وحیده گرجی: تفاوت میان نسخهها
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
T.ramezani (بحث | مشارکتها) (صفحهای تازه حاوی «'''وحیده گرجی،''' فرزند هرمز در تیر ماه 1360 در شهر بابل و درخانوادهای مذهبی و ا...» ایجاد کرد) |
T.ramezani (بحث | مشارکتها) جزبدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۹: | خط ۹: | ||
| زمینه فعالیت = | | زمینه فعالیت = | ||
| ملیت = ایرانی | | ملیت = ایرانی | ||
| تاریخ تولد = | | تاریخ تولد = تیر ماه 1360 ه.ش | ||
| محل تولد = | | محل تولد = شهر بابل | ||
| والدین = | | والدین = هرمز گرجی | ||
| تاریخ مرگ = | | تاریخ مرگ = | ||
| محل مرگ = | | محل مرگ = | ||
خط ۳۷: | خط ۳۷: | ||
| شریک زندگی = | | شریک زندگی = | ||
| فرزندان = | | فرزندان = | ||
|تحصیلات = | |تحصیلات = کارشناس رشته فقه و حقوق از دانشگاه پیام نور قم | ||
|دانشگاه = | |دانشگاه = | ||
|حوزه = | |حوزه = | ||
|شاگرد = | |شاگرد = | ||
|استاد = | |استاد =دکتر مجاهدی | ||
|علت شهرت = | |علت شهرت = | ||
| تأثیرگذاشته بر = | | تأثیرگذاشته بر = | ||
خط ۵۱: | خط ۵۱: | ||
در سال 1374 به بعلت انتقال شغل پدرش به تهران و قم منتقل شدند و | |||
==زندگینامه== | |||
در سال 1374 به بعلت انتقال شغل پدرش به تهران و قم منتقل شدند و هماکنون در قم زندگی میکنند. ایشان کارشناسی خود را در رشته فقه و حقوق از دانشگاه پیام نور قم اخذ نمود و هم اکنون مدیر یک مجتمع فرهنگی آموزشی است. | |||
گرجی از سال 1386 به طور جدی فعالیت شعری خود را شروع کرد و از محضر اساتیدی همچون دکتر مجاهدی بهره برد. | گرجی از سال 1386 به طور جدی فعالیت شعری خود را شروع کرد و از محضر اساتیدی همچون دکتر مجاهدی بهره برد. | ||
ایشان در چندین کنگره از جمله شعرعاشورایی هیئت همدان، شعر 72 خط اشک اصفهان و... موفق به اخذ رتبه گردیده است. <ref>گفتوگوی مؤلف با شاعر.</ref> | ایشان در چندین کنگره از جمله شعرعاشورایی هیئت همدان، شعر 72 خط اشک اصفهان و... موفق به اخذ رتبه گردیده است. <ref>گفتوگوی مؤلف با شاعر.</ref> | ||
==اشعار== | |||
چند غزل عاشورایی | '''چند غزل عاشورایی''' | ||
دلم دیگر نمیخواهد نه دامی نه گریزی را | {{شعر}} | ||
نگاهش آنقَدَر شعر و غزل دارد که جز چشمش نمیفهمند دیگر واژههایم هیچ چیزی را | {{ب| دلم دیگر نمیخواهد نه دامی نه گریزی را | که مدتهاست در بند است صیاد عزیزی را }} | ||
همه دنیا زمین خورده به پای او همانجا که | {{ب| نگاهش آنقَدَر شعر و غزل دارد که جز چشمش| نمیفهمند دیگر واژههایم هیچ چیزی را }} | ||
ببین بخت ما را رسیده تا به ما دنیا | {{ب| همه دنیا زمین خورده به پای او همانجا که | به پا کردهست نامش سرزمین عشق خیزی را }} | ||
