طرب شیرازی‌: تفاوت میان نسخه‌ها

از ویکی حسین
پرش به ناوبری پرش به جستجو
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۴۷: خط ۴۷:
}}
}}


'''طرب شیرازی''' (زاده 1276 ه.ق در اصفهان- درگذشته 1330 ه.ق در اصفهان) یکی از شاعان معاصر ایرانی است. وی در سرودن انواع شعر توانا بود، و به خصوص در قصیده و غزل شهرت داشته است.
'''طرب شیرازی''' (زاده 1276 ه.ق در اصفهان- درگذشته 1330 ه.ق در اصفهان) از علما و فضلای کم نظیر عهد خود، شاعری دانشمند و هنرمندی با ذوق بود.
==زندگینامه==
==زندگینامه==


میرزا ابو القاسم محمّد نصیر متخلّص به «طرب» کوچکترین فرزند شاعر نامی محمد رضا قلی خان همای شیرازی بود. خانواده او اهل شیراز بودند ولی پدرش در اصفهان مسکن گزید و طرب در آنجا متولد شد و در همان شهر نشو و نما یافت. دو برادر دیگر طرب یعنی میرزا محمّد حسین عنقا و محی الدّین محمد سُها نیز شاعر و اهل ادب بودند. طرب پس از مرگ پدر تحت سرپرستی و تربیت عنقا قرار گرفت و علوم مختلف را نزد میرزا عبد الغفار پا قلعه‌ای، آخوند ملّا محمّد کاشانی، جهانگیر خان قشقایی و میرزا ابو الحسن جلوه و هنر خطّاطی را در محضر میرزا عبد الرحیم افسر فرا گرفت. طرب با وجود اینکه مورد توجه ناصر الدّین شاه قاجار بود زندگی درویشانه را ترجیح می‌داد و از پذیرفتن صلات آنها امتناع می‌کرد. ناصر الدّین شاه به او لقب «عقاب» و «تاج الشّعرا» داد ولی او در هیچ شعری آنها را به کار نبرد. از سال 1285 ه. ق.
میرزا ابوالقاسم محمّد نصیر متخلّص به «طرب» کوچکترین فرزند شاعر نامی محمد رضا قلی خان همای شیرازی بود. خانواده او اهل شیراز بودند ولی پدرش در اصفهان مسکن گزید و طرب در آنجا متولد شد. دو برادر دیگر طرب یعنی میرزا محمّدحسین عنقا و محی‌الدّین محمد سُها نیز شاعر و اهل ادب بودند. طرب پس از مرگ پدر تحت سرپرستی و تربیت عنقا قرار گرفت و علوم مختلف را نزد میرزا عبدالغفار پا قلعه‌ای، آخوند ملّا محمّد کاشانی، جهانگیر خان قشقایی و میرزا ابوالحسن جلوه و هنر خطّاطی را در محضر میرزا عبدالرحیم افسر فرا گرفت. طرب با وجود اینکه مورد توجه ناصرالدّین شاه قاجار بود زندگی درویشانه را ترجیح می‌داد و از پذیرفتن صلات آن‌ها امتناع می‌کرد. ناصرالدّین شاه به او لقب «عقاب» و «تاج الشّعرا» داد ولی او در هیچ شعری آن‌ها را به کار نبرد. از سال 1285 ه. ق. مدتی ملک الشعرای دربار ناصرالدّین شاه بود، امّا بالاخره از آن کناره گرفت و به اصفهان برگشت.  


مدتی ملک الشعرای دربار ناصر الدّین شاه بود، امّا بالاخره از آن کناره گرفت و به اصفهان برگشت. او یکی از علما و فضلای کم نظیر عهد خود بود. وی شاعری دانشمند و هنرمندی با ذوق بود که در خوشنویسی، نقاشی و هنرهای زیبا هنر آفرینی می‌کرد.
<br />


طرب به سال 1330 ه. ق. در اصفهان درگذشت و در همان شهر در بقعه‌ی امامزاده احمد دفن شد.
==آثار==
«طرب» در غزل از شیوه بانیان نهضت بازگشت ادبى پیروى مى‌کرد و در سبک عراقى غزل مى‌سرود ولى بعدها که به قصیده‌سرایى روى آورد از شیوه متقدمان در این قالب شعرى بهره مى‌گرفت و به سبک خراسانى طبع‌آزمایى مى‌کرد و در قالب مثنوى به شیوه حکیم ابوالقاسم فردوسى شعر مى‌سروده و در مراثى عاشورایى، سبک محتشم کاشانى را به کار مى‌گرفت. طرب اصفهانى را باید از ادامه دهندگان شیوه محتشم کاشانى در مرثیه‌سرایى دانست و هفت بند او که در مراثى سالار شهیدان و واقعه کربلا سروده شده متاثر از دوازده‌بند محتشم کاشانى است و به اقتضاى او سخن گفته است.وى از چهره‌هاى ممتاز شعر آیینى در سده اخیر به شمار مى‌رود و اشعار مناقبى او در قالب‌هاى متنوع شعرى در مناقب ائمه اطهار و خاندان عصمت و طهارت -علیهم السلام- خصوصا کریمه اهل بیت حضرت معصومه -سلام اللّه علیها- در شمار آثار ممتاز آیینى به شمار مى‌رود و رویکرد جدى او به مقوله‌هاى مذهبى و ارزشى در بالندگى نخل برومند شعر آیینى در سده اخیر بى‌تاثیر نبوده است.


===برگزیده اشعار===


==== هفت‌بند<ref>در مرثیه خامس آل عبا که اقتفاگونه‌اى است از دوازده بند محتشم کاشانى و در زمره آثار منظوم و موفق عاشورایى</ref> ====


