عباس شهری: تفاوت میان نسخهها
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۱۱۰: | خط ۱۱۰: | ||
[[رده:شاعران فارسی زبان]] | [[رده:شاعران فارسی زبان]] | ||
[[رده:شاعران معاصر]] | [[رده:شاعران معاصر]] | ||
<references /> | <references />{{شاعران}} |
نسخهٔ کنونی تا ۸ مارس ۲۰۲۲، ساعت ۱۵:۰۸
عبّاس شهری یکی از شاعران معاصر ایرانی است.
عبّاس شهری | |
---|---|
زادروز | 1289 ه. ش تهران |
مرگ | 1369 ه.ش |
تخلص | شهری |
زندگینامه[ویرایش | ویرایش مبدأ]
عبّاس شهری فرزند اسماعیل متخلّص به «شهری» در سال 1289 ه. ش در «شهرستانک» از توابع تهران به دنیا آمد. او فارغ التحصیل دانشکدهی کشاورزی دانشگاه تهران بود، و آنگاه به استخدام وزارت کشاورزی درآمد و در پستهای مختلفی انجام وظیفه کرد.
وی به سال 1369 شمسی در سن 82 سالگی درگذشت. [۱]
آثار[ویرایش | ویرایش مبدأ]
وی در شعر و شاعری دارای آثار ارزندهای است. وی شاعری خوش ذوق و لطیف طبع بود، و در شعر به سادگی و روانی آن توجه داشت. هنر او در سرودن مثنویهای اخلاقی و اجتماعی است و در انواع دیگر شعر نیز مهارت دارد. شهری به غم و شادی مردم زمان آگاه و به روحیّات آنان آشنایی دارد. [۲]
شهری تذکرهی منظومی در احوال شعرای زمان خود تألیف کرده است که شاعر باید هدفش گفتن و آگاه کردن باشد نه گمراه کردن. شاعر باید باریک بین و عاقبت بین و اهل خدا و دین باشد تا سخنش به مدد طبع خدا داد نغز و دلپسند افتد و مسلّم سخنی که حالی در اوست، شک نیست که نکوست. استاد سخن شناس «سعید نفیسی» در ضمن گفتاری که دربارهی آثار منظوم عباس شهری نوشته چنین میگوید: «... در زمان ما سرایندگان بسیارند اما من در میانشان کم کسی را میشناسم که نوبری به جهان سخن و بازار معانی آورده باشد؟ و کسانی که از آثار این گروه از سخن سرایان فارسی زبان واقفند گواهی میتوانند داد که سخنان شاعر بدیعگوی نوآور این روزگار عباس شهری یکی از مستثنیات است ...»
اشعار[ویرایش | ویرایش مبدأ]
هر کس شنید واقعهی کربلا گریست | بر آن شهید کشته ز تیغ جفا گریست | |
غمخانه شد بسیط زمین در عزای او | چشم جهانیان همه در این عزا گریست | |
تنها نه چشم عالمیان اشکبار اوست | کفرش مخوان اگر که بگویم خدا گریست | |
در این مصیبتی که خدا صاحب عزاست | بیشک که دیدهی همهی انبیا گریست | |
آن کشتهای که دین خدا پایدار از اوست | از من شنو که تا شنوی در کجا گریست | |
از دور چون نگاه سوی خیمهگاه کرد | بر بیکسیّ عترت آل عبا گریست | |
بعد از مصیبتی که به آل عبا رسید | هرکس گریست بهر غمی، ناروا گریست | |
«شهری» دل شکسته ز سوز درون خویش | چون ابر نوبهار در این ماجرا گریست |