عندلیب کاشانى: تفاوت میان نسخه‌ها

از ویکی حسین
پرش به ناوبری پرش به جستجو
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۵: خط ۵:
اندازه تصویر            =
اندازه تصویر            =
| توضیح تصویر            =
| توضیح تصویر            =
| نام اصلی              =
| نام اصلی              =میر تقى
| زمینه فعالیت          =
| زمینه فعالیت          =
| ملیت                  =
| ملیت                  =
| تاریخ تولد            =
| تاریخ تولد            =
| محل تولد                =
| محل تولد                =کاشان
| والدین                =
| والدین                =حسین حسنى
| تاریخ مرگ              =
| تاریخ مرگ              =
| محل مرگ                =
| محل مرگ                =
خط ۱۷: خط ۱۷:
| مختصات محل زندگی        =
| مختصات محل زندگی        =
| مدفن                  =
| مدفن                  =
|در زمان حکومت          =
|در زمان حکومت          =ناصر الدین شاه
|اتفاقات مهم            =
|اتفاقات مهم            =
| نام دیگر              =
| نام دیگر              =
خط ۳۰: خط ۳۰:
|فیلم‌نامه‌ها              =
|فیلم‌نامه‌ها              =
|دیوان اشعار            =
|دیوان اشعار            =
|تخلص                    =
|تخلص                    =«عندلیب» و «بلبل»
|فیلم‌(های) ساخته بر اساس اثر(ها)=
|فیلم‌(های) ساخته بر اساس اثر(ها)=
| همسر                    =
| همسر                    =
خط ۴۷: خط ۴۷:
|امضا                  =
|امضا                  =
}}
}}
زندگینامه==
==زندگینامه==


نامش میر تقى، فرزند حسین حسنى، زادگاهش کاشان، تخلص شعرى‌اش «عندلیب» و «بلبل»، از شعراى دوره ناصرى است. از تاریخ تولد و درگذشت او بى‌اطلاعیم.
نامش میر تقى، فرزند حسین حسنى، زادگاهش کاشان، تخلص شعرى‌اش «عندلیب» و «بلبل»، از شعراى دوره ناصرى است. از تاریخ تولد و درگذشت او بى‌اطلاعیم.
خط ۵۳: خط ۵۳:
در مقدمۀ دیوان او آمده است.
در مقدمۀ دیوان او آمده است.


«...میر تقى بن حسین الحسنى از اجلۀ سادات و از شعراى عهد قاجار بود.در آغاز جوانى در زمان سلطنت ناصر الدین شاه از زادگاه خویش عازم تهران گردید...در عهد جوانى،شوقى در دل و شورى در سر داشت و عمر گرانمایه به خواندن و بررسى و تحقیق در اشعار و شعر مى‌گذراند و از مجالست و مصاحبت اهل ادب بهره‌مند بود و از محاورت و معاشرت ایشان لذت مى‌برد.نشست با سخن‌سرایان پرده از روى طبع شیواى او برگرفت و طوطى طبعش ترانه‌ساز و نغمه‌پرداز آمد تا آنجا که در قصیده و غزل سرآمد شد...وى پس از دو سال اقامت در تهران به زادگاه خویش کاشان برگشت و پس از آن سفرى به شروان آغاز کرد و عازم آن سامان شد و پنج سال با الفت ظریفان و صحبت‌موزونان آن دیار سپرى کرد و با سخن‌سرایان آن شهر سر و رازى و سوز و سازى داشت...پس از پنج سال اقامت در شروان سفر داغستان در پیش گرفت و نزدیک به سى سال از عمر را در آن دیار گذراند و از آن پس رهسپار گرجستان و دیگر بلاد قفقاز گردید.» <ref>دیوان عندلیب کاشانى،به اهتمام تیرداد اندیشه،تهران،انتشارات کاوه،سال 1343،ص 3 و 4.</ref>
«...میر تقى بن حسین الحسنى از اجله سادات و از شعراى عهد قاجار بود. در آغاز جوانى در زمان سلطنت ناصر الدین شاه از زادگاه خویش عازم تهران گردید...در عهد جوانى، شوقى در دل و شورى در سر داشت و عمر گرانمایه به خواندن و بررسى و تحقیق در اشعار و شعر مى‌گذراند و از مجالست و مصاحبت اهل ادب بهره‌مند بود و از محاورت و معاشرت ایشان لذت مى‌برد. نشست با سخن‌ سرایان پرده از روى طبع شیواى او برگرفت و طوطى طبعش ترانه‌ساز و نغمه‌پرداز آمد تا آنجا که در قصیده و غزل سرآمد شد...وى پس از دو سال اقامت در تهران به زادگاه خویش کاشان برگشت و پس از آن سفرى به شروان آغاز کرد و عازم آن سامان شد و پنج سال با الفت ظریفان و صحبت‌ موزونان آن دیار سپرى کرد و با سخن‌ سرایان آن شهر سر و رازى و سوز و سازى داشت... پس از پنج سال اقامت در شروان سفر داغستان در پیش گرفت و نزدیک به سى سال از عمر را در آن دیار گذراند و از آن پس رهسپار گرجستان و دیگر بلاد قفقاز گردید.» <ref>''دیوان عندلیب کاشانى''، به اهتمام تیرداد اندیشه، تهران، انتشارات کاوه، سال 1343، ص 3 و 4.</ref>


