عبدالجواد جودی خراسانی: تفاوت میان نسخهها
خط ۵۴: | خط ۵۴: | ||
جودی در سال 1302 ه. ق. وفات یافت و در مشهد مقدس در صحن نو در اطاقی مجاور با مقبره مرحوم شیخ بهایی به خاک سپرده شد. <ref> دایرة المعارف تشیع.</ref> | جودی در سال 1302 ه. ق. وفات یافت و در مشهد مقدس در صحن نو در اطاقی مجاور با مقبره مرحوم شیخ بهایی به خاک سپرده شد. <ref> دایرة المعارف تشیع.</ref> | ||
==زندگینامه== | ==زندگینامه== | ||
وی مغازهی قنادی داشته و از این طریق امرار معاش میکرده است. قنادی و خانۀ او محل تجمع شعرایی بود که برای شنیدن مرثیههای شاعر به دیدارش میآمدند. «جودى» در سال 1301 قمرى درگذشته و در اتاقى از صحن نو، کنار مقبرۀ شیخ بهایى مدفون گردیده و اختر طوسى قطعهاى در رثاى وى سروده که این مصراع: «کند حسین به روز جزا شفاعت جودى» مادّه تاریخ آن است... .<ref>صد سال شعر خراسان، ص 190 تا 192.</ref> دکان قنادى «جودى» نزدیک سه راه بازار سرشور مشهد بوده و تا آخر عمر از همین مَمَر، امرار معاش مىکرده و با آنکه سواد خواندن و نوشتن درستى نداشته، طبعش روان، شعرش نیکو و ارادتش به آل الله زبانزد خاص و عام بوده است و در عین حال شاعرى بوده بذلهگو و نکتهسنج بوده است. <ref>همان، ص 190.</ref> | وی مغازهی قنادی داشته و از این طریق امرار معاش میکرده است. قنادی و خانۀ او محل تجمع شعرایی بود که برای شنیدن مرثیههای شاعر به دیدارش میآمدند. «جودى» در سال 1301 قمرى درگذشته و در اتاقى از صحن نو، کنار مقبرۀ شیخ بهایى مدفون گردیده و اختر طوسى قطعهاى در رثاى وى سروده که این مصراع: «کند حسین به روز جزا شفاعت جودى» مادّه تاریخ آن است... .<ref>صد سال شعر خراسان، ص 190 تا 192.</ref> دکان قنادى «جودى» نزدیک سه راه بازار سرشور مشهد بوده و تا آخر عمر از همین مَمَر، امرار معاش مىکرده و با آنکه سواد خواندن و نوشتن درستى نداشته، طبعش روان، شعرش نیکو و ارادتش به آل الله زبانزد خاص و عام بوده است و در عین حال شاعرى بوده بذلهگو و نکتهسنج بوده است. <ref>همان، ص 190.</ref> | ||
خط ۶۳: | خط ۶۱: | ||
===کتابها=== | ===کتابها=== | ||
* دیوان جودی | *دیوان جودی | ||
** '''درباره:''' | **'''درباره:''' | ||
*** دیوان او حدود سه هزار بیت است و بارها به چاپ رسیده است. شاعر در بخش «از مدینه تا مدینه» بیوفایی مردم کوفه، شقاوت و ستمگری فرماندهان و سپاهیان لشکر یزید، شهادت و مظلومیت حسین (ع) و برادران و فرزندان و اصحاب او، رنج وتعب زنان و کودکان آل رسول در اسارت بیشرمانه در کوفه و شام و سرانجام بازگشت غریبانه و مصیبتبار آنها به مدینه را با اشعاری جانگذار، تأثرآور و منقلبکننده به تصویر میکشد و میتوان آن را مقتلی منظوم به حساب آورد. نگاه شاعر به حادثۀ عاشورا نگاهی بینابین است؛ گاهی به مفهوم والای عشق و تجلّیات معشوق در کربلا و مفاهیم عرفانی اشارهای دارد و گاه با روحی سرشار از عواطف انسانی و احساسی به رثای سیدالشهدا (ع) میپردازد.<ref>دیوان کامل افصح الشعرا میرزا عبدالجواد جودی خراسانی، شامل: قصیدهها، مثنویها...