نامش میرزا ابو القاسم محمد نصیر تخلص شعرى‌اش«طرب»زادگاهش اصفهان و کوچک‌ترین فرزند محمد رضا قلى خان شیرازى متخلص به«هما»است.
در سال 1276 ه.ق در اصفهان به دنیا آمد و به سال 1330 ه.ق در سن 54 سالگى در زادگاهش بدرود حیات گفت و در بقعه امام زاده احمد به خاک سپرده شد.
طرب در خاندانى ادب‌پرور نشو و نما پیدا کرد.پدرش هماى شیرازى و برادرانش میرزا محمد حسین«عنقا» و محى الدین محمد«سها»  از چهره‌هاى ممتاز شعر و ادب در سده سیزدهم و اوایل سده چهاردهم به شمار مى‌رفتند.
مرحوم استاد جلال الدین همایى در مقدمه دیوان طرب نگاشته‌اند:
«...طرب در کودکى و اوایل عهد جوانى اکثر اوقات پیش«عنقا»به درس و مشق اشتغال داشته و به دستور و انتخاب او نمونه‌هاى برگزیده نظم و نثر فارسى و عربى شعرا و نویسندگان بزرگ قدیم و معاصر را براى خود مى‌نوشته و از برمى‌کرده و دقایق معانى و لطایف و اشارات آن را به خاطر مى‌سپرده است...دومین برادر بزرگتر«طرب»که از اساتید مسلم شعر و ادب بود...میرزا محمد است...او نیز در سهم خود از وظایف بزرگترى و تعلیم رموز و دقایق شعر و شاعرى درباره طرب کوتاهى نکرده بود؛مراتب صدق و صفا و مودّت و یگانگى او مخصوصا بعد از وفات«طرب»بروز کرد که در سرپرستى و تربیت و تکفّل معیشت بازماندگان و اولاد صغار او که از آن جمله خود این حقیر است  انصافا پدرى و بزرگوارى فرمود...از جمله یادگارهاى خطوط ایام کودکى(طرب) بخشى است از چهار مقاله عروضى و چند صفحه از اواخر کتاب انیس العشّاق از حسن بن محمد رامى تألیف سنه 826 ق در تشبیهات شاعرانه...طرب در خوشنویسى خط نستعلیق استاد یگانه مسلم عهد خود در اصفهان بود و در این فن از شیوه میر عماد حسنى معروف و محمد صالح-که بزرگ‌ترین خوشنویس عهد شاه سلیمان و شاه سلطان حسین صفوى بوده و بهترین یادگار خطش در کتیبه‌هاى مدرسه چهار باغ سلطانى و عمارت چهل ستون و عالى قاپو اصفهان موجود است-پیروى مى‌نمود...نمونه کتیبه‌نویسى‌هاى او در مسجد رکن الملک تخت فولاد و مسجد آخوند ملا محمد حسین کرمانى در محله گلبهار و سراى ملک در بازار شاه اصفهان به یادگار مانده...طرب در خط،ارشد شاگردان میرزا عبد الرحیم اصفهانى شاعر خوشنویس معروف است که وفاتش على التحقیق بعد از سنه 1308 و به بعض احتمالات در سال 1315 قمرى است...  »
== سبک شعرى[ویرایش | ویرایش مبدأ] ==
«طرب»در غزل از شیوه بانیان نهضت بازگشت ادبى پیروى مى‌کرد و در سبک عراقى غزل مى‌سرود ولى بعدها که به قصیده‌سرایى روى آورد از شیوه متقدمان در این قالب شعرى بهره مى‌گرفت و به سبک خراسانى طبع‌آزمایى مى‌کرد و در قالب مثنوى به شیوه حکیم ابو القاسم فردوسى شعر مى‌سروده و در مراثى عاشورایى،سبک محتشم کاشانى را به کار مى‌گرفت.
=== دامنه تاثیر آثار عاشورایى[ویرایش | ویرایش مبدأ] ===
طرب اصفهانى را باید از ادامه دهندگان شیوه محتشم کاشانى در مرثیه‌سرایى دانست و هفت بند او که در مراثى سالار شهیدان و واقعه کربلا سروده شده متاثر از دوازده‌بند محتشم کاشانى است و به اقتضاى او سخن گفته است.وى از چهره‌هاى ممتاز شعر آیینى در سده اخیر به شمار مى‌رود و اشعار مناقبى او در قالب‌هاى متنوع شعرى در مناقب ائمه اطهار و خاندان عصمت و طهارت-علیهم السلام-خصوصا کریمه اهل بیت حضرت معصومه-سلام اللّه علیها-در شمار آثار ممتاز آیینى به شمار مى‌رود و رویکرد جدى او به مقوله‌هاى مذهبى و ارزشى در بالندگى نخل برومند شعر آیینى در سده اخیر بى‌تاثیر نبوده است.
=== برگزیده آثار عاشورایى[ویرایش | ویرایش مبدأ] ===
طرب اصفهانى هفت‌بندى در مرثیه خامس آل عبا دارد که اقتفاگونه‌اى است از دوازده بند محتشم کاشانى و در زمره آثار منظوم و موفق عاشورایى در سده اخیر به شمار مى‌رود:
==اشعار==
{{شعر}}
{{شعر}}
'''شعر1'''
'''شعر1'''
خط ۱۱۰: خط ۸۹:
{{ب| آن سر که بود دوش نبی متکای او|خاکستر تنور شد ای وای جای او  }}
{{ب| آن سر که بود دوش نبی متکای او|خاکستر تنور شد ای وای جای او  }}
{{پایان شعر}}
{{پایان شعر}}


{{شعر}}
{{شعر}}
خط ۱۴۱: خط ۱۱۹:
{{ب| داد از تو و جفای تو ای آسمان دون‌|یکباره زین الم نشدی از چه سرنگون؟ }}
{{ب| داد از تو و جفای تو ای آسمان دون‌|یکباره زین الم نشدی از چه سرنگون؟ }}
{{پایان شعر}}
{{پایان شعر}}
{| class="" style="margin: 0 auto; "
| class="b" |<span class="beyt"> داد از تو ای سپهر که بیداد کرده‌ای‌</span>
| style="width:2em;" |
| class="b" |<span class="beyt">باز این چه فتنه‌ایست که بنیاد کرده‌ای </span>
|-
| class="b" |<span class="beyt"> غمگین نموده‌ای تو دل دوستان حق‌</span>
| style="width:2em;" |
| class="b" |<span class="beyt">وانگاه جان دشمنشان شاد کرده‌ای </span>
|-
| class="b" |<span class="beyt"> کُشتی شه حجازی و سلطان شام را</span>
| style="width:2em;" |
| class="b" |<span class="beyt">در جام، باده تا خط بغداد <ref>قدما، جام باده و جام جم را با هفت خط وصف کرده‌اند: هفت خط داشت جام جمشیدی‌هر یکی در صفا چو آیینه،
جور و بغداد و بصره و ازرق‌اشک و کاسه‌گر و فرودینه خط بغداد به بالا نزدیک است و کنایه از لبریز و لبالب بودن است.</ref> کرده‌ای </span>
|-
| class="b" |<span class="beyt"> کردی خراب عاقبت از کین مدینه را</span>
| style="width:2em;" |
| class="b" |<span class="beyt">پس شام شوم را ز نو آباد کرده‌ای </span>
|-
| class="b" |<span class="beyt"> جای نگار، دست عروس فکار را</span>
| style="width:2em;" |
| class="b" |<span class="beyt">رنگین ز خون تارک داماد کرده‌ای </span>
|-
| class="b" |<span class="beyt"> ای سست مهرِ سخت دل، آزارِ اهل بیت‌</span>
| style="width:2em;" |
| class="b" |<span class="beyt">گاهی به شام و گه به سَناباد <ref>سَناباد: ناحیه‌ای از طوس که امام رضا (ع) در آنجا به شهادت رسید و مدفون شد. مشهد فعلی.</ref> کرده‌ای </span>
|-
| class="b" |<span class="beyt"> آبی که داده‌ای تو بر اطفال تشنه لب‌</span>
| style="width:2em;" |
| class="b" |<span class="beyt">سرچشمه‌اش ز دشنه‌ی فولاد کرده‌ای </span>
|-
| class="b" |<span class="beyt"> ای سرو ذکر قامت اکبر نموده‌ای‌</span>
| style="width:2em;" |
| class="b" |<span class="beyt">زین قصّه پا به گِل قد شمشاد کرده‌ای </span>
|-
| class="b" |<span class="beyt"> آنان که بود صد چو سلیمان غلامشان‌</span>
| style="width:2em;" |
| class="b" |<span class="beyt">بنیاد عمرشان همه بر باد کرده‌ای </span>
|-
| class="b" |<span class="beyt"> ای تشنه لب ثواب شهیدت دهند اگر</span>
| style="width:2em;" |
| class="b" |<span class="beyt">خوردی چو آب از لب او یاد کرده‌ای </span>
|-
| class="b" |<span class="beyt"> حاصل به غیر باد نداری چو نی «طرب»</span>
| style="width:2em;" |
| class="b" |<span class="beyt">از جور چرخ هرچه تو فریاد کرده‌ای </span>
|-
| class="b" |<span class="beyt"> داد از تو و جفای تو ای آسمان دون‌</span>
| style="width:2em;" |
| class="b" |<span class="beyt">یکباره زین الم نشدی از چه سرنگون؟ </span>
|}




خط ۱۷۰: خط ۱۹۸:


{{ب| ناگاه از فراز سِنانِ سَنانِ دون‌|خورشید سر زدی ز گریبان کربلا  }}
{{ب| ناگاه از فراز سِنانِ سَنانِ دون‌|خورشید سر زدی ز گریبان کربلا  }}
{{پایان شعر}}
{{پایان شعر}}<br />
 
