سید موسی سبط الشیخ‌: تفاوت میان نسخه‌ها

از ویکی حسین
پرش به ناوبری پرش به جستجو
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
 
(۳ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۲ کاربر نشان داده نشد)
خط ۱: خط ۱:
حجة الاسلام سیّد موسی سبط الشیخ یکی از شاعران عرب بود.
حجت‌الاسلام سید موسی سبط‌الشیخ یکی از شاعران عرب بود.
{{جعبه اطلاعات شاعر و نویسنده
{{جعبه اطلاعات شاعر و نویسنده
| نام                    = سیّد موسی سبط الشیخ  
| نام                    = سیّد موسی سبط‌‌‌‌‌‌ الشیخ  
| تصویر                  = سبط نجفی.jpg
| تصویر                  = سبط نجفی.jpg
| توضیح تصویر            =  
| توضیح تصویر            =  
خط ۷: خط ۷:
| زمینه فعالیت          =
| زمینه فعالیت          =
| ملیت                  =
| ملیت                  =
| تاریخ تولد            =1327 ه. ق
| تاریخ تولد            =۱۳۲۷ ه. ق
| محل تولد                =نجف
| محل تولد                =نجف
| والدین                =   
| والدین                =   
| تاریخ مرگ              =1385 ه. ق
| تاریخ مرگ              =۱۳۸۵ ه. ق
| محل مرگ                =قم
| محل مرگ                =قم
| علت مرگ                =
| علت مرگ                =
خط ۷۲: خط ۷۲:
}}
}}
==زندگینامه==
==زندگینامه==
حجة الاسلام سیّد موسی سبط الشیخ فرزند حجّت الاسلام سیّد محمّد از نوادگان دختری فقیه بزرگ آیة اللّه العظمی حاج شیخ مرتضی انصاری به سال 1327 ه. ق. در نجف متولد شد. وی بعد از تحصیل علم و کمال در حوزه‌های علمیه‌ی نجف و کربلا در سال 1364 ه. ق. به ایران آمد و در تهران به خدمات دینی و ارشاد و تألیف پرداخت. سرانجام در هیجدهم جمادی الاول 1385 ه. ق. وفات یافت و در جوار مرقد حضرت معصومه (س) در قم مدفون گردید.
حجت‌الاسلام سید موسی سبط‌الشیخ فرزند حجت‌الاسلام سید محمد از نوادگان دختری فقیه بزرگ آیت‌الله العظمی حاج شیخ مرتضی انصاری به سال ۱۳۲۷ ه. ق در نجف متولد شد. وی بعد از تحصیل علم و کمال در حوزه‌های علمیه‌ی نجف و کربلا در سال ۱۳۶۴ ه. ق به ایران آمد و در تهران به خدمات دینی، ارشاد و تألیف پرداخت. سرانجام در هیجدهم جمادی‌الاول ۱۳۸۵ ه. ق وفات یافت و در جوار مرقد حضرت معصومه(س) در قم مدفون گردید.


از آثار او کتاب «شیعه در اسلام» در دو جلد به چاپ رسیده است. <ref> نقل از یادداشت مرحوم آیة اللّه سید محمد علی سبط الشیخ (م. 1408).</ref>
از آثار او کتاب «[http://opac.nlai.ir/opac-prod/search/briefListSearch.do?command=FULL_VIEW&id=528251&pageStatus=1&sortKeyValue1=sortkey_title&sortKeyValue2=sortkey_author شیعه در اسلام]» در دو جلد به چاپ رسیده‌است. <ref> نقل از یادداشت مرحوم آیت‌اللّه سید محمد علی سبط الشیخ (م. ۱۴۰۸).</ref>