، به اهتمام مهدی آصفی. تهران: جمهوری، 1386</ref> دیوان جودی، نخستین بار در ۱۲۹۹ق. به امر ناصرالدینشاه و بههمت میرزا سعید خان مؤتمنالملك (نیابت تولیت آستان قدس) در چاپخانه سنگی آستان قدس، به خط میرزا شفیع اعتمادالتولیه، چاپ شد<ref>گویا اولین کتابى بوده که در آن چاپخانه طبع شده است</ref> و در ۱۳۰۳ق. در مشهد تجدید چاپ گردید . دیوان جودی در ۱۶۰ص. در ۱۳۱۰ و ۱۳۷۲در تهران به چاپ رسیده است.<ref>[http://opac.nlai.ir/opac-prod/bibliographic/1752441 یادداشت بازتکثیر کتاب] </ref> اشعار وی در اوزان و قالبهای متعدّد و متنوع سروده شده است و از استحکام و انسجام قوی برخوردار و مزیّن به صنایع لفظی و معنوی بوده و آیات و قصص قرآنی، احادیث و روایات که به صورتهای تلمیح و اقتباس و ترجمه در اشعار وی به کار رفته است، گواهی بر دانش قرآنی و حدیثی وی است. قسمت اعظم اشعار جودی پیرامون واقعه کربلا و پیامدهای آن است که تحت عنوان «از مدینه تا مدینه» دویست صفحه از دیوان او را شامل میشود. اشعار جودی عاری از تعقید و پیچیدگی بوده و ساده و سلیس و در خور فهم عموم و عوام است. | ***دیوان او حدود سه هزار بیت است و بارها به چاپ رسیده است. شاعر در بخش «از مدینه تا مدینه» بیوفایی مردم کوفه، شقاوت و ستمگری فرماندهان و سپاهیان لشکر یزید، شهادت و مظلومیت حسین (ع) و برادران و فرزندان و اصحاب او، رنج وتعب زنان و کودکان آل رسول در اسارت بیشرمانه در کوفه و شام و سرانجام بازگشت غریبانه و مصیبتبار آنها به مدینه را با اشعاری جانگذار، تأثرآور و منقلبکننده به تصویر میکشد و میتوان آن را مقتلی منظوم به حساب آورد. نگاه شاعر به حادثۀ عاشورا نگاهی بینابین است؛ گاهی به مفهوم والای عشق و تجلّیات معشوق در کربلا و مفاهیم عرفانی اشارهای دارد و گاه با روحی سرشار از عواطف انسانی و احساسی به رثای سیدالشهدا (ع) میپردازد.<ref>دیوان کامل افصح الشعرا میرزا عبدالجواد جودی خراسانی، شامل: قصیدهها، مثنویها...، به اهتمام مهدی آصفی. تهران: جمهوری، 1386</ref> دیوان جودی، نخستین بار در ۱۲۹۹ق. به امر ناصرالدینشاه و بههمت میرزا سعید خان مؤتمنالملك (نیابت تولیت آستان قدس) در چاپخانه سنگی آستان قدس، به خط میرزا شفیع اعتمادالتولیه، چاپ شد<ref>گویا اولین کتابى بوده که در آن چاپخانه طبع شده است</ref> و در ۱۳۰۳ق. در مشهد تجدید چاپ گردید . دیوان جودی در ۱۶۰ص. در ۱۳۱۰ و ۱۳۷۲در تهران به چاپ رسیده است.<ref>[http://opac.nlai.ir/opac-prod/bibliographic/1752441 یادداشت بازتکثیر کتاب] </ref> اشعار وی در اوزان و قالبهای متعدّد و متنوع سروده شده است و از استحکام و انسجام قوی برخوردار و مزیّن به صنایع لفظی و معنوی بوده و آیات و قصص قرآنی، احادیث و روایات که به صورتهای تلمیح و اقتباس و ترجمه در اشعار وی به کار رفته است، گواهی بر دانش قرآنی و حدیثی وی است. قسمت اعظم اشعار جودی پیرامون واقعه کربلا و پیامدهای آن است که تحت عنوان «از مدینه تا مدینه» دویست صفحه از دیوان او را شامل میشود. اشعار جودی عاری از تعقید و پیچیدگی بوده و ساده و سلیس و در خور فهم عموم و عوام است. | ||
=== اشعار === | ===اشعار=== | ||