 
{{شعر}}
{{شعر}}
'''شعر4'''
'''شعر4'''
خط ۲۳۱: خط ۲۵۷:
{{ب| آتش زدند چون سراپرده‌ی حسین‌|افتاد در زمین و زمان بانگ شور و شین  }}
{{ب| آتش زدند چون سراپرده‌ی حسین‌|افتاد در زمین و زمان بانگ شور و شین  }}
{{پایان شعر}}
{{پایان شعر}}
{| class="" style="margin: 0 auto; "
| class="b" |<span class="beyt"> روز ازل بر اهل و لا چون صلا زدند</span>
| style="width:2em;" |
| class="b" |<span class="beyt">فال بلا به نام شه کربلا زدند </span>
|-
| class="b" |<span class="beyt"> چون پهن گشت خوان شهادت نخست روز</span>
| style="width:2em;" |
| class="b" |<span class="beyt">اول به خاندان نبی این صلا زدند </span>
|-
| class="b" |<span class="beyt"> کس بر صلای غم به جز از وی بلی نگفت‌</span>
| style="width:2em;" |
| class="b" |<span class="beyt">روز ازل صلا چو بر اهل ولا زدند </span>
|-
| class="b" |<span class="beyt"> کرد آسمان ز بار شهادت ابا و لیک‌</span>
| style="width:2em;" |
| class="b" |<span class="beyt">این قرعه را به طالع آل عبا زدند </span>
|-
| class="b" |<span class="beyt"> چون شد لوای تعزیت شاه دین بلند</span>
| style="width:2em;" |
| class="b" |<span class="beyt">کرّوبیان به عرش برین این لوا زدند </span>
|-
| class="b" |<span class="beyt"> زینب ز بس که جور و جفا دید و صبر کرد</span>
| style="width:2em;" |
| class="b" |<span class="beyt">آتش به جان صبر از این ماجرا زدند </span>
|-
| class="b" |<span class="beyt"> گشتند شیرگیر همه روبهان شام‌</span>
| style="width:2em;" |
| class="b" |<span class="beyt">زنجیر ظلم شیر خدا را به پا زدند </span>
|-
| class="b" |<span class="beyt"> سیلی و تازیانه بر اطفال بی‌گناه‌</span>
| style="width:2em;" |
| class="b" |<span class="beyt">شرم از خدا نکرده ز روی جفا زدند </span>
|-
| class="b" |<span class="beyt"> پنهان هزار نامه نوشتند عاقبت‌</span>
| style="width:2em;" |
| class="b" |<span class="beyt">بر نی سر مطهّر او بر ملا زدند </span>
|-
| class="b" |<span class="beyt"> در کربلا صلای بلا داد چون حسین‌</span>
| style="width:2em;" |
| class="b" |<span class="beyt">مستان عشق نعره‌ی قالوا بلی زدند </span>
|-
| class="b" |<span class="beyt"> خرگاه آسمان شدی ای کاش واژگون‌</span>
| style="width:2em;" |
| class="b" |<span class="beyt">خرگاه شاه دین چو به کرب و بلا زدند </span>
|-
| class="b" |<span class="beyt"> آتش زدند چون سراپرده‌ی حسین‌</span>
| style="width:2em;" |
| class="b" |<span class="beyt">افتاد در زمین و زمان بانگ شور و شین  </span>
|}




خط ۲۶۰: خط ۳۳۵:


{{ب| تنها نه دیده‌ی «طرب» از غصّه خون گریست‌|بنگر که خون ز چشم شفق چرخ چون گریست }}  
{{ب| تنها نه دیده‌ی «طرب» از غصّه خون گریست‌|بنگر که خون ز چشم شفق چرخ چون گریست }}  
{{پایان شعر}}
{{پایان شعر}}<br />
 
 
{{شعر}}
{{شعر}}
'''شعر7'''
'''شعر7'''
خط ۲۹۱: خط ۳۶۴:
{{ب| داد از جفای چرخ که بر آل بو تراب‌|جز آبِ تیغ، تشنه‌لبان را نداد آب <ref>دیوان طرب شیرازی؛ ص 492- 499.</ref>  }}
{{ب| داد از جفای چرخ که بر آل بو تراب‌|جز آبِ تیغ، تشنه‌لبان را نداد آب <ref>دیوان طرب شیرازی؛ ص 492- 499.</ref>  }}
{{پایان شعر}}
{{پایان شعر}}


{{شعر}}
{{شعر}}
خط ۳۱۶: خط ۳۸۸:
{{ب| روزی که هرکسی طلب مأمنی کند|باشد «طرب» به زیر لوای تو یا حسین  }}
{{ب| روزی که هرکسی طلب مأمنی کند|باشد «طرب» به زیر لوای تو یا حسین  }}
{{پایان شعر}}
{{پایان شعر}}
{| class="" style="margin: 0 auto; "
| class="b" |<span class="beyt"> دل زنده می‌شود ز و لای تو یا حسین‌</span>
| style="width:2em;" |
| class="b" |<span class="beyt">جان تازه می‌شود ز ثنای تو یا حسین </span>
|-
| class="b" |<span class="beyt"> مرغ دلم که طایر عرش آشیان بود</span>
| style="width:2em;" |
| class="b" |<span class="beyt">پرواز می‌کند به هوای تو یا حسین  </span>
|-
| class="b" |<span class="beyt"> تو خواستی برای خدا هرچه خواستی‌</span>
| style="width:2em;" |
| class="b" |<span class="beyt">حق خواست هرچه خواست برای تو یا حسین </span>
|-
| class="b" |<span class="beyt"> از بند بند من چو نی آید نوای عشق‌</span>
| style="width:2em;" |
| class="b" |<span class="beyt">در نینوا به شور نوای تو یا حسین </span>
|-
| class="b" |<span class="beyt"> غیر تو در ازل که بلی گفت در بلا!</span>
| style="width:2em;" |
| class="b" |<span class="beyt">کس را نبود تاب بلای تو یا حسین </span>
|-
| class="b" |<span class="beyt"> پیغمبران برای شفاعت به رستخیز</span>
| style="width:2em;" |
| class="b" |<span class="beyt">سر می‌نهند بر کف پای تو یا حسین </span>
|-
| class="b" |<span class="beyt"> تو جان و مال، جمله نمودی فدای دوست‌</span>
| style="width:2em;" |
| class="b" |<span class="beyt">ای جان دوستان به فدای تو یا حسین </span>
|-
| class="b" |<span class="beyt"> باب تو هفت قلعه گرفتی به ذو الفقار</span>
| style="width:2em;" |
| class="b" |<span class="beyt">ای جان فدای باب و نیای تو یا حسین </span>
|-
| class="b" |<span class="beyt"> تو هشت قلعه فتح نمودی ز هشت خلد</span>
| style="width:2em;" |
| class="b" |<span class="beyt">قربان دست قلعه‌گشای تو یا حسین </span>
|-
| class="b" |<span class="beyt"> گویا که می‌خلید به قلب رسول پاک‌</span>
| style="width:2em;" |
| class="b" |<span class="beyt">هرخار می‌خلید به پای تو یا حسین </span>
|-
| class="b" |<span class="beyt"> روزی که هرکسی طلب مأمنی کند</span>
| style="width:2em;" |
| class="b" |<span class="beyt">باشد «طرب» به زیر لوای تو یا حسین  </span>
|}




خط ۳۲۵: خط ۴۴۲:
{{ب| عشق آنگونه مرا رفته چو خون در رگ و پوست‌|که گرم سر برود دل ز غمش بر نکنم  }}
{{ب| عشق آنگونه مرا رفته چو خون در رگ و پوست‌|که گرم سر برود دل ز غمش بر نکنم  }}
{{پایان شعر}}
{{پایان شعر}}
{| class="" style="margin: 0 auto; "
| class="b" |<span class="beyt"> سوخت از یاد شه تشنه لبان جان و تنم‌</span>
| style="width:2em;" |
| class="b" |<span class="beyt">نه عجب باشد اگر چاک شود پیرهنم </span>
|-
| class="b" |<span class="beyt"> چمنی بی‌خس و خار است سر کوی حسین‌</span>
| style="width:2em;" |
| class="b" |<span class="beyt">من ز غم نعره‌زنان بلبل آن خوش چمنم </span>
|-
| class="b" |<span class="beyt"> عشق آنگونه مرا رفته چو خون در رگ و پوست‌</span>
| style="width:2em;" |
| class="b" |<span class="beyt">که گرم سر برود دل ز غمش بر نکنم  </span>
|}




خط ۳۳۶: خط ۴۶۶:
{{ب| کناره‌ی افق از شرم، سرخ گشت چو دید|که سرخ حلق علی از خدنگ حرمله شد }}  
{{ب| کناره‌ی افق از شرم، سرخ گشت چو دید|که سرخ حلق علی از خدنگ حرمله شد }}  
{{پایان شعر}}
{{پایان شعر}}
 
