مسلم بن عقیل: تفاوت میان نسخه‌ها

پرش به ناوبری پرش به جستجو
۱۱۷ بایت حذف‌شده ،  ‏۲۰ ژانویهٔ ۲۰۲۱
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۱۱۸: خط ۱۱۸:
===پیمان‌شکنی مردم کوفه===
===پیمان‌شکنی مردم کوفه===
پسر زیاد چون‌ خود را گرفتار دید، از بیست‌ تن‌ بزرگان‌ کوفه‌ که‌ گرد او را گرفته‌ بودند، تنی‌ چند را میان‌ مردم‌ فرستاد تا به ‌وسیله‌ زر و زور و تزویر جمعیت‌ را پراکنده‌ سازند. آنان‌ که‌ مردانی‌ کار آزموده‌ بودند، می‌دانستند مردم‌ بی‌تدبیر و آشوبگر را چگونه‌ می‌توان‌ از هیجان‌ باز داشت‌. پنج‌ نفر از افراد سرشناس‌ کوفه‌ از قبیل‌ [[کثیر بن‌ شهاب‌ بن حصین مذحجی|کثیر بن شهاب]]‌، [[قعقاع‌ بن‌ شور ذهلی|قعقاع‌ بن شور]]، [[حجار بن‌ ابجر عجلی|حجار بن ابجر]]، [[محمد بن اشعث]] و [[شمر بن ذی الجوشن]]‌ از قصر خارج‌ شدند و هر یک‌ عده‌ای‌ از مردم‌ را که‌ مطیع‌ آنان‌ بودند، گرد آوردند و هر کدام ‌از آنان‌ در یک‌ نقطه‌ از شهر متمرکز شدند و در پناه‌ قدرت‌ جمعیت‌، پرچم‌های‌ امان‌ را برافراشتند و ضمن‌ سخنرانی‌های‌ خود به‌ مردم‌ گوشزد کردند که‌ هر کس‌ می‌خواهد از مجازات‌ حکومت‌ در امان‌ باشد، زیر یکی‌ از این‌ پرچم‌ها وارد شود. بدین‌گونه‌ مردم‌ برای‌ نجات‌ از انتقام‌ حکومت‌ به‌ این‌ پرچم‌ها ملحق‌ شدند.<ref>الاخبار الطوال، ص238-239؛ تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، ج5، ص348-350؛ مروج الذهب و معادن الجوهر، ج2، ص252.</ref> شمر بن ذی‌الجوشن در سخنانش، مسلم را فتنه‌گر نامید و کوفیان را از سپاه شام ترساند.<ref>ر.ک: وقعة الطف، ص123-124؛ الاخبار الطوال، ص238-239؛ تاریخ الطبری، ج5، ص348-350؛ الفتوح، ج5، ص49-50؛ الکامل فی التاریخ، ابن اثیر، ج4، ص30-31؛ مقتل الحسین خوارزمی، ج1، ص245.</ref>
پسر زیاد چون‌ خود را گرفتار دید، از بیست‌ تن‌ بزرگان‌ کوفه‌ که‌ گرد او را گرفته‌ بودند، تنی‌ چند را میان‌ مردم‌ فرستاد تا به ‌وسیله‌ زر و زور و تزویر جمعیت‌ را پراکنده‌ سازند. آنان‌ که‌ مردانی‌ کار آزموده‌ بودند، می‌دانستند مردم‌ بی‌تدبیر و آشوبگر را چگونه‌ می‌توان‌ از هیجان‌ باز داشت‌. پنج‌ نفر از افراد سرشناس‌ کوفه‌ از قبیل‌ [[کثیر بن‌ شهاب‌ بن حصین مذحجی|کثیر بن شهاب]]‌، [[قعقاع‌ بن‌ شور ذهلی|قعقاع‌ بن شور]]، [[حجار بن‌ ابجر عجلی|حجار بن ابجر]]، [[محمد بن اشعث]] و [[شمر بن ذی الجوشن]]‌ از قصر خارج‌ شدند و هر یک‌ عده‌ای‌ از مردم‌ را که‌ مطیع‌ آنان‌ بودند، گرد آوردند و هر کدام ‌از آنان‌ در یک‌ نقطه‌ از شهر متمرکز شدند و در پناه‌ قدرت‌ جمعیت‌، پرچم‌های‌ امان‌ را برافراشتند و ضمن‌ سخنرانی‌های‌ خود به‌ مردم‌ گوشزد کردند که‌ هر کس‌ می‌خواهد از مجازات‌ حکومت‌ در امان‌ باشد، زیر یکی‌ از این‌ پرچم‌ها وارد شود. بدین‌گونه‌ مردم‌ برای‌ نجات‌ از انتقام‌ حکومت‌ به‌ این‌ پرچم‌ها ملحق‌ شدند.<ref>الاخبار الطوال، ص238-239؛ تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، ج5، ص348-350؛ مروج الذهب و معادن الجوهر، ج2، ص252.</ref> شمر بن ذی‌الجوشن در سخنانش، مسلم را فتنه‌گر نامید و کوفیان را از سپاه شام ترساند.<ref>ر.ک: وقعة الطف، ص123-124؛ الاخبار الطوال، ص238-239؛ تاریخ الطبری، ج5، ص348-350؛ الفتوح، ج5، ص49-50؛ الکامل فی التاریخ، ابن اثیر، ج4، ص30-31؛ مقتل الحسین خوارزمی، ج1، ص245.</ref>
کثیر بن شهاب‌ که‌ از سران‌ قبیله مذحج بود، به‌ داخل‌ شهر کوفه‌ رفت‌ و از طایفه‌ مذحج عده‌ای‌ را که‌ مطیع‌ او بودند، گرد آورد و در پناه‌ نیروی‌ جمعیت‌ خویش‌ در کوچه‌ها و خیابان‌های‌ کوفه‌ گردش‌ کرد و با سخنرانی‌ و تبلیغات‌ زبانی‌ مردم‌ را از کمک‌ کردن‌ به‌ مسلم بن عقیل، بر حذر داشت‌ و از مخالفت‌ با حکومت‌ و جنگ‌ با نیروهای‌ دولتی‌ ترساند. <ref>تاریخ طبری، ج5، ص348؛ ارشاد القلوب، دیلمی، ابوم محمد حسن بن ابی الحسن، تهران: مرکز نشر کتاب، 1375 ﻫ ق.، ج2، ص52-55.</ref> به این ترتیب در طی یک روز هجده‌ هزار نفر مردمی‌ که‌ بر سر جان‌ خود با مسلم بن عقیل، مقرم، سید عبدالرزاق، ترجمه حسن طارمی، تهران: چاپ و نشر بنیاد فرهنگی کلینی، 1406 ﻫ ق.  پیمان‌ بسته‌ بودند، از گرد او پراکنده شدند و‌ هنوز تاریکی شب فرا نرسیده بود که فقط سی‌ نفر با او ماندند و چون‌ نماز شام‌ را خواند یک‌ تن‌ از یاران‌ خود را همراه‌ نداشت‌. <ref>ر.ک : انساب الاشراف، بلاذری، احمد بن یحیی، احمد بن محمد، چاپ محمود فردوس العظم، دمشق: 1996 – 2000 م.، ج2، ص336-338؛ الاخبار الطوال، ص238-239؛تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمد بن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: 1382 – 1387 ﻫ ق / 1962 – 1967 م.، ج5، ص348-350؛ الفتوح، ابن اعثم کوفی، احمد، حیدرآباد دکن: 1395 ه ق/ 1975  م.، ج5، ص49-50.</ref>