====خطبه حضرت سجّاد «ع» در شام==== | ====خطبه حضرت سجّاد «ع» در شام==== | ||
خط ۱۱۳: | خط ۱۱۱: | ||
{{ب| آن سر برهنهای که نگهداشتی به پای|در بزم عیش خویش یزید از جفا منم <ref> دیوان کامل میرزا عبد الجواد جودی خراسانی؛ ص 44.</ref> }} | {{ب| آن سر برهنهای که نگهداشتی به پای|در بزم عیش خویش یزید از جفا منم <ref> دیوان کامل میرزا عبد الجواد جودی خراسانی؛ ص 44.</ref> }} | ||
{{پایان شعر}} | {{پایان شعر}}<br /> | ||
{{شعر}} | {{شعر}} | ||
{{ب| ای خسروی که مالک ملک خدا تویی|مقصود ز آفرینش ارض و سما تویی }} | {{ب| ای خسروی که مالک ملک خدا تویی|مقصود ز آفرینش ارض و سما تویی }} | ||
خط ۱۴۵: | خط ۱۴۱: | ||
{{ب| هر مرغ را فغان به بهار است «جودیا»|مرغی که چهار فصل بود در نوا تویی }} | {{ب| هر مرغ را فغان به بهار است «جودیا»|مرغی که چهار فصل بود در نوا تویی }} | ||
{{پایان شعر}} | {{پایان شعر}} | ||
{{شعر}} | {{شعر}} | ||
خط ۱۶۸: | خط ۱۶۳: | ||
{{ب| میکُشد این غم مرا که از حرم تو|خَضم سیه رو کنیز کرد تمنّا }} | {{ب| میکُشد این غم مرا که از حرم تو|خَضم سیه رو کنیز کرد تمنّا }} | ||
{{پایان شعر}} | {{پایان شعر}} | ||
{| class="" style="margin: 0 auto; " | |||
| class="b" |<span class="beyt"> ای ز غمت اشک چشم و آه دل ما</span> | |||
| style="width:2em;" | | |||
| class="b" |<span class="beyt">میرسد این بر ثری و آن به ثریّا </span> | |||
|- | |||
| class="b" |<span class="beyt"> ای ز ازل در عزات در عوض اشک</span> | |||
| style="width:2em;" | | |||
| class="b" |<span class="beyt">خون شده جاری ز چشم آدم و حوّا </span> | |||
|- | |||
| class="b" |<span class="beyt"> صبح ز سوز تو چاک کرده گریبان</span> | |||
| style="width:2em;" | | |||
| class="b" |<span class="beyt">بهر تو نیلی قبا بود شب یلدا </span> | |||
|- | |||
| class="b" |<span class="beyt"> غیر تو ای تشنه لب کسی نشنیده</span> | |||
| style="width:2em;" | | |||
| class="b" |<span class="beyt">تشنه دهد جان، کسی کنار دو دریا </span> | |||
|- | |||
| class="b" |<span class="beyt"> آه که از تیر و تیغ و نیزه نبودت</span> | |||
| style="width:2em;" | | |||
| class="b" |<span class="beyt">یکسر مویی دُرست در همه اعضا </span> | |||
|- | |||
| class="b" |<span class="beyt"> تا به سر سینهی تو شمر مکان کرد</span> | |||
| style="width:2em;" | | |||
| class="b" |<span class="beyt">زُهره نهان شد ز سوز سینهی زهرا </span> | |||
|- | |||
| class="b" |<span class="beyt"> جسم تو تا زیر سمّ اسب فکندند</span> | |||
| style="width:2em;" | | |||
| class="b" |<span class="beyt">ناله برآمد ز اهل عالم بالا </span> | |||
|- | |||
| class="b" |<span class="beyt"> تا سرت از کین سَنان، به نوک سِنان کرد</span> | |||
| style="width:2em;" | | |||