==سبک شعرى==
==سبک شعرى==


دیوان اشعار عندلیب کاشانى حاوى غزلیات،ماده تاریخ‌ها،ساقى‌نامه،مثنویات،مخمس‌ها و رباعیات و مراثى در سال 1343 به اهتمام آقاى تیرداد اندیشه توسط انتشارات کاوه در قطع وزیرى و در 177 چاپ و منتشر شده است.این اشعار على‌رغم قالب‌هاى متنوعى که دارند غالبا در سبک عراقى سروده شده‌اند و مثنوى‌هاى ماتمى او لحنى حماسى دارند.عندلیب کاشانى را باید مبتکر نوعى سبک مرثیه‌سرایى دانست.او در شیوۀ:غزل-مثنوى ماتمى آثار بدیعى دارد و نیز با استفاده از چند غزل که داراى اوزان مختلف عروضى‌اند بى‌آنکه از قالب ترکیب‌بند استفاده کند،زنجیرۀ کلامى خود را همانند حلقه‌هاى زنجیر مى‌آراید و این تنوع‌طلبى در مرثیه‌سرایى بى‌سابقه است.
دیوان اشعار عندلیب کاشانى حاوى غزلیات، ماده تاریخ‌ها، ساقى‌نامه، مثنویات، مخمس‌ها و رباعیات و مراثى در سال 1343 به اهتمام آقاى تیرداد اندیشه توسط انتشارات کاوه در قطع وزیرى و در 177 چاپ و منتشر شده است. این اشعار على‌رغم قالب‌هاى متنوعى که دارند غالبا در سبک عراقى سروده شده‌اند و مثنوى‌هاى ماتمى او لحنى حماسى دارند. عندلیب کاشانى را باید مبتکر نوعى سبک مرثیه‌سرایى دانست. او در شیوۀ: غزل-مثنوى ماتمى آثار بدیعى دارد و نیز با استفاده از چند غزل که داراى اوزان مختلف عروضى‌اند بى‌آنکه از قالب ترکیب‌بند استفاده کند، زنجیره کلامى خود را همانند حلقه‌هاى زنجیر مى‌آراید و این تنوع‌ طلبى در مرثیه‌ سرایى بى‌سابقه است.


==دامنه تأثیر آثار عاشورایى==
==دامنه تأثیر آثار عاشورایى==


متأسفانه در تذکره‌هایى که در دورۀ قاجاریه تألیف شده نامى از او به میان نیامده و شاید علت امر اقامت دیرپاى او در بلاد قفقاز و عدم حضور او در پایتخت بوده است.با این که اشعار ماتمى عندلیب کشانى از نظر کمى و کیفى درخور عنایت و توجه است ولى به خاطر گمنامى وى و دور از دسترس بودن آثار منظومش،بازتابى در زمانۀ او نداشته است،ولى به طور حتم به روند تکاملى شعر عاشورا در قلمرو زبان فارسى شتاب بخشیده است.
متأسفانه در تذکره‌هایى که در دورۀ قاجاریه تألیف شده نامى از او به میان نیامده و شاید علت امر اقامت دیرپاى او در بلاد قفقاز و عدم حضور او در پایتخت بوده است. با این که اشعار ماتمى عندلیب کشانى از نظر کمى و کیفى درخور عنایت و توجه است ولى به خاطر گمنامى وى و دور از دسترس بودن آثار منظومش، بازتابى در زمانه او نداشته است، ولى به طور حتم به روند تکاملى شعر عاشورا در قلمرو زبان فارسى شتاب بخشیده است.


