محمود تاری‌: تفاوت میان نسخه‌ها

از ویکی حسین
پرش به ناوبری پرش به جستجو
جزبدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
 
(۴ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۴ کاربر نشان داده نشد)
خط ۱: خط ۱:
'''محمود تاری''' شاعر معاصر ایرانی است. وی در اکثر قوالب شعری به جز شعر نو طبع آزمایی کرده است.
'''محمود تاری''' (١٣٣٩ ه. ش) شاعر معاصر ایرانی است.  
{{جعبه اطلاعات شاعر و نویسنده
{{جعبه اطلاعات شاعر و نویسنده
| نام                    = محمود تاری
| نام                    = محمود تاری
خط ۷: خط ۷:
| زمینه فعالیت          =
| زمینه فعالیت          =
| ملیت                  =
| ملیت                  =
| تاریخ تولد            =1339 ه.ش
| تاریخ تولد            =١٣٣٩ ه.ش
| محل تولد                =تهران
| محل تولد                =تهران
| والدین                =   
| والدین                =   
خط ۲۵: خط ۲۵:
| سال‌های نویسندگی        =  
| سال‌های نویسندگی        =  
|سبک نوشتاری            =
|سبک نوشتاری            =
|کتاب‌ها                =
|کتاب‌ها                =«یاس‌های تشنه لب»، «در آغوش زخم»، «داغ یک باغ لاله»، «خورشید عالمتاب»، «محراب آفتاب» و «با داغ کربلا»
|مقاله‌ها                =
|مقاله‌ها                =
|نمایشنامه‌ها            =
|نمایشنامه‌ها            =
خط ۷۱: خط ۷۱:
|امضا                  =
|امضا                  =
}}
}}
==زندگینامه==
محمود تاری فرزند رحیم متخلص به «یاسر» در سال ١٣٣٩ ه. ش در تهران دیده به جهان گشوده شد. تحصیلات خود را تا حد دیپلم ادبی در یکی از دبیرستان‌های تهران به پایان رساند.


تاری سرودن شعر را بطور جدی از سال ١٣٦١ ه. ش هنگامی که با دوست و همسایه خود [[سهیل محمودی‌|سهیل محمودی]] در جلسات شعر حوزه هنری سازمان تبلیغات اسلامی شرکت می‌نمود، آغاز کرد و از آن پس به طور مرتب، با علاقه آن را دنبال نمود.


وی تا سال ١٣٦٢ ه. ش در خدمت ارگانها و سازمان‌های دولتی انجام وظیفه ‌کرده‌است و از آن پس به شغل آزاد روی آورد.


 
وی در اکثر قالبهای شعری به جز شعر نو طبع آزمایی کرده‌است.
 
 
 
 
 
 
==درباره‌ی شاعر==
محمود تاری فرزند رحیم متخلص به «یاسر» در سال 1339 ه. ش در تهران دیده به جهان گشوده شد. تحصیلات خود را تا حد دیپلم ادبی در یکی از دبیرستان‌های تهران به پایان رساند.
 
تاری سرودن شعر را بطور جدی از سال 1361 هنگامی که با دوست و همسایه خود سهیل محمودی در جلسات شعر حوزه هنری سازمان تبلیغات اسلامی شرکت می‌نمود، آغاز کرد و از آن پس به طور مرتب، با علاقه آن را دنبال نمود.
وی تا سال 62 در خدمت ارگانها و سازمان‌های دولتی انجام وظیفه می‌کرده است و از آن پس به شغل آزاد روی آورد، که تاکنون در همین زمینه به کار ادامه میدهد.


==آثار شاعر==
==آثار شاعر==
از محمود تاری تاکنون مجموعه شعرهای گوناگونی به چاپ رسیده که از آن‌ها می‌توان به موارد زیر اشاره کرد: «یاس‌های تشنه لب»، «در آغوش زخم»، «داغ یک باغ لاله»، «خورشید عالمتاب»، «محراب آفتاب»، «با داغ کربلا» و ...
از محمود تاری تاکنون مجموعه شعرهای گوناگونی به چاپ رسیده که از آن‌ها می‌توان به موارد زیر اشاره کرد: «[http://opac.nlai.ir/opac-prod/search/briefListSearch.do?command=FULL_VIEW&id=517866&pageStatus=1&sortKeyValue1=sortkey_title&sortKeyValue2=sortkey_author یاس‌های تشنه لب]»، «[http://opac.nlai.ir/opac-prod/search/briefListSearch.do?command=FULL_VIEW&id=552704&pageStatus=1&sortKeyValue1=sortkey_title&sortKeyValue2=sortkey_author در آغوش زخم]»، «داغ یک باغ لاله»، «خورشید عالمتاب»، «محراب آفتاب»، «با داغ کربلا» و ...
 
