> | |||
|- | |||
| class="b" |<span class="beyt"> گرفت تیغ و طلب کرد ذو الجناح وز شوق</span> | |||
| style="width:2em;" | | |||
| class="b" |<span class="beyt">سلاح جنگ، عدیل ابو الحسن پوشید </span> | |||
|- | |||
| class="b" |<span class="beyt"> سخن به سوگ نشست و قلم ز من «حدّاد»</span> | |||
| style="width:2em;" | | |||
| class="b" |<span class="beyt">گرفت کسوت غم، بر تن سخن پوشید </span> | |||
|} | |||
<br /> | |||
==منابع== | ==منابع== | ||
دانشنامهی شعر عاشورایی، محمدزاده، ج 2، ص: 1215-1216. | * [http://opac.nlai.ir/opac-prod/search/briefListSearch.do?command=FULL_VIEW&id=700738&pageStatus=1&sortKeyValue1=sortkey_title&sortKeyValue2=sortkey_author دانشنامهی شعر عاشورایی، محمدزاده، ج 2، ص: 1215-1216.] | ||
==پی نوشت== | ==پی نوشت== | ||
خط ۱۳۳: | خط ۲۰۸: | ||
[[رده:شاعران فارسی زبان]] | [[رده:شاعران فارسی زبان]] | ||
[[رده:شاعران معاصر]] | [[رده:شاعران معاصر]] | ||
<references /> |
نسخهٔ ۲۴ ژوئن ۲۰۲۰، ساعت ۱۴:۲۲
عباس حدّاد (1301 ه.ش) یکی از شاعران معاصر است.
عباس حدّاد | |
---|---|
زادروز | 1301 ه. ش کاشان |
کتابها | غزل، قصیده، ترکببند ،رباعی ، زلیات اخلاقی ، مدایح ، مراثی اهل بیت و ائمهی اطهار (ع) |
تخلص | حدّاد |
زندگینامه
عباس حدّاد فرزند شکر اللّه که نام خانوادگی را تخلّص خود قرار داده است، به سال 1301 ه. ش در محلهی پشت مشهد کاشان چشم به جهان گشود. خواندن و نوشتن را در مکاتب قدیم فرا گرفت. وی از سنین نوجوانی به شعر پرداخت و در سرودن انواع شعر از غزل، قصیده، ترکببند و رباعی طبع آزمایی کرد، ولی مانند اکثر شاعران محور کار خود را غزل قرار داد و در سرودن غزلیات اخلاقی و مدایح و مراثی اهل بیت و ائمهی اطهار (ع) نیز تواناست. در مجالس روضهخوانی، اکثر مدّاحان شهر کاشان اشعار او را میخوانند.
حدّاد اکثرا اشعارش را با صنایع لفظی میآراید و کمتر شعری را بدون صنعت جناس سروده است. وی شاعری است که به هنرهایی غیر از شعر آراسته است. او آواز خوشی دارد و ردیفهای موسیقی اصیل ایرانی را با ریزهکاریهایش میشناسد و خود گاهی در معرض اجرای دستگاههای آواز به دوستانش بهره میرساند. او هنرمندی است که در بیشتر رشتههای فنی نیز صاحب نظر و استاد کار است و استعداد فوق العادهای دارد. [۱]
اشعار
شعر 1
بیا که جرعه ده بادهی الست، اینجاست | چهارده خُم سربسته، هرچه هست اینجاست | |
حضور قائل قالوا بلای صبح ازل | که از صبوحی عشقند مست مست، اینجاست | |
قسم به نور محبّت، که در گل هستی | گلی که از گل توحید رُست و رَست، اینجاست | |
قرابه نوش دیار محبّت ابدی | که دست او به کریمیست پای بست، اینجاست | |
جماعتی که وفادار بیعتند همه | ز روی صدق به هم دادهاند دست، اینجاست | |