==برگزیده آثار عاشورایى==
==برگزیده آثار عاشورایى==
خط ۶۷: خط ۶۷:
در دیوان چاپ عندلیب کاشانى مراثى فراوانى در قالب‌هاى مختلف شعرى دیده مى‌شود از قبیل:
در دیوان چاپ عندلیب کاشانى مراثى فراوانى در قالب‌هاى مختلف شعرى دیده مى‌شود از قبیل:


مثنوى‌هاى عاشورایى،غزل‌هاى عاشورایى و مخمسات عاشورایى-که تضمین دو غزل سعدى است و هریک از آنها داراى فضاهاى عاطفى و احساسى به خصوصى مى‌باشد.براى پرهیز از دامنه‌دار شدن سخن،به نقل چند اثر برگزیدۀ عاشورایى او به اختصار مى‌پردازیم:
مثنوى‌هاى عاشورایى، غزل‌هاى عاشورایى و مخمسات عاشورایى -که تضمین دو غزل سعدى است و هریک از آنها داراى فضاهاى عاطفى و احساسى به خصوصى است. براى پرهیز از دامنه‌ دار شدن سخن، به نقل چند اثر برگزیده عاشورایى او به اختصار مى‌پردازیم:


===تضمین غزل سعدى ===
===تضمین غزل سعدى ===
زبان حال حرّ بن یزید ریاحى
زبان حال حرّ بن یزید ریاحى
{{شعر}}
{{ب| حر از قبول بدایت چو یافت راه | هدایت غلط نکرد پى و، شد به سوى شاه ولایت }}


{{ب| حر از قبول بدایت چو یافت راه | هدایت غلط نکرد پى و،شد به سوى شاه ولایت }}
{{م|به گریه گفت که: جانم هزار باد فدایت!}}
 
به گریه گفت که:جانم هزار باد فدایت!


{{ب| «بیا که موسم صلح است و دوستى و عنایت» | «به شرط آن‌که نگوییم از گذشته حکایت» }}
{{ب| «بیا که موسم صلح است و دوستى و عنایت» | «به شرط آن‌که نگوییم از گذشته حکایت» }}


{{ب| اگرچه پیش یزیدم بود بلندمقامى | به پیشگاه تو،اقرار مى‌کنم به غلامى }}
{{ب| اگرچه پیش یزیدم بود بلندمقامى | به پیشگاه تو، اقرار مى‌کنم به غلامى }}


چو نیست زندگى دهر را ثبات و دوامى
{{م|چو نیست زندگى دهر را ثبات و دوامى}}


{{ب| «مرا به دست تو خوشتر هلاک جان گرامى» | «هزار بار که رفتن به دیگرى به حمایت» }}
{{ب| «مرا به دست تو خوشتر هلاک جان گرامى» | «هزار بار که رفتن به دیگرى به حمایت» }}


{{ب| خوشا کسى که سر و جان کند به راه تو ایثار | به این مراتب عالى رسیدن است چه دشوار }}
{{ب| خوشا کسى که سر و جان کند به راه تو ایثار | به این مراتب عالى رسیدن است چه دشوار }}
مگر که لطف تو گردد درین معامله‌ام یار
{{م|مگر که لطف تو گردد درین معامله‌ام یار}}


{{ب| «ز حرص من چه گشاید،تو ده به خویشتنم بار» | «که چشم سعى،ضعیف است بى‌چراغ هدایت» }}
{{ب| «ز حرص من چه گشاید، تو ده به خویشتنم بار» | «که چشم سعى، ضعیف است بى‌چراغ هدایت» }}


{{ب| مگر قبول تو زین ورطه‌ام به لطف رهاند | وگرنه خون دل از دیده‌ام عمل بچکاند }}
{{ب| مگر قبول تو زین ورطه‌ام به لطف رهاند | وگرنه خون دل از دیده‌ام عمل بچکاند }}


گریز از توبه عالم سعید مى‌نتواند
{{م|گریز از توبه عالم سعید مى‌نتواند}}


{{ب| «ملامت من مسکین کسى کند که نداند» | «که عشق تا به چه حد است و،حسن تا به چه غایت؟» }}
{{ب| «ملامت من مسکین کسى کند که نداند» | «که عشق تا به چه حد است و، حسن تا به چه غایت؟» }}


{{ب| چو خدمتى نتوان درخور سزاى تو کردن | خوش است جان گرامى همى فداى تو کردن }}
{{ب| چو خدمتى نتوان درخور سزاى تو کردن | خوش است جان گرامى همى فداى تو کردن }}


عمل،خداى نگفته به جز رضا تو کردن
{{م|عمل، خداى نگفته به جز رضا تو کردن}}


{{ب| «به هیچ روى نشاید خلاف راى تو کردن» | «کجا برم گله از دست پادشاه ولایت؟» }}
{{ب| «به هیچ روى نشاید خلاف راى تو کردن» | «کجا برم گله از دست پادشاه ولایت؟» }}
خط ۱۰۳: خط ۱۰۴:
{{ب| نه در حضور جنابت منم به صدق ثناخوان | که مدح و وصف تو کرده‌ست کردگار به قرآن }}
{{ب| نه در حضور جنابت منم به صدق ثناخوان | که مدح و وصف تو کرده‌ست کردگار به قرآن }}


