|
|
(یک نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط یک کاربر دیگر نشان داده نشد) |
خط ۱: |
خط ۱: |
| عبید اللّه بن حرّ بن مجمع بن خزیم جعفی از اشراف کوفه و مردی شجاع و از بزرگان قوم خود بود. وی از اصحاب عثمان بن عفان است. پس از قتل عثمان به معاویه پیوست و در جنگ صفین با او بود. پس از شهادت علی (ع) به کوفه رفت و در فاجعهی [[کربلا]] حاضر نشد.
| | #تغییر_مسیر [[عبید الله بن حر جعفى]] |
| | |
| در منزل «بنی مقاتل» با کاروان امام حسین (ع) مواجه شد و امام (ع) از او تقاضای یاری کرد. اما او نپذیرفت و گفت: من از کوفه گریختهام که مجبور نشوم از طرف عبید اللّه با تو بجنگم و به تو نیز نمیپیوندم که پایان کار را میدانم. امام فرمود:
| |
| | |
| «اینک که به یاری ما اقدام نمیکنی، از خدا بترس و با ما کارزار مکن و از اینجا برو. سوگند به خدا هرکس ندای ما را بشنود و ما را یاری نکند، هلاک میشود.<ref>الفتوح؛ ص 879.</ref>»
| |
| | |
| مورّخان نوشتهاند: عبید اللّه پس از حادثهی عاشورا، پیوسته دریغ میخورد که چرا چنان توفیق بزرگی را از دست داد و شعرهایی در اینباره به او نسبت دادهاند. در اشعار او سوزش این افسوس را میتوان یافت. گویند این اشعار به گوش عبید اللّه بن زیاد رسید و او را خواند ولی عبید اللّه بن حرّ اجابت نکرد و بر اسب خویش نشست و از کوفه خارج شد و در محلّی کنار فرات اقامت گزید.
| |
| | |
| چون مصعب بن زبیر خروج کرد بدو پیوست و در جنگ با مختار ثقفی او را یاری کرد. مصعب از او ترسید و او را حبس کرد. پس از مدتی با وساطت عدهای آزاد شد و جنگجویانی را فراهم کرد و «تکریت» را گرفت و به کوفه حمله کرد ولی عدهای از سپاهیانش متفرق شدند و او از بیم اسیری به سال 68 هجری خود را به فرات انداخت و غرق شد.<ref> الاعلام زرکلی؛ ص 615.</ref>
| |
| | |
| | |
| 1- فیا لک حسرة نادمت حیاتردّد بین حلقی و التراقی
| |
| | |
| 2- حسین حین یطلب بذل نصریعلی أهل الضلالة و النفاق
| |
| | |
| 3- و لو أنی او اسیه بنفسیلنلت کرامة یوم التلاق
| |
| | |
| 4- مع ابن المصطفی نفسی فداهتولی ثم ودّع بانطلاق
| |
| | |
| 5- فقد فاز الاولی نصروا حسیناو خاب الآخرون الی النفاق<ref>مقتل ابی مخنف؛ ص 72- 74. ادب الطف؛ ج 1، ص 96 و 97.</ref>
| |
| | |
| 1- تا زندهام، حسرت و نامرادی بر من باد، حسرتی که فضای سینهام را پر کرده است.
| |
| | |
| 2- وقتی که حسین (ع) از من در برابر دشمنان و نامردمان یاری خواست.
| |
| | |
| (در آن روز امام از او خواست بازگشتی به خود داشته باشد تا تمام گناهان و نارواییهای جانش از بین برود و محو شود)
| |
| | |
| 3- اگر من جانم را فدایش میکردم، در روز بازپسین پیروزمند و کامروا بودم.
| |
| | |
| 4- روزیکه با پسر پیامبر وداع کردم، وای بر آن روز!
| |
| | |
| 5- آنانکه حسین را یاری کردند، نیکبخت بودند و آنانکه از او روی گرداندند و رهایش کردند، چند چهره و منافق بودند.
| |
| | |
| ==منابع==
| |
| * ''دانشنامهی شعر عاشورایی''، محمد زاده، ج1، ص 54
| |
| | |
| ==پی نوشت==
| |
| [[رده:هنر]]
| |
| [[رده:ادبیات]]
| |
| [[رده:شاعران]]
| |
| [[رده:شاعران عرب]]
| |