{| class="" style="margin: 0 auto; "
 
| class="b" |<span class="beyt"> روان به کوفه ز کرب و بلا چو قافله شد</span>
| style="width:2em;" |
| class="b" |<span class="beyt">همه سرادق افلاک پر ز غلغله شد </span>
|-
| class="b" |<span class="beyt"> رخ سپهر از آن روز، پر از آبله گشت‌</span>
| style="width:2em;" |
| class="b" |<span class="beyt">که پای نازک اطفال، پر ز آبله شد </span>
|-
| class="b" |<span class="beyt"> شنیده‌اید مسافر به غیر آل علی‌</span>
| style="width:2em;" |
| class="b" |<span class="beyt">که تازیانه و سیلیش زاد راحله شد؟ </span>
|-
| class="b" |<span class="beyt"> کناره‌ی افق از شرم، سرخ گشت چو دید</span>
| style="width:2em;" |
| class="b" |<span class="beyt">که سرخ حلق علی از خدنگ حرمله شد </span>
|}
<br />
{{شعر}}
{{شعر}}
{{ب| در شام چون که آل علی را مقام شد|روز جهان سیاه‌تر از تیره شام شد }}
{{ب| در شام چون که آل علی را مقام شد|روز جهان سیاه‌تر از تیره شام شد }}
خط ۳۴۵: خط ۴۹۱:
{{ب| چون شد حرام، عیش بر اولاد مصطفی‌|گویی که عیش بر همه عالم حرام شد  }}
{{ب| چون شد حرام، عیش بر اولاد مصطفی‌|گویی که عیش بر همه عالم حرام شد  }}
{{پایان شعر}}
{{پایان شعر}}


{{شعر}}
{{شعر}}
خط ۳۷۰: خط ۵۱۵:
{{ب| میدان حسینی ز ازل تا به ابد گشت‌|گر لشگر دشمن ز کران تا به کران بود  }}
{{ب| میدان حسینی ز ازل تا به ابد گشت‌|گر لشگر دشمن ز کران تا به کران بود  }}
{{پایان شعر}}
{{پایان شعر}}
{| class="" style="margin: 0 auto; "
| class="b" |<span class="beyt"> در کرب و بلا آب مگر قیمت جان بود</span>
| style="width:2em;" |
| class="b" |<span class="beyt">کز تشنگی از خاک بر افلاک فغان بود </span>
|-
| class="b" |<span class="beyt"> پژمرد ز سوز عطش و تابش خورشید</span>
| style="width:2em;" |
| class="b" |<span class="beyt">آن نوگل خندان که گل باغ جنان بود </span>
|-
| class="b" |<span class="beyt"> نی‌نی غلطم، خون دل از دیده‌ی اطفال‌</span>
| style="width:2em;" |
| class="b" |<span class="beyt">چون سیل ز دامان سراپرده روان بود </span>
|-
| class="b" |<span class="beyt"> رخساره‌ی قاسم بُد اگر بُد گل نوخیز</span>
| style="width:2em;" |
| class="b" |<span class="beyt">بالای علی بود اگر سرو روان بود </span>
|-
| class="b" |<span class="beyt"> آن شاه که بودی دهنش چشمه‌ی حیوان‌</span>
| style="width:2em;" |
| class="b" |<span class="beyt">خشکیده‌تر از چوب، زبانش به دهان بود </span>
|-
| class="b" |<span class="beyt"> بر نیزه سرش گرد جهان گشت چو خورشید</span>
| style="width:2em;" |
| class="b" |<span class="beyt">شاهی که تنش باعث ایجاد جهان بود </span>
|-
| class="b" |<span class="beyt"> بر پیکر مرغان گلستان حسینی‌</span>
| style="width:2em;" |
| class="b" |<span class="beyt">شهباز بلا بال زن از زاغ کمان بود </span>
|-
| class="b" |<span class="beyt"> خون در عوض شیر چکید از لب اصغر</span>
| style="width:2em;" |
| class="b" |<span class="beyt">تیرش بَدَلِ آب به حلقوم روان بود </span>
|-
| class="b" |<span class="beyt"> خونین، دل آهوی ختن گشت از این غم‌</span>
| style="width:2em;" |
| class="b" |<span class="beyt">از کاکل اکبر چو صبا مشک فشان بود </span>
|-
| class="b" |<span class="beyt"> چون زد به نشان حرمله آن تیر جگردوز</span>
| style="width:2em;" |
| class="b" |<span class="beyt">حلق علی‌اش نی که دل ماش نشان بود </span>
|-
| class="b" |<span class="beyt"> میدان حسینی ز ازل تا به ابد گشت‌</span>
| style="width:2em;" |
| class="b" |<span class="beyt">گر لشگر دشمن ز کران تا به کران بود  </span>
|}




خط ۳۹۱: خط ۵۸۱:
{{ب| نام حسین چون قلم صنع زد رقم‌|دندانه‌اش کلید مراد و نجات بود  }}
{{ب| نام حسین چون قلم صنع زد رقم‌|دندانه‌اش کلید مراد و نجات بود  }}
{{پایان شعر}}
{{پایان شعر}}
{| class="" style="margin: 0 auto; "
| class="b" |<span class="beyt"> یا للعجب که تشنه‌ی آب فرات بود</span>
| style="width:2em;" |
| class="b" |<span class="beyt">شاهی که خاک در گهش آب حیات بود </span>
|-
| class="b" |<span class="beyt"> شد تشنه لب شهید میان دو نهر آب‌</span>
| style="width:2em;" |
| class="b" |<span class="beyt">با آنکه مهر مادرش آب فرات بود </span>
|-
| class="b" |<span class="beyt"> قسمت به کائنات کنی گر بلای او</span>
| style="width:2em;" |
| class="b" |<span class="beyt">افزون بلای او ز همه کائنات بود </span>
|-
| class="b" |<span class="beyt"> آن شه چو رخ به عرصه‌ی جان باختن نمود</span>
| style="width:2em;" |
| class="b" |<span class="beyt">روح الامین پیاده در آن عرصه مات بود </span>
|-
| class="b" |<span class="beyt"> با التفات او به سوی بارگاه قرب‌</span>
| style="width:2em;" |
| class="b" |<span class="beyt">بر جان و مال کی دگرش التفات بود؟ </span>
|-
| class="b" |<span class="beyt"> گر ذات پاک حق به صفات اندر آمدی‌</span>
| style="width:2em;" |
| class="b" |<span class="beyt">می‌گفتی که ذات وی آثار ذات بود </span>
|-
| class="b" |<span class="beyt"> غالی اگر نخوانی و کافر ندانی‌ام‌</span>
| style="width:2em;" |
| class="b" |<span class="beyt">گویم که ذات او همه عین صفات بود </span>
|-
| class="b" |<span class="beyt"> آن شاه از آن ثبات فرمود در بلا</span>
| style="width:2em;" |
| class="b" |<span class="beyt">کی کوه را تحمّل صبر و ثبات بود </span>
|-
| class="b" |<span class="beyt"> نام حسین چون قلم صنع زد رقم‌</span>
| style="width:2em;" |
| class="b" |<span class="beyt">دندانه‌اش کلید مراد و نجات بود  </span>
|}




خط ۴۰۸: خط ۶۳۵:
{{ب| چون بلبل شیرین سخنِ شاه، سکینه‌|زد نعره مرا نعره‌ی او در سخن آمد  }}
{{ب| چون بلبل شیرین سخنِ شاه، سکینه‌|زد نعره مرا نعره‌ی او در سخن آمد  }}
{{پایان شعر}}
{{پایان شعر}}
 