| class="b" |<span class="beyt">گشت به پا در جهان قیامت عظما </span> | |||
|- | |||
| class="b" |<span class="beyt"> نالم از این غم که ناکسی به تصدّق</span> | |||
| style="width:2em;" | | |||
| class="b" |<span class="beyt">بهر عیال تو نان ببخشد و خرما </span> | |||
|- | |||
| class="b" |<span class="beyt"> میکُشد این غم مرا که از حرم تو</span> | |||
| style="width:2em;" | | |||
| class="b" |<span class="beyt">خَضم سیه رو کنیز کرد تمنّا </span> | |||
|} | |||
<br /> | |||
{{شعر}} | {{شعر}} | ||
{{ب| ای رفته سرت بر نی، وی مانده تنت تنها|ماندی تو و بنهادیم ما سر به بیابانها }} | {{ب| ای رفته سرت بر نی، وی مانده تنت تنها|ماندی تو و بنهادیم ما سر به بیابانها }} | ||
خط ۱۸۷: | خط ۲۲۲: | ||
{{ب| شاها، نه همین «جودی» جان بر تو فدا سازد|ای شه به فدای تو بادا همهی جانها }} | {{ب| شاها، نه همین «جودی» جان بر تو فدا سازد|ای شه به فدای تو بادا همهی جانها }} | ||
{{پایان شعر}} | {{پایان شعر}} | ||
{{شعر}} | {{شعر}} | ||
{{ب| بیتو جز ناله مپندار مرا کاری هست|یا به جز محنت و اندوه و غمم یاری هست }} | {{ب| بیتو جز ناله مپندار مرا کاری هست|یا به جز محنت و اندوه و غمم یاری هست }} | ||
خط ۲۰۸: | خط ۲۴۱: | ||
{{ب| روز وارد شدن از خلق تماشایی شام|سر هر کوچه مرا گرمی بازاری هست }} | {{ب| روز وارد شدن از خلق تماشایی شام|سر هر کوچه مرا گرمی بازاری هست }} | ||
{{پایان شعر}} | {{پایان شعر}} | ||
====داغ پسر==== | ==== داغ پسر ==== | ||
{{شعر}} | {{شعر}} | ||
{{ب| داغى که حسین از غم اکبر به جگر داشت | جز خالق اکبر ز دل او که خبر داشت؟ }} | {{ب| داغى که حسین از غم اکبر به جگر داشت | جز خالق اکبر ز دل او که خبر داشت؟ }} | ||
خط ۲۱۹: | خط ۲۵۲: | ||
{{ب| مجنون شدى و سر به بیابان بنهادى | لیلاى جگر خون گر ازین قصّه خبر داشت }} | {{ب| مجنون شدى و سر به بیابان بنهادى | لیلاى جگر خون گر ازین قصّه خبر داشت }} | ||
{{پایان شعر}} | {{پایان شعر}} | ||
<br /> | |||
====داشتن سر عجب است!==== | ====داشتن سر عجب است!==== | ||
{{شعر}} | {{شعر}} | ||
خط ۲۳۱: | خط ۲۶۵: | ||
{{ب| تنِ بى سر عجبى نیست گر افتد روى خاک | سرِ سرباز ره عشق به پیکر عجب است }} | {{ب| تنِ بى سر عجبى نیست گر افتد روى خاک | سرِ سرباز ره عشق به پیکر عجب است }} | ||
{{پایان شعر}} | {{پایان شعر}} | ||
<br /> | |||
====چون شود امشب؟!==== | ====چون شود امشب؟!==== | ||
{{شعر}} | {{شعر}} |
نسخهٔ ۱۴ اوت ۲۰۱۹، ساعت ۱۲:۱۳
عبدالجواد جودى | |
---|---|
نام اصلی | عبدالجواد جودی خراسانی |
زمینهٔ کاری | شاعر |
زادروز | عنبران |
مرگ | 1301 مشهد |
ملیت | ایرانی |
جایگاه خاکسپاری | آستان قدس رضوی |
پیشه | قناد |
تخلص | جودى، جودی خراسانی، جودی عنبرانی، میرزای جودی |
عبدالجواد جودی خراسانی (زاده نیمه دوم قرن 12 در عنبران- درگذشته 1301 در مشهد) شاعر مرثیهسرای قرن سیزدهم بود که موضوع تمام اشعارش مدح و مرثیه آل محمد (ص) است.