ز هرچه گفتم و گویم،تو برترى همه از آن
{{م|ز هرچه گفتم و گویم، تو برترى همه از آن}}


{{ب| «مرا سخن به نهایت رسید و،عمر به پایان» | «هنوز وصف کمالت نمى‌رسد به نهایت» }}
{{ب| «مرا سخن به نهایت رسید و، عمر به پایان» | «هنوز وصف کمالت نمى‌رسد به نهایت» }}


{{ب| ز جرم خاک سیه تا فضاى عالم بالا | پس از حضیض ثرى تا ز بعد اوج ثریا }}
{{ب| ز جرم خاک سیه تا فضاى عالم بالا | پس از حضیض ثرى تا ز بعد اوج ثریا }}


ز چشم عقل نمودم به هرچه بود،تماشا
{{م|ز چشم عقل نمودم به هرچه بود، تماشا}}


{{ب| «به هیچ صورتى اندر،نباشد این همه معنا» | «به هیچ سیرتى اندر،نباشد این همه آیت» }}
{{ب| «به هیچ صورتى اندر، نباشد این همه معنا» | «به هیچ سیرتى اندر، نباشد این همه آیت» }}


{{ب| ز بس گرانى این غم،قدم شده است چو لامى | به این غمند مقید ز جنّ و انس،تمامى }}
{{ب| ز بس گرانى این غم، قدم شده است چو لامى | به این غمند مقید ز جنّ و انس، تمامى }}


تو هم نسوزى اگر،آدمى نیى که رخامى <ref>سنگ مرمر،و در اینجا مجازا به معناى مطلق سنگ آمده است.</ref>
{{م|تو هم نسوزى اگر، آدمى نیى که رخامى <ref>سنگ مرمر، و در اینجا مجازا به معناى مطلق سنگ آمده است.</ref>}}


{{ب| «به هیچ گوش نیامد ز عندلیب،کلامى» | «که دردى از سخنانش در او نکرد سرایت» <ref>همان،ص 172 و 173.</ref> }}
{{ب| «به هیچ گوش نیامد ز عندلیب، کلامى» | «که دردى از سخنانش در او نکرد سرایت» <ref>''همان''، ص 172 و 173.</ref> }}
{{پایان شعر}}


عندلیب کاشانى در مراثى حضرت على اکبر منظومه‌هاى ماتمى زیبایى دارد که به ارایه سه نمونه از آنها بسنده مى‌کنیم:
عندلیب کاشانى در مراثى حضرت على اکبر منظومه‌هاى ماتمى زیبایى دارد که به ارایه سه نمونه از آنها بسنده مى‌کنیم:


===غزل عاشورایى===
===غزل عاشورایى===
{{شعر}}


{{ب| که این جوان نه محمد،ز نسل اطهرش‌ست این | بود سپهر امامت:حسین و،محورش‌ست این }}
{{ب| که این جوان نه محمد، ز نسل اطهرش‌ست این | بود سپهر امامت: حسین و، محورش‌ست این }}


{{ب| ز بس که کار بر او تنگ آمده‌ست،به ناچار | ز جان گذشته و،اینک على اکبرش‌ست این }}
{{ب| ز بس که کار بر او تنگ آمده‌ست، به ناچار | ز جان گذشته و، اینک على اکبرش‌ست این }}


{{ب| گذشتن از سر جان،سهل‌تر ز داغ جوانى | کسى که مرگ جوان دیده است،باورش است این }}
{{ب| گذشتن از سر جان، سهل‌تر ز داغ جوانى | کسى که مرگ جوان دیده است، باورش است این }}


{{ب| دگر نمانده علمدار و لشکرى به شه دین | دو بال قطع ز پیکر شده برادرش‌ست این }}
{{ب| دگر نمانده علمدار و لشکرى به شه دین | دو بال قطع ز پیکر شده برادرش‌ست این }}


{{ب| نه فضل ماند و نه جعفر،نه قاسمى و نه عونى | تمام کشته به میدان فتاده،محضرش‌ست این }}
{{ب| نه فضل ماند و نه جعفر، نه قاسمى و نه عونى | تمام کشته به میدان فتاده، محضرش‌ست این }}


{{ب| کند نظاره به دنبال اکبر از سر حسرت | گواه صدق مقالم:دو دیدۀ ترش‌ست این }}
{{ب| کند نظاره به دنبال اکبر از سر حسرت | گواه صدق مقالم: دو دیده ترش‌ست این }}


{{ب| نه نامه‌هاى شما مى‌نماید این که به دستش | کند حساب شهیدان خویش و،دفترش‌ست این }}
{{ب| نه نامه‌هاى شما مى‌نماید این که به دستش | کند حساب شهیدان خویش و، دفترش‌ست این }}
 