{| class="" style="margin: 0 auto; "
 
| class="b" |<span class="beyt"> بویی ز خم گیسوی اکبر به من آورد</span>
| style="width:2em;" |
| class="b" |<span class="beyt">یا باد صبا نفحه‌ی مشک ختن آورد </span>
|-
| class="b" |<span class="beyt"> شد پیرهن صبر گل از خار به تن چاک‌</span>
| style="width:2em;" |
| class="b" |<span class="beyt">نامی مگر از اکبر گل پیرهن آورد </span>
|-
| class="b" |<span class="beyt"> خونین کفن از باغ دمد لاله و پُر داغ‌</span>
| style="width:2em;" |
| class="b" |<span class="beyt">یادی مگر از قاسم خونین کفن آورد </span>
|-
| class="b" |<span class="beyt"> چون جِزع <ref>جِزع: مهره‌ی یمانی، مهره‌ی سلیمانی.</ref> شه تشنه شد از اشک گهربار</span>
| style="width:2em;" |
| class="b" |<span class="beyt">خون در دل مرجان ز عقیق یمن آورد </span>
|-
| class="b" |<span class="beyt"> چون کشته سلیمان زمان گشت در آن دشت‌</span>
| style="width:2em;" |
| class="b" |<span class="beyt">ز انگشت برون خاتم او اهرمن آورد </span>
|-
| class="b" |<span class="beyt"> صد چاک تن گل شد و نالان دل بلبل‌</span>
| style="width:2em;" |
| class="b" |<span class="beyt">زان گل چو خبر باد به سوی چمن آورد </span>
|-
| class="b" |<span class="beyt"> چون بلبل شیرین سخنِ شاه، سکینه‌</span>
| style="width:2em;" |
| class="b" |<span class="beyt">زد نعره مرا نعره‌ی او در سخن آمد  </span>
|}
<br />
{{شعر}}
{{شعر}}
{{ب| ای خسرو لب تشنه که جانها به فدایت‌|جان‌های همه خلق به قربان وفایت }}
{{ب| ای خسرو لب تشنه که جانها به فدایت‌|جان‌های همه خلق به قربان وفایت }}
خط ۴۲۹: خط ۶۸۴:
{{ب| تو خیمه زدی بر زبَر عرش، چه باک است‌|بردند به تاراج اگر خیمه سرایت }}  
{{ب| تو خیمه زدی بر زبَر عرش، چه باک است‌|بردند به تاراج اگر خیمه سرایت }}  
{{پایان شعر}}
{{پایان شعر}}
{{شعر}}
{{شعر}}
{{ب| ای دیده خون ببار که امشب شب عزاست‌|امشب شب عزای شهنشاه کربلاست }}
{{ب| ای دیده خون ببار که امشب شب عزاست‌|امشب شب عزای شهنشاه کربلاست }}
خط ۴۵۶: خط ۷۰۹:
{{ب| آن سر که تکیه‌گاه ز دوش رسول داشت‌|خاک زمین بادیه‌اش جای متّکاست <ref>تجلی عشق در حماسه عاشورا؛ ص 168- 172.</ref> }}
{{ب| آن سر که تکیه‌گاه ز دوش رسول داشت‌|خاک زمین بادیه‌اش جای متّکاست <ref>تجلی عشق در حماسه عاشورا؛ ص 168- 172.</ref> }}
{{پایان شعر}}
{{پایان شعر}}
==منابع==
==منابع==



نسخهٔ ‏۳۱ اوت ۲۰۱۹، ساعت ۱۷:۵۱

طرب شیرازی
نام اصلی میرزا ابوالقاسم محمد نصیر
زادروز 1276 ه.ق
اصفهان
پدر و مادر محمد رضا قلى خان شیرازى متخلص به «هما»
مرگ 1330 ه.ق
اصفهان
ملیت ایرانی
جایگاه خاکسپاری بقعه امامزاده احمد
سبک نوشتاری عراقى و خراسانى
تخلص طرب

طرب شیرازی (زاده 1276 ه.ق در اصفهان- درگذشته 1330 ه.ق در اصفهان) از علما و فضلای کم نظیر عهد خود، شاعری دانشمند و هنرمندی با ذوق بود.

زندگینامه

میرزا ابوالقاسم محمّد نصیر متخلّص به «طرب» کوچکترین فرزند شاعر نامی محمد رضا قلی خان همای شیرازی بود. خانواده او اهل شیراز بودند ولی پدرش در اصفهان مسکن گزید و طرب در آنجا متولد شد. دو برادر دیگر طرب یعنی میرزا محمّدحسین عنقا و محی‌الدّین محمد سُها نیز شاعر و اهل ادب بودند. طرب پس از مرگ پدر تحت سرپرستی و تربیت عنقا قرار گرفت و علوم مختلف را نزد میرزا عبدالغفار پا قلعه‌ای، آخوند ملّا محمّد کاشانی، جهانگیر خان قشقایی و میرزا ابوالحسن جلوه و هنر خطّاطی را در محضر میرزا عبدالرحیم افسر فرا گرفت. طرب با وجود اینکه مورد توجه ناصرالدّین شاه قاجار بود زندگی درویشانه را ترجیح می‌داد و از پذیرفتن صلات آن‌ها امتناع می‌کرد. ناصرالدّین شاه به او لقب «عقاب» و «تاج الشّعرا» داد ولی او در هیچ شعری آن‌ها را به کار نبرد. از سال 1285 ه. ق. مدتی ملک الشعرای دربار ناصرالدّین شاه بود، امّا بالاخره از آن کناره گرفت و به اصفهان برگشت.


آثار

«طرب» در غزل از شیوه بانیان نهضت بازگشت ادبى پیروى مى‌کرد و در سبک عراقى غزل مى‌سرود ولى بعدها که به قصیده‌سرایى روى آورد از شیوه متقدمان در این قالب شعرى بهره مى‌گرفت و به سبک خراسانى طبع‌آزمایى مى‌کرد و در قالب مثنوى به شیوه حکیم ابوالقاسم فردوسى شعر مى‌سروده و در مراثى عاشورایى، سبک محتشم کاشانى را به کار مى‌گرفت. طرب اصفهانى را باید از ادامه دهندگان شیوه محتشم کاشانى در مرثیه‌سرایى دانست و هفت بند او که در مراثى سالار شهیدان و واقعه کربلا سروده شده متاثر از دوازده‌بند محتشم کاشانى است و به اقتضاى او سخن گفته است.وى از چهره‌هاى ممتاز شعر آیینى در سده اخیر به شمار مى‌رود و اشعار مناقبى او در قالب‌هاى متنوع شعرى در مناقب ائمه اطهار و خاندان عصمت و طهارت -علیهم السلام- خصوصا کریمه اهل بیت حضرت معصومه -سلام اللّه علیها- در شمار آثار ممتاز آیینى به شمار مى‌رود و رویکرد جدى او به مقوله‌هاى مذهبى و ارزشى در بالندگى نخل برومند شعر آیینى در سده اخیر بى‌تاثیر نبوده است.

برگزیده اشعار

هفت‌بند[۱]