میباشد. قسمت اعظم اشعار جودی پیرامون واقعه کربلا و پیامدهای آن است که تحت عنوان «از مدینه تا مدینه» دویست صفحه از دیوان او را شامل میشود.
میباشد. دیوان وی بارها در ایران و هندوستان به طبع رسیده است. وی در سال 1372 شمسی در ایران چاپ شده است.
جودی در سال 1302 ه. ق. وفات یافت و در مشهد مقدس در صحن نو در اطاقی مجاور با مقبره مرحوم شیخ بهایی به خاک سپرده شد. [۱]
زندگینامه
وی مغازهی قنادی داشته و از این طریق امرار معاش میکرده است. قنادی و خانۀ او محل تجمع شعرایی بود که برای شنیدن مرثیههای شاعر به دیدارش میآمدند. «جودى» در سال 1301 قمرى درگذشته و در اتاقى از صحن نو، کنار مقبرۀ شیخ بهایى مدفون گردیده و اختر طوسى قطعهاى در رثاى وى سروده که این مصراع: «کند حسین به روز جزا شفاعت جودى» مادّه تاریخ آن است... .[۲] دکان قنادى «جودى» نزدیک سه راه بازار سرشور مشهد بوده و تا آخر عمر از همین مَمَر، امرار معاش مىکرده و با آنکه سواد خواندن و نوشتن درستى نداشته، طبعش روان، شعرش نیکو و ارادتش به آل الله زبانزد خاص و عام بوده است و در عین حال شاعرى بوده بذلهگو و نکتهسنج بوده است. [۳]
آثار شاعر
کتابها
- دیوان جودی
- درباره:
- دیوان او حدود سه هزار بیت است و بارها به چاپ رسیده است. شاعر در بخش «از مدینه تا مدینه» بیوفایی مردم کوفه، شقاوت و ستمگری فرماندهان و سپاهیان لشکر یزید، شهادت و مظلومیت حسین (ع) و برادران و فرزندان و اصحاب او، رنج وتعب زنان و کودکان آل رسول در اسارت بیشرمانه در کوفه و شام و سرانجام بازگشت غریبانه و مصیبتبار آنها به مدینه را با اشعاری جانگذار، تأثرآور و منقلبکننده به تصویر میکشد و میتوان آن را مقتلی منظوم به حساب آورد. نگاه شاعر به حادثۀ عاشورا نگاهی بینابین است؛ گاهی به مفهوم والای عشق و تجلّیات معشوق در کربلا و مفاهیم عرفانی اشارهای دارد و گاه با روحی سرشار از عواطف انسانی و احساسی به رثای سیدالشهدا (ع) میپردازد.[۴] دیوان جودی، نخستین بار در ۱۲۹۹ق. به امر ناصرالدینشاه و بههمت میرزا سعید خان مؤتمنالملك (نیابت تولیت آستان قدس) در چاپخانه سنگی آستان قدس، به خط میرزا شفیع اعتمادالتولیه، چاپ شد[۵] و در ۱۳۰۳ق. در مشهد تجدید چاپ گردید . دیوان جودی در ۱۶۰ص. در ۱۳۱۰ و ۱۳۷۲در تهران به چاپ رسیده است.[۶] اشعار وی در اوزان و قالبهای متعدّد و متنوع سروده شده است و از استحکام و انسجام قوی برخوردار و مزیّن به صنایع لفظی و معنوی بوده و آیات و قصص قرآنی، احادیث و روایات که به صورتهای تلمیح و اقتباس و ترجمه در اشعار وی به کار رفته است، گواهی بر دانش قرآنی و حدیثی وی است. قسمت اعظم اشعار جودی پیرامون واقعه کربلا و پیامدهای آن است که تحت عنوان «از مدینه تا مدینه» دویست صفحه از دیوان او را شامل میشود. اشعار جودی عاری از تعقید و پیچیدگی بوده و ساده و سلیس و در خور فهم عموم و عوام است.
