محمد علی معلم دامغانی‌: تفاوت میان نسخه‌ها

از ویکی حسین
پرش به ناوبری پرش به جستجو
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۱: خط ۱:
'''محمد علی معلم دامغانی‌''' (1330 ه. ش) یکی از شاعران معاصر و صاحب سبک ایرانی است که خالق چندین مثنوی مشهور می باشد.
'''محمد علی معلم دامغانی‌''' (١٣٣٠ ه. ش) یکی از شاعران معاصر و صاحب سبک ایرانی است که خالق چندین مثنوی مشهور می باشد.
{{جعبه اطلاعات شاعر و نویسنده
{{جعبه اطلاعات شاعر و نویسنده
| نام                    = محمد علی معلم دامغانی‌
| نام                    = محمد علی معلم دامغانی‌

نسخهٔ ‏۲۸ ژوئن ۲۰۲۰، ساعت ۰۹:۰۶

محمد علی معلم دامغانی‌ (١٣٣٠ ه. ش) یکی از شاعران معاصر و صاحب سبک ایرانی است که خالق چندین مثنوی مشهور می باشد.

محمد علی معلم دامغانی‌
دامغانی.jpg
زادروز 1330ه.ش
دامغان

درباره‌ی شاعر

علی معلم به سال 1330 ه. ش در دامغان به دنیا آمد. دوران کودکی و تحصیلات ابتدایی و متوسطه را در زادگاه خود گذراند و برای مدت دو سال به تحصیل در دانشکده‌ی زبان و ادبیات فارسی پرداخت امّا آن را ناتمام رها کرد. سپس در دانشکده‌ی حقوق دانشگاه تهران به تحصیل مشغول شد امّا به علت شرکت در فعالیت‌های سیاسی و مبارزات دوران انقلاب، این رشته هم ناتمام ماند. او پس از پیروزی انقلاب به دریافت مدرک کارشناسی الهیات و معارف اسلامی نائل آمد. علی معلم قالب کلاسیک را برای سرودن شعر برگزیده است و بیشتر متمایل به مثنوی است. معلم در حال حاضر مدیر کل مرکز موسیقی و آهنگ‌های انقلابی صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران است.

آثار شاعر

از او مجموعه شعری به نام «رجعت سرخ ستاره» در سال 1360 شمسی به چاپ رسید. هم چنین «گزیده ادبیات معاصر شماره 47» نیز در بردارنده‌ی اشعار وی است. معلّم در مثنوی «هجرت»، انقلاب اسلامی و بیدارگر بزرگ آن، امام خمینی را توصیف می‌کند.



اشعار

آن روز در جام شفق مُل کرد خورشید بر خشک چوب نیزه‌ها گُل کرد خورشید
شید و شفق را چون صدف در آب دیدم‌ خورشید را بر نیزه گویی خواب دیدم
خورشید را بر نیزه؟ آری این چنین است‌ خورشید را بر نیزه دیدن سهمگین است
بر صخره از سیب زنخ، بر می‌توان دید خورشید را بر نیزه کمتر می‌توان دید


در جام من می بیشتر کن ساقی امشب‌ با من مدارا بیشتر کن ساقی امشب
بر آبخورد آخر مقدّم تشنگانند می ده، حریفانم صبوری می‌توانند
این تازه‌رویان، کهنه رندان زمینند با ناشکیبایان، صبوری را قرینند
من صحبت شب تا سحوری کی توانم‌ من زخم دارم، من صبوری کی توانم
تسکین ظلمت، شیر کوران را مبارک‌ ساقی سلامت این صبوران را مبارک
من زخم‌های کهنه دارم، بی‌شکیبم‌ من گرچه اینجا آشیان دارم، غریبم
من زخم‌دار تیغ قابیلم، برادر! میراث خوار رنج هابیلم، برادر!
یوسف مرا فرزند مادر بود در چاه‌ یحیی! مرا یحیی برادر بود در چاه
از نیل با موسی بیابانگرد بودم‌ بردار، با عیسی شریک درد بودم
من با محمّد از یتیمی عهد کردم‌ با عاشقی میثاق خون در مهد کردم
بر ثور، شب با عنکبوتان می‌تنیدم‌ در چاه کوفه وای حیدر می‌شنیدم
بر ریگ صحرا با ابوذر پویه کردم‌ عمّاروش چون ابر و دریا مویه کردم
تاوان مستی همچو اشتر باز راندم‌ با میثم از معراج‌دار آواز خواندم
من تلخی صبر خدا در جام دارم‌ صغرای رنج مجتبی در کام دارم
من زخم خوردم، صبر کردم، دیر کردم‌ من با حسین از کربلا شبگیر کردم
آن روز در جام شفق مل کرد خورشید بر خشک چوب نیزه‌ها گل کرد خورشید
فریادهای خسته سر بر اوج می‌زد وادی به وادی خون پاکان موج می‌زد


بی‌درد مردم ما خدا، بی‌درد مردم‌ نامرد مردم ما خدا، نامرد مردم
از پا حسین افتاد و ما بر پای بودیم‌ زینب اسیری رفت و ما بر جای بودیم
از دست ما بر ریگ صحرا نطع [۱] کردند دست علمدار خدا را قطع کردند
نوباوه‌گان مصطفی را سر بریدند مرغان بستان خدا را سر بریدند
در برگ‌ریز باغ زهرا برگ کردیم‌ زنجیر خائیدیم و صبر مرگ کردیم
چون بیوه‌گان ننگ سلامت ماند بر ما تاوان این خون تا قیامت ماند بر ما
روزی که در جام شفق مل کرد خورشید بر خشک چوب نیزه‌ها گل کرد خورشید [۲]


هجرت:

این فصل را با من بخوان باقی فسانه است‌ این فصل را بسیار خواندم عاشقانه است
شبگیر غم بود و شبیخون بلا بود هر روز عاشورا و هر جا کربلا بود
قابیلیان بر قامت شب می‌تنیدند هابیلیان بوی قیامت می‌شنیدند
جان از سکوت سرد شب دلگیر می‌شد دل در رکاب آرزوها پیر می‌شد
امیدها در دام حرمان درد می‌شد بازار گرم عاشقی‌ها سرد می‌شد
دیدم، شبان خفته را تبدار دیدم‌ بر خفته‌ی شب، شبروی بیدار دیدم
مردی صفای صحبت آیینه دیده‌ از روزن شب، شوکت دیرینه دیده
مردی حوادث، پایمال همت او عالم ثناگوی جلال همّت او
مردی نهان با روح، هم پیمان نشسته‌ مردی به رنگ نوح در طوفان نشسته
مردی به مردی دشنه بر بیداد بسته‌ در خامشی‌ها قامت فریاد بسته
مردی تذرو [۳] کشته را پرواز داده‌ اسلام را در خامشی آواز داده
کای عالمی آشفته چند آشفتن تو گیتی فسرد از فتنه تا کی خفتن تو
ابر و نباریدن چه رنگ است این چه رنگ است‌ تیغ و نبرّیدن چه ننگ است این چه ننگ است
یاد احد یاد بزرگی‌ها که کردیم‌ آن پهلوانی‌ها، سترگی‌ها که کردیم
شبگیر ما در روز خیبر یاد باد قهر خدا در خشم حیدر یاد بادا ... [۴]




منابع

  • دانشنامه‌ی شعر عاشورایی، محمدزاده، ج‌ 2، ص: 1457-1458.

پی نوشت

  1. نطع: فرش چرمین.
  2. رجعت سرخ ستاره؛ ص 63- 66.
  3. تذرو: قرقاول، نام پرنده‌ای.
  4. رجعت سرخ ستاره.