تعزیه حر بن یزید ریاحی: تفاوت میان نسخهها
(صفحهای تازه حاوی «نسخه '''تعزیه حر بن یزید ریاحی''' از تعزیههای قدیمی ایرانی است. ==...» ایجاد کرد) |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۷۲: | خط ۷۲: | ||
==منبع== | ==منبع== | ||
[http://opac.nlai.ir/opac-prod/search/briefListSearch.do?command=FULL_VIEW&id=651859&pageStatus=1&sortKeyValue1=sortkey_title&sortKeyValue2=sortkey_author همایون صادقی، تعزیه در ایران، انتشارات نوید شیراز، ص 671-714] | |||
* [http://opac.nlai.ir/opac-prod/search/briefListSearch.do?command=FULL_VIEW&id=651859&pageStatus=1&sortKeyValue1=sortkey_title&sortKeyValue2=sortkey_author همایون صادقی، تعزیه در ایران، انتشارات نوید شیراز، ص 671-714] | |||
[[رده:هنر]] | [[رده:هنر]] |
نسخهٔ کنونی تا ۲۶ ژوئیهٔ ۲۰۲۱، ساعت ۰۸:۰۴
نسخه تعزیه حر بن یزید ریاحی از تعزیههای قدیمی ایرانی است.
شبیهخوانان[ویرایش | ویرایش مبدأ]
قاصد، غلام، ابنزیاد، ابنسعد، پسر ابنسعد، زوجه ابنسعد، حر، امام حسین، هاتف، شمر، زینب، ساربان، عباس، ظهیر، مصعب (برادر حر)، فرزند حر، غلام حر، سکینه.
ابزار و وسایل[ویرایش | ویرایش مبدأ]
گرز، طبل، شمشیر، اسب، میدان، لباس انبیا، لباس اشقیا، خلعتی، گرز.
شرح صحنه تعزیه[ویرایش | ویرایش مبدأ]
در گوشهای از میدان اشقیا ( ابن زیاد، ابن سعد، چهار فرزندش، حر، شمر، غلام حر، برادر حر، فرزند حر) با لباس اشقیا که معمولا شمر و حر چکمه پوشند با خود و زره، و در گوشه دیگر میدان انبیا (حسین (ع) - زینب (ع) - عباس - سکینه) روی نیمکت نشستهاند. لباس مردان لباس انبیاست. عباس چکمه نیز پوشیده است. زنان حرم نیز با لباس مخصوص در جمع آنانند.
شرح مجلس[ویرایش | ویرایش مبدأ]
در این تعزیه حر که از سرداران یزید است به امر عمرسعد عازم جنگ با امام حسین میشود. حر نخستین سردار اشقیاست که در صحرای کربلا با امام حسین روبرو میشود ولی نفس امام حسین (ع) در او کارگر میافتد و او، از قصد خود بازگشته توبه میکند و خود و برادر و فرزند و غلامش در راه امام حسین (ع) به شهادت میرسند.
بخشی از تعزیه[ویرایش | ویرایش مبدأ]
(طبل نواخته میشود.)
قاصد:
ای اهل کوفه پیر و جوان جمله عمر و زید | آوردهام خبر به شما حکم بر عبید | |
که والی است کوفه و اطراف کوفه را | ابن زیاد حکومت دارالخلافه را |
غلام:
یا امیر من، ای افتخار اهل عراق | رسیده است ز شام آنچه بوده است مطاع | |
یزید بهر تو فرمان و خلعت و زر و مال | روانه کرده بصد احترام و جاه و جلال |
ابن زیاد:
برو غلام منادی نما تو در بازار | بگو به مردم کوفه از صغار و کبار | |
کنید از ره احسان تمام استقبال | که هست حکم یزید آن شه ستوده خصال |
غلام: (براه میافتد و در کوی و برزن آواز برمیدارد که:)
خبر شوید خلایق ز اصغر و اکبر |
روان شوید به دروازه بهر استقبال |
که قاصد آمده از وی کنید جمله سوال |
قاصد :
سلام ای خسرو با عز و تمکین |
ابن زیاد:
علیک ای از تو ویران خانه دین |
قاصد:
بدان زین مژده اکنون سینه دارم |
ابنزیاد:
من از این مژدهات اندیشه دارم |