==اشعار==
==اشعار==


===شعر 1===
===شعر ۱===
{{شعر}}
 
 
{{ب| باز از چه واژگون همه ذرات عالم است؟|باز از چه سرنگون همه در وادی غم است؟ }}
 
{{ب| لاهوت از چه باز قرین مصیبت است؟|ناسوت از چه روی در اندوه و ماتم است؟ }}
 
{{ب| چون شد که هرچه هست، چنین گشت زیر و رو؟|بهر چه نظم رفت و جهان نامنظم است؟ }}
 
{{ب| آن یک غریق لجه‌ی اشک غم و عزاست‌|وین یک حریق آتش و آه دمادم است }}


{{ب| در این عزا بود در و دیوار قیرگون‌|غرق محیط خون، دل اولاد آدم است }}
{{ب| برگو مگر که شور قیامت شد آشکار|گویا هلال و غرّه‌ی ماه محرّم است }}
{{ب| این نوحه بهر ماتم سبط پیمبر است‌|وین ناله در مصیبت فرزند خاتم است }}
{{ب| آن گوهر یگانه، شهنشاه نشأتین‌|فرزند احمد و علی و فاطمه، حسین  }}
{{پایان شعر}}
{| style="margin: 0 auto; "
{| style="margin: 0 auto; "
| class="b" |<span class="beyt"> باز از چه واژگون همه ذرات عالم است؟</span>
| class="b" |<span class="beyt"> باز از چه واژگون همه ذرات عالم است؟</span>
خط ۱۲۱: خط ۱۰۳:
| class="b" |<span class="beyt"> برگو مگر که شور قیامت شد آشکار</span>
| class="b" |<span class="beyt"> برگو مگر که شور قیامت شد آشکار</span>
| style="width:2em;" |
| style="width:2em;" |
| class="b" |<span class="beyt">گویا هلال و غرّه‌ی ماه محرّم است </span>
| class="b" |<span class="beyt">گویا هلال و غره‌ی ماه [[محرم]] است </span>
|-
|-
| class="b" |<span class="beyt"> این نوحه بهر ماتم سبط پیمبر است‌</span>
| class="b" |<span class="beyt"> این [[نوحه]] بهر ماتم سبط پیمبر است‌</span>
| style="width:2em;" |
| style="width:2em;" |
| class="b" |<span class="beyt">وین ناله در مصیبت فرزند خاتم است </span>
| class="b" |<span class="beyt">وین ناله در مصیبت فرزند خاتم است </span>
خط ۱۲۹: خط ۱۱۱:
| class="b" |<span class="beyt"> آن گوهر یگانه، شهنشاه نشأتین‌</span>
| class="b" |<span class="beyt"> آن گوهر یگانه، شهنشاه نشأتین‌</span>
| style="width:2em;" |
| style="width:2em;" |
| class="b" |<span class="beyt">فرزند احمد و علی و فاطمه، حسین  </span>
| class="b" |<span class="beyt">فرزند احمد و علی و فاطمه، [[حسین]] </span>
|}
|}
<br />
<br />


===شعر 2===
===شعر ۲===
{{شعر}}
{{شعر}}


خط ۱۵۴: خط ۱۳۶:
{{پایان شعر}}
{{پایان شعر}}


===شعر 3===
===شعر ۳===
{{شعر}}
{{شعر}}


خط ۱۷۵: خط ۱۵۷:
{{پایان شعر}}
{{پایان شعر}}


===شعر 4===
===شعر ۴===
{{شعر}}
{{شعر}}




{{ب| آن یکه تاز عرصه‌ی میدان کربلا|وان شاهباز عالم و سلطان کربلا }}
{{ب| آن یکه تاز عرصه‌ی میدان [[کربلا]]|وان شاهباز عالم و سلطان کربلا }}


{{ب| شاهنشه وجود کجا؟ دیو و دد کجا؟|اهریمنان کجا و سلیمان کربلا؟ }}
{{ب| شاهنشه وجود کجا؟ دیو و دد کجا؟|اهریمنان کجا و سلیمان کربلا؟ }}
خط ۱۹۶: خط ۱۷۸:
{{پایان شعر}}
{{پایان شعر}}