- درباره:
اشعار
خطبه حضرت سجّاد «ع» در شام
ای اهل شام مظهر لطف خدا منم | مقصود ز آفرینش ارض و سما منم | |
پوشیده نیست نزد من اسرار کاینات | زیرا که محرم حرم کبریا منم | |
مسجود کاینات بود خاک کوی من | زینتفزای کعبه، صفای صفا [۷] منم | |
زمزم [۸] ز فیض مقدم من یافت آبرو | مهر منیر مکّه امیر مِنیٰ [۹] منم | |
بر جمله اولیا منم امروز جانشین | وارث به علم یک به یک انبیا منم | |
آن آدمی که دمیدم اندر تمام عمر | از ابتدا گریسته تا انتها منم | |
بر کشتیی که نوح در او نوحهگر نشست | ای قوم بد گهر به خدا ناخدا منم | |
آن موسیی که سینه به سینا ز غم درید | از داستان واقعهی کربلا منم | |
آن یوسفی که گشت به زندان غم اسیر | بیغمگسار و بیکس و بیآشنا منم | |
با این همه حکایت دارم یکی سوال | راضی به یک جواب، کنون از شما منم | |
بر این محمّدی که مؤذن دهد اذان | ای شامیان نبیره، یزید است یا منم؟ | |
گویید اگر یزید بود، این بود دروغ | گویید اگر منم ز چه در این جفا منم | |
پرسید اگر که هست مرا باب تاجدار | درِّ یتیم خامس آل عبا منم | |
پرسید گر ز نام من ای قوم کینهجو | بیکس منم، غریب منم، مبتلا منم | |
بیمار و داغدیده و بییار و بیمعین | زینالعباد بیکس و بیآشنا منم | |
آن بیمعین که دیده سرِ باب خویش را | از تن جدا ز خنجر شمر دغا [۱۰] منم | |
آن بیکسی که نعش پدر را ز بعد قتل | دید از سُمِ ستورِ ستم توتیا، منم | |
آن بیکس که روز ورودم به شام غم | بستند دست او ز جفا از قفا منم | |
آن بیکسی که در سر هر کوچه ریختند | آتش به فرقش از ره جور و جفا منم | |
آن خستهی علیل که او را به روز و شب | خشت خرابه بود ز غم متکّا منم | |
آن سر برهنهای که نگهداشتی به پای | در بزم عیش خویش یزید از جفا منم [۱۱] |
ای خسروی که مالک ملک خدا تویی | مقصود ز آفرینش ارض و سما تویی | |
خود زادهی نبیّ و ولی آن که از ازل | یاری نموده بر همهی انبیا تویی | |
از ماسوا سوای تو منظور حق نبود | زیرا ز ماسوایی و از ماسوا تویی | |
پوشیده نیست پیش تو اسرار کاینات | زیرا که محرم حرم کبریا تویی | |
ای گوهر یگانه که از صافی صفات | از پای تا سر آیینهی حقنما تویی | |
با آنکه بود آب روان مهر فاطمه | آن کس که تشنه شد سرش از تن جدا تویی | |
هر کشته را کنند سر از پیش رو جدا | شاهی که شد جدا سر او از قفا تویی | |
آن توتیای دیدهی مردم شهی که شد | در زیر سُمّ اسب، تنش توتیا تویی | |
ای دستگیر خلق پس از سر جدا شدن | آن کس که دست او ز جفا شد جدا تویی | |
هر مطبخ از چراغ منیر است و آن که داد | از شمع چهره، مطبخ خولی ضیا، تویی | |
بر نعش هر شهید لباسش بود کفن | عریان کسی که رفت به خاک جفا تویی | |
