یوسفعلی میرشکاک: تفاوت میان نسخهها
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
(یک نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط یک کاربر دیگر نشان داده نشد) | |||
خط ۸۲: | خط ۸۲: | ||
{{ب| خیز و جامه نیلی کن! روزگار ماتم شد|دور عاشقان آمد، نوبت محرم شد }} | {{ب| خیز و جامه نیلی کن! روزگار ماتم شد|دور عاشقان آمد، نوبت [[محرم]] شد }} | ||
{{ب| نبض جاده بیدار از بوی خون خورشیدست|کوفه رفتن مسلم، گوئیا مسلّم شد }} | {{ب| نبض جاده بیدار از بوی خون خورشیدست|کوفه رفتن مسلم، گوئیا مسلّم شد }} | ||
{{ب| ماه خون گواه آمد، جوش اشک و آه آمد|رایت سپاه آمد، کربلا مجسّم شد }} | {{ب| ماه خون گواه آمد، جوش اشک و آه آمد|رایت سپاه آمد، [[کربلا]] مجسّم شد }} | ||
{{ب| پای خون دل واکن، دست موج پیدا کن|رو به سوی دریا کن، ساحلی فراهم شد }} | {{ب| پای خون دل واکن، دست موج پیدا کن|رو به سوی دریا کن، ساحلی فراهم شد }} | ||
خط ۱۶۲: | خط ۱۶۲: | ||
[[رده:شاعران فارسی زبان]] | [[رده:شاعران فارسی زبان]] | ||
[[رده:شاعران معاصر]] | [[رده:شاعران معاصر]] | ||
<references /> | <references />{{شاعران}} |
نسخهٔ کنونی تا ۵ فوریهٔ ۲۰۲۲، ساعت ۱۹:۰۶
یوسفعلی میرشکاک (١٣٣٨ ه. ش) از شاعران معاصر مذهبی ایرانی میباشد.
یوسفعلی میر شکاک | |
---|---|
زادروز | ١٣٣٨ ه.ش لرستان |
لقب | بیدل |
کتابها | «قلندران خلیج»، «چشم اژدها»، «از زبان یک یاغی»، «ماه و کتان»، «در سایه سیمرغ»، «اجمال و تفصیل»، «ستیز با خویشتن و جهان» |
زندگینامه[ویرایش | ویرایش مبدأ]
یوسفعلی میر شکاک متخلص به «بیدل» در سال ١٣٣٨ ه. ش در پشتکوه لرستان دیده به جهان گشود. سرودن شعر را از نوجوانی شروع کرد و جلوهاش نیز بیشتر از زمان پیروزی انقلاب است. میر شکاک علاوه بر شاعری در نقد و تحلیل شعر و نویسندگی نیز شناخته شدهاست و اکثر مقالاتش در مطبوعات به چاپ رسیدهاست.
آثار[ویرایش | ویرایش مبدأ]
از میرشکاک تاکنون این کتابهای شعر به چاپ رسیدهاست: «قلندران خلیج»، «چشم اژدها»، «از زبان یک یاغی»، «ماه و کتان» و نیز چند کتاب مقاله با نامهای: «در سایه سیمرغ»، «اجمال و تفصیل»، «ستیز با خویشتن و جهان» [۱]
اشعار[ویرایش | ویرایش مبدأ]
دور عاشقان آمد[ویرایش | ویرایش مبدأ]
خیز و جامه نیلی کن! روزگار ماتم شد | دور عاشقان آمد، نوبت محرم شد | |
نبض جاده بیدار از بوی خون خورشیدست | کوفه رفتن مسلم، گوئیا مسلّم شد | |
ماه خون گواه آمد، جوش اشک و آه آمد | رایت سپاه آمد، کربلا مجسّم شد | |
پای خون دل واکن، دست موج پیدا کن | رو به سوی دریا کن، ساحلی فراهم شد | |
گریه کن، گلاب افشان! گل به خاک میافتد | باد مهرگان آمد، قامت علی خم شد | |
قاسم و تپیدنها، لاله و دمیدنها | مجتبی و چیدنها، گل دوباره خرّم شد | |
تشنه، اضطراب آورد، آب میشود عباس | گو فرات، خیبر شو! مرتضی مصمم شد | |
خادم برادر بود از ره پرستاری | در قدم مؤخر بود، از وفا مقدّم شد | |
نوبت حسین آمد، کآورد به میدان رو | نه فلک به جوش آمد، منقلب دو عالم شد | |
چرخ در خروش آمد، خاک شعله پوش آمد | آسمان به جوش آمد، کشته اسم اعظم شد | |
بر سر از غم زهرا، خاک میکند مریم | با مصیبت خاتم، تازه داغ آدم شد | |
دشمن حسین افکند اربه چاه یوسف را | چاه چشمهی کوثر، گریه آب زمزم شد | |
گرچه عقدهی دل بود، آبروی (بیدل) بود | کز هجوم فرصتها این فغان فراهم شد |
خون خورشید[ویرایش | ویرایش مبدأ]
چو هیهای سواران، دشتها را | به زیر بال گیرد، شاید این اوست | |
من و آیینه میگوییم و آنگاه | فعان سر میدهیم از ماتم دوست |
فغان سر میدهیم و یکدگر را | ملامت میکنیم از زنده ماندن | |
در آنجایی که خورشید آفرین خواند | به مردان، شعر مردن را نخواندن | |
نخواندیم ای برادر تا بمانیم | سحرگاهان که چاووشان خورشید | |
خروشیدند و رفتن ساز کردند | خروس خستگی در ما خروشید |
فغان سر میدهیم و یکدگر را | ملامت میکنیم از زنده ماندن | |
در آنجایی که خورشید آفرین خواند | به مردان، شعر مردن را نخواندن | |
نخواندیم ای برادر تا بمانیم | سحرگاهان که چاووشان خورشید | |
خروشیدند و رفتن ساز کردند | خروس خستگی در ما خروشید |
بخوابید! آه! خوابیدیم و دیدیم | هزاران کرکس برگشته منقار | |
چرا بر واژگون پر میگشاید | به بوی نعش خورشید نگونسار |
و زان در دشت، اسبی سایه رفتار | به رنگ گرد باد آسیمه سر بود | |
رها در باد، یال نقره فامش | به خون تازهی خورشیدتر بود |
منابع[ویرایش | ویرایش مبدأ]
پی نوشت[ویرایش | ویرایش مبدأ]
- ↑ فرهنگ شاعران جنگ و مقاومت؛ ص ۳۰۴.