===شعر 5===
===شعر ۵===
{{شعر}}
{{شعر}}


خط ۲۱۷: خط ۱۹۹:
{{پایان شعر}}
{{پایان شعر}}


===شعر 6===
===شعر ۶===
{{شعر}}
{{شعر}}


خط ۲۳۸: خط ۲۲۰:
{{پایان شعر}}
{{پایان شعر}}


===شعر 7===
===شعر ۷===
{{شعر}}
{{شعر}}


خط ۲۵۹: خط ۲۴۱:
{{پایان شعر}}
{{پایان شعر}}


===شعر 8===
===شعر ۸===
{{شعر}}
{{شعر}}


خط ۲۸۰: خط ۲۶۲:
{{پایان شعر}}
{{پایان شعر}}


===شعر 9===
===شعر ۹===
{{شعر}}
{{شعر}}


خط ۳۰۱: خط ۲۸۳:
{{پایان شعر}}
{{پایان شعر}}


===شعر 10===
===شعر ۱۰===
{{شعر}}
{{شعر}}


خط ۳۲۲: خط ۳۰۴:
{{پایان شعر}}
{{پایان شعر}}


===شعر 11===
===شعر ۱۱===
{{شعر}}
{{شعر}}


خط ۳۴۳: خط ۳۲۵:
{{پایان شعر}}
{{پایان شعر}}


===شعر 12===
===شعر ۱۲===
{{شعر}}
{{شعر}}


خط ۳۶۱: خط ۳۴۳:
{{ب| خاموش «موسوی» که تدارک پذیر نیست‌|این ماجرا، حواله به روز حساب شد }}
{{ب| خاموش «موسوی» که تدارک پذیر نیست‌|این ماجرا، حواله به روز حساب شد }}


{{ب| طبعم که نظم این غم جاوید می‌نمود|سال هزار و سیصد و هشتاد و چار بود <ref> در دوم ذی الحجه‌ی 1384 ه. ق. این اشعار سروده شده. شیعه در اسلام؛ ص 173- 184.</ref> }}
{{ب| طبعم که نظم این غم جاوید می‌نمود|سال هزار و سیصد و هشتاد و چار بود <ref> در دوم ذی الحجه‌ی ۱۳۸۴ه. ق این اشعار سروده شده. شیعه در اسلام؛ ص ۱۷۳- ۱۸۴.</ref> }}
{{پایان شعر}}
{{پایان شعر}}
==منابع==
==منابع==


*[http://opac.nlai.ir/opac-prod/search/briefListSearch.do?command=FULL_VIEW&id=700738&pageStatus=1&sortKeyValue1=sortkey_title&sortKeyValue2=sortkey_author دانشنامه‌ی شعر عاشورایی، محمدزاده، ج‌ 2، ص: 1087-1091.]
*[http://opac.nlai.ir/opac-prod/search/briefListSearch.do?command=FULL_VIEW&id=700738&pageStatus=1&sortKeyValue1=sortkey_title&sortKeyValue2=sortkey_author دانشنامه‌ی شعر عاشورایی، محمدزاده، ج‌۲، ص: ۱۰۸۷-۱۰۹۱.]


==پی نوشت==
==پی نوشت==
خط ۳۷۲: خط ۳۵۴:
[[رده:شاعران فارسی زبان]]
[[رده:شاعران فارسی زبان]]
[[رده:شاعران متأخر]]
[[رده:شاعران متأخر]]
<references />
<references />{{شاعران}}

نسخهٔ کنونی تا ‏۲۱ فوریهٔ ۲۰۲۲، ساعت ۱۱:۲۹

حجت‌الاسلام سید موسی سبط‌الشیخ یکی از شاعران عرب بود.

سیّد موسی سبط‌‌‌‌‌‌ الشیخ
سبط نجفی.jpg
زادروز ۱۳۲۷ ه. ق
نجف
مرگ ۱۳۸۵ ه. ق
قم
کتاب‌ها شیعه در اسلام

زندگینامه[ویرایش | ویرایش مبدأ]

حجت‌الاسلام سید موسی سبط‌الشیخ فرزند حجت‌الاسلام سید محمد از نوادگان دختری فقیه بزرگ آیت‌الله العظمی حاج شیخ مرتضی انصاری به سال ۱۳۲۷ ه. ق در نجف متولد شد. وی بعد از تحصیل علم و کمال در حوزه‌های علمیه‌ی نجف و کربلا در سال ۱۳۶۴ ه. ق به ایران آمد و در تهران به خدمات دینی، ارشاد و تألیف پرداخت. سرانجام در هیجدهم جمادی‌الاول ۱۳۸۵ ه. ق وفات یافت و در جوار مرقد حضرت معصومه(س) در قم مدفون گردید.