کثیر بن شهاب‌ که‌ از سران‌ قبیله مذحج بود، به‌ داخل‌ شهر کوفه‌ رفت‌ و از طایفه‌ مذحج عده‌ای‌ را که‌ مطیع‌ او بودند، گرد آورد و در پناه‌ نیروی‌ جمعیت‌ خویش‌ در کوچه‌ها و خیابان‌های‌ کوفه‌ گردش‌ کرد و با سخنرانی‌ و تبلیغات‌ زبانی‌ مردم‌ را از کمک‌ کردن‌ به‌ مسلم بن عقیل، بر حذر داشت‌ و از مخالفت‌ با حکومت‌ و جنگ‌ با نیروهای‌ دولتی‌ ترساند. <ref>تاریخ طبری، ج5، ص348؛ ارشاد القلوب، ج2، ص52-55.</ref> به این ترتیب در طی یک روز هجده‌ هزار نفر مردمی‌ که‌ بر سر جان‌ خود با مسلم بن عقیل، مقرم، سید عبدالرزاق، ترجمه حسن طارمی، تهران: چاپ و نشر بنیاد فرهنگی کلینی، 1406 ﻫ ق.  پیمان‌ بسته‌ بودند، از گرد او پراکنده شدند و‌ هنوز تاریکی شب فرا نرسیده بود که فقط سی‌ نفر با او ماندند و چون‌ نماز شام‌ را خواند یک‌ تن‌ از یاران‌ خود را همراه‌ نداشت‌. <ref>ر.ک : انساب الاشراف، بلاذری، احمد بن یحیی، احمد بن محمد، چاپ محمود فردوس العظم، دمشق: 1996 – 2000 م.، ج2، ص336-338؛ الاخبار الطوال، ص238-239؛تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمد بن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: 1382 – 1387 ﻫ ق / 1962 – 1967 م.، ج5، ص348-350؛ الفتوح، ابن اعثم کوفی، احمد، حیدرآباد دکن: 1395 ه ق/ 1975  م.، ج5، ص49-50.</ref>
از این‌جا معلوم‌ می‌شود که‌ مسلم بن عقیل، مقرم، سید عبدالرزاق، ترجمه حسن طارمی، تهران: چاپ و نشر بنیاد فرهنگی کلینی، 1406 ﻫ ق. ‌ هرگز کوتاهی‌ نکرد و حزم‌ و دوراندیشی‌ را از دست‌ نداد، اما شکست‌ او به‌ سبب‌ بی‌وفایی‌ و ناجوانمردی‌ مردم‌ کوفه‌ بود. یک‌باره‌ اوضاع‌ کوفه‌ دگرگون‌ شد. فعالیت‌های‌ توأم‌ با خشم‌ و خشونت‌ بر ضد مسلم‌ کار خود را کرد و وقتی‌ که‌ بحران‌ به‌ منتهای‌ اوج‌ خود رسید، چرخ‌ حوادث‌ به‌ نفع‌ عبیدالله به‌ گردش‌ درآمد. همان شب عبیدالله به منبر رفت و ضمن تهدید و تطمیع حاضران و دشنام به مسلم بن عقیل، مقرم، سید عبدالرزاق، ترجمه حسن طارمی، تهران: چاپ و نشر بنیاد فرهنگی کلینی، 1406 ﻫ ق.  از اینکه کسی به مسلم پناه دهد، آنان را ترساند و از آنان خواست ملتزم اطاعت و بیعت خویش باشند. <ref>تاریخ طبری، ج5، ص372؛ ارشاد القلوب، دیلمی، ابوم محمد حسن بن ابی الحسن، تهران: مرکز نشر کتاب، 1375 ﻫ ق.، ج2، ص56؛ الفتوح، ابن اعثم کوفی، احمد، حیدرآباد دکن: 1395 ه ق/ 1975  م.، ج5، ص51-52.</ref>  