شعر1
ای دل به ناله کوش که ماه محرّم است‌ آفاق باژگونه و ایّام در هم است
شد خواب و خور حرام به سکان روزگار گویا دوباره نوبت ماه محرّم است
تنها نه فرشیان به عزایش عَلَم زدند از این الم عَلَم به سر عرش اعظم است
از دیو سیرت آدمیان بس جفا که دید آن خسروی که فخر بنی نوع آدم است
آوخ که خوار شد به سر رهگذار شام‌ شاهنشهی که بو البشر از وی مکرّم است
از بدترین عالمیان بس ستم کشید شاهی که بهترینِ همه اهل عالم است
ذرّات «کُنْ فَکان» همه در غم نشسته‌اند تنها مرا نه دل ز عزایش پر از غم است
تنها نه خاکیان که ز غم در عزای او در طاق عرش روح الامین جفت ماتم است
شد ختم تشنگی به علی اکبر حسین‌ در لعل لب گرفته از آن روی خاتم است
انگشت داد همره انگشتری به خصم‌ شاهی که نقش نامش بر خاتم جم است
عیسی صفت چه‌ها ز یهودان کوفه دید آن عیسی که حضرت زهراش مریم است
آن سر که بود دوش نبی متکای او خاکستر تنور شد ای وای جای او
شعر2
داد از تو ای سپهر که بیداد کرده‌ای‌ باز این چه فتنه‌ایست که بنیاد کرده‌ای
غمگین نموده‌ای تو دل دوستان حق‌ وانگاه جان دشمنشان شاد کرده‌ای
کُشتی شه حجازی و سلطان شام را در جام، باده تا خط بغداد [۲] کرده‌ای
کردی خراب عاقبت از کین مدینه را پس شام شوم را ز نو آباد کرده‌ای
جای نگار، دست عروس فکار را رنگین ز خون تارک داماد کرده‌ای
ای سست مهرِ سخت دل، آزارِ اهل بیت‌ گاهی به شام و گه به سَناباد [۳] کرده‌ای
آبی که داده‌ای تو بر اطفال تشنه لب‌ سرچشمه‌اش ز دشنه‌ی فولاد کرده‌ای
ای سرو ذکر قامت اکبر نموده‌ای‌ زین قصّه پا به گِل قد شمشاد کرده‌ای
آنان که بود صد چو سلیمان غلامشان‌ بنیاد عمرشان همه بر باد کرده‌ای
ای تشنه لب ثواب شهیدت دهند اگر خوردی چو آب از لب او یاد کرده‌ای
حاصل به غیر باد نداری چو نی «طرب» از جور چرخ هرچه تو فریاد کرده‌ای
داد از تو و جفای تو ای آسمان دون‌ یکباره زین الم نشدی از چه سرنگون؟
داد از تو ای سپهر که بیداد کرده‌ای‌ باز این چه فتنه‌ایست که بنیاد کرده‌ای
غمگین نموده‌ای تو دل دوستان حق‌ وانگاه جان دشمنشان شاد کرده‌ای
کُشتی شه حجازی و سلطان شام را در جام، باده تا خط بغداد [۴] کرده‌ای
کردی خراب عاقبت از کین مدینه را پس شام شوم را ز نو آباد کرده‌ای
جای نگار، دست عروس فکار را رنگین ز خون تارک داماد کرده‌ای
ای سست مهرِ سخت دل، آزارِ اهل بیت‌ گاهی به شام و گه به سَناباد [۵] کرده‌ای
آبی که داده‌ای تو بر اطفال تشنه لب‌ سرچشمه‌اش ز دشنه‌ی فولاد کرده‌ای
ای سرو ذکر قامت اکبر نموده‌ای‌ زین قصّه پا به گِل قد شمشاد کرده‌ای
آنان که بود صد چو سلیمان غلامشان‌ بنیاد عمرشان همه بر باد کرده‌ای
ای تشنه لب ثواب شهیدت دهند اگر خوردی چو آب از لب او یاد کرده‌ای
حاصل به غیر باد نداری چو نی «طرب» از جور چرخ هرچه تو فریاد کرده‌ای
داد از تو و جفای تو ای آسمان دون‌ یکباره زین الم نشدی از چه سرنگون؟


شعر3
چون شد گه شهادت سلطان کربلا افتاد شور و لرزه در ارکان کربلا
طوفان غم رسید چو بر کشتی حسین‌ خون گریه کرد نوح به طوفان کربلا
چوگان زلف چون علی اکبر ز هم گشود بس سر چو گو فتاده به میدان کربلا
برخاست چون جرس ز پی کاروان شام‌ افغان کودکان ز بیابان کربلا
آوخ ز تیر حرمله افتاد از نوا اصغر که بود بلبل دستان کربلا
از خون پاک تازه جوانان هاشمی‌ شد گلشنی عیان به گلستان کربلا
از تندباد حادثه‌ی دهر ای عجب‌ شد سوسنی خموش به بستان کربلا
ایوان کربلا شدی ای کاش سرنگون‌ چون شد شهید خسرو ایوان کربلا
چون دیو خاتم از کف او در ربود خصم‌ بنشست بر سریر سلیمان کربلا
شیران خشمناک ز زخم سنان و تیر خفتند هرطرف به نیستان کربلا
دردا ز بیشه کنده شد از تیشه‌ی ستم‌ اکبر که بود سرو خرامان کربلا
ناگاه از فراز سِنانِ سَنانِ دون‌ خورشید سر زدی ز گریبان کربلا


شعر4
از زین پشت شاه زمان بر زمین رسید بگذشت خون ز زین و به عرش برین رسید
تا حشر سر به زیر بود آسمان ز شرم‌ زان ظلمها که بر سر سلطان دین رسید
چون دایه بود روح الامین آن جناب را زین داغ تا چه بر دل روح الامین رسید
یاسین به دور صفحه‌ی امکان قلم کشید آیات نیز چون به امام مبین رسید
خون از زمین رسید به چرخ برین ز کین‌ چون پیکر امام زمان بر زمین رسید
کو آن زبان که شرح دهم تا چه از جفا بر آل مصطفی ز یزید لعین رسید
کو آن زبان که گویمت از ظلم کوفیان‌ بر عترت رسول چنان و چنین رسید
افتاد حور عین ز سر تخت بر زمین‌ چون این خبر به خلد سوی حور عین رسید
هرچند بیش گویمت از جور اشقیا بر اهل بیت پاک نبی بیش از این رسید
هرگه که از یسار و یمین شه نظر فکند شمر از یسار و مالک نسر از یمین رسید
مادر مگر نبود که بس ناله سر کند تا بیندش چه در نفس واپسین رسید
آن ظلمها که چرخ به آل رسول کرد جان رسول تا به قیامت ملول کرد


شعر5
روز ازل بر اهل و لا چون صلا زدند فال بلا به نام شه کربلا زدند
چون پهن گشت خوان شهادت نخست روز اول به خاندان نبی این صلا زدند
کس بر صلای غم به جز از وی بلی نگفت‌ روز ازل صلا چو بر اهل ولا زدند
کرد آسمان ز بار شهادت ابا و لیک‌ این قرعه را به طالع آل عبا زدند
چون شد لوای تعزیت شاه دین بلند کرّوبیان به عرش برین این لوا زدند
زینب ز بس که جور و جفا دید و صبر کرد آتش به جان صبر از این ماجرا زدند
گشتند شیرگیر همه روبهان شام‌ زنجیر ظلم شیر خدا را به پا زدند
سیلی و تازیانه بر اطفال بی‌گناه‌ شرم از خدا نکرده ز روی جفا زدند
پنهان هزار نامه نوشتند عاقبت‌ بر نی سر مطهّر او بر ملا زدند
در کربلا صلای بلا داد چون حسین‌ مستان عشق نعره‌ی قالوا بلی زدند
خرگاه آسمان شدی ای کاش واژگون‌ خرگاه شاه دین چو به کرب و بلا زدند
آتش زدند چون سراپرده‌ی حسین‌ افتاد در زمین و زمان بانگ شور و شین
روز ازل بر اهل و لا چون صلا زدند فال بلا به نام شه کربلا زدند
چون پهن گشت خوان شهادت نخست روز اول به خاندان نبی این صلا زدند
کس بر صلای غم به جز از وی بلی نگفت‌ روز ازل صلا چو بر اهل ولا زدند
کرد آسمان ز بار شهادت ابا و لیک‌ این قرعه را به طالع آل عبا زدند
چون شد لوای تعزیت شاه دین بلند کرّوبیان به عرش برین این لوا زدند
زینب ز بس که جور و جفا دید و صبر کرد آتش به جان صبر از این ماجرا زدند
گشتند شیرگیر همه روبهان شام‌ زنجیر ظلم شیر خدا را به پا زدند
سیلی و تازیانه بر اطفال بی‌گناه‌ شرم از خدا نکرده ز روی جفا زدند
پنهان هزار نامه نوشتند عاقبت‌ بر نی سر مطهّر او بر ملا زدند
در کربلا صلای بلا داد چون حسین‌ مستان عشق نعره‌ی قالوا بلی زدند
خرگاه آسمان شدی ای کاش واژگون‌ خرگاه شاه دین چو به کرب و بلا زدند
آتش زدند چون سراپرده‌ی حسین‌ افتاد در زمین و زمان بانگ شور و شین