از آثار او کتاب «شیعه در اسلام» در دو جلد به چاپ رسیده‌است. [۱]

اشعار[ویرایش | ویرایش مبدأ]

شعر ۱[ویرایش | ویرایش مبدأ]

باز از چه واژگون همه ذرات عالم است؟ باز از چه سرنگون همه در وادی غم است؟
لاهوت از چه باز قرین مصیبت است؟ ناسوت از چه روی در اندوه و ماتم است؟
چون شد که هرچه هست، چنین گشت زیر و رو؟ بهر چه نظم رفت و جهان نامنظم است؟
آن یک غریق لجه‌ی اشک غم و عزاست‌ وین یک حریق آتش و آه دمادم است
در این عزا بود در و دیوار قیرگون‌ غرق محیط خون، دل اولاد آدم است
برگو مگر که شور قیامت شد آشکار گویا هلال و غره‌ی ماه محرم است
این نوحه بهر ماتم سبط پیمبر است‌ وین ناله در مصیبت فرزند خاتم است
آن گوهر یگانه، شهنشاه نشأتین‌ فرزند احمد و علی و فاطمه، حسین


شعر ۲[ویرایش | ویرایش مبدأ]

آن دم که در الست به جانها بلا زدند اوّل بلا به جان همه انبیا زدند
نزدیک شد نشور ز فریاد جبرئیل‌ ضربت چو بر سر علی مرتضی زدند
زان در که زد به پهلوی خیر النسا عدو یکباره ضربتی به دل ماسوا زدند
دشمن ز کین به کام حسن ریخت جام زهر وز آن، شرر به قلب رسول خدا زدند
پس آتشی که شعله‌ی آن هست تا به حشر در کربلا به خیمه‌ی آل عبا زدند
نوعی ستم رسید به آل نبی ز خصم‌ گفتی قلم به جرم همه اشقیا زدند
زان طعنها که بر دل شاه از عدو رسید طعنی ز نیزه بر جگر مصطفی زدند
خونی که ریخت از بدن انورش به دشت‌ بر تربتش چکید و معطر چو مشک گشت

شعر ۳[ویرایش | ویرایش مبدأ]

کاش آن زمان زمین و زمان واژگون شدی‌ وین دستگاه با عظمت سرنگون شدی
کاش آن زمان که شاه شهیدان وداع کرد جانها وداع کرده و از تن برون شدی
کاش آن زمان که پیکر پاکش به خون تپید یکسر تمام روی زمین غرق خون شدی
کاش آن زمان که تیر جفایش به دل رسید آفاق تا به حشر همه قیرگون شدی
کاش آن زمان که از سرِ زین بر زمین فتاد یکباره چرخ از حرکت در سکون شدی
ای کاش کوهها همه می‌ریخت روی دشت‌ بر خاک، منطبق رخ گردون دون شدی
ای کاش دست قابض ارواح می‌رسید در وادی عدم همه را رهنمون شدی
ای کاش آن فرشته به صورش دمیده بود روز حساب و محشر کبری رسیده بود

شعر ۴[ویرایش | ویرایش مبدأ]

آن یکه تاز عرصه‌ی میدان کربلا وان شاهباز عالم و سلطان کربلا
شاهنشه وجود کجا؟ دیو و دد کجا؟ اهریمنان کجا و سلیمان کربلا؟
تقدیر گشت، ورنه به یک حمله کرده بود طوفان خون، روان ز بیابان کربلا
عالم فدای تربت آن سروری که داد درس شهامتی به دبستان کربلا
افسرده بلبلان نبی شد ز قحط آب‌ پژمرده و خشک شد گل بستان کربلا
آبی که وحش و طیر از آن بهره‌مند بود یکباره شد حرام به مهمان کربلا
آوخ از آن زمان که شه دین ز جور خصم‌ لب تشنه گشت غرقه‌ی طوفان کربلا
این چرخ کج‌مدار چنین ماجرا ندید وین دهر پر ز جور گلی همچو او نچید