از این‌جا معلوم‌ می‌شود که‌ مسلم بن عقیل، مقرم، سید عبدالرزاق، ترجمه حسن طارمی، تهران: چاپ و نشر بنیاد فرهنگی کلینی، 1406 ﻫ ق. ‌ هرگز کوتاهی‌ نکرد و حزم‌ و دوراندیشی‌ را از دست‌ نداد، اما شکست‌ او به‌ سبب‌ بی‌وفایی‌ و ناجوانمردی‌ مردم‌ کوفه‌ بود. یک‌باره‌ اوضاع‌ کوفه‌ دگرگون‌ شد. فعالیت‌های‌ توأم‌ با خشم‌ و خشونت‌ بر ضد مسلم‌ کار خود را کرد و وقتی‌ که‌ بحران‌ به‌ منتهای‌ اوج‌ خود رسید، چرخ‌ حوادث‌ به‌ نفع‌ عبیدالله به‌ گردش‌ درآمد. همان شب عبیدالله به منبر رفت و ضمن تهدید و تطمیع حاضران و دشنام به مسلم بن عقیل، مقرم، سید عبدالرزاق، ترجمه حسن طارمی، تهران: چاپ و نشر بنیاد فرهنگی کلینی، 1406 ﻫ ق.  از اینکه کسی به مسلم پناه دهد، آنان را ترساند و از آنان خواست ملتزم اطاعت و بیعت خویش باشند. <ref>تاریخ طبری، ج5، ص372؛ ارشاد القلوب، دیلمی، ابوم محمد حسن بن ابی الحسن، تهران: مرکز نشر کتاب، 1375 ﻫ ق.، ج2، ص56؛ الفتوح، ابن اعثم کوفی، احمد، حیدرآباد دکن: 1395 ه ق/ 1975  م.، ج5، ص51-52.</ref>  
مسلم بن عقیل، مقرم، سید عبدالرزاق، ترجمه حسن طارمی، تهران: چاپ و نشر بنیاد فرهنگی کلینی، 1406 ﻫ ق.  یکه‌ و تنها، بی‌ یار و یاور در کوچه‌های‌ کوفه‌ سرگردان‌ بود و راه‌ به‌ جایی‌ نمی‌برد و سرپناهی ‌نداشت‌. وارد محله قبیله کنده شد و در کنار خانه‌ پیر زنی‌ بنام‌ طَوْعَه‌ <ref>الفتوح، ابن اعثم کوفی، احمد، حیدرآباد دکن: 1395 ه ق/ 1975  م.، ج5، ص50؛ مقاتل الطالبیین، اصفهانی، ابوالفرج علی بن حسین، ترجمۀ هاشم رسولی محلاتی، تهران: کتابفروشی صدوق. ، ص104.</ref> از موالی اشعث بن قیس کندی نشست‌. <ref>الفتوح، ابن اعثم کوفی، احمد، حیدرآباد دکن: 1395 ه ق/ 1975  م.، ج5، ص50؛ تاریخ ابن خلدون، ج3، ص29.</ref> پیر زن‌ پسری‌ به‌ نام‌ بلال‌ داشت‌ و اکنون ‌در آن‌ لحظات‌ چشم‌ به‌ راه‌ آمدن‌ او بود. مسلم بن عقیل، مقرم، سید عبدالرزاق، ترجمه حسن طارمی، تهران: چاپ و نشر بنیاد فرهنگی کلینی، 1406 ﻫ ق.  بر وی‌ سلام‌ کرد و از او آب‌ خواست‌. پیر زن‌ فوراً به‌ او آب‌ داد. اما دید که‌ این‌ مرد هم‌چنان‌ نشسته‌ و گویی‌ قصد رفتن‌ ندارد. به‌ او گفت‌: چرا به‌ سوی‌ خانواده‌ات‌ نمی‌روی‌؟ مسلم ‌سکوت‌ کرد و پس‌ از دو بار پرسیدن‌، جواب‌ داد: ای‌ بانو! من‌ در این‌ شهر سرپناهی‌ ندارم‌ و راه‌ به‌ جایی‌ نمی‌برم‌. آیا ممکن‌ است‌ به‌ من‌ پناهی‌ بدهی؟ زن‌ از او پرسید: تو مسلم‌ هستی‌؟ گفت‌: آری‌! زن‌، مسلم‌ را به‌ درون‌ خانه ‌برد و اطاقی‌ در اختیار او گذاشت و به مسلم پناه داد. <ref>الاخبار الطوال، ص240.