شعر6
این آتش از کجاست که ما را به جان فتاد کز شعله‌اش شراره به کون و مکان فتاد
باز این چه فتنه‌ایست ندانم که در جهان‌ از جور آسمان به زمین ناگهان فتاد
تنها نسوخت جان من از غم شراره‌اش‌ زین غم شراره در دل پیر و جوان فتاد
در حیرتم چگونه زمین و زمان بپاست‌ چون بر زمین ز اسب، امام زمان فتاد
آوخ از آن دمی که سکینه به اشک و آه‌ چون طفل اشک از عقب کاروان فتاد
خورشید دیگری ز سنان دید جلوه‌گر زینب چو چشم او به فراز سنان فتاد
می‌خواست شمع از دل زینب سخن کند بنگر چگونه آتشش اندر زبان فتاد
رخها سرختر ز گل از تاب تشنگی‌ بر خاک راه زرد چو برگ خزان فتاد
دیر مغان به رتبه فزونتر شد از حرم‌ آن شاه را گذر چو به دیر مغان فتاد
خورشید آسمان نبی چون افول یافت‌ از شش جهت خروش به هفت آسمان فتاد
ای کربلا ز شور تو اشکم رود ز چشم‌ ای نینوا ز سوز تو سوزم به جان فتاد
تنها نه دیده‌ی «طرب» از غصّه خون گریست‌ بنگر که خون ز چشم شفق چرخ چون گریست


شعر7
از یاد تشنگان دل ریشم کباب شد ای دیده خون ببار اگرت قطع آب شد
ای روزگار از ازل این داشتی بنا کآباد از تو شام و مدینه خراب شد
تنها نسوخت جان من از این غم ای عجب‌ زین غم کباب جان همه شیخ و شاب شد
باد صبا ز کاکل اکبر گذر نمود در چین گذشت و چین همه پر مشک ناب شد
رنگین نمود گیسوی مشکین به خون عروس‌ داماد را چو دید کف از خون خضاب شد
شد منقلب چو حالت اطفال تشنه لب‌ ارکان روزگار پر از انقلاب شد
چون آفتاب تا به سنان شد سر حسین‌ زین غم سیاه و تیره رخ آفتاب شد
پژمرده دید چون ز عطش روی گلرخان‌ زینب ز اشک دامن او پر گلاب شد
نیلی رخ سکینه ز سیلی شمر شد گردون کبود جامه و نیلی ثیاب شد
در خواب جز دو طفل که مردند از عطش‌ هرگز شنیده‌ای مُتعَطَش به خواب شد؟
هرکار را حساب بود جز که از یزید بر اهل بیت ظلم برون از حساب شد
داد از جفای چرخ که بر آل بو تراب‌ جز آبِ تیغ، تشنه‌لبان را نداد آب [۶]
دل زنده می‌شود ز و لای تو یا حسین‌ جان تازه می‌شود ز ثنای تو یا حسین
مرغ دلم که طایر عرش آشیان بود پرواز می‌کند به هوای تو یا حسین
تو خواستی برای خدا هرچه خواستی‌ حق خواست هرچه خواست برای تو یا حسین
از بند بند من چو نی آید نوای عشق‌ در نینوا به شور نوای تو یا حسین
غیر تو در ازل که بلی گفت در بلا! کس را نبود تاب بلای تو یا حسین
پیغمبران برای شفاعت به رستخیز سر می‌نهند بر کف پای تو یا حسین
تو جان و مال، جمله نمودی فدای دوست‌ ای جان دوستان به فدای تو یا حسین
باب تو هفت قلعه گرفتی به ذو الفقار ای جان فدای باب و نیای تو یا حسین
تو هشت قلعه فتح نمودی ز هشت خلد قربان دست قلعه‌گشای تو یا حسین
گویا که می‌خلید به قلب رسول پاک‌ هرخار می‌خلید به پای تو یا حسین
روزی که هرکسی طلب مأمنی کند باشد «طرب» به زیر لوای تو یا حسین
دل زنده می‌شود ز و لای تو یا حسین‌ جان تازه می‌شود ز ثنای تو یا حسین
مرغ دلم که طایر عرش آشیان بود پرواز می‌کند به هوای تو یا حسین
تو خواستی برای خدا هرچه خواستی‌ حق خواست هرچه خواست برای تو یا حسین
از بند بند من چو نی آید نوای عشق‌ در نینوا به شور نوای تو یا حسین
غیر تو در ازل که بلی گفت در بلا! کس را نبود تاب بلای تو یا حسین
پیغمبران برای شفاعت به رستخیز سر می‌نهند بر کف پای تو یا حسین
تو جان و مال، جمله نمودی فدای دوست‌ ای جان دوستان به فدای تو یا حسین
باب تو هفت قلعه گرفتی به ذو الفقار ای جان فدای باب و نیای تو یا حسین
تو هشت قلعه فتح نمودی ز هشت خلد قربان دست قلعه‌گشای تو یا حسین
گویا که می‌خلید به قلب رسول پاک‌ هرخار می‌خلید به پای تو یا حسین
روزی که هرکسی طلب مأمنی کند باشد «طرب» به زیر لوای تو یا حسین


سوخت از یاد شه تشنه لبان جان و تنم‌ نه عجب باشد اگر چاک شود پیرهنم
چمنی بی‌خس و خار است سر کوی حسین‌ من ز غم نعره‌زنان بلبل آن خوش چمنم
عشق آنگونه مرا رفته چو خون در رگ و پوست‌ که گرم سر برود دل ز غمش بر نکنم
سوخت از یاد شه تشنه لبان جان و تنم‌ نه عجب باشد اگر چاک شود پیرهنم
چمنی بی‌خس و خار است سر کوی حسین‌ من ز غم نعره‌زنان بلبل آن خوش چمنم
عشق آنگونه مرا رفته چو خون در رگ و پوست‌ که گرم سر برود دل ز غمش بر نکنم


روان به کوفه ز کرب و بلا چو قافله شد همه سرادق افلاک پر ز غلغله شد
رخ سپهر از آن روز، پر از آبله گشت‌ که پای نازک اطفال، پر ز آبله شد
شنیده‌اید مسافر به غیر آل علی‌ که تازیانه و سیلیش زاد راحله شد؟
کناره‌ی افق از شرم، سرخ گشت چو دید که سرخ حلق علی از خدنگ حرمله شد
روان به کوفه ز کرب و بلا چو قافله شد همه سرادق افلاک پر ز غلغله شد
رخ سپهر از آن روز، پر از آبله گشت‌ که پای نازک اطفال، پر ز آبله شد
شنیده‌اید مسافر به غیر آل علی‌ که تازیانه و سیلیش زاد راحله شد؟
کناره‌ی افق از شرم، سرخ گشت چو دید که سرخ حلق علی از خدنگ حرمله شد


در شام چون که آل علی را مقام شد روز جهان سیاه‌تر از تیره شام شد
شاهی که گنج سرّ خدا بود سینه‌اش‌ چون گنج در خرابه‌ی شامش مقام شد
چون شد حرام، عیش بر اولاد مصطفی‌ گویی که عیش بر همه عالم حرام شد
در کرب و بلا آب مگر قیمت جان بود کز تشنگی از خاک بر افلاک فغان بود
پژمرد ز سوز عطش و تابش خورشید آن نوگل خندان که گل باغ جنان بود
نی‌نی غلطم، خون دل از دیده‌ی اطفال‌ چون سیل ز دامان سراپرده روان بود
رخساره‌ی قاسم بُد اگر بُد گل نوخیز بالای علی بود اگر سرو روان بود
آن شاه که بودی دهنش چشمه‌ی حیوان‌ خشکیده‌تر از چوب، زبانش به دهان بود
بر نیزه سرش گرد جهان گشت چو خورشید شاهی که تنش باعث ایجاد جهان بود
بر پیکر مرغان گلستان حسینی‌ شهباز بلا بال زن از زاغ کمان بود
خون در عوض شیر چکید از لب اصغر تیرش بَدَلِ آب به حلقوم روان بود
خونین، دل آهوی ختن گشت از این غم‌ از کاکل اکبر چو صبا مشک فشان بود
چون زد به نشان حرمله آن تیر جگردوز حلق علی‌اش نی که دل ماش نشان بود
میدان حسینی ز ازل تا به ابد گشت‌ گر لشگر دشمن ز کران تا به کران بود
در کرب و بلا آب مگر قیمت جان بود کز تشنگی از خاک بر افلاک فغان بود
پژمرد ز سوز عطش و تابش خورشید آن نوگل خندان که گل باغ جنان بود
نی‌نی غلطم، خون دل از دیده‌ی اطفال‌ چون سیل ز دامان سراپرده روان بود
رخساره‌ی قاسم بُد اگر بُد گل نوخیز بالای علی بود اگر سرو روان بود
آن شاه که بودی دهنش چشمه‌ی حیوان‌ خشکیده‌تر از چوب، زبانش به دهان بود
بر نیزه سرش گرد جهان گشت چو خورشید شاهی که تنش باعث ایجاد جهان بود
بر پیکر مرغان گلستان حسینی‌ شهباز بلا بال زن از زاغ کمان بود
خون در عوض شیر چکید از لب اصغر تیرش بَدَلِ آب به حلقوم روان بود
خونین، دل آهوی ختن گشت از این غم‌ از کاکل اکبر چو صبا مشک فشان بود
چون زد به نشان حرمله آن تیر جگردوز حلق علی‌اش نی که دل ماش نشان بود
میدان حسینی ز ازل تا به ابد گشت‌ گر لشگر دشمن ز کران تا به کران بود