شعر ۵[ویرایش | ویرایش مبدأ]

تیر ستم چو بر دل سلطان دین رسید سرزد که تا به قلب رسول امین رسید
تنها نه این خدنگ به قلبش رسید و بس‌ تیر دگر بر آن گلوی نازنین رسید
نه طاقت سواری و نه حالت نبرد یکباره جسم اطهر او بر زمین رسید
دشمن پیاپی آمد و دیگر مگو چه کرد دیگر مگو که زخم چنان و چنین رسید
زان جسم چاک‌چاک، عدو دست برنداشت‌ ضربت فزون ز حد به امام مبین رسید
جبریل بود و دید که از آن قوم این ستم‌ زد صیحه آن چنان که به عرش برین رسید
آدم فغان و ناله همی داشت در جنان‌ بارید خون ز دیده که بر ماء و طین رسید
بنگر فلک چه کرد به اولاد مصطفی‌ از دهر سر نزد به جهان دیگر این جفا

شعر ۶[ویرایش | ویرایش مبدأ]

ترسم به روز حشر کزین جور دم زنند بس طعنها به امت طه امم زنند
گویی که چون سزای عدویش دهند باز اعمال جن و انس سراسر قلم زنند
در روز انتقام مبادا ازین جفا یکباره دستگاه شفاعت بهم زنند
آوخ از آن زمان که شهیدان کربلا سرها به روی دست، به محشر قدم زنند
بیرون کنند دست تظلم ز آستین‌ در نزد دادخواه، دم از آن ستم زنند
دارند باز امید چه از صاحب حرم‌ آنان که تیر بر دل اهل حرم زنند؟
دارند از پیمبر اکرم چه انتظار آنان که تیغ بر سر اهل کرم زنند؟
پامال شد تنی که در آغوش جبرئیل‌ گردید شستشوی غبارش به سلسبیل

شعر ۷[ویرایش | ویرایش مبدأ]

چون شد جدا سر از بدن آن بزرگوار بگریست آسمان و شد این حُمره آشکار
زین ماجرا فتاد تزلزل به عرش حق‌ آفاق شد سیاه و چو شب گشت روزگار
لرزید کوه و دشت و بجوشید از زمین‌ یکباره خون تازه، جهان گشت بی‌قرار
در خاک هر چه بود همی گشت منقلب‌ چون کوه شد تلأطم امواج در بحار
ماهی در آب غرق در اندوه و ناله شد خاموش مرغ نغمه‌سرا شد به شاخسار
پاداش مصطفی همه این شد که امّتش‌ بی‌پرده کرد پردگیان را شترسوار
اجر رسالتش همه این شد که دشمنان‌ گردش دهند عترت او را به هر دیار
این سان که بر بَنات نبی عرصه تنگ شد بنگر کی این جفا به اسیر فرنگ شد

شعر ۸[ویرایش | ویرایش مبدأ]

عزم رحیل چون به سر کوفیان فتاد از نو، نفیر و غلغله در آسمان فتاد
از کینه خصم، عترت پاک رسول را برد آنچنان که ره به صف کشتگان فتاد
در خاک و خون تپیده شهیدان، قلم قلم‌ بر کشتگان خود نظر بانوان فتاد
بی‌اختیار هریک از آن جمع بی‌پناه‌ از ناقه روی خاک چو برگ خزان فتاد
زان بی‌کسان خروش و فغانی بلند شد کز آن، شراره بر دل پیر و جوان فتاد
زینب به هر طرف نگران شد که ناگهان‌ چشمش به جسم پاک امام زمان فتاد
زد صیحه‌ای کزآن جگر دوست را شکافت‌ نالید آن چنان که در اعدا فغان فتاد
کرد آن زمان چنین گله با خاتم رُسُل: «کای جدّ تاجدار من، ای هادی سُبُل

شعر ۹[ویرایش | ویرایش مبدأ]