{{ب| مقام کوشش جنگ است،نى زمان تغافل | یزید،جایزه داده است و کیسۀ زرش‌ست این <ref>همان،ص 167 و 168.</ref> }}


{{ب| مقام کوشش جنگ است، نى زمان تغافل | یزید، جایزه داده است و کیسۀ زرش‌ست این <ref>''همان''، ص 167 و 168.</ref> }}
{{پایان شعر}}
===غزل مرثیه===
===غزل مرثیه===
{{شعر}}
{{ب| على اکبر! الا اى طرّه‌ات هر تار، زنجیرى | به این مجنون سرگشته از آن زنجیر، تدبیرى }}


{{ب| على اکبر!الا اى طرّه‌ات هر تار،زنجیرى | به این مجنون سرگشته از آن زنجیر،تدبیرى }}
{{ب| تمناى مناى کربلا دارى به قربانى | نمى‌آید فدا مادر! مکن تعجیل، تأخیرى... }}
 
{{ب| تمناى مناى کربلا دارى به قربانى | نمى‌آید فدا مادر!مکن تعجیل،تأخیرى... }}


{{ب| به بالینت نخوابیدم چه شبها با دو صد زحمت | به امیدى که در پیرى به عالم دست من گیرى }}
{{ب| به بالینت نخوابیدم چه شبها با دو صد زحمت | به امیدى که در پیرى به عالم دست من گیرى }}


{{ب| ز دستم مى‌روى اکنون،نماند بر من دلخون | به جز یک جان پرحسرت،به غیر آه شبگیرى... }}
{{ب| ز دستم مى‌روى اکنون، نماند بر من دلخون | به جز یک جان پرحسرت، به غیر آه شبگیرى... }}


{{ب| کمند زلف تو در خواب دیدم دوش،دانستم | ندارد جز سیه‌بختى،پریشان خواب تعبیرى }}
{{ب| کمند زلف تو در خواب دیدم دوش، دانستم | ندارد جز سیه‌بختى، پریشان خواب تعبیرى }}


{{ب| سخن با من نمى‌گویى،دل زارم نمى‌جویى | ز مادر اى پسر!گویا به تقصیرى تو دلگیرى! }}
{{ب| سخن با من نمى‌گویى، دل زارم نمى‌جویى | ز مادر اى پسر! گویا به تقصیرى تو دلگیرى! }}


{{ب| نبستم حجلۀ شادى،نچیدم بزم دامادى | براى چون تو شمشادى،جز اینم نیست تقصیرى... }}
{{ب| نبستم حجلۀ شادى، نچیدم بزم دامادى | براى چون تو شمشادى، جز اینم نیست تقصیرى... }}


{{ب| سخن سر کن دمى با من وگرنه برکشم شیون | به آن آهى که در آهن کند چون نار تأثیرى... }}
{{ب| سخن سر کن دمى با من وگرنه برکشم شیون | به آن آهى که در آهن کند چون نار تأثیرى... }}


{{ب| ز دستم شد على اکبر،منم بیچاره و مضطر | ندارم یاورى دیگر،الا اى چرخ!تدبیرى }}
{{ب| ز دستم شد على اکبر، منم بیچاره و مضطر | ندارم یاورى دیگر، الا اى چرخ! تدبیرى }}


{{ب| خزان از گلشن دین(عندلیبا)!شد،مشو نومید | که باشد خرابى را،ز پى البته تعمیرى <ref>همان،ص 163.</ref> }}
{{ب| خزان از گلشن دین (عندلیبا)!شد، مشو نومید | که باشد خرابى را، ز پى البته تعمیرى <ref>''همان''،ص 163.</ref> }}
{{پایان شعر}}


===مثنوى عاشورایى===
===مثنوى عاشورایى===
{{شعر}}
{{ب| چو آمد به جولانگه کارزار | على اکبر، آن پردل نامدار... }}


{{ب| چو آمد به جولانگه کارزار | على اکبر،آن پردل نامدار... }}
{{ب| عنان را کشید از ره و، ایستاد | به آیین گردان زبان برگشاد }}
 
{{ب| عنان را کشید از ره و،ایستاد | به آیین گردان زبان برگشاد }}


{{ب| که:اى فرقۀ ناکس و ناقبول! | ندارید شرم از خدا و رسول؟ }}
{{ب| که: اى فرقۀ ناکس و ناقبول! | ندارید شرم از خدا و رسول؟ }}


{{ب| به چشم شما نیست یک جو حیا | که بستید صف‌ها به روى خدا... }}
{{ب| به چشم شما نیست یک جو حیا | که بستید صف‌ها به روى خدا... }}
خط ۱۷۵: خط ۱۷۹:
{{ب| منم آن دلیرى که روز نبرد | دو صد پور دستان نگیرم به مرد... }}
{{ب| منم آن دلیرى که روز نبرد | دو صد پور دستان نگیرم به مرد... }}