ولیکن شکر ساقی را همان دادهست و در بزمش | {{ب| ببین بخت ما را رسیده تا به ما دنیا | عوض کردند رسم خوب ارباب و کنیزی را }} | ||
نه ترس از زندگی دارم نه خوف مرگ در جانم | {{ب| ولیکن شکر ساقی را همان دادهست و در بزمش | به ما دادند هر شب چشمهای باده ریزی را }} | ||
چه حرزی بهتر از اینکه خود معشوق میخواند | {{ب| نه ترس از زندگی دارم نه خوف مرگ در جانم | که حل کردهست چشمش هر غم ضد و نقیضی را }} | ||
{{ب| چه حرزی بهتر از اینکه خود معشوق میخواند | برای هر کدام از عاشقانش «اَلحفیظ»ی را }} | |||
دلی پرخون برایش مانده و چشمان تر زینب | {{پایان شعر}} | ||
پریشان شد زمین، هفت آسمان پیچید و در هم شد | |||
در آن صحرا که هر کس را نصیبی از مصیبت شد | |||
غروب از سر گذشت و سر گذشت و سرگذشتش را... | {{شعر}} | ||
زمانی را که دنیا در تب سجاد میسوزد | {{ب| دلی پرخون برایش مانده و چشمان تر زینب | چه سوغاتی به همراه آورد از این سفر زینب }} | ||
به حق که سفره زهرا چه مردان بزرگی را | {{ب| پریشان شد زمین، هفت آسمان پیچید و در هم شد | ولی از این جهان دارد دلی آشفتهتر زینب }} | ||
{{ب| در آن صحرا که هر کس را نصیبی از مصیبت شد | همه داغ جوان دیدند، اما بیشتر زینب }} | |||
حرف عباس آمده، میدان، به قیامت شبیهتر شده است | {{ب| غروب از سر گذشت و سر گذشت و سرگذشتش را... | که دنیا خوب می داند چه آورده است بر زینب }} | ||
{{ب| زمانی را که دنیا در تب سجاد میسوزد | امامی نیست پرچم را برافرازد، مگر زینب }} | |||
سر این حرف را نمیدانم، که؛ برادر! دوباره سقا باش! | {{ب| به حق که سفره زهرا چه مردان بزرگی را | نمک گیر خودش کرده..؛ پدر، همسر، پسر، زینب }} | ||
{{پایان شعر}} | |||
مقصد او فرات شد، میخواست، بی علم بی سپاه با یک مشک | |||
پای یک رود حضرت دریا، نفسش را به آب میزد تا | {{شعر}} | ||
{{ب| حرف عباس آمده، میدان، به قیامت شبیهتر شده است | |||
| پهلوانی که در شجاعت و رزم، وارث هیبت پدر شده است }} | |||
{{ب| سر این حرف را نمیدانم، که؛ برادر! دوباره سقا باش! | |||
چشم او خیمهگاه خورشید و از نگاهش حسین میبارد | | ولی از لحن گفتنش پیداست، کودک خیمه تشنهتر شده است }} | ||
{{ب| مقصد او فرات شد، میخواست، بی علم بی سپاه با یک مشک | |||
بانگ «"ادرک اخا» زمانی بود، که کمان ابرویی زمین افتاد | | بخرد آبروی دنیا را، قدر یک قطره هم اگر شده است }} | ||
{{ب| پای یک رود حضرت دریا، نفسش را به آب میزد تا | |||
چشم امید خیمه روی خاک، وای از لحظه نبودن تو | | رود آرامتر شود اما، عطش آب بیشتر شده است }} | ||
{{ب| بیسبب نیست عطر و نام یاس، بهترین قافیهست با عباس | |||
باز هم لانه کبوترها، محو آتش شدهست یا زهرا | | مادر مهربانی و احساس، همه امیدش این پسر شده است }} | ||