چه احتیاج به در کوفتن؟ که میگویند: | «خدا دری که گشود و دگر نبست، اینجاست» | |
هزار کوکب تابان طلوع کرد، ولی | مهی که رونق بازارشان شکست، اینجاست | |
ز پایگاه حوادث دلت اگر برخاست | بیا، بیا به خدا پایهی نشست اینجاست | |
عزای قافله سالار دین، که خیمهی او | طنابش از ستم کوفیان گسست، اینجاست |
بیا که جرعه ده بادهی الست، اینجاست | چهارده خُم سربسته، هرچه هست اینجاست | |
حضور قائل قالوا بلای صبح ازل | که از صبوحی عشقند مست مست، اینجاست | |
قسم به نور محبّت، که در گل هستی | گلی که از گل توحید رُست و رَست، اینجاست | |
قرابه نوش دیار محبّت ابدی | که دست او به کریمیست پای بست، اینجاست | |
جماعتی که وفادار بیعتند همه | ز روی صدق به هم دادهاند دست، اینجاست | |
چه احتیاج به در کوفتن؟ که میگویند: | «خدا دری که گشود و دگر نبست، اینجاست» | |
هزار کوکب تابان طلوع کرد، ولی | مهی که رونق بازارشان شکست، اینجاست | |
ز پایگاه حوادث دلت اگر برخاست | بیا، بیا به خدا پایهی نشست اینجاست | |
عزای قافله سالار دین، که خیمهی او | طنابش از ستم کوفیان گسست، اینجاست |
شعر 2
گلی که آمد و چشم دل از چمن پوشید | شکوفه بود که از ابتدا کفن پوشید | |
بنفشه در بر خیّاط دهر، رخت سیاه | برید و دوخت از این ماجرا، به تن پوشید | |
مگر چکیده چو خونی ز آسمان، که به باغ | چو لاله پیرهن سرخ، نسترن پوشید | |
ز ابر تیره سپهر برین، لباس کبود | به ماتم گل گلزار، از این محن پوشید | |
عزای کیست که در چارمین سپهر مسیح | لباس زد به خم نیل و بر بدن پوشید | |
علی اکبر خورشید چهره، عارض خویش | چو مه ز هالهی زلف شکن شکن پوشید | |
زمانه اطلس شبرنگ در عزای حسین | ز دست چرخ گرفت و به خویشتن پوشید | |
به عزم رزم، حسین عزیز میدانست | که زیر جامه یکی کهنه پیرهن پوشید | |
گرفت تیغ و طلب کرد ذو الجناح وز شوق | سلاح جنگ، عدیل ابو الحسن پوشید | |
سخن به سوگ نشست و قلم ز من «حدّاد» | گرفت کسوت غم، بر تن سخن پوشید |
گلی که آمد و چشم دل از چمن پوشید | شکوفه بود که از ابتدا کفن پوشید | |
بنفشه در بر خیّاط دهر، رخت سیاه | برید و دوخت از این ماجرا، به تن پوشید | |
مگر چکیده چو خونی ز آسمان، که به باغ | چو لاله پیرهن سرخ، نسترن پوشید | |
ز ابر تیره سپهر برین، لباس کبود | به ماتم گل گلزار، از این محن پوشید | |
عزای کیست که در چارمین سپهر مسیح | لباس زد به خم نیل و بر بدن پوشید | |
علی اکبر خورشید چهره، عارض خویش | چو مه ز هالهی زلف شکن شکن پوشید | |
زمانه اطلس شبرنگ در عزای حسین | ز دست چرخ گرفت و به خویشتن پوشید | |
به عزم رزم، حسین عزیز میدانست | که زیر جامه یکی کهنه پیرهن پوشید | |
گرفت تیغ و طلب کرد ذو الجناح وز شوق | سلاح جنگ، عدیل ابو الحسن پوشید | |
سخن به سوگ نشست و قلم ز من «حدّاد» | گرفت کسوت غم، بر تن سخن پوشید |
منابع
پی نوشت
- ↑ سخنوران نامی معاصر ایران؛ ج 2، ص 1103.