یا للعجب که تشنه‌ی آب فرات بود شاهی که خاک در گهش آب حیات بود
شد تشنه لب شهید میان دو نهر آب‌ با آنکه مهر مادرش آب فرات بود
قسمت به کائنات کنی گر بلای او افزون بلای او ز همه کائنات بود
آن شه چو رخ به عرصه‌ی جان باختن نمود روح الامین پیاده در آن عرصه مات بود
با التفات او به سوی بارگاه قرب‌ بر جان و مال کی دگرش التفات بود؟
گر ذات پاک حق به صفات اندر آمدی‌ می‌گفتی که ذات وی آثار ذات بود
غالی اگر نخوانی و کافر ندانی‌ام‌ گویم که ذات او همه عین صفات بود
آن شاه از آن ثبات فرمود در بلا کی کوه را تحمّل صبر و ثبات بود
نام حسین چون قلم صنع زد رقم‌ دندانه‌اش کلید مراد و نجات بود
یا للعجب که تشنه‌ی آب فرات بود شاهی که خاک در گهش آب حیات بود
شد تشنه لب شهید میان دو نهر آب‌ با آنکه مهر مادرش آب فرات بود
قسمت به کائنات کنی گر بلای او افزون بلای او ز همه کائنات بود
آن شه چو رخ به عرصه‌ی جان باختن نمود روح الامین پیاده در آن عرصه مات بود
با التفات او به سوی بارگاه قرب‌ بر جان و مال کی دگرش التفات بود؟
گر ذات پاک حق به صفات اندر آمدی‌ می‌گفتی که ذات وی آثار ذات بود
غالی اگر نخوانی و کافر ندانی‌ام‌ گویم که ذات او همه عین صفات بود
آن شاه از آن ثبات فرمود در بلا کی کوه را تحمّل صبر و ثبات بود
نام حسین چون قلم صنع زد رقم‌ دندانه‌اش کلید مراد و نجات بود


بویی ز خم گیسوی اکبر به من آورد یا باد صبا نفحه‌ی مشک ختن آورد
شد پیرهن صبر گل از خار به تن چاک‌ نامی مگر از اکبر گل پیرهن آورد
خونین کفن از باغ دمد لاله و پُر داغ‌ یادی مگر از قاسم خونین کفن آورد
چون جِزع [۷] شه تشنه شد از اشک گهربار خون در دل مرجان ز عقیق یمن آورد
چون کشته سلیمان زمان گشت در آن دشت‌ ز انگشت برون خاتم او اهرمن آورد
صد چاک تن گل شد و نالان دل بلبل‌ زان گل چو خبر باد به سوی چمن آورد
چون بلبل شیرین سخنِ شاه، سکینه‌ زد نعره مرا نعره‌ی او در سخن آمد
بویی ز خم گیسوی اکبر به من آورد یا باد صبا نفحه‌ی مشک ختن آورد
شد پیرهن صبر گل از خار به تن چاک‌ نامی مگر از اکبر گل پیرهن آورد
خونین کفن از باغ دمد لاله و پُر داغ‌ یادی مگر از قاسم خونین کفن آورد
چون جِزع [۸] شه تشنه شد از اشک گهربار خون در دل مرجان ز عقیق یمن آورد
چون کشته سلیمان زمان گشت در آن دشت‌ ز انگشت برون خاتم او اهرمن آورد
صد چاک تن گل شد و نالان دل بلبل‌ زان گل چو خبر باد به سوی چمن آورد
چون بلبل شیرین سخنِ شاه، سکینه‌ زد نعره مرا نعره‌ی او در سخن آمد


ای خسرو لب تشنه که جانها به فدایت‌ جان‌های همه خلق به قربان وفایت
تنها نه برایت به زمین خلق بگریند خون گریه کند دیده‌ی جبریل برایت
تنها نه همین آدمیانند عزادار بنشسته همه جنّ و ملک هم به عزایت
هم عاشق حقّی تو و معشوق حقیقی‌ هم خون خدایی تو و خونخواه خدایت
زد سنگ ستم خصم به پیشانی پاکت‌ بشکست ز کین آینه‌ی دوست نمایت
کردی تو فدا جان خود اندر ره امّت‌ ای جان جهان، جان جهان باد فدایت
تو حرمت کعبه به صفا داشتی از قدر شد کعبه صفا بخش از آن رو، ز صفایت
بر نی چو نمودند سرِ پاکِ تو شاها تا حشر بوَد نای پر از شور و نوایت
تو خیمه زدی بر زبَر عرش، چه باک است‌ بردند به تاراج اگر خیمه سرایت
ای دیده خون ببار که امشب شب عزاست‌ امشب شب عزای شهنشاه کربلاست
امشب چه روی داده که دوران پر از محن‌ امشب چه روی داده که گیتی پر از بلاست
امشب چه روی داده که احمد دلش ملول‌ امشب چه روی داده که زهرا قدش دوتاست
خاکم به سر، بود شب قتل شه شهید کافاق پر ز ناله و ایّام پر نواست
فردا بود که جسم جوانان هاشمی‌ زیر سُمّ ستور مخالف چو توتیاست
فردا بود که تشنه لب از بهر مشک آب‌ عبّاس را به تیغ دو دست از بدن جداست
فردا به تیغ «منقذ» بی‌دینِ کفر کیش‌ شقّ القمر ز تارک اکبر نمود راست
فردا بود که ولوله در جان قدسیان‌ فردا بود که زلزله در عرش کبریاست
فردا بود که خاک ز خون لعلگون شود خونی که خون جگر ز غمش نافه‌ی ختاست
یک سوی گرم موج زدن آب در فرات‌ یک سوی العطش از خاک بر سماست
سیراب وحش و طیر بیابان و تشنه لب‌ اطفال بی‌گنه، به چه کیش این ستم رواست
آن سر که تکیه‌گاه ز دوش رسول داشت‌ خاک زمین بادیه‌اش جای متّکاست [۹]

منابع

پی نوشت

  1. در مرثیه خامس آل عبا که اقتفاگونه‌اى است از دوازده بند محتشم کاشانى و در زمره آثار منظوم و موفق عاشورایى
  2. قدما، جام باده و جام جم را با هفت خط وصف کرده‌اند: هفت خط داشت جام جمشیدی‌هر یکی در صفا چو آیینه، جور و بغداد و بصره و ازرق‌اشک و کاسه‌گر و فرودینه خط بغداد به بالا نزدیک است و کنایه از لبریز و لبالب بودن است.
  3. سَناباد: ناحیه‌ای از طوس که امام رضا (ع) در آنجا به شهادت رسید و مدفون شد. مشهد فعلی.
  4. قدما، جام باده و جام جم را با هفت خط وصف کرده‌اند: هفت خط داشت جام جمشیدی‌هر یکی در صفا چو آیینه، جور و بغداد و بصره و ازرق‌اشک و کاسه‌گر و فرودینه خط بغداد به بالا نزدیک است و کنایه از لبریز و لبالب بودن است.
  5. سَناباد: ناحیه‌ای از طوس که امام رضا (ع) در آنجا به شهادت رسید و مدفون شد. مشهد فعلی.
  6. دیوان طرب شیرازی؛ ص 492- 499.
  7. جِزع: مهره‌ی یمانی، مهره‌ی سلیمانی.
  8. جِزع: مهره‌ی یمانی، مهره‌ی سلیمانی.
  9. تجلی عشق در حماسه عاشورا؛ ص 168- 172.