{{ب| چشم او خیمهگاه خورشید و از نگاهش حسین میبارد | |||
| اینچنین شد که تیر حرمله هم، عاشق چشم این قمر شده است }} | |||
یک بیابان عطش نشسته به راه، تشنه قطرههای مرمریت | {{ب| بانگ «"ادرک اخا» زمانی بود، که کمان ابرویی زمین افتاد | ||
| چه مراعات بینظیری شد، مشک را ساقیاش سپر شده است }} | |||
تا برادر سپرده است به تو آبروی تمام دنیا را | {{ب| چشم امید خیمه روی خاک، وای از لحظه نبودن تو | ||
| چشم را تیز کردهاند اینبار، نیزههایی که سر به سر شده است }} | |||
دیگر آغوش خستهات بانو، یاد بابا برایشان دارد | {{ب| باز هم لانه کبوترها، محو آتش شدهست یا زهرا | ||
| روی این خاک نذر چادرتان، چقدر غرق بال و پر شده است ... }} | |||
شهر نامرد وقت استقبال توبه آورد و اندکی خرما | {{پایان شعر}} | ||
شک ندارم که سوخت کرب و بلا کربلا نه که عالمی، وقتی | |||
{{شعر}} | |||
صبح انسان طلوع میکند و پرچم تو بلند خواهد شد | {{ب| یک بیابان عطش نشسته به راه، تشنه قطرههای مرمریت | ||
| تو ولی پشت بغض حنجرهها، ایستادی به پای خواهریت }} | |||
کار دنیا تمام شد بانو، کار دنیای بی حسین و علی | {{ب| تا برادر سپرده است به تو آبروی تمام دنیا را | ||
| قلبش آرام و مطمئن شده است، خواهری نه، که از برادریت }} | |||
{{ب| دیگر آغوش خستهات بانو، یاد بابا برایشان دارد | |||
| میزند موی دختران یتیم بوسه بر دستهای مادریت }} | |||
{{ب| شهر نامرد وقت استقبال توبه آورد و اندکی خرما | |||
| توبه گرگها فقط مرگ است! مرگ ای شام بر ستمگریت }} | |||
{{ب| شک ندارم که سوخت کرب و بلا کربلا نه که عالمی، وقتی | |||
| سمت گودال شعلهور شده بود آتش بوسههای آخریت }} | |||
{{ب| صبح انسان طلوع میکند و پرچم تو بلند خواهد شد | |||
| تا هنوز از گلوی حق جاریست خطبههای رسای حیدریت }} | |||
{{ب| کار دنیا تمام شد بانو، کار دنیای بی حسین و علی | |||
| وقتی از دورها رسید به گوش رمز و راز شهید پروریات }} | |||
{{پایان شعر}} | {{پایان شعر}} | ||
==منابع== | ==منابع== |
نسخهٔ ۳۰ مهٔ ۲۰۱۸، ساعت ۱۸:۲۴
وحیده گرجی، فرزند هرمز در تیر ماه 1360 در شهر بابل و درخانوادهای مذهبی و اهل شعر به دنیا آمد. او از شاعران معاصر فارسی زبان است که در وصف امام حسین (ع)، اشعاری را سروده است.
وحیده گرجی | |
---|---|
زادروز | تیر ماه 1360 ه.ش شهر بابل |
پدر و مادر | هرمز گرجی |
ملیت | ایرانی |
مدرک تحصیلی | کارشناس رشته فقه و حقوق از دانشگاه پیام نور قم |
استاد | دکتر مجاهدی |
زندگینامه
در سال 1374 به بعلت انتقال شغل پدرش به تهران و قم منتقل شدند و هماکنون در قم زندگی میکنند. ایشان کارشناسی خود را در رشته فقه و حقوق از دانشگاه پیام نور قم اخذ نمود و هم اکنون مدیر یک مجتمع فرهنگی آموزشی است.