</ref> بلال‌ که‌ به‌ خانه‌ آمد، متوجه‌ شد مادرش‌ به‌ اطاق‌ دیگر رفت‌ و آمد دارد. بر خاطرش‌ گذشت‌ که‌ مطلب‌ تازه‌ای‌ است‌ و بالاخره‌ مادرش‌ به‌ وی‌ آمدن‌ مسلم‌ را اطلاع‌ داد. او پس از با خبر شدن از پنهان شدن مسلم در خانه‌شان جریان را به عبدالرحمن پسر محمد بن اشعث‌ ‌بن قیس‌ کندی خبر داد.‌ بلال‌ با ‌خانواده‌ اشعث ارتباط‌ نزدیک‌ داشت‌. عبدالرحمن‌ نیز به‌ پدرش اطلاع‌ داد و به این ترتیب عبیدالله به مخفیگاه مسلم پی برد. <ref>همانجا.</ref>
مسلم بن عقیل، مقرم، سید عبدالرزاق، ترجمه حسن طارمی، تهران: چاپ و نشر بنیاد فرهنگی کلینی، 1406 ﻫ ق.  یکه‌ و تنها، بی‌ یار و یاور در کوچه‌های‌ کوفه‌ سرگردان‌ بود و راه‌ به‌ جایی‌ نمی‌برد و سرپناهی ‌نداشت‌. وارد محله قبیله کنده شد و در کنار خانه‌ پیر زنی‌ بنام‌ طَوْعَه‌ <ref>الفتوح، ابن اعثم کوفی، احمد، حیدرآباد دکن: 1395 ه ق/ 1975  م.، ج5، ص50؛ مقاتل الطالبیین، اصفهانی، ابوالفرج علی بن حسین، ترجمۀ هاشم رسولی محلاتی، تهران: کتابفروشی صدوق. ، ص104.</ref> از موالی اشعث بن قیس کندی نشست‌. <ref>الفتوح، ابن اعثم کوفی، احمد، حیدرآباد دکن: 1395 ه ق/ 1975  م.، ج5، ص50؛ تاریخ ابن خلدون، ج3، ص29.</ref> پیر زن‌ پسری‌ به‌ نام‌ بلال‌ داشت‌ و اکنون ‌در آن‌ لحظات‌ چشم‌ به‌ راه‌ آمدن‌ او بود. مسلم بن عقیل، مقرم، سید عبدالرزاق، ترجمه حسن طارمی، تهران: چاپ و نشر بنیاد فرهنگی کلینی، 1406 ﻫ ق.  بر وی‌ سلام‌ کرد و از او آب‌ خواست‌. پیر زن‌ فوراً به‌ او آب‌ داد. اما دید که‌ این‌ مرد هم‌چنان‌ نشسته‌ و گویی‌ قصد رفتن‌ ندارد. به‌ او گفت‌: چرا به‌ سوی‌ خانواده‌ات‌ نمی‌روی‌؟ مسلم ‌سکوت‌ کرد و پس‌ از دو بار پرسیدن‌، جواب‌ داد: ای‌ بانو! من‌ در این‌ شهر سرپناهی‌ ندارم‌ و راه‌ به‌ جایی‌ نمی‌برم‌. آیا ممکن‌ است‌ به‌ من‌ پناهی‌ بدهی؟ زن‌ از او پرسید: تو مسلم‌ هستی‌؟ گفت‌: آری‌! زن‌، مسلم‌ را به‌ درون‌ خانه ‌برد و اطاقی‌ در اختیار او گذاشت و به مسلم پناه داد. <ref>الاخبار الطوال، ص240.</ref> بلال‌ که‌ به‌ خانه‌ آمد، متوجه‌ شد مادرش‌ به‌ اطاق‌ دیگر رفت‌ و آمد دارد. بر خاطرش‌ گذشت‌ که‌ مطلب‌ تازه‌ای‌ است‌ و بالاخره‌ مادرش‌ به‌ وی‌ آمدن‌ مسلم‌ را اطلاع‌ داد. او پس از با خبر شدن از پنهان شدن مسلم در خانه‌شان جریان را به عبدالرحمن پسر محمد بن اشعث‌ ‌بن قیس‌ کندی خبر داد.‌ بلال‌ با ‌خانواده‌ اشعث ارتباط‌ نزدیک‌ داشت‌. عبدالرحمن‌ نیز به‌ پدرش اطلاع‌ داد و به این ترتیب عبیدالله به مخفیگاه مسلم پی برد. <ref>همانجا.</ref>
checkuser
۳۱۵

ویرایش

منوی ناوبری