=اشعار=
 
===گوهر عشق===
 
=اشعار==
===گوهر عشق:===
{{شعر}}
{{شعر}}


خط ۱۱۳: خط ۱۰۳:
{{ب| مو پریشان ز پسر گشت جدا|دید چون مویه‌کنان خواهر خود }}
{{ب| مو پریشان ز پسر گشت جدا|دید چون مویه‌کنان خواهر خود }}


{{ب| باغبان خم شد و «یاسر» بگرفت‌|بوسه از روی گل پرپر خود <ref>منشور عاشورا؛ ص 149 و 150.</ref> }}
{{ب| باغبان خم شد و «یاسر» بگرفت‌|بوسه از روی گل پرپر خود <ref>منشور عاشورا؛ ص ۱۴۹و ۱۵۰.</ref> }}
{{پایان شعر}}
{{پایان شعر}}


 
===داغ جگر سوز===
===داغ جگر سوز:===
{{شعر}}
{{شعر}}


خط ۱۳۳: خط ۱۲۲:
{{ب| روی من هجده شقایق دیده‌ام، کز داغشان‌|کرد اندوه و عزا بنشست بر سیما مرا }}
{{ب| روی من هجده شقایق دیده‌ام، کز داغشان‌|کرد اندوه و عزا بنشست بر سیما مرا }}


{{ب| «یاسر» «از داغ جگرسوز شقایقهای عشق‌|سینه شد صحرای ماتم، دیده چون دریا مرا <ref>همان؛ ص 231 و 232.</ref> }}
{{ب| «یاسر» «از داغ جگرسوز شقایقهای عشق‌|سینه شد صحرای ماتم، دیده چون دریا مرا <ref>همان؛ ص ۲۳۱و ۲۳۲.</ref> }}
{{پایان شعر}}
{{پایان شعر}}




===حماسه‌ی مسلم:===
===حماسه‌ی [[مسلم بن عقیل|مسلم]]===
{{شعر}}
{{شعر}}


خط ۱۵۶: خط ۱۴۵:


{{ب| ای شما سرچشمه‌های ظلم و کین!|ننگ تاریخ بشر، روی زمین!  }}
{{ب| ای شما سرچشمه‌های ظلم و کین!|ننگ تاریخ بشر، روی زمین!  }}
{{پایان شعر}}
{{پایان شعر}}{{شعر}}
 
 
{{شعر}}
{{ب| میزبان با ظلمت شب همصداست‌|میهمان تنها میان کوچه‌هاست }}
{{ب| میزبان با ظلمت شب همصداست‌|میهمان تنها میان کوچه‌هاست }}


خط ۱۷۵: خط ۱۶۱:


{{ب| ای حسین! ای عشق را روح سترگ‌|یوسفت افتاده در چنگال گرگ }}
{{ب| ای حسین! ای عشق را روح سترگ‌|یوسفت افتاده در چنگال گرگ }}
{{پایان شعر}}
{{پایان شعر}}<br />
 
===رباعی===
 
===رباعی:===
{{شعر}}
{{شعر}}


خط ۱۸۶: خط ۱۷۰:
{{ب| در عرصه‌ی کربلای گلگون حسین‌|قربانی عشق، قاسم بن حسن‌ست  }}
{{ب| در عرصه‌ی کربلای گلگون حسین‌|قربانی عشق، قاسم بن حسن‌ست  }}
{{پایان شعر}}
{{پایان شعر}}
 
{| style="margin: 0 auto; "
 
| class="b" |<span class="beyt"> در اوج عطش، عشق تو را تنها خواست‌</span>
{{شعر}}
| style="width:2em;" |
{{ب| در اوج عطش، عشق تو را تنها خواست‌|یک قطره، دو چشم من از آن دریا خواست }}
| class="b" |<span class="beyt">یک قطره، دو چشم من از آن دریا خواست </span>
 
|-
{{ب| دانی که چرا حنجر تو بوسیدم؟|بوسیدن حنجر تو را، زهرا خواست }}
| class="b" |<span class="beyt"> دانی که چرا حنجر تو بوسیدم؟</span>
{{پایان شعر}}
| style="width:2em;" |
 
| class="b" |<span class="beyt">بوسیدن حنجر تو را، زهرا خواست </span>
 
|}
{{شعر}}
{{شعر}}
{{ب| آهنگ عطش اگر چه در گوشش بود|پیراهن از امید، تن پوشش بود }}  
{{ب| آهنگ عطش اگر چه در گوشش بود|پیراهن از امید، تن پوشش بود }}  
خط ۲۰۱: خط ۱۸۵:
{{پایان شعر}}
{{پایان شعر}}


