جلیل دشتی مطلق: تفاوت میان نسخهها
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۱۴۵: | خط ۱۴۵: | ||
ضجّههای تلخ رود، رود ... | ضجّههای تلخ رود، رود ... | ||
=== آبروی میدان === | ===آبروی میدان=== | ||
{{شعر}} | {{شعر}} | ||
خط ۱۷۰: | خط ۱۷۰: | ||
==منابع== | ==منابع== | ||
*[http://opac.nlai.ir/opac-prod/search/briefListSearch.do?command=FULL_VIEW&id=700738&pageStatus=1&sortKeyValue1=sortkey_title&sortKeyValue2=sortkey_author دانشنامهی شعر عاشورایی، محمدزاده، ج | *[http://opac.nlai.ir/opac-prod/search/briefListSearch.do?command=FULL_VIEW&id=700738&pageStatus=1&sortKeyValue1=sortkey_title&sortKeyValue2=sortkey_author دانشنامهی شعر عاشورایی، محمدزاده، ج ۲، ص: ۱۵۰۴-۱۵۰۵.] | ||
[[رده:ادبیات]] | [[رده:ادبیات]] |
نسخهٔ ۱ اوت ۲۰۲۰، ساعت ۱۳:۰۶
جلیل دشتی (١٣٣٤ ه. ش) از شاعران معاصر ایرانی است.
جلیل دشتی | |
---|---|
زادروز | ١٣٣٤ ه.ش بوشهر |
زندگینامه
جلیل دشتی مطلق فرزند عبد اللّه به سال ١٣٣٤ ه. ش در شهرستان «کنگان» دیده به جهان گشود. تحصیلات ابتدایی و متوسطه را تا حد سیکل قدیم در زادگاه خود و سپس دیپلم را از شهرستان بوشهر اخذ نمود و تحصیلات عالیه را تا مقطع کارشناسی در رشتهی زبان و ادبیات فارسی از دانشگاه پیام نور شیراز ادامه داد. وی فعالیتهای شعری خود را از دوران دبیرستان و با علاقهای که به خواندن دواوین شعر داشت آغاز نمود در سال ١٣٥٨ ه. ش به عنوان کارگزار چند پیشه به استخدام آموزش و پرورش درآمد، ولی بعد از یک سال خدمت به وزارت کشور منتقل شد. ایشان در فرمانداری کنگان خدمت کرده است است و مسئول شورای شهر و شهرستان کنگان نیز بود.
وی در قالبهای شعری مختلفی طبع آزمایی نموده است ولی تمایلش بیشتر به سرودن غزل و مثنوی است؛ شعر نو نیز میگوید.
جلیل دشتی مطلق سه مجموعه مختلف را آماده چاپ دارد.
اشعار
ظهر عاشورا
آسمان کبود مینمود
آفتاب میمکید
خون تازهی زمین تفته را
بوی درد و داغ میوزید در زمین کربلا
ذو الجناح شیهه میکشید
دشت خون گرفته را
زیر ضربههای سُم او،
زمین نه،
شانههای آسمان به لرزه اوفتاده بود
دستهدسته اشک
در میان صحن گونههای ذو الجناح
سینه میزدند
اهل بیت عشق، اهل بیت آتش و عطش
نخلهای تشنه لب
کودکان آب ... آب
کودکان اضطراب
از میان خیمههای گُر گرفته آمدند
دلشکسته و حزین.
آه ذو الجناح!
ذو الجناح بیسوار!
کم حسین نازنین
ذو الجناح، خیره سمت قتلگاه
خیره سمت مصحفی که برگبرگ گشته بود ...
از نگاه کودکان فرات میدمید
از گلویشان، شعلهشعله، آه
دستهدسته اشک
در میان صحن گونههای ذو الجناح بیقرار
سینه میزدند
آسمان کبود مینمود
سمت خیمههای خشم و خوف و خون به گوش میرسید
ضجّههای تلخ رود، رود ...
آبروی میدان
این جوان کیست که در قبضهی او توفان است | آسمان، زیر سُمِّ مرکب او حیران است | |
پنجه در پنجهی آتش فکند- گاه نبرد- | دشت، از هیبتِ این معرکه، سرگردان است | |
مشک بر دوش گرفتهست وَ دل را در مشت | کوهمردی که همه آبروی میدان است | |
تا که لب تشنه نمانند غریبان، امروز | میرود در دل آتش، به سرِ پیمان است | |
این طرف، کوه جوانمردی، ایثار و شرف | روبرو، قوم جفا پیشه و سنگستان است | |
صف به صف میشکند پشتِ سپاه شب کیش | آذرخشیست که غرّندهتر از شیران است | |
خیره بر خیمهی زینب (س) شده و مینگرد | کودکی را که تمامی عطش و گریان است | |
سمت خون، علقمه در آتش و در سمت عطش | خیمهها شعلهور و بادیه اشک افشان است | |
این که بر صفحهی پیشانی او حک شده است | آیههایی است که در سورهی (الرّحمن) است |