{{ب| ید اللّه،جدّ کبار من است | شجاعت ازو یادگار من است }}
{{ب| ید اللّه، جدّ کبار من است | شجاعت ازو یادگار من است }}


{{ب| چو بازو گشایم به پیکار و جنگ | که آرد نمودن به پیشم درنگ؟ }}
{{ب| چو بازو گشایم به پیکار و جنگ | که آرد نمودن به پیشم درنگ؟ }}
خط ۱۸۳: خط ۱۸۷:
{{ب| سنان چون تکانم به هنگام جنگ | به بهرام گردون نماند درنگ... }}
{{ب| سنان چون تکانم به هنگام جنگ | به بهرام گردون نماند درنگ... }}


{{ب| چو بازو به گُرد افکنى خم کنم | ز گیتى،تهى نام رستم کنم }}
{{ب| چو بازو به گُرد افکنى خم کنم | ز گیتى، تهى نام رستم کنم }}


{{ب| بخندد چو تیغم به هنگام کین | بگرید ز بیم،آسمان بر زمین... }}
{{ب| بخندد چو تیغم به هنگام کین | بگرید ز بیم، آسمان بر زمین... }}


{{ب| به دستم چو تیغ است آتش‌فشان | چه باکم ز خاشاک مشتى خسان؟... }}
{{ب| به دستم چو تیغ است آتش‌فشان | چه باکم ز خاشاک مشتى خسان؟... }}
خط ۱۹۱: خط ۱۹۵:
{{ب| به نیروى خود هر که دارد گمان | گو آید به میدان کین این زمان }}
{{ب| به نیروى خود هر که دارد گمان | گو آید به میدان کین این زمان }}


{{ب| که گردد عیان مرد و نامرد کیست؟ | به گاه هنر،مردآور کیست؟ }}
{{ب| که گردد عیان مرد و نامرد کیست؟ | به گاه هنر، مردآور کیست؟ }}


{{ب| بکوشیم مردانه در کارزار | که ماند به گیتى ز ما یادگار <ref>1همان،ص 166 و 167.</ref> }}
{{ب| بکوشیم مردانه در کارزار | که ماند به گیتى ز ما یادگار <ref>''همان''، ص 166 و 167.</ref> }}






==منابع==
محمد علی مجاهدی، ''کاروان شعر عاشورا''، زمزم هدایت، ج1، ص 354-358.


محمد علی مجاهدی، کاروان شعر عاشورا،زمزم هدایت، ج1، ص 354-358.
==پی نوشت==

نسخهٔ ‏۲۳ ژوئن ۲۰۱۶، ساعت ۱۰:۰۱

عندلیب کاشانی از شعرای دوره ناصری است.

عندلیب کاشانى
پرونده:اندازه تصویر =
نام اصلی میر تقى
زادروز کاشان
پدر و مادر حسین حسنى
در زمان حکومت ناصر الدین شاه
تخلص «عندلیب» و «بلبل»

زندگینامه

نامش میر تقى، فرزند حسین حسنى، زادگاهش کاشان، تخلص شعرى‌اش «عندلیب» و «بلبل»، از شعراى دوره ناصرى است. از تاریخ تولد و درگذشت او بى‌اطلاعیم.

در مقدمۀ دیوان او آمده است.

«...میر تقى بن حسین الحسنى از اجله سادات و از شعراى عهد قاجار بود. در آغاز جوانى در زمان سلطنت ناصر الدین شاه از زادگاه خویش عازم تهران گردید...در عهد جوانى، شوقى در دل و شورى در سر داشت و عمر گرانمایه به خواندن و بررسى و تحقیق در اشعار و شعر مى‌گذراند و از مجالست و مصاحبت اهل ادب بهره‌مند بود و از محاورت و معاشرت ایشان لذت مى‌برد. نشست با سخن‌ سرایان پرده از روى طبع شیواى او برگرفت و طوطى طبعش ترانه‌ساز و نغمه‌پرداز آمد تا آنجا که در قصیده و غزل سرآمد شد...وى پس از دو سال اقامت در تهران به زادگاه خویش کاشان برگشت و پس از آن سفرى به شروان آغاز کرد و عازم آن سامان شد و پنج سال با الفت ظریفان و صحبت‌ موزونان آن دیار سپرى کرد و با سخن‌ سرایان آن شهر سر و رازى و سوز و سازى داشت... پس از پنج سال اقامت در شروان سفر داغستان در پیش گرفت و نزدیک به سى سال از عمر را در آن دیار گذراند و از آن پس رهسپار گرجستان و دیگر بلاد قفقاز گردید.» [۱]