{| style="margin: 0 auto; "
| class="b" |<span class="beyt"> یک قافله غم ز [[کربلا]] آوردم‌</span>
| style="width:2em;" |
| class="b" |<span class="beyt">صد شور و نوا ز [[نینوا]] آوردم </span>
|-
| class="b" |<span class="beyt"> بر روشنی تیره دلان کوفه‌</span>
| style="width:2em;" |
| class="b" |<span class="beyt">یک ماه به روی نیزه‌ها آوردم  </span>
|}


{{شعر}}
{| style="margin: 0 auto; "
{{ب| یک قافله غم ز کربلا آوردم‌|صد شور و نوا ز نینوا آوردم }}
| class="b" |<span class="beyt"> [[زینب (س)|زینب]] ز فراق، با خبر می‌گردد</span>
 
| style="width:2em;" |
{{ب| بر روشنی تیره دلان کوفه‌|یک ماه به روی نیزه‌ها آوردم  }}
| class="b" |<span class="beyt">در آتش اشک، شعله‌ور می‌گردد </span>
{{پایان شعر}}
|-
 
| class="b" |<span class="beyt"> یک مرکب بی‌سوار و زخمی، در باد</span>
 
| style="width:2em;" |
{{شعر}}
| class="b" |<span class="beyt">با یال پریشان شده برمی‌گردد </span>
{{ب| زینب ز فراق، با خبر می‌گردد|در آتش اشک، شعله‌ور می‌گردد }}
|}
 
<br />
{{ب| یک مرکب بی‌سوار و زخمی، در باد|با یال پریشان شده برمی‌گردد }}
{{پایان شعر}}
 
 
 
 
 
==منابع==
==منابع==


*دانشنامه‌ی شعر عاشورایی، محمدزاده، ج‌ ص: 1561-1563.
*[http://opac.nlai.ir/opac-prod/search/briefListSearch.do?command=FULL_VIEW&id=700738&pageStatus=1&sortKeyValue1=sortkey_title&sortKeyValue2=sortkey_author دانشنامه‌ی شعر عاشورایی، محمدزاده، ج‌ ۲، ص: ۱۵۶۱-۱۵۶۳.]


==پی نوشت==
==پی نوشت==
خط ۲۲۸: خط ۲۱۴:
[[رده:شاعران فارسی زبان]]
[[رده:شاعران فارسی زبان]]
[[رده:شاعران معاصر]]
[[رده:شاعران معاصر]]
<references />{{شاعران}}

نسخهٔ کنونی تا ‏۶ فوریهٔ ۲۰۲۲، ساعت ۱۲:۰۶

محمود تاری (١٣٣٩ ه. ش) شاعر معاصر ایرانی است.

محمود تاری
حاج محمود تاری.jpg
زادروز ١٣٣٩ ه.ش
تهران
کتاب‌ها «یاس‌های تشنه لب»، «در آغوش زخم»، «داغ یک باغ لاله»، «خورشید عالمتاب»، «محراب آفتاب» و «با داغ کربلا»

زندگینامه[ویرایش | ویرایش مبدأ]

محمود تاری فرزند رحیم متخلص به «یاسر» در سال ١٣٣٩ ه. ش در تهران دیده به جهان گشوده شد. تحصیلات خود را تا حد دیپلم ادبی در یکی از دبیرستان‌های تهران به پایان رساند.

تاری سرودن شعر را بطور جدی از سال ١٣٦١ ه. ش هنگامی که با دوست و همسایه خود سهیل محمودی در جلسات شعر حوزه هنری سازمان تبلیغات اسلامی شرکت می‌نمود، آغاز کرد و از آن پس به طور مرتب، با علاقه آن را دنبال نمود.

وی تا سال ١٣٦٢ ه. ش در خدمت ارگانها و سازمان‌های دولتی انجام وظیفه ‌کرده‌است و از آن پس به شغل آزاد روی آورد.

وی در اکثر قالبهای شعری به جز شعر نو طبع آزمایی کرده‌است.

آثار شاعر[ویرایش | ویرایش مبدأ]

از محمود تاری تاکنون مجموعه شعرهای گوناگونی به چاپ رسیده که از آن‌ها می‌توان به موارد زیر اشاره کرد: «یاس‌های تشنه لب»، «در آغوش زخم»، «داغ یک باغ لاله»، «خورشید عالمتاب»، «محراب آفتاب»، «با داغ کربلا» و ...