این مرغ سر بریده‌ی پر خون حسین توست‌ وین تشنه کام ناشده مدفون حسین توست
این سروْ قامتی که زد از سوز تشنگی‌ آتش به دجله، دود به جیحون حسین توست
این طائری که زد به روی خاک دست و پا وین ماهی ز شطّ شده بیرون حسین توست
این داغدار کز غم اکبر کشیده آه‌ وز آه زد شراره به گردون حسین توست
این شاه بی‌پناه که از جور این سپاه‌ گردید کشته با دل محزون حسین توست
این کشته‌ی غریب کز اوّل به سینه‌اش‌ اسرار و علم حق شده مخزون حسین توست
این سروری که خفته به خاک و من از برش‌ بی‌اختیار می‌روم اکنون حسین توست»
آنگاه قلب لشکر بدخواه آب کرد وز سوز دل به مادر دلخون خطاب کرد:

شعر ۱۰[ویرایش | ویرایش مبدأ]

«کای مادر عزیز، بیا حال ما ببین‌ ما را اسیر فرقه‌ی دور از خدا ببین
مادر بیا که سوخت همه تار و پود ما بار بلا به دوش من مبتلا ببین
در بند و قید خصم، اسیریم و دستگیر لختی شتاب کرده و این ماجرا ببین
بنگر که دختران تو باشند بی‌پناه‌ نالان و زار از ستم اشقیا ببین
بنگر ز کعب نیزه سیاه است کتف من‌ این تازیانه‌ها به سرم آشنا ببین
در دشت غم بیا و گذر کن به قتلگاه‌ سرهای کشتگان همه از تن جدا ببین
هر گوشه سروْ قامتی افتاده روی خاک‌ گلزار خود خزان به صف کربلا ببین»
بانگ رحیل زد به سوی کوفه ساربان‌ نوعی که زین ندا به تکان آمد آسمان

شعر ۱۱[ویرایش | ویرایش مبدأ]

ویران شوی فلک که چه بیداد کرده‌ای‌ بنگر سرای ظلم که آباد کرده‌ای
حیرانم که از چه خانه‌ی ایمان کنی خراب‌ کاخ ستمگران ز چه بنیاد کرده‌ای
هرگونه ظلم و جور که بوده‌ست در جهان‌ از راه کین، همیشه تو امداد کرده‌ای
رفتی به بوستان نبی تیشه‌ات به دست‌ برگو چه با صنوبر و شمشاد کرده‌ای؟
از کربلا به کوفه و از کوفه تا به شام‌ دانی چه‌ها به عترت امجاد کرده‌ای؟
بهر یزید دون، غل و زنجیر از جفا بر دست و پا و گردن سجّاد کرده‌ای
دادی به دست خصم، یکی چوب خیزران‌ دلخون، پیمبران و عدو شاد کرده‌ای
زینب چو دید این ستم و جور از یزید شد بی‌قرار و پیرهن صبر را درید

شعر ۱۲[ویرایش | ویرایش مبدأ]

خاموش «موسوی» که دگر آهن آب شد وز سیل اشک عالم امکان خراب شد
خاموش «موسوی» که سیه گشت آسمان‌ وز خون دیده چهره‌ی غبرا [۲] خضاب شد
خاموش «موسوی» که ازین محنت و الم‌ ما را جگر گداخت و دلها کباب شد
خاموش «موسوی» که ز اندوه و آه و غم‌ چشم فلک بر اهل زمین چون سحاب شد
خاموش «موسوی» که هم اندر محیط ما هم در صوامع ملکوت انقلاب شد
خاموش «موسوی» که ز داغ دل نبی‌ عرش مجید یکسره در اضطراب شد
خاموش «موسوی» که تدارک پذیر نیست‌ این ماجرا، حواله به روز حساب شد
طبعم که نظم این غم جاوید می‌نمود سال هزار و سیصد و هشتاد و چار بود [۳]

منابع[ویرایش | ویرایش مبدأ]

پی نوشت[ویرایش | ویرایش مبدأ]

  1. نقل از یادداشت مرحوم آیت‌اللّه سید محمد علی سبط الشیخ (م. ۱۴۰۸).
  2. غبرا: زمین.
  3. در دوم ذی الحجه‌ی ۱۳۸۴ه. ق این اشعار سروده شده. شیعه در اسلام؛ ص ۱۷۳- ۱۸۴.