گرجی از سال 1386 به طور جدی فعالیت شعری خود را شروع کرد و از محضر اساتیدی همچون دکتر مجاهدی بهره برد. ایشان در چندین کنگره از جمله شعرعاشورایی هیئت همدان، شعر 72 خط اشک اصفهان و... موفق به اخذ رتبه گردیده است. [۱]
اشعار
چند غزل عاشورایی
دلم دیگر نمیخواهد نه دامی نه گریزی را | که مدتهاست در بند است صیاد عزیزی را | |
نگاهش آنقَدَر شعر و غزل دارد که جز چشمش | نمیفهمند دیگر واژههایم هیچ چیزی را | |
همه دنیا زمین خورده به پای او همانجا که | به پا کردهست نامش سرزمین عشق خیزی را | |
ببین بخت ما را رسیده تا به ما دنیا | عوض کردند رسم خوب ارباب و کنیزی را | |
ولیکن شکر ساقی را همان دادهست و در بزمش | به ما دادند هر شب چشمهای باده ریزی را | |
نه ترس از زندگی دارم نه خوف مرگ در جانم | که حل کردهست چشمش هر غم ضد و نقیضی را | |
چه حرزی بهتر از اینکه خود معشوق میخواند | برای هر کدام از عاشقانش «اَلحفیظ»ی را |
دلی پرخون برایش مانده و چشمان تر زینب | چه سوغاتی به همراه آورد از این سفر زینب | |
پریشان شد زمین، هفت آسمان پیچید و در هم شد | ولی از این جهان دارد دلی آشفتهتر زینب | |
در آن صحرا که هر کس را نصیبی از مصیبت شد | همه داغ جوان دیدند، اما بیشتر زینب | |
غروب از سر گذشت و سر گذشت و سرگذشتش را... | که دنیا خوب می داند چه آورده است بر زینب | |
زمانی را که دنیا در تب سجاد میسوزد | امامی نیست پرچم را برافرازد، مگر زینب | |
به حق که سفره زهرا چه مردان بزرگی را | نمک گیر خودش کرده..؛ پدر، همسر، پسر، زینب |
حرف عباس آمده، میدان، به قیامت شبیهتر شده است | پهلوانی که در شجاعت و رزم، وارث هیبت پدر شده است | |
سر این حرف را نمیدانم، که؛ برادر! دوباره سقا باش! | ولی از لحن گفتنش پیداست، کودک خیمه تشنهتر شده است | |
مقصد او فرات شد، میخواست، بی علم بی سپاه با یک مشک | بخرد آبروی دنیا را، قدر یک قطره هم اگر شده است | |
پای یک رود حضرت دریا، نفسش را به آب میزد تا | رود آرامتر شود اما، عطش آب بیشتر شده است | |
بیسبب نیست عطر و نام یاس، بهترین قافیهست با عباس | مادر مهربانی و احساس، همه امیدش این پسر شده است | |
چشم او خیمهگاه خورشید و از نگاهش حسین میبارد | اینچنین شد که تیر حرمله هم، عاشق چشم این قمر شده است | |
بانگ «"ادرک اخا» زمانی بود، که کمان ابرویی زمین افتاد | چه مراعات بینظیری شد، مشک را ساقیاش سپر شده است | |
چشم امید خیمه روی خاک، وای از لحظه نبودن تو | چشم را تیز کردهاند اینبار، نیزههایی که سر به سر شده است | |
باز هم لانه کبوترها، محو آتش شدهست یا زهرا | روی این خاک نذر چادرتان، چقدر غرق بال و پر شده است ... |
یک بیابان عطش نشسته به راه، تشنه قطرههای مرمریت | تو ولی پشت بغض حنجرهها، ایستادی به پای خواهریت | |
تا برادر سپرده است به تو آبروی تمام دنیا را | قلبش آرام و مطمئن شده است، خواهری نه، که از برادریت | |
دیگر آغوش خستهات بانو، یاد بابا برایشان دارد | میزند موی دختران یتیم بوسه بر دستهای مادریت | |
شهر نامرد وقت استقبال توبه آورد و اندکی خرما | توبه گرگها فقط مرگ است! مرگ ای شام بر ستمگریت | |
شک ندارم که سوخت کرب و بلا کربلا نه که عالمی، وقتی | سمت گودال شعلهور شده بود آتش بوسههای آخریت | |
صبح انسان طلوع میکند و پرچم تو بلند خواهد شد | تا هنوز از گلوی حق جاریست خطبههای رسای حیدریت | |
کار دنیا تمام شد بانو، کار دنیای بی حسین و علی | وقتی از دورها رسید به گوش رمز و راز شهید پروریات |
منابع
طرحی نو در دانشنامه شعر عاشورایی، مرضیه محمدزاده، ج 2، ص: 1203-1206.
پی نوشت
- ↑ گفتوگوی مؤلف با شاعر.