اشعار[ویرایش | ویرایش مبدأ]

گوهر عشق[ویرایش | ویرایش مبدأ]

بود در گلشن گل پرور خود باغبان محو گل پرپر خود
برنمی‌داشت دمی چشم، حسین‌ از رخ ماه علی اکبر خود
آه، خورشید به خون دید تپان‌ ماه را روی زمین در بر خود
هیچ خورشید ندیده است هنوز غرق در وادی خون اختر خود
مرغ حق طاقت پرواز نداشت‌ داد از دست چو بال و پر خود
بر دل شعله‌ور از آتش داغ‌ آب می‌ریخت ز چشم تر خود
گوهر عشق علی بود و دریغ‌ شه دین داد ز کف گوهر خود
مو پریشان ز پسر گشت جدا دید چون مویه‌کنان خواهر خود
باغبان خم شد و «یاسر» بگرفت‌ بوسه از روی گل پرپر خود [۱]

داغ جگر سوز[ویرایش | ویرایش مبدأ]

داد روی ناقه‌ی عریان عدو مأوا مرا می‌برد منزل به منزل همره سرها مرا
داغها دیدم نیفتادم ز پا اما کنون‌ خلق با زخم زبان خود فکند از پا مرا
طایری بودم که بستند از جفا بال و پرم‌ از دو بالم خون چکد اما نشد پر، وا مرا
در اسارت جان خود را داده بودم بی‌گمان‌ گر نبود امدادهای زینب کبری مرا
سرو بودم لیک در فصل خزان حادثه‌ زیر بار غصه خم شد قامت رعنا مرا
روی من هجده شقایق دیده‌ام، کز داغشان‌ کرد اندوه و عزا بنشست بر سیما مرا
«یاسر» «از داغ جگرسوز شقایقهای عشق‌ سینه شد صحرای ماتم، دیده چون دریا مرا [۲]


حماسه‌ی مسلم[ویرایش | ویرایش مبدأ]

عاشق فرزند زهرا، مسلمم‌ جان نثار راه مولا، مسلمم
کوچه‌های شهر کوفه در عزاست‌ طایری در وادی غربت، رهاست
این چنین عاشق ندیده روزگار تا به پای خود رود بالای دار
تیر غم را بر دل زارم زنید عاشقم من، عاشقم، دارم زنید
کوفه گردیده منایم، کوفیان! تشنه‌ی زخم شمایم، کوفیان!
سینه‌ام را، بحر طوفانی کنید عاشقی را تشنه قربانی کنید
تاکنون چشمی ندیده در جهان‌ دست مهمان را ببندد میزبان!
ای شما سرچشمه‌های ظلم و کین! ننگ تاریخ بشر، روی زمین!
میزبان با ظلمت شب همصداست‌ میهمان تنها میان کوچه‌هاست
گیرم اینجا کس مرا همدرد نیست‌ در شما ای کوفیان یک مرد نیست؟
پاسخ حیرانی چشم مرا کس نمی‌داند که حیرت گرد نیست
همره تنهایی‌ام ای کوفیان! جز سرشک گرم و آه سرد نیست
بسته دست و پای من، زنجیرتان‌ در گلوی تشنه‌ام، شمشیرتان
طعنه گاهی بر دل تنگم زنید گه ز روی بام‌ها، سنگم زنید
می‌نویسد آسمان ننگ شما این تن مجروح و این سنگ شما
ای حسین! ای عشق را روح سترگ‌ یوسفت افتاده در چنگال گرگ


رباعی[ویرایش | ویرایش مبدأ]

آن شاهد بزم دل، که گلگون کفن‌ست‌ از شهد وصال دوست، شیرین دهن‌ست
در عرصه‌ی کربلای گلگون حسین‌ قربانی عشق، قاسم بن حسن‌ست
در اوج عطش، عشق تو را تنها خواست‌ یک قطره، دو چشم من از آن دریا خواست
دانی که چرا حنجر تو بوسیدم؟ بوسیدن حنجر تو را، زهرا خواست
آهنگ عطش اگر چه در گوشش بود پیراهن از امید، تن پوشش بود
با شبنم اشک، رو به میدان می‌رفت‌ یک غنچه‌ی نشکفته در آغوشش بود
یک قافله غم ز کربلا آوردم‌ صد شور و نوا ز نینوا آوردم
بر روشنی تیره دلان کوفه‌ یک ماه به روی نیزه‌ها آوردم
زینب ز فراق، با خبر می‌گردد در آتش اشک، شعله‌ور می‌گردد
یک مرکب بی‌سوار و زخمی، در باد با یال پریشان شده برمی‌گردد


منابع[ویرایش | ویرایش مبدأ]

پی نوشت[ویرایش | ویرایش مبدأ]

  1. منشور عاشورا؛ ص ۱۴۹و ۱۵۰.
  2. همان؛ ص ۲۳۱و ۲۳۲.