آن کعبهی امید که اندر منای دوست | بنموده عون و اکبر و اصغر فدا تویی | |
شاهی که فراز نی از کوفه تا به شام | چشمش بدی به خواهر غم مبتلا تویی | |
هر مرغ را فغان به بهار است «جودیا» | مرغی که چهار فصل بود در نوا تویی |
ای ز غمت اشک چشم و آه دل ما | میرسد این بر ثری و آن به ثریّا | |
ای ز ازل در عزات در عوض اشک | خون شده جاری ز چشم آدم و حوّا | |
صبح ز سوز تو چاک کرده گریبان | بهر تو نیلی قبا بود شب یلدا | |
غیر تو ای تشنه لب کسی نشنیده | تشنه دهد جان، کسی کنار دو دریا | |
آه که از تیر و تیغ و نیزه نبودت | یکسر مویی دُرست در همه اعضا | |
تا به سر سینهی تو شمر مکان کرد | زُهره نهان شد ز سوز سینهی زهرا | |
جسم تو تا زیر سمّ اسب فکندند | ناله برآمد ز اهل عالم بالا | |
تا سرت از کین سَنان، به نوک سِنان کرد | گشت به پا در جهان قیامت عظما | |
نالم از این غم که ناکسی به تصدّق | بهر عیال تو نان ببخشد و خرما | |
میکُشد این غم مرا که از حرم تو | خَضم سیه رو کنیز کرد تمنّا |
ای ز غمت اشک چشم و آه دل ما | میرسد این بر ثری و آن به ثریّا | |
ای ز ازل در عزات در عوض اشک | خون شده جاری ز چشم آدم و حوّا | |
صبح ز سوز تو چاک کرده گریبان | بهر تو نیلی قبا بود شب یلدا | |
غیر تو ای تشنه لب کسی نشنیده | تشنه دهد جان، کسی کنار دو دریا | |
آه که از تیر و تیغ و نیزه نبودت | یکسر مویی دُرست در همه اعضا | |
تا به سر سینهی تو شمر مکان کرد | زُهره نهان شد ز سوز سینهی زهرا | |
جسم تو تا زیر سمّ اسب فکندند | ناله برآمد ز اهل عالم بالا | |
تا سرت از کین سَنان، به نوک سِنان کرد | گشت به پا در جهان قیامت عظما | |
نالم از این غم که ناکسی به تصدّق | بهر عیال تو نان ببخشد و خرما | |
میکُشد این غم مرا که از حرم تو | خَضم سیه رو کنیز کرد تمنّا |
ای رفته سرت بر نی، وی مانده تنت تنها | ماندی تو و بنهادیم ما سر به بیابانها | |
ای کرده به کوی دوست هفتاد و دو قربانی | قربانت شوَمت این رسم ماند از تو به دورانها | |
قربانی هر کس شد با حرمت و نشنیدیم | دست و تن قربانی افتد به بیابانها | |
از خون گلوی تو این دشت گلستان شد | این سیر گلستان کرد سیرم ز گلستانها | |
ریحان خطّ اکبر برگرد رخ انور | برد از دل ما یکسر یاد گل و ریحانها | |
ما جمع پریشانیم، هم بی سر و سامانیم | بردار سر و بنگر این بی سر و سامانها | |
اطفال حزین یکسر از داغ تو در آذر | پاها همه در زنجیر سرها به گریبانها | |
شاها، نه همین «جودی» جان بر تو فدا سازد | ای شه به فدای تو بادا همهی جانها |
بیتو جز ناله مپندار مرا کاری هست | یا به جز محنت و اندوه و غمم یاری هست | |
غیر داغ غمت ای شاه که با من شده یار | حاش للّه که مرا همدم و غمخواری هست | |