سبک شعرى

دیوان اشعار عندلیب کاشانى حاوى غزلیات، ماده تاریخ‌ها، ساقى‌نامه، مثنویات، مخمس‌ها و رباعیات و مراثى در سال 1343 به اهتمام آقاى تیرداد اندیشه توسط انتشارات کاوه در قطع وزیرى و در 177 چاپ و منتشر شده است. این اشعار على‌رغم قالب‌هاى متنوعى که دارند غالبا در سبک عراقى سروده شده‌اند و مثنوى‌هاى ماتمى او لحنى حماسى دارند. عندلیب کاشانى را باید مبتکر نوعى سبک مرثیه‌سرایى دانست. او در شیوۀ: غزل-مثنوى ماتمى آثار بدیعى دارد و نیز با استفاده از چند غزل که داراى اوزان مختلف عروضى‌اند بى‌آنکه از قالب ترکیب‌بند استفاده کند، زنجیره کلامى خود را همانند حلقه‌هاى زنجیر مى‌آراید و این تنوع‌ طلبى در مرثیه‌ سرایى بى‌سابقه است.

دامنه تأثیر آثار عاشورایى

متأسفانه در تذکره‌هایى که در دورۀ قاجاریه تألیف شده نامى از او به میان نیامده و شاید علت امر اقامت دیرپاى او در بلاد قفقاز و عدم حضور او در پایتخت بوده است. با این که اشعار ماتمى عندلیب کشانى از نظر کمى و کیفى درخور عنایت و توجه است ولى به خاطر گمنامى وى و دور از دسترس بودن آثار منظومش، بازتابى در زمانه او نداشته است، ولى به طور حتم به روند تکاملى شعر عاشورا در قلمرو زبان فارسى شتاب بخشیده است.

برگزیده آثار عاشورایى

در دیوان چاپ عندلیب کاشانى مراثى فراوانى در قالب‌هاى مختلف شعرى دیده مى‌شود از قبیل:

مثنوى‌هاى عاشورایى، غزل‌هاى عاشورایى و مخمسات عاشورایى -که تضمین دو غزل سعدى است و هریک از آنها داراى فضاهاى عاطفى و احساسى به خصوصى است. براى پرهیز از دامنه‌ دار شدن سخن، به نقل چند اثر برگزیده عاشورایى او به اختصار مى‌پردازیم:

تضمین غزل سعدى

زبان حال حرّ بن یزید ریاحى

حر از قبول بدایت چو یافت راه هدایت غلط نکرد پى و، شد به سوى شاه ولایت
به گریه گفت که: جانم هزار باد فدایت!
«بیا که موسم صلح است و دوستى و عنایت» «به شرط آن‌که نگوییم از گذشته حکایت»
اگرچه پیش یزیدم بود بلندمقامى به پیشگاه تو، اقرار مى‌کنم به غلامى
چو نیست زندگى دهر را ثبات و دوامى
«مرا به دست تو خوشتر هلاک جان گرامى» «هزار بار که رفتن به دیگرى به حمایت»
خوشا کسى که سر و جان کند به راه تو ایثار به این مراتب عالى رسیدن است چه دشوار
مگر که لطف تو گردد درین معامله‌ام یار
«ز حرص من چه گشاید، تو ده به خویشتنم بار» «که چشم سعى، ضعیف است بى‌چراغ هدایت»
مگر قبول تو زین ورطه‌ام به لطف رهاند وگرنه خون دل از دیده‌ام عمل بچکاند
گریز از توبه عالم سعید مى‌نتواند
«ملامت من مسکین کسى کند که نداند» «که عشق تا به چه حد است و، حسن تا به چه غایت؟»
چو خدمتى نتوان درخور سزاى تو کردن خوش است جان گرامى همى فداى تو کردن
عمل، خداى نگفته به جز رضا تو کردن
«به هیچ روى نشاید خلاف راى تو کردن» «کجا برم گله از دست پادشاه ولایت؟»
نه در حضور جنابت منم به صدق ثناخوان که مدح و وصف تو کرده‌ست کردگار به قرآن
ز هرچه گفتم و گویم، تو برترى همه از آن
«مرا سخن به نهایت رسید و، عمر به پایان» «هنوز وصف کمالت نمى‌رسد به نهایت»
ز جرم خاک سیه تا فضاى عالم بالا پس از حضیض ثرى تا ز بعد اوج ثریا
ز چشم عقل نمودم به هرچه بود، تماشا
«به هیچ صورتى اندر، نباشد این همه معنا» «به هیچ سیرتى اندر، نباشد این همه آیت»
ز بس گرانى این غم، قدم شده است چو لامى به این غمند مقید ز جنّ و انس، تمامى
تو هم نسوزى اگر، آدمى نیى که رخامى [۲]
«به هیچ گوش نیامد ز عندلیب، کلامى» «که دردى از سخنانش در او نکرد سرایت» [۳]

عندلیب کاشانى در مراثى حضرت على اکبر منظومه‌هاى ماتمى زیبایى دارد که به ارایه سه نمونه از آنها بسنده مى‌کنیم:

غزل عاشورایى

که این جوان نه محمد، ز نسل اطهرش‌ست این بود سپهر امامت: حسین و، محورش‌ست این
ز بس که کار بر او تنگ آمده‌ست، به ناچار ز جان گذشته و، اینک على اکبرش‌ست این
گذشتن از سر جان، سهل‌تر ز داغ جوانى کسى که مرگ جوان دیده است، باورش است این
دگر نمانده علمدار و لشکرى به شه دین دو بال قطع ز پیکر شده برادرش‌ست این
نه فضل ماند و نه جعفر، نه قاسمى و نه عونى تمام کشته به میدان فتاده، محضرش‌ست این
کند نظاره به دنبال اکبر از سر حسرت گواه صدق مقالم: دو دیده ترش‌ست این
نه نامه‌هاى شما مى‌نماید این که به دستش کند حساب شهیدان خویش و، دفترش‌ست این
مقام کوشش جنگ است، نى زمان تغافل یزید، جایزه داده است و کیسۀ زرش‌ست این [۴]

غزل مرثیه

على اکبر! الا اى طرّه‌ات هر تار، زنجیرى به این مجنون سرگشته از آن زنجیر، تدبیرى
تمناى مناى کربلا دارى به قربانى نمى‌آید فدا مادر! مکن تعجیل، تأخیرى...
به بالینت نخوابیدم چه شبها با دو صد زحمت به امیدى که در پیرى به عالم دست من گیرى
ز دستم مى‌روى اکنون، نماند بر من دلخون به جز یک جان پرحسرت، به غیر آه شبگیرى...
کمند زلف تو در خواب دیدم دوش، دانستم ندارد جز سیه‌بختى، پریشان خواب تعبیرى
سخن با من نمى‌گویى، دل زارم نمى‌جویى ز مادر اى پسر! گویا به تقصیرى تو دلگیرى!
نبستم حجلۀ شادى، نچیدم بزم دامادى براى چون تو شمشادى، جز اینم نیست تقصیرى...
سخن سر کن دمى با من وگرنه برکشم شیون به آن آهى که در آهن کند چون نار تأثیرى...
ز دستم شد على اکبر، منم بیچاره و مضطر ندارم یاورى دیگر، الا اى چرخ! تدبیرى
خزان از گلشن دین (عندلیبا)!شد، مشو نومید که باشد خرابى را، ز پى البته تعمیرى [۵]

مثنوى عاشورایى


منابع

محمد علی مجاهدی، کاروان شعر عاشورا، زمزم هدایت، ج1، ص 354-358.

پی نوشت

  1. دیوان عندلیب کاشانى، به اهتمام تیرداد اندیشه، تهران، انتشارات کاوه، سال 1343، ص 3 و 4.
  2. سنگ مرمر، و در اینجا مجازا به معناى مطلق سنگ آمده است.
  3. همان، ص 172 و 173.
  4. همان، ص 167 و 168.
  5. همان،ص 163.
  6. همان، ص 166 و 167.
چو آمد به جولانگه کارزار على اکبر، آن پردل نامدار...
عنان را کشید از ره و، ایستاد به آیین گردان زبان برگشاد
که: اى فرقۀ ناکس و ناقبول! ندارید شرم از خدا و رسول؟
به چشم شما نیست یک جو حیا که بستید صف‌ها به روى خدا...
ایا ناکسان ز حق بیخبر! که خصمید با کیش خیر البشر...
منم آن دلیرى که روز نبرد دو صد پور دستان نگیرم به مرد...
ید اللّه، جدّ کبار من است شجاعت ازو یادگار من است
چو بازو گشایم به پیکار و جنگ که آرد نمودن به پیشم درنگ؟
چو شیر آید از بیشه در مرغزار به ناچار روبه نماید فرار
سنان چون تکانم به هنگام جنگ به بهرام گردون نماند درنگ...
چو بازو به گُرد افکنى خم کنم ز گیتى، تهى نام رستم کنم
بخندد چو تیغم به هنگام کین بگرید ز بیم، آسمان بر زمین...
به دستم چو تیغ است آتش‌فشان چه باکم ز خاشاک مشتى خسان؟...
به نیروى خود هر که دارد گمان گو آید به میدان کین این زمان
که گردد عیان مرد و نامرد کیست؟ به گاه هنر، مردآور کیست؟
بکوشیم مردانه در کارزار که ماند به گیتى ز ما یادگار [۶]