ما سوی شام روانیم ز جا خیز حسین | که به هر قافلهای قافله سالاری هست | |
عابدین زار و زدند آتش کین خیمهی او | اندر آن خیمه نگفتند که بیماری هست | |
از اسیران ستم در کف صیّاد بلا | هر طرف نالهای از مرغ گرفتاری هست | |
عهد خود را تو به سر بردی و شد نوبت من | نه مرا هیچ ز عهد ازل انکاری هست | |
این من این جمع اسیران بلا این ره شام | که به هر منزلش از بهر من آزاری هست | |
گرچه دیگر نبوَد حوصلهی صبر ولی | باز صبر است گرم یار و مددکاری هست | |
روز وارد شدن از خلق تماشایی شام | سر هر کوچه مرا گرمی بازاری هست |
داغ پسر
داغى که حسین از غم اکبر به جگر داشت | جز خالق اکبر ز دل او که خبر داشت؟ | |
تا آن دم آخر که بریدند سرش را | او دیدۀ حسرت به سوى نعش پسر داشت | |
مىسوخت خود از تشنگى و تا دم مردن | از سوز لب خشک پسر دیدۀ تر داشت | |
مجنون شدى و سر به بیابان بنهادى | لیلاى جگر خون گر ازین قصّه خبر داشت |
داشتن سر عجب است!
عاشقان را سر شوریده به پیکر عجب است | دادن سر نه عجب، داشتن سر عجب است! | |
اوفتد گر دلش از دیده به دامن نه عجب | دل به برداشتن و دورى دلبر عجب است | |
تیغ بارد اگر آنجا که بود جلوۀ دوست | تن ندادن ز وفا در دم خنجر عجب است | |
تشنهلب، جان به لب آب سپردن سهل است | تشنۀ وصل کند یاد ز کوثر عجب است | |
تنِ بى سر عجبى نیست گر افتد روى خاک | سرِ سرباز ره عشق به پیکر عجب است |
چون شود امشب؟!
بس بانگ غم و ناله به گردون شود امشب | گردون عجبى نیست که وارون شود امشب | |
لرزد فلک از ماتم و گرید مَلک از غم | در حیرتم اوضاع فلک چون شود امشب؟! | |
از خوف شبیخون زدن لشکر دشمن | در خیمه دلِ اهل حرم خون شود امشب | |
در دشت بلا از اثر کشتن اکبر | لیلا عجبى نیست که مجنون شود امشب |
منابع
- محمد علی مجاهدی، کاروان شعر عاشورا، زمزم هدایت، ج1، ص 564-565.
- دانشنامهی شعر عاشورایی، محمدزاده، ج 2، ص: 937-939.
پی نوشت
- ↑ دایرة المعارف تشیع.
- ↑ صد سال شعر خراسان، ص 190 تا 192.
- ↑ همان، ص 190.
- ↑ دیوان کامل افصح الشعرا میرزا عبدالجواد جودی خراسانی، شامل: قصیدهها، مثنویها...، به اهتمام مهدی آصفی. تهران: جمهوری، 1386
- ↑ گویا اولین کتابى بوده که در آن چاپخانه طبع شده است
- ↑ یادداشت بازتکثیر کتاب
- ↑ صفا: منظور کوه مقدسی است که حاجیان در جوار کعبهی معظمه بین آن و مروه سعی میکنند (با شتاب راه میروند و اذکار و اورادی میخوانند).
- ↑ زمزم: چاهی است در کنار کعبه که حاجیان برای تبرّک از آب آن استفاده میکنند.
- ↑ منیٰ: محلی است در خارج مکّه که حاجیان در آن جا میمانند و روز عید قربان، قربانی میکنند و رمیِ جمرات مینمایند.
- ↑ دغا: نابکار، پلید، حیلهگر.
- ↑ دیوان کامل میرزا عبد الجواد جودی خراسانی؛ ص 44.